جلسه سی و سوم 20 /09/ 1400
موضوع: اهمیت پاسخ نقضی در مناظره
اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
...خوجهها در بین تشیع از ما یک مقدار جلوتر هستند یعنی در نمازشان، عبادتشان روزههایشان، حجشان، زکاتشان و... اینها خیلی بیشتر از ما به عبادات ملتزم هستند.
آنها عمدتا مقلد آیت الله سیستانی هستند، خود آیت الله سیستانی هم به آنها یک عنایت ویژهای دارد. تقریبا میشود گفت اینها ثروتمندترین شیعیان روی زمین هستند.
امکانات مالی زیادی در کشورهای آفریقایی، اروپایی دارند، مساجد زیادی ساختهاند، حسینه، بیمارستان و امور عام المنفعه آنها خیلی زیاد است.
چند سال قبل خدمت آیت الله العظمی سیستانی رسیده بودند ایشان از جهتی از آنها ناراحت بود چراکه می گفت شما مسجد و حسینه میسازید ولی وهابی ها جوانهای شما را از مذهب تشیع خارج کرده و وهابی میکنند و حسینههای شما را میگیرند و فرموده بودند که شما باید کار فرهنگی زیادی بکنید.
به جای کار سخت افزاری، باید کار نرم افزاری و کار فرهنگی کنید تا جلوی این تبلیغاتی که علیه شیعه است گرفته بشود لذا اخیرا فدراسیونی تشکیل دادند، فدراسیون خوجههای دوازده امامی.
پرسش:
مرکز آنها کجا است؟
پاسخ:
مرکزشان لندن است و کارهای زیادی انجام میدهند و الان هم تمرکزشان روی تفکرات وهابیگری است که در داخل خود خوجهها صورت گرفته است که انها را ازبین ببرند.
در تانزانیا یک آقایی به نام علی حرّ است ایشان در ایران برای درس خواندن نیامده، پدر ایشان از روحانیون مشهور تانزانیا بود، هرکجا منبر میرفت ایشان هم با پدرش میرفت مثل مداحهایی که بچههایشان را میبرند و مداحی میکنند ایشان هم این کار را میکرد.
پسرش در دبستان وهابیها و سپس در دبیرستان وهابیها درس خواند، در دانشگاهی در تانزانیا درس خوانده و مدرک کارشناسی ادبیات عرب گرفته است.
ایشان مدتی است علیه شیعه تبلیغ میکند که توسل شرک است، رفتن به زیارت ائمه بت پرستی است، زیارت عاشورا سند ندارد، زیارت جامعه سند ندارد، از این حرفهایی که وهابیها هفتصد- هشتصد سال است دارند بلغور میکنند ایشان هم دارد این حرفها را این روزها میزند.
الان یک حرکت های خوبی در میان خوجهها ایجاد شده و کارهای فرهنگی خوبی میکنند، یکی دو مرتبه هم پیش ما آمدهاند، و یکی دو مرتبه هم ما در شبکه ولی عصر عج صحبت کردیم که آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کردند و در سطح وسیع منتشر کردند، تقریبا اثرات خوبی داشت به قول شاعر:
نداند به جز ذات پروردگار ** که فردا چه بازی کند روزگار!
ولی آنچه که مسلم است الان مخالفین شیعه از درون شیعه ، ضد شیعه درست میکنند،
به هر حال این قضایا تکلیف و وظیفه ما را چند برابر میکند.
حوزه بیاید در کنار فقه و اصول که به اندازه کافی فربه شده است به مسائل اعتقادی، کلامی و شبهات بپردازد. حوزه به این فکر باشد که تعداد زیادی از طلبهها را برای پاسخگویی به شبهات تربیت بکنند.
شبهات چه کلامی باشد، چه فقهی باشد، چه تاریخی باشد، اینها یک سری مسائلی است که الان ضرورت دارد که حوزه در این زمینه پیشگام باشد.
متأسفانه تا الان کار اساسی صورت نگرفته است، درست است که در بعضی از مراکز کارهای فردی انجام میدهند (جزاهم الله خیرا)، مراکز تخصصی دارند یک کارهایی انجام میدهند ولی در برابر این هجمه ی گسترده یک بسیج عمومی میطلبد که حوزه و مراجع بزرگوار یک حرکت خوبی انجام بدهند.
حرکتی باشد که در قم و در شهرستانها افرادی که واقعا توانایی پاسخگویی به شبهات را دارند را پشتبانی و تربیت کنند. ما هیچ راهی غیر از این نداریم، ما هرچه ساکتتر و بی تفاوتتر باشیم در روزهای نه چندان دور، همین شبهات در درون خانههای ما هم نفوذ میکند.
سید ابوالفضل برقعی از اساتید برجسته ی مکاسب حوزه علمیه قم بود؛ یعنی بهترین درس مکاسب را ایشان داشت، پر جمعیت ترین کلاس برای ایشان بود. تنها کسی که «منهاج السنه» ابن تیمیه را به فارسی ترجمه کرده سید ابو الفضل برقعی است!
الان مصطفی طباطبایی نوه میرزا احمد آشتیانی صاحب حاشیه بر رسائل است (که او هم افکار وهابی دارد) یعنی از ما است که بر ما است. ما به جای اینکه پیشرفت بکنیم، پسرفت می کنیم و از درون تلفات میدهیم.
ما باید علاوه بر اینکه جلوی تلفات جوانها را بگیریم باید مراقب طلبه های حوزههای قم، اصفهان، مشهد و..باشیم.
مشکلات ما یکی دو تا نیست. باید در حوزه یک تحولی ایجاد بشود.
نمیدانم چه کار باید کرد؟ خود حضرت ولی عصر (عج) باید یک عنایت و نظر ویژهای به ما بکند.
شاید مصلحت بر این است که یک مقدار ما آخوندها و روحانیون امتحان سختی بدهیم ولی اینکه خود آقایان روحانیون چه جوابی میخواهند بدهند بنده خودم شخصا نمیدانم فردای قیامت پاسخ حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میتوانیم بدهیم یا نه؟ امیدوارم که ان شاء الله خدای عالم کمک کند به وظایفمان عمل کنیم.
پرسش:
استاد! اهلسنت می گویند قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) اولین بار در کتاب سلیم بن قیس نقل شدہ و راوی این کتاب یعنی ابان بن ابی عیاش، کذاب است، لذا قضیه آتش زدن دَرب خانه حضرت زهرا (سلام اللہ علیها) در کتب شیعه سند درستی ندارد و کذب است .پاسخ چیست؟
پاسخ:
اولا کتاب سلیم ابن قیس از کتابهای معتبر شیعه است. مرحوم نعمانی متوفای 360 قبل از شیخ صدوق است ایشان بر صحت کتاب سلیم ابن قیس شهادت داده است. بعد از آن هم بزرگان زیادی مانند علامه مجلسی و پدر بزرگوارشان بر صحت کتاب، شهادت داده اند.
آیت الله العظمی خویی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «معجم» در رابطه با کتاب ابن سلیم ابن قیس حدود 15 صفحه بحث کرده است و تمام شبهاتی که در رابطه با کتاب سلیم است ایشان آورده و همه آنها را رد کرده است.
در مورد خود سلیم هم میفرماید:
«لا شک في وثاقة سلیم بن قیس»
در مورد ابان بن ابی عيّاش نیز باید گفت: طبق تحقیقی که ما انجام دادیم کاملا مورد وثوق است و روایات او کاملا معتبر است و مطالبی که در ضعف ابان بن ابی عیّاش است از ابن غضائری و دیگران است. اینها هم هیچ مدرک دقیقی را بیان نکردند.
در هر صورت ...
خود کتاب سلیم از کتابهای معتبر و از اصول معتبره و معتمده شیعه است در طول تاریخ. به تعبیر آقای خویی شاید در طول زمان یک چیزی اضافه یا کم شده است اما این مسئله مخصوص کتاب وی نیست بلکه أغلب کتابها چنین هستند. کتاب «کافی، تهذیب و...» ممکن است اینطور باشند البته با این صورت که زمان سابق دستگاه چاپ نبود است بلکه استنساخ میکردند و کسی که استنساخ میکرد شاید یک سطر را میانداخت یا یک سطر را دو مرتبه مینوشت یا مطلبی به نظرش میرسید و آن را در توضیح حدیث می نوشت و مستنسِخ بعدی تصور میکرد که عین متن کتاب است و آن را در داخل متن می نوشت. از این موارد کم نبوده است حتی در کتب اربعه نیز صورت گرفته است و کتاب سلیم نیز از این اشتباه مستنسخین مصون نبوده است!
در مورد قضیه آتش زدن دَرب خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) و شکستن پهلوی حضرت روایات قریب به تواتر در کتب متعدد موجود است .
کتابهای مختلفی از بزرگان متقدمین شیعه ازجمله مرحوم شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و بزرگان دیگر و از علماء متأخر مثل علامه مجلسی و پدر بزرگوارشان و بزرگان دیگر، قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) و شکستن پهلوی حضرت و شهادت حضرت محسن سلام الله علیهما را آورده و تأیید کردهاند.
اگر بنا باشد ما در این طور قضایا تشکیک کنیم در خیلی از مسائل حتی در طهارت، نجاست، حج و زکات هم ما میتوانیم تشکیک بکنیم.
ما همه این روایات وشبهات مربوط به آنها را را مفصل جمع آوری کرده ایم، ان شاء الله در ایام فاطمیه تلاش میکنیم چند روز بحث را به همین مسائل و شبهاتی که در داخل شیعه مطرح است ،اختصاص بدهم .
قضیه هجوم به خانه صدیقه طاهره سلام الله علیها در کتب شیعه مفصلا ذکر شده است و در کتب اهلسنت هم در کتاب «فرائد السمطین» جلد 2 صفحه 34 قضیه شهادت زهرا سلام الله علیها را مفصل مطرح کرده است.مرحوم کلینی در کتاب «کافی» با سند صحیح از امام کاظم (سلام الله علیه) بیان می کند:
«إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص458، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ (علیها السلام)، ح2
ما نمیتوانیم اینها را کنار بگذاریم و در آن تشکیک کنیم. تعبیر «صدیقة شهیدة» بیانگر این است که حضرت زهراء سلام الله علیها در جنگ شهید نشده است بلکه شهادت ایشان نتیجه همان هجوم و ضرباتی بود که در خانه صدیقه طاهره (سلام الله علیها) اتفاق افتاد.
آغاز بحث...
بحث فقه الحکومه ما در رابطه با این بود که آیا انتخاب حاکم به عهده خداوند عالم است یا به عهده مردم است؟ آیا انبیاء و ائمه (علیهم السلام) از طرف خداوند عالم، مأمور به تشکیل حکومت بودند یا مأمور به تشکیل حکومت نبودند؟ بلکه این مسئله بر عهده مردم بود که درصورت صلاح دید با یک پیغمبری بیعت میکردند و میگفتند ای رسول خدا برای ما حکومت تشکیل بده! آقای عابدینی هم خیلی در آثارشان تلاش دارد که ثابت کند مردم با بیعتشان به رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) مشروعیت دادند وبا بیعت مردم، پیغمبر حکومت تشکیل داد و از طرف خداوند عالم چنین تکلیفی نداشت!
این مسئله را در یک جمله ما بخواهیم بگوییم در حقیقت مخالف با ده ها آیه قرآن و صدها روایت است. یعنی ما باید همه آیات و روایاتی که در این زمینه هست را کنار بگذاریم سپس خودمان یک چیزی را درست کرده وبه دین اضافه کنیم(نعوذ بالله).
بعضی از آیاتی که در رابطه با اصل دیانت و قبول دین است مثل:
(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)
در قبول دين، اکراهي نيست.
سوره بقره (2): آیه 256
(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ)
تو سلطهگر بر آنان نيستي که (بر ايمان) مجبورشان کنی.
سوره الغاشیه (88): آیه 22
(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ)
و وظيفه نداري آنها را (به ايمان) مجبور سازي!
سوره انعام (6): آیه 107
اینها را دستمایه قرار بدهیم و بگوییم پیغمبر اکرم وأئمه علیهم السلام چنین اختیاری از طرف خداوند عالم نداشتند.
عرض کردیم در این زمینه حدود صد سال قبل از اساتید دانشگاه الازهر علی عبدالرزاق این مطالب را بیان کرد و دستمایهای برای دو دسته افراد شد.
گروه اول: برخورد غیر منطقی و نادرست داشته باشند در رأس آنها خود علی عبد الرزاق بود که با مظلوم نمایی ، بخواهد مطالب خود را در سطح گسترده، منتشر کند.
گروه دوم: آنهایی که از دولت عثمانی دلخوشی نداشتند و از حکومتها ضربه دیده بودند به میدان آمدند و با قلم فرسایی کتاب و مقاله بنویسند و از اوحمایت کرده وبگویند که انبیاء و ائمه (علیهم السلام) از طرف خداوند متعال مأموریت برای تشکیل حکومت نداشتند بلکه وظیفه انبیاء علیهم السلام فقط ابلاغ حکم الهی بود اما وظیفه تشکیل حکومت به عهده مردم بود، حالا پیغمبر را برای تشکیل حکومت انتخاب کنند یا فرد دیگری .
این در حقیقت اصل دعوای ما است که با این افراد داریم.
این ها به آیاتی استدلال میکنند هم علی عبدالرزاق استدلال کرده و هم کدیور در این زمینه کتاب مفصلی نوشته است و پسر مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری هم در این زمینه یک کتاب مستقلی نوشته است.
بازرگان در این زمینه مطالبی دارد البته ما هرچه گشتیم کتابش را در فضای مجازی و حقیقی نتوانستیم پیدا کنیم. فقط مطالبش در بعضی از جاها بود.
بعضی از بزرگواران مثل جناب آقای محقق که خدا ان شاء الله همه ما را از لغزشها حفظ کند مطالبی به صورت مقاله یا سخنرانی در این موضوع بیان کرده اند.
همچنین در گوشه و کنار دیگرانی هم هستند که این تفکر را دارند و منتشر میکنند. مخصوصا کسانی که ورشکستگان سیاسی هستند و دنبال این هستند که حکومت ولایت فقیه را زیر سوال ببرند اما از آنجایی که جرأت مخالفت را بطور صریح ندارند یا علمش را ندارند ادله ولایت فقه را نقد کنند بصورت محترمانه ولایت پیغمبر وأئمه علیهم السلام را زیر سوال میبرند بعد در آخر میگویند شما تصور نکنید که ولی فقیه منصوب است وقتی دلیلی بر نصب ائمه علیهم السلام نیست ولی فقیه نیز چنین است وبعضی ها میگویند که این روایات «نصب» شما را وادار براین نکند که بگویید ولی فقیه هم منصوب بوده است.
در هر صورت ...
ما در اینجا اقوال بزرگان اهلسنت را آوردیم که حتی در رابطه با انتخاب خلیفه، دارای یک مشرب واحدی نیستند خصوصا در انتخاب سه خلیفه اول به قدری با هم تفاوت دارند که نمیتوانند نکته مشترکی در تعیین خلیفه ارائه بدهند.
در اینکه آیا انتخاب خلیفه بر عهده مردم است یا بر عهده خلیفه قبل است؟ یا انتخاب خلیفه بر عهده شورای منتخب مردم است؟ شوری منتخب حاکم قبلی است؟!
این هم از تفضلات الهی و الطاف خفیه خداوند عالم بوده که انتخاب سه خلیفه اول اینقدر در تناقض و تعارض باشد تا برای متفکرین و کسانی که دنبال جستجوی حقیقت هستند راه باز بشود و خیلی سریع بتوانند حق را از ناحق تشخیص بدهند.
قبلاً بارها عرض کردیم ما اگر بخواهیم در رابطه با ولایت اهلبیت (علیهم السلام) بحث کنیم هم جنبه اثباتی را باید لحاظ کنیم هم جنبه سلبی را لحاظ کنیم.
اما اگر جنبه اثباتی را لحاظ بکنیم مثل اینکه فقط فضائل وخلافت و حکومت الهی امیر المؤمنین را مطرح بکنیم، نمیتواند برای ما راهگشا باشد و برای جوانها هم روشنگری باشد بلکه درکنار اثبات خلافت امیر المؤمنین علیه السلام باید خلافت دیگران را هم سلب بکنیم. من بارها عرض کردم اگر ما با دهها دلیل، خلافت امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت کردیم آنها هم با 20 دلیل خلافت ابوبکر را ثابت میکنند و درنتیجه میگویند: وجه جمع این است هم حضرت علی علیه السلام خلیفه است و هم ابوبکر. تمام ادله شما صحیح است که امیرالمومنین علی علیه السلام خلیفه است ولی خلیفه بعنوان خلیفه چهارم. همانطور که در علم اصول در روایات متعارض، وجه الجمع را مطرح می کنید این هم بهترین وجه الجمع است. لذا شما را بااین بیان خلع سلاح میکنند.
اگر شما مناظرات ائمه (علیهم السلام) را مطالعه بفرمایید مخصوصاً امام هشتم (سلام الله علیه) که در میان ائمه تنها امامی است که فضای باز سیاسی برای مناظره و گفتگوی علمی با علمای ادیان مختلف و علمای اهلسنت فراهم شده بود. در این مناظرات اغلب مناظرات حضرت جنبه سلبی داشته است تا جنبه اثباتی، مخصوصاً در مناظرات با علمای اهلسنت کاملاً واضح و روشن است.
حالا یک دسته از آقایان راه افتادند تشکیلاتی درست کردند به نام امت واحده و ...ومی گویند ما باید فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام را باید مطرح کنیم وکاری با دیگران نداشته باشیم چراکه آنها از ما میرنجند اگر بگوییم ابوبکر خلیفه نیست به وحدت ضربه میزند درحالی که اولا رنجش و عدم رنجش دیگران برای ما ملاک نیست دوما منظور از وحدت کتمان حقائق نیست.
اما باید از اهانت، فحش، ناسزا، توهین و ... باید اجتناب بشود . شهید مطهری می فرمودند که بحثهای علمی با عقل و منطق و خرد عجین است. بحثهای علمی باید صورت بگیرد چراکه سیره ائمه علیهم السلام وصحابه وعلماء شیعه نیز این بوده است.
خود مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیهای عید غدیر میگوید ما اصراری نداریم از اهلسنت کسی شیعه بشود؛ ولی من از این علمای اهلسنت تقاضا دارم کتاب علامه شرف الدین و کتاب علامه امینی رحمةالله علیهما را مطالعه کنند!
این آقایانی که دم از انقلاب و وحدت میزنند در برابر این فرمایشات رهبری چه میخواهند بگویند؟ یا در رابطه با وصیتنامه الهی سیاسی امام رضوان الله تعالی علیه بیپرده همه حقائق را مطرح کرده است.
در هر صورت ...
ما در دو محور باید کار کنیم ولی مستدل و منطقی نه با فحش و اهانت چراکه اهانت ، منطق بیمنطقها است.
شما ببینید مرحوم شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) چندین رساله در این زمینه دارد آن زمان فضا یک مقداری باز بود و می شد آن زمان برخی حرف ها را گفت اگرچه مطالب مرحوم شیخ مفید یک مقداری تند بوده اما الان صلاح نیست خیلی از آن مطالب را مطرح کنیم.
یا سید مرتضی در کتاب «الشافی» یک مقدار مطالبش تند است یعنی بنده جرأت نمیکنم این مطالب را مطرح کنم (خیلی رک بگویم)؛ ولی مطالب مرحوم شرف الدین بلا استثناء همه قابل گفتن است مخصوصاً در کتاب «المراجعات» ودر کتاب «اجتهاد در برابر نص» همه امروز قابل طرح است.
شاید بگویم چندین بار کتاب المراجعات را مطالعه کردم حتی یک کلمه ای که بوی اهانت بیاید در آثار مرحوم شرف الدین ندیدم .
علامه امینی بااینکه افتخار شیعه هست اما از جلد 7 الغدیر به بعد یک مقدار مطالبش تا حدودی تند است. بنده شخصاً بخشهای مطاعنی که ایشان آورده بعضی از فرمایشات ایشان در عصر خودشان قابل گفتن بوده ما با کسی رو دربایسی نداریم ولی الان باید قدری ملاحظه بشود.
هر کسی میخواهد باشد ما صاحب جواهر با آن عظمت حرفش را نقد میکنیم. علامه حلی با آن عظمت حرفش را نقد علمی میکنیم و فرمایش علامه امینی (قدس الله نفسه الزکیه) نیز از این قاعده مستثنی نیست چراکه بخشی از قسمتهای جلد 7 و 8 الان در این جامعه صلاح نیست مطرح بشود شاید در عصر خودشان مشکلی نبوده است.
در هر صورت ...
ما باید در دو محور کار کنیم هم بحث اثباتی و هم بحث سلبی، خود انبیاء (علیهم السلام) شما ببینید حضرت موسی علیه السلام وقتی با فرعون مناظره میکند کاری با اثبات خدا ندارد بلکه غالبا میخواهد بگوید تو خدا نیستی. حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرود بحث میکند اصلاً دنبال اثبات خدا نیست بلکه دنبال نفی ادعاهای طرف مقابل است.
میگوید خدای من خورشید را از طرف مشرق می آورد
(يأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ)
خداوند، خورشيد را از افق مشرق ميآورد؛ (اگر راست میگويی که حاکم بر جهان هستی تويی،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد.
سوره بقره (2): آیه 258
تو اگر راست میگویی: (فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ؛ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ) یعنی میآید در زمینه سلبی کار میکند که وقتی خدا بودن فرعون کنار رفت حقانیت خدا ناخودآگاه اثبات می شود. یا حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی میگوید:
(هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ)
اين خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد، گفت: غروبکنندگان را دوست ندارم!
سوره انعام (6): آیه 76
در آخر میگوید:
(إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِي لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ)
من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمانها و زمين را آفريده؛ من در ايمان خود خالصم؛ و از مشرکان نيستم!
سوره انعام (6): آیه 79
ایشان برای اثبات خدا هیچ دلیلی ارائه نمی دهد بلکه می خواهد ستاره و ماه و خورشید را نفی کند. اگر ما در بحث امامت طرف مقابل را که مدعی است کنار گذاشتیم و نقد علمی کردیم دیگر به خودی خود امامت و خلافت حضرت امیرالمومنین علیه السلام بلا منازع شده واثبات می شود.
لذا بنده در بحثهایم با وهابیها یا اهلسنت مبنایم این است همیشه هم به دوستان توصیه میکنم در پاسخهای نقضی زیاد کار کنید زیرا بهتر جواب می دهد تا جواب حلّی و یک پاسخ نقضی از صد تا پاسخ حلّی تأثیر گذاریاش بیشتر است چون پاسخ نقضی طرف را کلاً خلع سلاح میکند. طرفی که خودش را حق مطلق و طرف مقابل را باطل مطلق میداند.
اگر درمسئله سلبی خوب کار کردیم عقائد او را زیر سوال بردیم دیگر تمام تار و پود فکریاش به هم ریخته و آن حق مطلق بودن خود را از دست می دهد. وقتی حق مطلق بودن از دست رفت دیگر ما میتوانیم خیلی راحت بحثهای خودمان را بلا منازع مطرح کنیم.
لذا عمده بحث ما در امسال روی این دو محور بود که انتخاب حاکم به عهده مردم است و مردم هم میتوانند هر وقت خواستند حاکم اسلامی را عزل بکنند، گفتیم این اصلاً و ابداً با مبنای علمای اهلسنت سازگاری ندارد.
ودر پایان به حرف ابن تیمیه حرانی رسیدیم که در کتاب منهاج السنه_ به تعبیر علامه امینی منهاج البدعة الأمویه است نه منهاج السنة النبویه!_ در جلد 3، صفحه 391 میگوید:
«كان المشهور من مذهب أهل السنة»
نمیگوید نظر من بلکه می گوید: مشهور از مذهب اهلسنت این است که:
«أنهم لا يرون الخروج على الأئمة وقتالهم بالسيف وإن كان فيهم ظلم»
نظر اهلسنت این است که قیام در برابر پیشوایان ولو اینکه ظالم هم باشند جایز نیست.
بعد میگوید:
«كما دلت على ذلك الأحاديث الصحيحة المستفيضة عن النبي صلى الله عليه وسلم»
ایشان چیزی باقی نگذاشت! با این مبنا ، روی دست آقای محمد عبده و آقای علی عبدالرزاق و بزرگان دیگر و کسانی که از میان علمای شیعه و اهلسنت طرفدار سکولاریسم هستند و جدایی دین از سیاست را مطرح میکنند و میگویند این مردم هستند خلیفه انتخاب میکنند این مردم هستند خلیفه را عزل میکنند، آب پاکی ریخت و ادعاهای آنها را باطل کرد.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته