(جلسه شصت و ششم 16 11 1403)
موضوع: فقهای شیعه و خلافت انتصابی حضرت امیرالمومنین علیه السلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
مسئله اول: تفاوت دو روایت «علی مع الحق» و «عمار مع الحق»
... علامه امینی به او گفتند به شما تبریک می گویم، گفت: چه تبریکی وقتی غیر از حضرت علی نسبت به دیگران هم این روایت آمده واین دیگر تبریک ندارد. علامه امینی گفتند: آقای دکتر! در رابطه با حضرت امیر این است:
«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ يَدُورُ الْحَقُّ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج 31، ص376
حضرت علی محور است. هر کجا حضرت علی برود حق هم به دور حضرت علی می چرخد اما در مورد عمار چنین نیست، عمار یدور مع الحق حیثما دار؛ یعنی هرکجا حق باشد عمار نیز با حق است اما در مورد حضرت علی (سلام الله علیه) این طور نیست بلکه حضرت علی حق است و حق دور حضرت علی می چرخد.
دو پسر این آقای دکتر هم آدم های فاضلی بودند، آقای دکتر همانجا گفت:
«ولهذا الکلام یجب أن یقام»
همه بلند شدند گفتند برای این جمله باید ایستاد و احترام و تعظیم کرد.
لذا تفاوت بین «عمار مع الحق یدور مع الحق حیث ما دار» و «علی مع الحق والحق معه حیثما دار» در این است. به هیچ وجه دلالت بر عصمت عمار نمی کند. نسبت به سایر صحابه نیز امثال این آمده است آنهایی که واقعا مخلص بودند افرادی مانند مقداد و سلمان این طور بودند از پیامبر (صلی الله علیه و اله وسلم) در مورد سلمان داریم:
«السّلمانُ مِنّا أهلَ البَيْت»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج108، ص285
اگر بنای عصمت باشد «السلمان منا اهل البیت» مهم تر است تا روایات دیگر. البته «منا اهل البیت» در حق پنج نفر از صحابه وارد شده است، فقط تنها در مورد سلمان نیست در مورد چهار نفر دیگر هم «منا اهل البیت» وارد شده است.
پرسش:
در دعا نیز داریم که به ما عصمت عطا کن.
پاسخ:
بله، در دعا که می فرماید عصمت عطا کن؛ ما در زیارت عاشورا می خوانیم:
«وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص177
اگر نشود رسید، طلب کردن معنا ندارد.
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص 177 و 178
«وَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ»
المزار الكبير (لابن المشهدي)؛ نویسنده: ابن مشهدى، محمد بن جعفر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، ص639
مسئله دوم: اهمیت روایت از حیث سند
پرسش:
استاد! مطلبی که در مورد نهج البلاغه فرمودید خیلی ذهن ما را مشغول کرد. شما فرمودید سی درصد مشکل دارد، اگر این طوری باشد نهج البلاغه را بزنیم و صحیفه سجادیه را بزنیم و بگوییم این مصادر درست نیست چیزی نمی ماند. امام (رحمة الله علیه) در وصیتنامه سیاسی – الهی خود در مورد نهج البلاغه حرف زده است. همین طور مقام معظم رهبری حرف زده است.
کسانی که خودشان مطالب نهج البلاغه یا کتاب های دیگر را نمی فهمند نمی شود گفت این کتاب ها سند ندارد و اصلا نیاز به بررسی اسناد نیست و سید رضی هم این طور نبوده که هر مطلبی را جمع آوری کند ایشان حواسش به این چیزها بوده است.
پاسخ:
از نظر دیانت و علم، مقام سید رضی بالاتر است یا کلینی و شیخ صدوق؟ قطعا کلینی بالاتر است، شیخ صدوق بالاتر است. ما به هیچ وجه در رابطه با کتاب کافی کلینی چنین ادعایی نداریم. در رابطه با کتاب «من لا یحضره الفقیه» که پنج هزار روایت دارد و بیش از دو هزار وچهار صد _پانصد روایتش مرسل است فقهای ما به مرسلات شیخ صدوق عمل نکردند.
یک سری از چیزها در میان عوام مشهور شده است و ما باید ذهن مان را از حالت عوامی بیرون بیاوریم ما تابع سند هستیم هرکسی باشد. اگر سند درست بود متن را به معصوم نسبت می دهیم اگر سند درست نبود نمی توانیم متن را به معصوم نسبت بدهیم اگرچه ناقل حدیث از أعبد عبّاد و أفضل فضلا باشد.
نهج البلاغه را در حد قرآن احترام می گذاریم همان طور که کتاب کافی را به همین شکل احترام می گذاریم. بعضی وقت ها که کتاب کافی را مطالعه می کنم می بوسم بالای سرم می گذارم همان طور که قرآن را می بوسم و بالای سرم می گذارم نهج البلاغه که جای خود دارد.
بحث، بحث علمی و سندی است آیا فقهای ما توانسته اند در مسائل احکام یا مسائل اعتقادی به نهج البلاغه استناد کنند؟
پرسش:
اشکال کار همین است فقها از یک طرف می گویند نهج البلاغه در حوزه و بین شیعه مهجور است و موقع عمل که می رسد خودشان عمل نمی کنند.
پاسخ:
نه، این که عمل نمی کنند بحث دیگری است. در استنباط احکام شرعی، شرع مقدس جایگاهش خیلی بالا است ما نمی توانیم به هر روایتی برای استنباط استفاده کنیم.
«المفتي یفتي عن الله»
تفاوت می کند. یک مرتبه بیاییم کلام معصوم را برای مردم در موعظه استفاده کنیم چون عمده نهج البلاغه موعظه است؛ شاید هشتاد و پنج درصد نهج البلاغه موعظه است. موعظه های خیلی خوبی دارد. بخشی از این ها در رابطه با خلافت و امامت خود حضرت است.
نهج البلاغه بهترین کتاب برای اثبات امامت حضرت امیر است و این بالاتر از احکام است. یعنی در حدّ مستفیض است اگر تعداد روایت ضعیف از سه بالاتر برود به مضمونش عمل می کنیم. در نهج البلاغه سه تا خطبه است در این سه تا خطبه حکم شرعی آمده ما قطعا به این عمل می کنیم.
نهج البلاغه چون کلام حضرت امیر (سلام الله علیه) است از اول تا آخر بزرگان ما در طول تاریخ احترام گذاشته اند ما نیز احترام می گذاریم.
شما الان می توانید سند صحیفه سجادیه را درست کنید؟ عرض کردم صحیفه سجادیه زبور آل محمد صلی الله علیه واله است در آن هیچ شکی نیست. خود بنده دعاهای صحیفه سجادیه را می خوانم دعاهای دیگر امام سجاد علیه السلام مخصوصا برخی دعاهای خمس عشر را هر شب می خوانم اگر نخوانم احساس می کنم چیزی از عبادت هایم ناقص شده است.
در مناجات العارفین یک دنیا معارف است. یعنی همان تعابیری که در قرآن است:
«إِلَهِي قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنَائِكَ كَمَا يَلِيقُ بِجَلَالِكَ وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ تَوَشَّحَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِي حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِم...»
کجای دنیا می توانید چنین عبارتی را پیدا بکنید؟ یعنی اهل سنت تمام کتاب هایشان را بگردید یک فراز مثل فرازهای مناجات مریدین و مناجات عارفین ندارند.
«إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ تَوَشَّحَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِي حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ» خدایا من را از آنهایی قرار بده که نهال شوق و اشتیاق تو در قلبشان روئیده «وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِم...» خدایا عشق سوز تو در سراسر وجودم جوانه کرده است. و آخرش نیز چنین عرضه می دارد:
«...وَ مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ فَأَعِذْنَا مِنْ طَرْدِكَ وَ إِبْعَادِكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ وَ أَصْلَحِ عِبَادِكَ وَ أَصْدَقِ طَائِعِيكَ وَ أَخْلَصِ عُبَّادِكَ يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ يَا كَرِيمُ يَا مُنِيلُ بِرَحْمَتِكَ وَ مَنِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين»
خیلی عبارت های عجیب دارد. یا قبلش دارد:
«وَ لَكَ لَا لِسِوَاكَ سَهَرِي وَ سُهَادِي وَ لِقَاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ وَصْلُكَ مُنَى نَفْسِي وَ إِلَيْكَ شَوْقِي وَ فِي مَحَبَّتِكَ وَلَهِي وَ إِلَى هَوَاكَ صَبَابَتِي وَ رِضَاكَ بُغْيَتِي وَ رُؤْيَتُكَ حَاجَتِي وَ جِوَارُكَ طَلِبَتِي وَ قُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِي وَ فِي مُنَاجَاتِكَ أُنْسِي وَ رَاحَتِي وَ عِنْدَكَ دَوَاءُ عِلَّتِي وَ شِفَاءُ غُلَّتِي وَ بَرْدُ لَوْعَتِي وَ كَشْفُ كُرْبَتِي فَكُنْ أَنِيسِي فِي وَحْشَتِي وَ مُقِيلَ عَثْرَتِي وَ غَافِرَ زَلَّتِي وَ قَابِلَ تَوْبَتِي وَ مُجِيبَ دَعْوَتِي وَ وَلِيَّ عِصْمَتِي وَ مُغْنِيَ فَاقَتِي وَ لَا تَقْطَعْنِي عَنْكَ وَ لَا تُبْعِدْنِي مِنْكَ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي وَ يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج91، ص 148- 150 و 151
تعابیر، تعابیری است که سند هم نداشته باشد متن داد می زند که من از معصوم صادر شده ام. آیا شما می توانید سند درست و حسابی برای صحیفه سجادیه ارائه بدهید؟ اگر شاگردهای شما سوال کنند سند صحیفه سجادیه چطوری است؟ چه جواب می دهید؟!
امام نسبت به کتاب مصباح الشریعه که خیلی به هم ریخته است می گوید از معصوم صادر شده است چون متن بر آن دلالت دارد و حال آن که اکثریت بزرگان ما معتقد هستند مصباح الشریعه مطالبش برای بعضی از عرفا بوده است که جمع کرده اند و به امام صادق (سلام الله علیه) منسوب کردند.
آغاز بحث...
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ در رابطه با احادیثی که آقایان می گویند حضرت امیر المؤمنین خودش را خلیفه الهی نمی دانست عرض کردیم حداقل حدود 150 روایت در مصادر شیعه وجود دارد مبنی براینکه پیامبر فرمودند «علي خلیفتي» یا خود حضرت فرموده است «أنت خلیفتي» و امثال این روایات آمده است.
از حضرت نبی مکرم و حضرت امیر المؤمنین تا آقا امام عسکری (سلام الله علیهم) چنین عبارت هایی است. حتی از حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه). ابن مشهدی در کتاب مزار از جمله مطالبی که از حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) نقل می کند این است که حضرت رسول اکرم فرمود:
«أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي، لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِي، وَ دَمُكَ مِنْ دَمِي، وَ سِلْمُكَ سِلْمِي، وَ حَرْبُكَ حَرْبِي»
تا آن جا که می فرماید:
«وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ مَعِي، وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي، وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي، وَ شِيعَتُكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِي فِي الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِيرَانِي، وَ لَوْ لَا أَنْتَ يَا عَلِيُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي»
المزار الكبير (لابن المشهدي)؛ نویسنده: ابن مشهدى، محمد بن جعفر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، ص576 و 577
روایت متعددی از سلمان از ابن عباس و از جابر داریم که پیامبر صلی الله علیه و اله به حضرت علی علیه السلام فرموده است «انت خلیفتي».
این که شبهه می کنند و می گویند حضرت امیر المؤمنین خودش را خلیفه الهی نمی دانست این ها حرف های بی اساسی است بعضی ها یا بی سواد هستند و یا معاند هستند که این مطالب را مطرح می کنند. مطالب را تکمیل می کنم و خدمت عزیزان در کانال درس می گذارم تا همه استفاده کنند. به نظر من اگر انسان دهها ساعت روی این حدیث کار کند می ارزد.
چند تا از اقوال علما را نیز ببینیم. شیخ مفید متوفای 413 در کتاب نکت اعتقادیه صفحه 41 می گوید:
«علمنا بالنص المتواتر من الله - عز وجل - ومن رسول الله صلى الله عليه وآله»
عرض کردیم تعدادی از روایت های «أنت خلیفتي» مربوط به معراج است فرموده است «من الله و من رسول الله» بعد می گوید:
«وأما الذي من رسول الله - صلى الله عليه وآله - فمثل قوله: (أنت خليفتي من بعدي) ( أنت وصيي وقاضي ديني)، (سلموا عليه بإمرة المؤمنين) ، (أقضاكم علي)، (تعلموا منه ولا تعلموه)، (اسمعوا له وأطيعوا)، (من كنت مولاه فعلي مولاه)، (أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي)، (اللهم آتني بأحب خلقك إليك يأكل معي هذا الطير)، (أنا مدينة العلم وعلي بابها) (نعم الراكبان هما وأبوهما خير منهما)، (لأعطين الراية غدا رجلا يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله كرارا غير فرار)، ومثل إخائه وتزويجه بابنته وتعميمه بعمامته وركوبه على ناقته وأمثال ذلك»
النكت الإعتقادية؛ نويسنده: الشيخ المفيد (وفات : 413)، تحقيق: رضا المختاري، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان 1414- 1993م، ص41 و 42
مرحوم سید مرتضی در کتاب الشافی جلد 3 صفحه 80 مطلب خوبی دارد. کتاب الشافی در حوزه های ما کتاب مظلومی است واقعا اگر می شد این کتاب به خوبی تلخیص بشود خیلی خوب می شد_ نه مثل شیخ طوسی که به جای تلخیص تفصیلش داده است_! اسم کتاب تلخیص شافی است اما خیلی از جاها شرح مفصل داده است. این کتاب اگر در یک جلد تلخیص می شد و به عنوان کتاب درسی در حوزه قرار می گرفت خیلی برای طلبه ها قابل استفاده بود.
بعد از سید مرتضی بزرگان دیگر که در موضوع ولایت کتاب نوشته اند می شود ادعا کرد همه عیال کنار سفره سید هستند. عبارت های الشافی را ملاحظه بفرمایید انسان وقتی الشافی را مطالعه می کند و کتاب های بزرگانی مثل شیخ طوسی تلخیص الشافی دارد علامه حلی، مرحوم کراجکی و مرحوم شهید، علامه امینی، میرحامد حسین، قاضی نور الله شوشتری و... را هم می بیند کاملا متوجه می شود که فرمایشات سید مرتضی بر تمام کتاب های ولایی سایه شیعه انداخته است. انسان از تسلط این بزرگوار به مصادر شیعه و سنی مبهوت می ماند.
در این عصر کامپیوتر و نرم افزارهای علوم اسلامی و اینترنت در اختیار ما است به همه منابع دسترسی داریم یا مرحوم علامه امینی کتابخانه بزرگی در اختیارش بوده آن زمان کتابخانه ای به آن شکل در اختیار سید مرتضی نبوده است. کتابخانه استادش شیخ مفید را آتش زدند و به خاکستر مبدل کردند کتابخانه خودش را هم آتش زدند. با همه این مشکلات و نبود منابع در هر کجا قلم به دست می گیرد مثل کسی می نویسد که هزار سال عمر کرده و در این هزار سال تمام این کتاب ها را در سینه اش جمع کرده است.
کتاب الشافی در حقیقت جواب بر کتاب المغنی قاضی عبدالجبار معتزلی است. المغنی بیست جزء در ده جلد است. جلد دهم دو قسمت است قسمت اول در رابطه با نقد ادله شیعه است و بخش پایانی آن استدلال بر خلافت ابو بکر است و جلد بعدی که جلد دهم و جزء بیستم است در رابطه با ادله خلافت عمر ابن خطاب است.
قاضی عبدالجبار معتزلی اولین کسی است که قلم برداشته و عقائد شیعه را خیلی به تصور خودش محققانه نقد کرده است و بعد از قاضی عبدالجبار معتزلی، عضد الدین ایجی، تفتازانی، شریف جرجانی و قوشجی به میدان آمدند. این ها نیز عمدتا مطالب شان را از عبدالجبار معتزلی گرفته اند. اگرچه قاضی عبدالجبار، معتزلی است و عضد الدین و بقیه همه شان اشعری مذهب هستند اما حرف اساسی را عبدالجبار معتزلی زده است و ایشان نیز از استادش ابو علی جبائی و پدرش استفاده کرده و نسبت به جبائی ها ارادت فوق العاده ای دارد.
وقتی کتاب المغنی فی الامامه در میان مردم منتشر می شود مرحوم سید مرتضی بلا فاصله کتاب الشافی فی الامامه را می نویسد و به قدری مقتدرانه و به قدری عالی آمده هم حالت پاسخ دارد و هم هجمه دارد. این دو تا را سید مرتضی باهم جمع کرده است، کم می بینیم هم نقد باشد و هم هجمه باشد.
لذا بنده بارها به دوستان گفته ام ما در مسائل معرفتی باید سه تا مسئله را رعایت کنیم یک مثلث را تدوین کنیم یک ضلع آن تبیین ادله ما بر حقانیت اهل بیت است. یک ضلع آن شبهاتی که آن ها آورده اند جواب بدهیم. ضلع سوم هم هجمه کنیم.
همان طوری که آن ها دارند شبهه می کنند ما نیز باید شبهه وارد بکنیم.
در هر صورت...
دیشب داشتم فایل شبهات را نگاه می کردم در این فایل حدود هشت هزار شبهه را جمع کردیم (موسسه آیت الله العظمی سیستانی – مرکز الابحاث العقائدیه) یک مروری بر این فایل داشتم حدود هشتصد و پنجاه شبهه فقط در حوزه مهدویت دارند. درحالی که در رابطه با حدیث غدیر شبهاتی که این ها مطرح کردند به صد تا نمی رسد. در حدیث صدقه مجموع شبهات شان 148 تا است البته این هشت هزار شبهه محصول مطالعه پنج هزار عنوان کتاب ضد شیعی است.
خداوند روح آقای فارس حسون مدیر مرکز ابحاث عقائدیه را شاد کند واقعا ایشان جهاد کرده است در هر کجا نمایشگاه کتاب در داخل و خارج بود ایشان حضور می یافت. پنج هزار کتاب ضد شیعی این طوری در دهه هفتاد جمع شد. خود ایشان به من گفت بعد از انقلاب از سال 57 تا 70 – 71 حدود سه برابر چهارده قرن علیه شیعه کتاب نوشته شده است.
می گفت این پنج هزار عنوان کتاب، هفتاد و پنج درصدش بعد از انقلاب نوشته و منتشر شده است. بیست و پنج درصدش از عصر معصومین تا قبل از انقلاب نوشده شده است. یعنی مشخص است انقلاب، دشمنان شیعه را به تکاپو انداخت و این ها یک عمر به شیعه تهمت می زدند که تابع عبدالله بن سبأ است و آن را یهودی ها درست کرده اند! وقتی معارف اهل بیت علیهم السلام روی آنتن ها در داخل و خارج رفت وهابی ها دیدند آبرو و حیثیت شان دارد می رود لذا شروع کردند علیه شیعه کتاب و مقاله نوشتن.
منتشر کردن بعضی از مسائل و نحوه هجمه در دو دهه اول پیروزی انقلاب خودش دنیایی دارد.
در هر صورت...
شبهات در حوزه مهدویت زیاد است و این را ما چند بار از مرکز تخصصی مهدویت خواستیم یک نیروهایی در این مورد بگذارند و کار کنند تا به این شبهات جواب داده بشود این فایل را هم غیر از بنده هیچ کس ندارد. آقای فارس حسون می گفت خدمت آقای سیستانی بودیم ایشان گفت فایل را فقط به فلانی (آقای قزوینی) بدهید غیر از ایشان به احدی ندهید. حتی آقای ری شهری رفته بود فایل را بگیرد نداده بودند. آقای ری شهری گفته بود: آقای قزوینی از من عزیزتر است؟!
آقای فارس حسون به ایشان گفته بود: ما کار نداریم آیت الله العظمی سیستانی گفتند به ایشان بدهید و غیر از ایشان به هیچ کسی ندهید. چون این هشت هزار شبهه اگر در فضای مجازی منتشر شود و دست وهابی ها بیفتد بیداد می کنند.
البته غیر از این هشت هزار نزدیک پنج - شش هزار شبهه خودمان از رسانه ها و شبکه های وهابی کلمه، وصال حق، نور و... جمع آوری کردیم اما این هشت هزار شبهه همه از کتاب ها است.
از جمله آن کتاب ها همین کتاب آقای قاضی عبدالجبار معتزلی است. سید مرتضی می گوید:
«فأما ادعاؤه أن (خليفتي من بعدي) غير معروف»
قاضی عبدالجبار می گوید خلیفتي من بعدی معروف نیست.
«وأن المعروف (خليفتي في أهلي)»
معروف خلیفتی فی اهلی است.
«فما فيهما إلا معروف ظاهر في الرواية، وليس في ثبوت قوله (خليفتي في أهلي) نفي لقوله في حال أخرى: (أنت خليفتي من بعدي)»
كتاب : الشافي في الامامة؛ نويسنده: الشريف المرتضى (وفات : 436)، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، ج3، ص81
می خواهد بگوید آنچه در حدیث خلیفتی آمده «خلیفتي في اهلي» است؛ یعنی حضرت امیر المؤمنین خلیفه پیامبر در دودمان خودشان بوده است در داخل و جمع خانوادگی شان خلیفه و جانشینش بوده است. بدیهی هایش را بدهد، اگر طلب دارد مطالبه کند و ...
سید مرتضی می گوید:
«ومن عادة صاحب الكتاب أن يضعّف كلّ ما يحسّ فيه بمكان الحجّة»
هرکجا احساس می کنند حجّت قوی برای شیعه است تضعیف کند.
«ولهذا قال في أول الفصل أن قوله (أنت وصيي) أظهر من سائر الألفاظ من حيث كان هذا اللفظ أبعد من معنى الإمامة من الجميع»
واژه انت وصیي با این که خیلی از دیگر الفاظ ظاهرتر است ولی هیچ ارتباطی به امامت ندارد. کلمه «انت خلیفتي» هم به هیچ وجه به امامت ارتباط پیدا نمی کند.
سید مرتضی می گوید:
«وإذا ثبت هذا المعنى بعد النبي صلى الله عليه وآله لأمير المؤمنين عليه السلام في واحد من الناس»
اهلش نه، پیامبر بفرماید حضرت علی تو خلیفه من فقط در حق سلمان هستی، خلیفه در حق ابوذر هستی، یک نفر را بگوید اگر یک نفر را بگوید
«فضلا عن جماعة الأهل تثبت له الإمامة»
امامت ثابت می شود. چرا؟
«لأن من تجب طاعته، والانتهاء إلى أمره ونهيه»
چون اگر ثابت شد اطاعت حضرت امیر المؤمنین حتی برای یک نفر واجب است نهی آن نیز برای یک نفر واجب الانتهاء است.
«لا بد أن يكون إماما أو واليا من قبل الإمام ولأن حكم الأهل في تدبيرهم والقيام بأمورهم حكم غيرهم من الأمة فمن وجب ذلك له على الأهل وجب له على الكل»
وقتی فرمود حضرت امیر المؤمنین امام و خلیفه من در حق سلمان است یا امام و خلیفه من نسبت به ابوذر و یا نسبت به فلان شخص؛ همین که ثابت شد در حق یک نفر امام و واجب الطاعه است این جا الغاء خصوصیت می کنیم و می گوییم ایشان برای عموم مردم امام و واجب الاطاعه است؛ چون هیچ معنا ندارد که نبی مکرم بفرماید حضرت علی ابن ابی طالب واجب الاطاعه نسبت به فلان صحابی است. جز این نیست که می خواهد واجب الاطاعه بودن امام را حتی در حق یک نفر تثبیت کند.
«ومن لم يجب له أحد الأمرين لم يجب له الآخر»
كتاب : الشافي في الامامة؛ نويسنده: الشريف المرتضى (وفات : 436)، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، ج3، ص80 و 81
اگر نسبت به عموم مردم واجب الاطاعه نبود معنا نداشت پیامبر بفرماید نسبت به آن یک نفر واجب الاطاعه است. واجب الاطاعه بودن حضرت یک امر مهمی است برای هرکسی این عبارت صادر نمی شود که فلانی واجب الاطاعه است.
پرسش:
استاد! مثل ولایت پدر بر فرزند در همان یک نفر
پاسخ:
این مسئله تفاوت دارد، ولایت پدر بر فرزند در محدوده مخصوص خودش است حضرت امیر المؤمنین نه فرزند پیامبر است و نه وارث پیامبر است. وقتی می آیند در مورد فردی که هیچ ارتباط نسبی ندارد واجب الاطاعه را تثبیت می کند معلوم می شود یک غرضی در کار است.
بلا فاصله الغاء خصوصیت می کنیم که سلمان را ذکر کرده به خاطر این که سلمان در آن جا بوده یا مشار الیه و نزدیک بوده یا اهم فالاهم بودند.
پرسش:
همچنین که پیامبر به عباس فرمودند تو وزیر من در خانواده ام می شوی گفت بله
پاسخ:
آن را دوستان دیگر هم گفتند اولا سند ندارد یعنی سندش برای من محرز نیست و ثانیا یک بحثی است که پیامبر دارد از دنیا می رود می خواهد ثابت کند برای این که فردا امثال عباس و این ها ادعا نکنند اگر به ما واگذار می شد چنین و چنان می کردیم مثل قضیه حدیث دار پیامبر فرمود:
«فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص542
می فرماید عباس! آیا تو می توانی بدهی های من را بدهی و مطالبات من را از مردم بگیری؟ می گوید چه کسی می تواند و قادر است آن تکلیفی که شما داشتی را اداء کند؟! به حضرت امیر المؤمنین فرمود. حضرت گفتند یارسول الله من حاضر هستم هرچه شما بفرمایید.
این ها نشان می دهد که حضرت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مطیع محض پیامبر بوده است. تعبیری که در کافی نیز هست حضرت امیر المؤمنین می فرماید:
«أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص90، ح5
این عبد من عبید محمد صلی الله علیه واله می خواهد نشان بدهد من در برابر پیامبر هیچ اراده ای ندارم همان طوری که عبد در برابر مولا اراده ندارد من نیز اراده ای ندارم.
یک مثال می زنند و می گویند یک آقایی رفت غلامی خرید آورد گفت اسمش چیست؟ گفت هرچه تو بگذاری، گفت چه می خوری؟ گفت هرچه تو بگویی. گفت چه لباسی دوست داری بپوشی؟ گفت هر لباسی که تو برایم انتخاب کنی!
حضرت امیر المؤمنین نسبت به حضرت نبی مکرم این گونه بودند. حضرت نبی مکرم نیز نسبت به خداوند متعال چنین بود(عبده و رسوله) است اول عبودیت را برای حضرت نبی مکرم تثبیت می کنیم و بعد رسالت را؛ یعنی این عبد بودن خیلی مهم است ما باید تلاش کنیم عبودیت خودمان یعنی تسلیم محض بودن خودمان را در برابر الله در برابر انبیاء و ائمه تثبیت کنیم.
یعنی ما ببینیم امروز حضرت ولی عصر ارواحنا فداه از ما چه می خواهد؟ و اراده اش چه است؟ جز اراده او را اراده نکنیم، جز نظر او را در زندگی مان پیاده نکنیم اگر این شد همه چیز درست است.
«فاعبدونی حق عبادتی حتی اجعلک مثلی انا الله اذا اردت شیئا ان اقول له کن فیکون»
یا:
«یا عبادي اطعني حق عبادتي حتّى اجعلك مثلى واذا اردت شیئا أن تقول له كن فيكون»
این روایت هم در کافی است و هم در کتاب صحیح بخاری:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص352، بَابُ مَنْ آذَى الْمُسْلِمِينَ وَ احْتَقَرَهُم، ح7
«وما يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إلي بِالنَّوَافِلِ حتى أُحِبَّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ كنت سَمْعَهُ الذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ التي يَبْطِشُ بها وَرِجْلَهُ التي يَمْشِي بها وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ وما تَرَدَّدْتُ عن شَيْءٍ أنا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عن نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وأنا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2384، 6137
خدای عالم می گوید اگر بنده من حق بندگی را ادا کرد خلیفة الله می شود.
(صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)
رنگ خدايي (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت ميکنيم.
سوره بقره (2): آیه 138
(صِبْغَةَ اللَّهِ) رنگ خدایی می گیرد (وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً) خیلی تعبیر شیرینی است. (صِبْغَةَ اللَّهِ) تلاش کنید رنگ خدایی بگیرید (وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً) آیا بهتر از رنگ خدا رنگی هم سراغ دارید؟
ان شاءالله فردا این بحث را تمام می کنیم و به حدیث خلیفتی در کتب اهل سنت می رسیم که برای خودش یک دنیایی دارد. از کسانی که از حدیث خلیفتی خیلی سر و صدایش در آمده و آتش گرفته ابن تیمیه است. در کتاب منهاج السنه زمین و زمان را بهم می بافد مثل بچه های کوچکی که لج می کنند خودشان را این طرف و آن طرف می زنند تا یک خواسته شان را از پدر و مادر بگیرند همین طوری سر و صدایش در آمده است. علامه امینی در کتاب الغدیر خوب به ایشان پاسخ داده است.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته