بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 99/06/04
موضوع: قیام سیدالشهدا (سلام الله علیه)، حرکتی آگاهانه برای نجات دین
ویژه برنامه قتیل العبرات
فهرست مطالب این سخنرانی:
ذکر مصیبت حضرت قاسم بن الحسن (سلام الله علیهما)
قیام سیدالشهدا (سلام الله علیه)، حرکتی آگاهانه برای نجات دین
تفاوت اساسی مکتب اهلبیت (علیهم السلام) با مکتب سقیفه!
ثمره مکتب سقیفه، تربیت «شمر بن ذی الجوشن»!!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله
خدا را بر تمام نعمتهایش به ویژه نعمت ولایت سپاس می گوییم و خدا را شاکریم که امسال هم به ما توفیق داد که ایام محرم و ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را درک کردیم و در حد بضاعت مزجاتمان در این مراسم حضور پیدا کردیم.
ذکر مصیبت حضرت قاسم بن الحسن (سلام الله علیهما)
امشب، شب ششم از ماه «محرم الحرام» است و معمولاً عزاداران درب خانه کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) میروند و از عزیز امام حسن مجتبی در کربلا، حضرت «قاسم بن الحسن» سخن می گویند.
ما هم زبانمان را با ذکری از این بزرگوار متبرک کنیم. مصیبت تمام شهدای کربلا، جانسوز و دردناک است و قلب هر انسانی را میسوزاند، اما قضیه حضرت «قاسم بن الحسن» ویژگیهایی دارد که دیگر شهدا نداشت.
مرحوم آقای اشراقی که یکی از منبریهای بزرگ قم بود، نقل میکرد که من یک مرتبه مصیبت مقتل حضرت قاسم بن الحسن را در محضر آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم خواندم؛ ایشان خیلی بی حال شدند و به من فرمودند: لطفاً اگر من در جلسهای بودم این روضه را نخوانید!!
در روز عاشورا، همه اصحاب و بنی هاشم میآمدند و از امام حسین (علیه السلام) اجازه میگرفتند، سپس به میدان برای جنگ میرفتند. حضرت «قاسم بن الحسن» به ظاهر هنوز به سن بلوغ نرسیده بود.
تعبیری که «خوارزمی» یکی از علمای بزرگ اهل سنت متوفای 568 هجری دارد، این است که مینویسد:
«و هو غلام صغیر لم یبلغ الحلم»
او فرزند کوچکی بود که هنوز به بلوغ نرسیده بود.
مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف: اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 31
ظاهراً حضرت قاسم بعد از شهادت حضرت علی اکبر، خدمت عمویش امام حسین میرسد و عرضه میدارد: عموجان به من هم اجازه میدان رفتن بدهید. حضرت ممانعت میکنند، اما حضرت قاسم اصرار میکند.
به تعبیر «شهید مطهری» این اجازه و ممانعت باید در تاریخ بماند تا مردم بدانند که همه کسانی که در رکاب امام حسین شهید شدند، عاشقانه و آگاهانه و با بصیرت شهید شدند.
شب عاشورا هم، زمانی که حضرت سخنرانی فرمودند، هرکدام از اصحاب جملهای گفتند. سپس امام حسین بشارت بهشت به آنها داد و جایگاه آنها را در بهشت نشان داد. در آن زمان پسر کم سن و سال امام حسن مجتبی بلند شد و عرضه داشت:
« يا عم وأنا اقتل»
ای عمو! آیا من هم کشته خواهم شد؟
حضرت فرمود:
«یا ابْنَ أَخِی کیفَ الْمَوْتُ عِنْدَک»
پسر برادرم! مرگ در نزد تو چگونه است؟
«قَالَ: یا عَمِّ أَحْلَی مِنَ الْعَسَل»
حضرت قاسم عرضه داشت: عموجان! شهادت نزد من از عسل شیرینتر است.
الهدایة الکبری، نویسنده: خصیبی، حسین بن حمدان، ص 204، الباب الخامس باب الإمام الحسین الشهید (علیه السلام)
حضرت قاسم خدمت عمو آمده و اصرار میکند که به میدان برود و امام حسین هم ابا میکند. اصرار حضرت قاسم به حدی بود که وارد شده است روی پاهای امام حسین افتاد و گریه کرد و اشک ریخت و از حضرت اجازه میدان خواست.
«طبری»، «خوارزمی»، «مرحوم شیخ مفید» در کتاب «إرشاد» و دیگر علمای شیعه و اهل سنت آوردهاند که امام حسین نفرمود به میدان برو، بلکه فرمود: پسر برادرم! بیا از همدیگر خداحافظی کنیم.
تعبیر «خوارزمی» از علمای اهل سنت این است:
« إعتنقه و جعلا یبکیان حتی غشی علیهما ثمّ استأذن الغلام للحرب فأبی عمّه الحسین أن یأذن له»
چون حسین علیه السلام او را دید دست به گردن یکدیگر انداختند و گریستند تا حالت غش به آنان دست داد. سپس آن نوجوان اجازه نبرد خواست، اما عمویش از اجازه دادن به او طفره رفت.
« فلم یزل الغلام یقبّل یدیه و رجلیه و یسأله الإذن حتی أذن له»
آن نوجوان آن قدر دست و پاي امام را بوسید و اصرار کرد تا اجازه گرفت.
«خوارزمی» در کتاب «مقتل» خود جلد 2 صفحه 31 و «مرحوم مجلسی» در کتاب «بحارالانوار» جلد 45 صفحه 34 مفصل این قضیه را نقل کرده اند.
«طبری» یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب خود جلد 3 صفحه 331، «مرحوم سید» در کتاب «لهوف» صفحه 167، «شیخ مفید» در کتاب «إرشاد» صفحه 239 و کتاب «مقاتل الطالبیین» صفحه 88، همگی قضیه میدان رفتن و شهادت حضرت قاسم را نقل کردند.
میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن جزء وقایع برجسته کربلا بود. حضرت قاسم به قدمهای امام حسین افتاد. تعبیر «خوارزمی» این است:
«فلم یزل الغلام یقبّل یدیه و رجلیه و یسأله الإذن حتی أذن له»
قاسم بن الحسن دستها و پاهای عمو را میبوسید تا اجازه میدان رفتن بگیرد.
«فخرج و دموعه علی خدیه»
وقتی از عمو خداحافظی کرد، هنوز قطرات اشک از گونههایش جاری بود.
حضرت قاسم بن الحسن در آن لحظه شعری خواند که شعرش تاریخی شد. حضرت فرمود:
« إن تنکرونی فأنا فرع الحسن
اگر مرا نمیشناسید بدانید من از شاخه درخت حسنم.
سبط النبی المصطفی و المؤتمن
او که نوه پیامبر برگزیده و مورد اعتماد بود.
هذا حسین کالأسیر المرتهن
این حسین است که مانند اسیري در دست مردم گرفتار شده است
بین أناس لا سقوا صوب المزن»
کاش این مردم از بارش ابرها سیراب نشوند
مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف: اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 31
راوی میگوید: وقتی نگاه کردیم، دیدیم همانند تکه ماهی آمده است و با آن سن کوچکش، سی و پنج نفر از سپاهیان «عمر بن سعد» را به درک واصل کرد.
آن بزرگواران شجاعت را از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به ارث بردهاند. معمولاً کلاه خودها، چکمهها و پوتینها برای بزرگ سالان بود.
راوی میگوید: من دیدم این پسر بچه، کفش بزرگی به پا دارد؛ به طوری که بند کفش پای چپ حضرت، هم هنوز باز است.
قضیه حضرت قاسم در کربلا تا این اندازه بزرگ شده و مورخین روی آن کار کردهاند. وقتی حضرت قاسم به میدان رفت، «عمرو بن سعد أزدی» (لعنة الله علیه) گفت:
«والله لأشدنّ علیه»
من به او حمله میکنم
راوی میگوید که من گفتم:
«سبحان الله! و ما ترید بذلک؟ فواللَّه لو ضربنی ما بسطت له یدي یکفیک هؤلاء الذین تراهم قد احتوشوه»
من گفتم: سبحان الله! میخواهی با او چکار کنی؟ اگر (این نوجوان) مرا بزند جوابش را نمیدهم. همین عده که اطرافش را (مانند صیاد) گرفته اند براي او بس است.
راوی میگوید که من گفتم: چطور دلت میآید این پاره ماه که همانند ماه میدرخشد را به شهادت برسانی؟ «عمرو بن سعد» جلو آمد و شمشیری بر فرق مبارک حضرت قاسم زد، به طوری که؛
«فوقع الغلام لوجهه و صاح: یا عماه!»
قاسم از اسب به زمین افتاد و صدا زد: عموجان!
راوی میگوید: وقتی قاسم به میدان رفته بود، امام حسین بیرون خیمه کنار اسب آماده بود. وقتی حضرت صدای قاسم را شنید،
«فانقض علیه الحسین کالصقر»
امام حسین همانند باز شکاری حرکت کرد.
حضرت جلو آمد و دید نزدیک به دویست نفر اطراف قاسم را گرفتند و میخواهند سر مبارک قاسم را از بدن جدا کنند.
حضرت حمله جانانهای کرد که راوی میگوید: حمله امام حسین آنچنان جانانه بود که گرد و غبار تمام فضا را گرفت و چشمها دیگر نمیدید.
وقتی گرد و غبار خوابید، دیدم امام حسین سر قاسم بن الحسن را روی زانویش گرفته است. حضرت قاسم از شدت درد پاهایش را به زمین میکوبید و به خود میپیچید.
شنیدم که امام حسین فرمود:
« عز واللَّه علی عمّک أن تدعوه فلا یجیبک أو یجیبک فلا یعینک أو یعینک فلا یغنی عنک»
به خدا برای عمویت سخت است که او را صدا کنی و جوابت را ندهد.
مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف: اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 31
فرمود: فرزند برادرم، کاری از دست من ساخته نیست. شاید زبان حال امام حسین این باشد: قاسم! تحمل کن و بر این مصیبت صبر کن. الآن است که پدرت امام حسن مجتبی به استقبالت میآید و مادرم حضرت فاطمه تو را در آغوش میگیرد.
امام حسین جنازه حضرت قاسم را گرفت، سرش را به سینه چسباند و پاهای حضرت قاسم بر زمین کشیده میشود. امام حسین بدن مطهر حضرت قاسم را نزدیک خیمهها کنار دیگر شهدا قرار داد.
علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون
بینندگان عزیز امام حسن مجتبی کریم اهلبیت است. بنده از قول همه شما عرضه میدارم:
خدایا به آبروی کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر همه عزاداران و گریه کنندگان و کسانی که قلبشان برای اهلبیت میتپد، کرم کن و مشکلاتشان را حل کن.
خدایا به دست والای امام حسن مجتبی و حضرت قاسم بیماریها را برطرف کن. خدایا به حق حضرت قاسم، حوائج همگان و حوائج ما را به اجابت برسان.
قیام سیدالشهدا (سلام الله علیه)، حرکتی آگاهانه برای نجات دین
بحثی که ما قول داده بودیم در خدمت بینندگان عزیز باشیم، یکی از بحثهای مهم و اساسی است.
بحث ما در خصوص این است که هدف قیام امام حسین (علیه السلام) چه بود؟ آیا قیام امام حسین تنها یک ماجرای اتفاقی بود که به کربلا آمد و گفتگویی میان حضرت و «حر بن یزید» و «عمر بن سعد» اتفاق افتاد و حضرت در آنجا گیر افتاد و به شهادت رسید؟!
حضرت سیدالشهدا از مدینه، آگاهانه و با هدف و نیت پاک به قصد گرفتن حکومت از دست غاصبین و تأسیس حکومت اسلامی و حکومت علوی حرکت کرد.
همین که امام حسین قبل از خود، حضرت مسلم نماینده خود را میفرستد و سخنرانیهایی قبل از حرکت از مدینه و در بین راه مکه و کربلا بیان میفرماید، همگی نشانگر این است که امام حسین آگاهانه حرکت کرد و هدف بالا و والایی داشت.
حضرت به این نیت به سمت کربلا حرکت کرد که بتواند اسلامی را که در دست ناکسان اسیر است را آزاد سازد. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میفرمایند:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 435، خ 53
اسلام در دست اشرار اسیر بوده است. تعبیر حضرت امیرالمؤمنین، تعبیری تکان دهنده است.
دوستان کتب «شرح نهج البلاغه» اثر «ابن ابی الحدید» و «هیثمی» و «مرحوم خوئی» را مشاهده کنند که ذیل تعبیر امیرالمؤمنین چه مسائلی را مطرح میکنند. فرمود:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»
دین در دست اشرار اسیر بوده است. بنابراین امام حسین آمد تا اسیر را از دست اشرار نجات دهد.
«طبری» متوفای 310 هجری در کتاب «تاریخ» خود جلد 3 صفحه 307 در این خصوص مفصل مطالبی آورده است. آقای «ابن اثیر» متوفای 630 هجری در کتاب «الکامل» خود جلد 3 صفحه 408 این قضیه را مفصل آورده است.
سخنرانی حضرت در منزل «بیضه» که با سپاهیان «حُر» مواجه شده بودند، در منابع اهل سنت مفصل آمده که حضرت فرمودند:
«أیها الناس إن رسول الله قال من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم والعدوان»
ای مردم! پیغمبر خدا فرمود: هرکسی سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا به ستم رفتار میکند.
«فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقا علی الله أن یدخله مدخله»
و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت برنخیزد سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر بیندازد.
این سخن امام حسین، سخن بسیار پرمعنا و پرمغزی است و پیامهای زیادی دارد. اگر ما بخواهیم در همین فراز بمانیم، شاید دهها جلسه مطلب از آن بیرون آوریم. حضرت در ادامه پرده را بالا میزند و میفرماید:
«ألا وإن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن»
ای مردم! این دودمان بنی امیه به طاعت شیطان پایبند شده و از پیروی خداوند سرپیچی کردهاند و خدا محوری را کنار گذاشتند.
«وأظهروا الفساد»
آنها فساد را آشکار ساختهاند.
آنها با فساد مالی و اقتصادی و عقیدتی جامعه را به بی بند و باری و گناه و معصیت و ظلم و استبداد مملو کردند.
«وعطلوا الحدود»
و حدود الهی را تعطیل کردهاند.
«واستأثروا بالفیء»
آنها بیت المال را به انحصار خویش درآوردهاند.
«وأحلوا حرام الله وحرموا حلاله»
حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردهاند.
الکامل فی التاریخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415 هـ، الطبعة: ط 2، تحقیق: عبد الله القاضی، ج 3، ص 408، باب ذکر مقتل الحسین رضی الله عنه
دوستان ببینند در دوران حکومت «عثمان» چه بدعتها گذاشته شد، چه حلالها حرام شد و چه حرامها حلال شد. بسیاری از شارحین «نهج البلاغه» ذیل نامه 53 که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»
اشاره به همان ظلم و ستم و بدعتهایی دارند که زمان عثمان بنیانگذاری شد. لذا صحابه تحمل نکردند و در برابر خلیفه وقت قیام کردند.
ادعاهایی که میکنند مبنی بر اینکه چندین بچه یهودی قیام کردند، از آن حرفهایی است که امروزه خریداری ندارد.
«طبری»، «ابن اثیر» و دیگران مینویسند صحابهای که در مدینه بودند، به تمام اصحابی که خارج از مدینه بودند نامه نوشتند مبنی بر اینکه شما برای جهاد رفتید حال آنکه جهاد در مدینه است و باید برگردید.
خلیفه مسلمین اسلام را نابود و حدود الهی را تعطیل کرده است. بیایید با خلیفه بجنگید و جهاد کنید. آنها جمع شدند و خلیفه را کشتند.
این قضیه، قضیه کوچکی نیست که ما بخواهیم به سادگی از کنار آن عبور کنیم. آقایان ادعا میکنند که تعدادی آشوبگر از مصر آمده بودند!!
اگر آشوبگران از مصر آمده بودند، صحابهای که در مدینه بودند، چکار میکردند؟ چرا صحابه دفاع نکردند و در برابر شورشیان مقاومت و دفاع نکردند؟!
همین صحابه در آنجا بودند که سه شبانه روز جنازه عثمان روی زمین ماند، اما یک نفر حاضر نشد بر جنازه او نماز بخواند. در نهایت جنازه او را بردند و در قبرستان مربوط به یهودیان دفن کردند!!
ما باید حرفی بزنیم که امروز خریدار داشته باشد. قضیه قتل عثمان یکی از مسائل مهم تاریخ اسلام است.
بنده از جوانان شیعه و اهل سنت تقاضا میکنم در این زمینه توقف کنند و تاریخ را خوب مطالعه کنند. جوانان باید بفهمند چه عواملی دست به دست هم داد تا صحابه و مسلمانان حاضر شدند خلیفه را با آن وضع فجیع به قتل برسانند.
بعد از قتل عثمان، حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گریه میکردند. راوی سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! برای عثمان گریه میکنید؟!
حضرت فرمود: خیر، من برای این گریه میکنم که خلیفه کُشی رسم شده است و حرمت خلیفه اسلامی شکسته شد. خلیفه آبرو و ارزشی در جامعه داشت، اما آن آبرو و ارزش از خلیفه کنار رفت.
ببینید تعبیری که امام حسین (سلام الله علیه) دارد، تعبیر بسیار عجیبی است. حضرت میفرماید:
«قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن»
بنده روایتی از کتاب «صحیح مسلم» که از دیدگاه آقایان اهل سنت صحیحترین کتاب بعد از قرآن است، به عزیزان نشان خواهم داد.
تفاوت اساسی مکتب اهلبیت (علیهم السلام) با مکتب سقیفه!
در حدیث شماره 1847 «حذیفه» روایت مفصلی را از رسول گرامی اسلام نقل میکند. روایت بسیار مفصل است، اما حضرت در فرازی از این روایت میفرماید: بعد از کارهای خوب، کارهای شرّی به دنبال دارد. حضرت در ادامه میفرماید:
«یکونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یهْتَدُونَ بِهُدَای»
بعد از من پیشوایان و امامانی می آیند که از هدایت من بهرهای نبردهاند.
«ولا یسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی»
و به سنت من عمل نمیکنند.
«وَسَیقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فی جُثْمَانِ إِنْسٍ»
عدهای حکومت میکنند که قلبهایشان قلب شیطانی و ظاهرشان ظاهر انسانی است.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1476، ح 1847
قلب، قلب شیطانی است و زبان، زبان اسلامی است. جالب اینجاست که امام حسین فرمودند: اگر کسی حاکم ظالمی را ببیند و در برابرش قیام نکند، خداوند عالم او را با آن ظالم محشور میکند.
لذا یکی از اهداف بزرگ امام حسین مبارزه با استبداد و ظلم ستیزی در جامعه بود. البته در ذیل روایت «طبری» آمده است که حضرت میفرماید:
« فأنا الحسين بن علي وابن فاطمة بنت رسول الله نفسي مع أنفسكم وأهلي مع أهليكم فلكم في أسوة »
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 307، باب ذکر الخبر عما کان فیها من الأحداث
شما سخن امام حسین را ببینید و این سخنی که در کتاب «صحیح مسلم» آمده است را هم مشاهده کنید.
البته اظهار عقیده گناه نیست. بنده کاری به عزیزان اهل سنت ندارم که معتقدند صحیحترین کتب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است.
بنده خودم بر این عقیده هستم که این روایات در زمان بنی امیه جعل شده و از قول پیغمبر اکرم نقل شد تا بتوانند پایههای حکومتی خودشان را مستحکم کنند.
آنها خود میدانستند که قلبهایشان قلب شیطانی است، اما میخواستند از پیغمبر اکرم روایتی نقل کنند که اگر قلب حاکمی قلب شیطانی هم بود، بگویند وظیفه مردم پیروی کردن است و کسی حق قیام ندارد.
«حذیفه» میگوید: یا رسول الله! اگر حاکمی که شیطان صفت است در جامعهای حاکم شد وظیفه ما چیست؟! حضرت فرمودند:
«تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ»
وظیفه تو اطاعت و حرف شنوی از حاکم است.
«وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُک وَأُخِذَ مَالُک فَاسْمَعْ وَأَطِعْ»
اگر حاکم تو را مورد ضرب و شتم قرار داد و اموالت را به زور غصب کند، باید از او حرف شنوی و اطاعت کنی.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1476، ح 1847
این اصلاً با منطق قرآن کریم نمیسازد، آنجا که میفرماید:
(وَ لا تَرْکنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکمُ النَّار)
و تکیه بر ظالمان نکنید که موجب میشود آتش شما را فرو گیرد.
سوره هود (11): آیه 113
اصلاً با عقل بشری سازگار نیست که اگر حاکمی در جامعه اموال مردم را به غصب بگیرد و مردم را به زور مورد ضرب و شتم قرار دهد، پیغمبر اکرم بفرماید که وظیفه شما این است که از او اطاعت کنید!!
آقای «ابوبکر احمد بن محمد بن خلال» متوفای 311 هجری یکی از علمای بزرگ اهل سنت و معاصر «طبری» کتابی به نام «السنة» دارد. ایشان در این کتاب روایتی از قول خلیفه دوم نقل میکند.
بنده بازهم معتقدم که بنی امیه این روایات را جعل کردند و از قول خلیفه دوم نقل کردند؛ شاید عدهای از افراد این عقیده را نپسندند. «سوید بن غفلة» میگوید که خلیفه دوم به من گفت:
«فإن أمر علیک عبد حبشی مجدع فاسمع له وأطع»
اگر انسانی بیگانه بر تو حاکم شد، وظیفه تو این است که از او اطاعت کنی و حرف شنوی داشته باشی.
«وإن ضربک فاصبر»
اگر تو را مورد ضرب و شتم قرار داد صبر کن.
«وإن حرمک فاصبر»
اگر تو را از حقت محروم کرد صبر کن.
«وإن أراد أمرا ینقص دینک فقل سمعا وطاعة دمی دون دینی»
اگر او به تو دستور ضد دینی داد، بگو: اطاعت میکنم، دینم فدای جانم باد.
السنة، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال، دار النشر: دار الرایة - الریاض - 1410 هـ - 1989 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عطیة الزهرانی، ج 1، ص 111، ح 54
طبق این روایت، اگر حاکم به تو دستور داد آدم بکش، زنا کن، دزدی کن یا امام حسین را بکش، باید اطاعت کنی!!
حال این سخن را در کنار فرمایش حضرت سیدالشهدا بگذارید تا تفاوت دو نگرش و دو مکتب را بهتر بفهمید. وقت بنده تمام شده است و ان شاءالله از مداح عزیزمان بهره ببریم.
مشاهده کنید این روایات جعلی در جامعه، افرادی مانند «عمر بن سعد» را میپروراند که روز عاشورا به سپاهیانش بگوید:
«يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ أَبْشِرِي»
ای سپاهیان خدا سوار شوید. بر شما بشارت بهشت باد!!
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 314
ثمره مکتب سقیفه، تربیت «شمر بن ذی الجوشن»!!
این روایتها «شمر بن ذی الجوشن» تربیت میکند. دوستان من تقاضا دارم که به این روایت خوب دقت کنید. شاید اولین بار است که بنده این روایت را برای عزیزان میخوانم.
در کتاب «میزان الإعتدال» اثر «ذهبی» جلد سوم صفحه 385 وارد شده است که «ابو اسحاق» میگوید: من در کنار بیت الله الحرام بودم که دیدم «شمر بن ذی الجوشن» نماز میخواند و در قنوت نمازش میگوید:
«اللهم إنک تعلم أنی شریف فاغفر لی»
خدایا می دانی که من انسان شریفی هستم، مرا مورد بخشش قرار بده.
مشاهده کنید روایات جعلی بنی امیه «شمر بن ذی الجوشن» میپروراند. من به او گفتم: چطور خداوند تو را ببخشد، در حالی فرزند پیغمبر اکرم را به شهادت رساندی. او در جواب گفت:
«فکیف نصنع إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم»
چه باید میکردیم؟ حکام به ما دستوری دادند و ما مخالفت نورزیدیم.
«ولو خالفناهم لکنا شرا من هذه الحمر السقاة»
اگر با آنها مخالفت میکردیم، از الاغهای آبکش بدتر بودیم.
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 3، ص 385، ح 3747
لذا توجه داشته باشید که یکی از اهداف بزرگ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این بود که قانون شکنیهایی که در جامعه اسلامی ایجاد شده و باطلهایی که به جای حق نشسته است را از بین ببرد.
همچنین باید برای آیندگان درس و الگویی باشد که اگر در هر جامعه یزیدیانی پیدا شدند، باید حسین وار در برابر آنها قیام کنند؛ نه اینکه در برابر حاکم اسلامی سر تسلیم فرود آورد.
خدایا به آبروی حضرت قاسم بن الحسن و پدر بزرگوارش کریم اهلبیت و جدهاش حضرت صدیقه طاهره فرج مولایمان را نزدیک و ما را از یاران خاصش قرار بده.
خدایا رفع گرفتاری از همه گرفتاران بنما. خدایا حوائج همه ما را برآورده ساز و دعاهای ما را به اجابت برسان.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته