(جلسه پنجاه و ششم 24 10 1403)
موضوع: روایات خلافت حضرت امیر سلام الله علیه
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
یکی ازبحث هایی که درگیر هستیم و باید خیلی هم روی آن کار بشود واژه خلافت در مصادر شیعه و سنی است. بزرگان حتی خودی ها و مخالفین ما می گویند اگر هدف رسول اکرم خلافت حضرت امیر بوده باید با واژه خلیفه معرفی می کرد «علي خلیفة، یا علي خلیفتي»
تنها خلیفتی هم کفایت نمی کند چون رسول اکرم هر وقت مسافرت می رفت یک نفر را در مسجد خلیفه قرار می داد نماز بخواند مثلا ابن ام مکتوم یازده بار از طرف رسول اکرم خلیفه بود و به جای پیامبر نماز خواند. می گویند باید می فرمود «خلیفتي في امتي من بعدي» کلمه من بعدی را بیاورد.
در یکی از روایت هایی که واژه خلیفه به کار رفته حدیث دار است (حدیث الدار) بعد از نزول آیه شریفه:
(وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ)
و خويشاوندان نزديکت را انذار کن!
سوره شعراء (26): آیه 214
وقتی که حضرت امیر فرمود:
«أنا يا نبي الله أكون وزيرك عليه»
رسول اکرم:
«فأخذ برقبتي ثم قال إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم فاسمعو له وأطيعوا قال فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لابنك وتطيع»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص542
در جلسه قبل توضیح دادیم متقی هندی از طبری نقل می کند روایت صحیح است و از آن طرف احمد ابن حنبل نقل می کند. محققین هم می گویند روایت صحیح است.
همچنین ابن عساکر روایتی را نقل می کند واژه خلیفتی و وصیّي من بعدی دارد. بحث حدیث دار است بعد از نزول آیه (وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ) نبی مکرم کل ابناء بنی عبدالمطلب را دعوت کردند بنی امیه و این ها را راه ندادند. بنی عبدالمطلب، ابو جهل، ابولهب، عباس، حمزه، ابو طالب که عموهای پیامبر بودند حضور داشتند.
ظاهرا این دعوت در خانه ابو طالب بوده است چهل و یک نفر یا سی و نه نفر. یا یک نفر بیشتر یا یک نفر کمتر -این تعبیر در روایات هست-.
«أيكم يقضي ديني ويكون خليفتي ووصيي من بعدي قال فسكت العباس مخافة أن يحيط ذلك بماله فأعاد رسول الله صلى الله عليه وسلم الكلام فسكت القوم وسكت العباس مخافة إن يحيط ذلك بماله فأعاد رسول الله صلى الله عليه وسلم الكلام الثالثة قال وإني يومئذ لأسوأهم هيئة إني يومئذ لأحمش الساقين أعمش العينين ضخم البطن فقلت أنا يا رسول الله قال أنت يا علي أنت يا علي ح »
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج42، ص48
«أيكم يقضي ديني، ويكون خليفتي ووصيي من بعدي؟»
مختصر تاريخ دمشق؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري (المتوفى: 711هـ) الوفاة: 711، دار النشر: ، ج5، ص374
این خیلی روشن و واضح است. سند روایت را هم دوستان ملاحظه بفرمایند.
پرسش:
این دعوت در مکه صورت گرفته است!
پاسخ:
در مکه سال سوم بعثت است. نبی مکرم سه سال مخفیانه تبلیغ کرده است بعد از سه سال آیه 214 سوره شعرا که نازل شد اولین سخنرانی نبی مکرم این است. این سخنرانی در منزل ابو طالب صورت گرفته هم بین صفا و مروه یا بالای کوه صفا صورت گرفته است. در منابع شیعه است آن جا هم نبی مکرم این تعبیر را به کار برده است.
دیروز سند روایت طبری را بررسی کردیم از نظر مبانی رجالی اهل سنت صد در صد معتبر است هیچ شک و شبهه ای در آن نیست. اما در روایت ابن عساکر اول روایت ابن البرکات است اسم ایشان عمر ابن ابراهیم متوفای 539 است. ذهبی می گوید:
«الشيخ العلامة المقرىء النحوي عالم الكوفة»
کسی که اهل قرائت بوده است با این تعبیر:
«شيخ كبير له معرفة بالفقه والحديث واللغة والتفسير والنحو»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج20، ص146
به عبارتی مدح خیلی خوب و مفصلی است البته جایگزین وثاقت نیست ولی جایگزین مدح است. اگر روایتش صحیح نباشد حسن می شود.
در مورد آقای ابو الفرج ذهبی گفته است: الثقة.
در مورد محمد ابن جعفر ابن حسین. ذهبی می گوید:
«الامام المقرء»
عتیقی گفته ثقة.
نفر چهارم ابو عبدالله محمد ابن قاسم است ذهبی درباره او می گوید:
«الشیخ المحدث»
واژه شیخ، واژه امام، واژه محدث از واژه های مدح است. همین که این ها مذمت ندارند این خودش برای یک راوی فضیلت است. چون غالب روات اهل سنت شاید هشتاد درصد آن ها _ غیر از صحابه _ هم مذمت دارند و هم مدح دارند. لذا این مسئله یکی از فصل های خیلی پرغوغای علم رجال است. اگر نسبت به یک راوی هم مدح و هم ذم بود چه کار کنیم؟ در جای اجتماع مدح و ذم وظیفه چه است؟ یک عده گفته اند ذمّ مقدم است
«لان الذامّ یعلم، ما لم یعلم المادح»
کسی که مذمت کرده اطلاعی دارد که مادح ندارد!
مثلا کسی به خواستگاری فردی آمده ده نفر می گویند آدم خیلی خوبی است. ولی یک نفر می گوید این عیب را دارد ایشان شراب می خورد. آن چند نفری که مدح کردند خبر از شراب خوردنش نداشتند.
«لان الذام یطّلع ما لم یطّلع علیه المعدّل»
جلو انداختند، بعضی ها گفتند ببینیم مدح کننده چه کسی است و ذمّ کننده چه کسی است اگر مادح مثل یحیی ابن معین و امثال او باشد مدح او مقدم بر ذمّ دیگران است. اگر از علمایی مانند مدینی و امثال او که دسته دوم و سوم هستند، باشند به عکس می شود. این را در شیعه هم داریم یعنی روایاتی داریم شیخ طوسی مذمت کرده، نجاشی توثیق کرده یا کشّی مذمت کرده، نجاشی توثیق کرده است از این ها زیاد داریم یکی دو تا هم نیست. یکی از بحث هایی که در رجال باید خوب کار بشود همین بحث است. این کار احتیاج به اجتهاد دارد فقط اطلاع کافی نیست در حد اجتهاد متجزّی باید انسان کار کند.
عباد ابن یعقوب رواجنی نفر بعدی است از او به محدث الشیعه تعبیر می کنند و حال آن که ایشان سنّی است.
«الشيخ العالم الصدوق محدّث الشيعة أبو سعيد عباد بن يعقوب»
ابو حَاتِمْ در مورد ایشان گفته است:
«قال أبو حاتم شيخ ثقة وقال الحاكم كان ابن خزيمة يقول حدثنا الثقة في روايته المتهم في دينه عباد بن يعقوب وقال ابن عدي فيه غلو في التشيع وروى عبدان عن ثقة ان عبادا كان يشتم السلف وقال ابن عدي روى مناكير في الفضائل والمثالب وروى علي بن محمد الحبيبي عن صالح جزرة قال كان عباد يشتم عثمان رضي الله عنه وسمعته يقول الله اعدل من ان يدخل طلحة والزبير الجنة قاتلا عليا بعد ان بايعاه وقال ابن جرير سمعته يقول من لم يبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد حشر معهم»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج11، ص 536 و 537
ابن أبی حاتم گفته است: «غلوّ في التشیع» چون معتقد بود علی افضل از عثمان است. «إن عبادا کان یشتم السلف»، (امروز به نظرم سال روز سقط شدن معاویه هم است.) ابن جریر می گوید عباد چنین گفته: «من لم يبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد حشر معهم»
خیلی جالب است! می گوید هرکس هر روز در نمازش از دشمنان آل محمد برائت نجوید با دشمنان آل محمد محشور خواهد شد.
همچنین عباد گفته است:
«الله أعدل من أن يدخل طلحة والزبير الجنة، قلت: ويلك، ولم ؟ قال: لانهما قاتلا علي بن أَبي طالب، بعد أن بايعاه.»
خداوند خیلی عادل تر از این است که طلحه و زبیر را وارد بهشت کند.
تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج14، ص178
«قاتلا علي بن أَبي طالب، بعد أن بايعاه.» این از مبانی اهل سنت اگر کسی بیعت کرد و بیعت شکست مرگش، مرگ جاهلی است. دوستان در صحیح مسلم مراجعه کنند این مطلب را دارد. روایت هم از آقا زاده عبدالله ابن عمر است!
راوی بعدی عبدالله ابن عبدالقدوس است ابن حجر گفته «ثقة»، ابن حجر گفته:
«رمي بالرفض»
راوی هفتم: سلیمان ابن مهران است
«روی له الستة»
صحاح سته از او روایت نقل دارد ابن معین گفته ثقه است، نسائی گفته ثقه است.
راوی بعد: منحال ابن عمر یحیی ؛ ابن معین توثیق او را کرده است.
راوی بعد: عباد ابن عبدالله اسدی است که عجلی او را در ثقات توثیق کرده است.
این نه تا راوی این روایت همگی یا توثیق شده یا ممدوح هستند. این روایت حداقل روایت حسن می شود. جلسه قبل هم عرض کردیم «الحسن کالصحیح في الاحتجاج» روایت حسن با روایت صحیح از نظر احتجاج هیچ فرقی ندارد تنها فرقش در تعارض است اگر روایت صحیح با روایت حسن متعارض بود طبق مبنای خذ بما رواه اوثقهما اصح را کنار می گذاریم به روایت صحیح عمل می کنیم. این هم یک نکته رجالی. روایتی که جلسه قبل عرض کردم خیلی روایت مهم است.
«فقال بن عباس وقال النبي صلى الله عليه وسلم لبني عمه أيكم يواليني في الدنيا والآخرة قال وعلي جالس معهم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم وأقبل على رجل منهم فقال أيكم يواليني في الدنيا والآخرة فأبوا فقال لعلي أنت وليي في الدنيا والآخرة قال بن عباس وكان علي أول من آمن من الناس بعد خديجة رضي الله عنها قال وأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم ثوبه فوضعه على علي وفاطمة وحسن وحسين وقال إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا قال بن عباس وشري علي نفسه فلبس ثوب النبي صلى الله عليه وسلم ثم نام مكانه قال بن عباس وكان المشركون يرمون رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أبو بكر رضي الله عنه وعلي نائم قال وأبو بكر يحسب أنه رسول الله صلى الله عليه وسلم قال فقال يا نبي الله فقال له علي إن نبي الله صلى الله عليه وسلم قد انطلق نحو بئر ميمون فأدركه قال فانطلق أبو بكر فدخل معه الغار قال وجعل علي رضي الله عنه يرمي بالحجارة كما كان رمي نبي الله صلى الله عليه وسلم وهو يتضور وقد لف رأسه في الثوب لا يخرجه حتى أصبح ثم كشف عن رأسه فقالوا إنك للئيم وكان صاحبك لا يتضور ونحن نرميه وأنت تتضور وقد استنكرنا ذلك فقال بن عباس وخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم في غزوة تبوك وخرج بالناس معه قال فقال له علي أخرج معك قال فقال النبي صلى الله عليه وسلم لا فبكى علي فقال له أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه ليس بعدي نبي إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي قال بن عباس وقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة قال بن عباس وسد رسول الله صلى الله عليه وسلم أبواب المسجد غير باب علي فكان يدخل المسجد جنبا وهو طريقه ليس له طريق غيره قال بن عباس وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم من كنت مولاه فإن مولاه علي قال بن عباس وقد أخبرنا الله عز وجل في القرآن إنه رضي عن أصحاب الشجرة فعلم ما في قلوبهم فهل أخبرنا أنه سخط عليهم بعد ذلك قال بن عباس وقال نبي الله صلى الله عليه وسلم لعمر رضي الله عنه حين قال ائذن لي فاضرب عنقه قال وكنت فاعلا وما يدريك لعل الله قد اطلع على أهل بدر فقال اعملوا ما شئتم هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة : الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652
ابن عباس می آید چند تا فضیلت برای حضرت امیر المؤمنین مطرح می کند یکی آیه تطهیر را مطرح می کند ، قضیه خوابیدن حضرت در جای رسول اکرم را مطرح می کند و حدیث منزلت را مطرح می کند تا این جا می رسد: «ليس بعدي نبي إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي. قال ابن عباس وقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم أنت وليّ كل مؤمن بعدي ومؤمنة»
بعد حاکم می گوید: «هذا حديث صحيح الإسناد» در پاورقی ذهبی هم صحیح می گوید. عرض کردیم این مبنای آقایان است اگر حاکم و ذهبی یک روایت را تصحیح کردند به منزله ورود در صحیحین می شود.
علاوه بر این ابن تیمیه در مورد کتاب مستدرک حاکم، نمی گوید مستدرک حاکم بلکه از آن به صحیح حاکم تعبیر می کند. خیلی از بزرگان اهل سنت از مستدرک به عنوان «صحیحُ الحاکم» تعبیر می کنند یعنی در مستدرک حاکم روایاتی است که از نظر بخاری و مسلم افتاده ولی شرایط آن ها را دارد؛ لذا حاکم نیشابوری این ها را جمع کرده است.
روایت کاملاً صحیح است. جلسه گذشته مسند احمد را هم آوردیم در این مورد هم دارد:
«لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي قال وقال له رسول اللَّهِ أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص330
باز حدیث وصیت «مِنْ دون حدیث الخلیفة» طبرانی همین بحث را آورده
«حدثنا محمد بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ ثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْحَسَنِ الثَّعْلَبِيُّ ثنا يحيى بن يَعْلَى عن نَاصِحِ بن عبد اللَّهِ عن سِمَاكِ بن حَرْبٍ عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ عن سَلْمَانَ قال قلت يا رَسُولَ اللَّهِ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّكَ فَسَكَتَ عَنِّي فلما كان بَعْدُ رَآنِي فقال يا سَلْمَانُ فَأَسْرَعْتُ إليه قلت لَبَّيْكَ قال تَعْلَمُ من وَصِيُّ مُوسَى قلت نعم يُوشَعُ بن نُونٍ قال لِمَ قلت لأَنَّهُ كان أَعْلَمُهُمْ قال فإن وصيي « وصي » وَمَوْضِعُ سِرِّي وَخَيْرُ من أَتْرُكُ بَعْدِي وَيُنْجِزُ عِدَتِي وَيَقْضِي دَيْنِي عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج6، ص221، ح6063
«يَا رَسُولَ اللَّهِ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّك»این روایت، روایت خیلی مفصلی در منابع اهل سنت است سلمان می گوید هر پیغمبری وصیی داشت وصی شما چه کسی است؟ «فَسَكَتَ عَنِّي فَلَمَّا كَانَ بَعْدُ رَآنِي فقَالَ: يَا سَلْمَانُ فَأَسْرَعْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ: لَبَّيْكَ» به سرعت خدمتش رفتم لبیک گفتم.
این روایت نیز از نظر مبانی اهل سنت صحیح است محمد ابن عبد الله حضرمی «ثقةٌ»، ابراهیم حسن ثعلبی «ثقةٌ»، یحیی ابن یعلاء اسلمی همچنین. سه راوی دارد هر سه ثقه هستند.
روایت دیگر از ابن عساکر :
«قال النبي صلى الله عليه وسلم لكل نبي وصي ووارث وإن عليا وصيي ووراثي »
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج42، ص392
این هم از نظر سند با مبنای اهل سنت کاملاً صحیح است هیچ مشکلی ندارد. این احادیث مفصل است.
جلسه قبل هم عرض کردیم این ها از قضیه حدیث دار به وحشت افتادند. کتاب «حیاة محمد» تالیف محمد حسین هیکل در چاپ اول می آورد: «أَنْ يَكُونَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُم»
«قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخرة و قد امرنی ربی أن أدعوکم الیه فأیکم یؤازرنی علی هذا الامر و أن یکون اخی و و صیی و خلیفتی فیکم»
حياة محمد صلي الله عليه و آله؛ محمد حسین هیکل، ص 104
در چاپ های بعدی حذف می کنند این قدر مردانگی نداشت حرفی که زده بود در چاپ های بعدی هم همان را تکرار کند.
«قال انا یا رسول الله دعوتک»
حياة محمد صلي الله عليه و آله؛ محمد حسین هیکل، ص 139
این جا هیچ چیز ندارد «یؤازرنی علی هذا الامر و أن یکون اخی و و صیی و خلیفتی فیکم» را حذف کرده است! در چاپ دار المعارف هم به همین شکل است.
در تفسیر بغوی در چاپ اول آوردند در چاپ های بعدی حذف کردند. ابن الوردی در تاریخش آورده ولی در چاپ های بعدی حذف کردند. ابو الفرج ابن جوزی (جد) نه سبط آورده ولی عبارت «أنتَ خلیفتی» را حذف کرده است!
نکته خیلی اساسی که عزیزان دقت کنند دیدیم این جا «خلیفتی فیکم» یا «خلیفتی فی أهلی» بود این روایت در منابع شیعه چگونه است؟
در رابطه با منابع شیعه آن چه امکان پذیر بود می توانم بگویم نود و پنج درصد استقصاء شد یعنی چیزی نمانده است در بعضی از روایت ها کلمه «خلیفتی فیکم» است. این را شیخ صدوق دارد روایت هایی که در منابع شیعه وجود دارد مشخص است دست نخورده است.
بعضاً می بینیم دست خورده یا بعضی ها از ترس حکومت دست زدند یا در بعضی از چاپ ها اشتباه شد آقایان آورده اند، وگرنه آنکه واضح و روشن است و دلالتش صریح است و برای ما حجت است ، مثل روایت شیخ صدوق در علل الشرایع است:
«وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ رَهْطَكَ الْمُخْلَصِين»
تا آن جایی که می گوید:
«هَذَا أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي»
همان تعبیر که در مورد هارون دارد
«وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ بَعْدِي»
علل الشرائع؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: كتاب فروشى داورى، ج1، ص170
خیلی واضح و روشن است.
پرسش:
خود پیامبر هم به مردم می توانستند بگویند چه کسی خلیفه بعد از من می شود؟
پاسخ:
اولاً همه بنی هاشم (عبدالمطلب) آن جا هستند رسول اکرم چنین برنامه ای مطرح می کند و خودش هم می داند هیچ کس بلند نخواهد شد برای این که الزام خصم بشود. فردا نگویند چرا از میان ما فقط حضرت علی را شما انتخاب کردید اگر بیان می کردید و آزاد می گذاشتید ما هم حاضر بودیم خلیفه و وزیر شما بشویم.
در مورد نبی مکرم است:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گويد! آنچه می گويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیات 3 و 4
برای این که فردا زبان این ها بسته بشود، البته در حقیقت می خواهد یک نوعی برای این ها احترام و ارزش بگذارد فرضاً اگر ده نفرشان هم بلند می شد روایاتش را هم می خوانیم ده، دوازده تا روایت در منابع صحیح است نبی مکرم به قبائل نبوتش را عرضه می داد سران قبائل می گویند یا رسول الله حاضر هستیم بیعت کنیم، از تو دفاع کنیم و با دشمنانت هم بجنگیم ولی یک شرط دارد این که خلیفه بعد از شما ما باشیم حضرت فرمود:
«إِنَّ الْأَمْرَ بِيَدِ اللَّه»
امر خلیفه بعد از من دست خدا است هر کسی را بخواهد او انتخاب می کند.
ابن حجر تعبیری دارد می گوید نبی مکرم در سخت ترین دوران رسالتش در مکه مسلمان ها در فشار بودند این ها را به انواع و اقسام شکنجه و شهید می کردند آواره می کردند نیاز به کمک داشت ولی با همه این حال وقتی کمک مشروط می خواهند نبی مکرم نمی فرماید هدف، وسیله را توجیه می کند. حضرت امیر هم می فرمایند:
«أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً- [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 183
اینطور نیست که مثلا پیغمبر بفرماید مصلحتی قول می دهم بعداً بگویم بداء حاصل شد یا پیشمان شدم می گوید نبی مکرم می خواهد بهانه به دست کسی ندهد می گوید انتخاب خلیفه
«لیس الامر بیدي بل الامر بید الله»
حتی در صحیح مسلم، مسیلمه خدمت رسول اکرم می آید عرض می کند یا رسول الله اگر گوشه ای از مسئولیت حکومت را به ما بدهید «خلیفه» نمی گوید یک مسئولیتی به ما بدهید اسلام می آورد قبیله من هم اسلام می آورد حضرت چوب کوچکی دستش بود فرمود: اگر این چوب را مسیلمه از من بخواهد بدهم اسلام بیاورد این را هم به او نخواهم داد.
پرسش:
نظر اهل سنت در مورد این روایت چه است؟
پاسخ:
می گویند در حد مستفیض است اگر متواتر نباشد. آن ها برای اثبات خلافت خلفایشان آیات و روایات می آورند می بینند به دل شان نمی چسبد، اجماع به دل شان نمی چسبد، آخر می گویند صحابه «یا خلیفة رسول الله» گفتند. صحابه آدم های خوبی بودند قرآن آن ها را توثیق کرده. صحابه به ابوبکر «یا خلیفة رسول الله» گفتند پس خلیفه بوده است! استدلال را ببیند مرغ پخته به آن می خندد!
کدام صحابه؟ صحابه ای که حدیث حوض می گوید: «فَلَا أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ.»
«عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال بَيْنَا أنا نائم إذا زُمْرَةٌ حتى إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فقال هَلُمَّ فقلت أَيْنَ قال إلى النَّارِ والله قلت وما شَأْنُهُمْ قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ على أَدْبَارِهِمْ القهقري ثُمَّ إذا زُمْرَةٌ حتى إذا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ من بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فقال هَلُمَّ قلت أَيْنَ قال إلى النَّارِ والله قلت ما شَأْنُهُمْ قال إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ على أَدْبَارِهِمْ القهقري فلا أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إلّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2404، ح6215
از صحابه من همه داخل آتش می روند جز تعداد انگشت شماری از آتش جهنم خلاصی پیدا نمی کنند!
«عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّهُ كان يحدث أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال يَرِدُ عَلَيَّ يوم الْقِيَامَةِ رَهْطٌ من أَصْحَابِي فيجلون عن الْحَوْضِ فَأَقُولُ يا رَبِّ أَصْحَابِي فيقول إِنَّكَ لَا عِلْمَ لك بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا على أَدْبَارِهِمْ القهقري»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2407، ح6213
جالب است فتّال نیشابوری متوفای 290 نزدیک به هفتاد، هشتاد سال از شیخ طوسی جلوتر بود، ایام غیبت صغرا است هنوز غیبت کبرا شروع نشده است معاصر با کلینی است می گوید
«أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ فَجَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و مسلم بَنِي هَاشِمٍ وَ هُمْ نَحْوُ أَرْبَعِينَ رَجُلًا»
جالب است می گوید
«يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَطِيعُونِي تَكُونُوا مُلُوكَ الْأَرْضِ وَ حُكَّامَهَا»
اگر اسلام آوردید در آینده شما پادشاهان و حکام زمین هستید
«مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا جَعَلَ لَهُ وَصِيّاً أَخاً أَوْ وَزِيراً فَأَيُّكُمْ يَكُونُ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ قَاضِيَ دَيْنِي فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام»
حضرت امیر المؤمنین می فرماید:
«وَ هُوَ أَصْغَرُ الْقَوْمِ سِنّاً»
عرض کردم
«أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَلِذَلِكَ كَانَ وَصِيَّهُ.»
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين( ط- القديمة)؛ نويسنده: فتال نيشابورى، محمد بن احمد (تاريخ وفات مؤلف: 508 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انتشارات رضى، قم: 1375ش، ج1، ص53
باز قاضی نعمان مغربی متوفای 363 یعنی جلوتر از شیخ صدوق هم روایت را نقل می کند:
«فأطيعوني تنجوا من النار و تكونوا ملوك الأرض، فأيّكم يؤازرني على أمرى أن يكون أخي و وصيي و وليي و خليفتي فيكم، فأحجم القوم عن جوابه. فلما رأى ذلك علي عليه السّلام- و هو يومئذ أحدثهم سنا-، قال: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله أنا أكون وزيرك على أمرك، فأخذ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بيده، و قال: هذا أخي و وصيي و وليي و خليفتي فيكم، فاسمعوا له و أطيعوا. فانصرفوا يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك ابن أخيك أن تسمع و تطيع لابنك.»
نام كتاب: شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام؛ نويسنده: ابن حيون، نعمان بن محمد، تاريخ وفات مؤلف: 363 ق. محقق / مصحح: حسينى جلالى، محمد حسين، ناشر: جامعه مدرسين، قم: 1409ق، ج1، ص107
«فأطيعوني» از آتش نجات پیدا می کنید «وتكونوا ملوك الأرض» باز هم این جا این تعبیر آمده است بعد می گوید: «هذا أخي و وصيي و وليي و خليفتي فيكم».
قاضی نعمان مغربی کتاب دیگری دارد دعائم الإسلام این جا هم دارد: «أَطِيعُونِي تَكُونُوا مُلُوكَ الْأَرْضِ وَ حُكَّامَهَا»
«يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَطِيعُونِي تَكُونُوا مُلُوكَ الْأَرْضِ وَ حُكَّامَهَا إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا جَعَلَ لَهُ وَصِيّاً وَ وَزِيراً وَ وَارِثاً وَ أَخاً وَ وَلِيّاً فَأَيُّكُمْ يَكُونُ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ وَلِيِّي وَ أَخِي وَ وَزِيرِي فَسَكَتُوا فَجَعَلَ يَعْرِضُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا رَجُلًا لَيْسَ مِنْهُمْ أَحَدٌ يَقْبَلُهُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ أَحَدٌ غَيْرِي وَ أَنَا يَوْمَئِذٍ مِنْ أَحْدَثِهِمْ سِنّاً فَعَرَضَ عَلَيَّ فَقُلْتُ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ أَنْتَ يَا عَلِيُّ فَلَمَّا انْصَرَفُوا قَالَ لَهُمْ أَبُو لَهَبٍ لَوْ لَمْ تَسْتَدِلُّوا عَلَى سِحْرِ صَاحِبِكُمْ إِلَّا بِمَا رَأَيْتُمْ أَتَاكُمْ بِفَخِذِ شَاةٍ وَ قَدَحٍ مِنْ لَبَنِ فَشَبِعْتُمْ وَ رَوَيْتُمْ وَ جَعَلُوا يَهْزَءُونَ وَ يَقُولُونَ لِأَبِي طَالِبٍ قَدْ قَدَّمَ ابْنَكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ.»
دعائم الإسلام؛ نويسنده: ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى (تاريخ وفات مؤلف: 363 ق)، محقق / مصحح: فيضى، آصف، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم: 1385ق، ج1، ص16 و 17
مسعودی بعضی از آقایان می گویند سنی است و بعضی ها هم می گویند شیعه است آیت الله العظمی شبیری زنجانی یک روز بعد از نماز صبح در خدمت شان بودیم ایشان فرمود تحقیقی که من انجام دادم برای من ثابت شد که مسعودی شیعه است. خیلی از آقایان به عنوان شیعه قبول ندارند می گویند سنی بوده اگر هم شیعه بوده در تقیه بوده.
عبارت هایش به عبارت های شیعه نمی ماند یعنی شما اثبات الوصیة را در کنار مثلاً کتاب کفایة الأثر خزاز یا کتاب کلینی قرار بدهید تفاوت خیلی زیاد است. ایشان هم در اثبات الوصیة چند روایت می آورد یکی از روایت هایش خیلی جالب است.
«و روي انّه دعاهم ثانية فأطعمهم و سقاهم جميعا لبنا من عس واحد حتى تصدروا ثم قال لهم: يا بني عبد المطلب أطيعوني تكونوا ملوك الأرض و حكّامها. ان اللّه عز و جل لم يبعث نبيا قط إلّا جعل له وصيّا و أخا و وزيرا فأيّكم يكون أخي و وصيي و مؤازري و قاضي ديني؟. فأبوا قبول ذلك و قالوا: و من يطيق ما تطيقه أنت؟. فقام إليه أمير المؤمنين عليه السّلام و هو أصغرهم سنّا فقال له: أنا يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله. فقال له: أنت لعمري تقبل ما قلت و تجيب دعوتي. و لذلك كان وصيّه و أخاه و وارثه دونهم.»
إثبات الوصية للإمام عليّ بن أبي طالب، نویسنده: مسعودى، على بن حسين، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انصاريان ص ص118
«...فأبوا قبول ذلك و قالوا: و من يطيق ما تطيقه أنت؟» این واژه هم در هنگام رحلت نبی مکرم است به عباس می فرماید می شود شما تمام بدهی های من را بدهید چه و چه کنید عباس می گوید «و من يطيق ما تطيقه أنت؟» چه کسی طاقت توان کارهای شما را دارد؟!
در حدیث دار پنج، شش مصدر دیدم در این جا همین تعبیر آمده است «و من يطيق ما تطيقه أنت؟» حضرت امیر المؤمنین بلند شدند «و هو أصغرهم سنّا فقال له: أنا يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه» بعد می گوید: «و لذلك كان وصيّه و أخاه و وارثه دونهم.»
ابن شهر آشوب همین تعبیر را دارد.
شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) متوفای 413 ایشان هم در کتاب ارشاد، جلد 1، صفحه 49 همین تعبیر را دارد:
«يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَى الْخَلْقِ كَافَّةً وَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ خَاصَّةً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كَلِمَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ عَلَى اللِّسَانِ ثَقِيلَتَيْنِ فِي الْمِيزَانِ تَمْلِكُونَ بِهِمَا الْعَرَبَ وَ الْعَجَمَ وَ تَنْقَادُ لَكُمْ بِهِمَا الْأُمَمُ وَ تَدْخُلُونَ بِهِمَا الْجَنَّةَ وَ تَنْجُونَ بِهِمَا مِنَ النَّارِ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ يُجِبْنِي إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ يُؤَازِرْنِي عَلَيْهِ وَ عَلَى الْقِيَامِ بِهِ يَكُنْ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي فَلَمْ يُجِبْ أَحَدٌ مِنْهُمْ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقُمْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ مِنْ بَيْنِهِمْ وَ أَنَا إِذْ ذَاكَ أَصْغَرُهُمْ سِنّاً وَ أَحْمَشُهُمْ سَاقاً وَ أَرْمَصُهُمْ عَيْناً فَقُلْتُ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ أُؤَازِرُكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ اجْلِسْ ثُمَّ أَعَادَ الْقَوْلَ عَلَى الْقَوْمِ ثَانِيَةً فَأَصْمَتُوا وَ قُمْتُ فَقُلْتُ مِثْلَ مَقَالَتِيَ الْأُولَى فَقَالَ اجْلِسْ ثُمَّ أَعَادَ عَلَى الْقَوْمِ مَقَالَتَهُ ثَالِثَةً فَلَمْ يَنْطِقْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بِحَرْفٍ فَقُلْتُ أَنَا أُؤَازِرُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَ هُمْ يَقُولُونَ لِأَبِي طَالِبٍ يَا أَبَا طَالِبٍ لِيَهْنِكَ الْيَوْمَ إِنْ دَخَلْتَ فِي دِينِ ابْنِ أَخِيكَ فَقَدْ جَعَلَ ابْنَكَ أَمِيراً عَلَيْكَ»
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج1، ص49 و 50
«تَمْلِكُونَ بِهِمَا الْعَرَبَ وَ الْعَجَمَ و تَنْقَادُ لَكُمْ بِهِمَا الْأُمَم» دو کلمه به شما می گویم «لا اله الا الله» و این که من پیغمبر هستم اگر قبول کنید مالک تمام عرب و عجم خواهید شد (یعنی پادشاه عرب و عجم) تمام امت ها در برابر شما منقاد خواهند شد تا آخرش هیچ کدام جواب ندادند امیر المؤمنین جواب دادند. پیغمبر فرمود: «أَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي»
پرسش:
این روایتی که شما فرمودید مثل این که بحث تفاوت نژادی است که فقط آل عبدالمطلب برای این کار شایسته است دوم این که پادشاهی را پیامبر در روایت نفی کرده است.
پاسخ:
بحث پادشاهی و پادشاهان امروزی نه! یعنی شما بعد از من بر همه عالم سیطره پیدا می کنید. این طور نیست که شما پادشاه عالم می شوید یعنی اگر شما توحید و نبوت را قبول کردید و نشر دادید تمام مردم منقاد شما خواهند شد یعنی توحید و نبوت چیزی است که با فطرت مردم سر و کار دارد چیزی که با فطرت مردم سر و کار دارد مردم طبیعتاً به او لبیک می گویند.
علاوه بر این ها قرآن می فرماید:
(وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ)
و خويشاوندان نزديکت را انذار کن!
سوره شعراء (26): آیه 214
این طور نیست که پیغمبر بخواهد فقط فامیل های خودش را بیاورد خدا بهتر می داند قضیه چه است. ابتدا از عشیره اش می آورد قضیه ذریه در قرآن از حضرت آدم گرفته، حضرت ابراهیم و ذریه اش، حضرت اسحاق و ذریه اش، نوح و ذریه اش واژه ذریه در حضرت ابراهیم
(إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي)
از دودمان من نيز امامانی قرار بده!
سوره بقره (2): آیه 124
یعنی همه این ها دوست داشتند این نبوت را خدای عالم در ذریه آن ها قرار بدهد.
حضرت زکریا نزدیک صد سال دارد می گوید خدایا: (هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً)
(هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ)
در آنجا بود که زکريا، (با مشاهده آن همه شايستگی در مريم،) پروردگار خويش را خواند و عرض کرد: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکيزه ای (نيز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی!
سوره آل عمران (3): آیه 38
از خدای عالم می خواهد تا به او ذریه ای بدهد
(يرِثُنِي وَيرِثُ مِنْ آلِ يعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيا * يا زَكَرِيا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيا * قَالَ رَبِّ أَنَّى يكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيا * قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَي هَينٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيئًا)
که وارث من و دودمان يعقوب باشد؛ و او را مورد رضايتت قرار ده! ای زکريا! ما تو را به فرزندی بشارت می دهيم که نامش «يحيی» است؛ و پيش از اين، هم نامی برای او قرار نداده ايم! گفت: پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟! در حالی که همسرم نازا و عقيم است، و من نيز از شدت پيری افتاده شده ام! فرمود: پروردگارت اين گونه گفته (و اراده کرده)! اين بر من آسان است؛ و قبلا تو را آفريدم در حالی که چيزی نبودی!
سوره مریم (19): آیات 6 تا 9
خدای عالم می فرماید دعایت را قبول کردم خدای عالم می فرماید بشارت دادم (يا زَكَرِيا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيا * قَالَ رَبِّ أَنَّى يكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيا) خدایا من و همسرم پیر هستیم (قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَي هَينٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيئًا)
بعد از این که خدا به حضرت زکریا قول می دهد. او می گوید خدایا از کجا؟ خدا می گوید آن وقت که تو نبودی تو را از هیچ آفریدم حال اگر در دوران پیریت بچه به تو بدهم برای من سخت است؟
مرحوم شیخ طوسی هم در امالی همین تعبیر را دارد سلیم ابن قیس هم همین تعبیر را دارد.
نکته ای در ارشاد القلوب است «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ الْقَائِمُ فِيكُنَّ وَ فِي الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِي»
«فَقَالَ اجْمَعِي لِي هَؤُلَاءِ يَعْنِي نِسَاءَهُ فَجَمَعَتْهُنَّ لَهُ فِي مَنْزِلِ أُمِّ سَلَمَةَ فَقَالَ لَهُنَّ اسْمَعْنَ مَا أَقُولُ لَكُنَّ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ الْقَائِمُ فِيكُنَّ وَ فِي الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِي»
إرشاد القلوب إلى الصواب( للديلمي)؛ نويسنده: ديلمى، حسن بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 841 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: الشريف الرضي مكان چاپ: قم: 1412 ق، ج2، ص337
رسول اکرم همسرانش را جمع کرد (خیلی جالب است) می فرماید: «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ الْقَائِمُ فِيكُنَّ وَ فِي الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِي» مشخص است که این ها بعداً شیطنت در می آورند لذا مخصوص برای آن ها هم رسول اکرم آورده است. منهاج الکرامة نیز این روایت را دارد.
در منابع شیعه واژه «خلیفتی من بعدی» آمده است. این ها که «خلیفتی فیکم، خلیفتی فی أهلی» آوردند مشخص است دست خورده است اگر در منابع شیعه «خلیفتی فیکم» داریم به این ها اعتماد نمی کنیم.
این ها دیدند هیچ راهی ندارند کلمه «خلیفتی» آورده است تمام بساط شان به هم می ریزد گفتند کلمه «فیکم» و «فی أهلی» هم در این جا اضافه می کنیم مشخص است همه بعداً به حدیث افزوده شده است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته