درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم
(جلسه پنجاه و سوم 18 10 1403)
موضوع: نکاتی از جنگ جمل
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
مسئله اول: مشورت حضرت امیرالمومنین علیه السلام با خلفا جهت حفظ اسلام بود
سلام علیکم ورحمة الله در خدمت دوستان هستیم
پرسش:
استاد! همکاری حضرت امیر المؤمنین با خلفاء سه گانه در زمینه های مختلفی بود؟ و آیا حضرت در نماز خلفاء شرکت می کرد؟
پاسخ:
حضرت در نماز خلفاء شرکت نمی کردند. اگر هم شرکت می کردند نماز خود را فرادی می خواندند.
«یصلی بصلاة نفسه»
همکاری های حضرت در طول 25 سال شاید در مجموع شصت-هفتاد همکاری باشد یعنی در این حدّ. مثلاً در مسجد صحابه نشسته اند عمر ابن الخطاب می آید می گوید آقای فلان نظر شما و شما چه است نظر خواهی می کند در کنارش هم نظر حضرت امیر را هم می خواهد. این همکاری و مشورت نیست (که طرف مشاور شمرده شود.)
یکی دو مورد مشورت در رابطه جنگ با ایران است، عمر به مسجد می آید در روایت دارد که بدنش از ترس می لرزید با چند نفر مشورت کرد به حضرت امیر المؤمنین رسید گفت نظر شما چه است؟ حضرت فرمود خودت نرو سپاه بفرست چون اگر تو آن جا بروی باعث می شود سپاه ایران برای کشتن تو تحریک بشوند و بگویند این عمود خیمه اسلام است و برای کشتن تو تحریک می شوند. آن هم بحث خلیفه دوم نیست بلکه صلاح اسلام و مسلمین است. حضرت امیرالمؤمنین دارد مشورت می دهد که اگر در این قضیه خودت بروی این مفاسد برای اسلام و مسلمان ها است اگر نروی نیست به حرف حضرت امیر المؤمنین گوش کرد به حرف دیگران گوش نکرد و مطابق هم در آمد.
مشورت دادن حضرت اصلا و ابدا به معنای تأیید فتوحات خلفاء نیست؛ یعنی قضیه ای است که آن ها دارند هجوم می آورند قضیه دفاع است قضیه حمله یا فتح نیست.
نزدیک به پنجاه هزار سپاه برای هجوم به اسلام و مدینه تهیه کرده بودند. گفتند کار اسلام را یکسره کنیم. از آن طرف هم روم آماده بود وارد بشود. حضرت امیر المؤمنین می فرماید اگر چنین چیزی باشد دیگر از اسلام و مسلمان ها خبری نخواهد بود. لذا حضرت مشورت می دهد مشورتش هم تأثیر گذار بود.
در مورد فتوحات آن روز عرض کردم به قدری مباحث شرم آور و جنایات در فتوحات انجام شد که حتی از انسانیت به دور است، اسلام را کار نداریم هزار نفر را به صف کنند و چشم همه شان را در بیاورند. در کجای دنیا چنین کاری انجام شد؟ آیا هیتلر یا چنگیز چنین کاری کرده اند؟ در طالقان چهار فرسخ مردم را به صف کردند و گردن همه را زدند.
پرسش:
آیا سند دارد؟
پاسخ:
بله، از اهل سنت مدارکش را برای آقایان آوردیم. طبری، ابن أثیر، نویری، ابن خلدون همه شان این قضایا را آورده اند.
پرسش:
ما ایرانی ها اسلام را به رغبت قبول کردیم یا به زور؟
پاسخ:
بحث رغبت یک بحث دیگری است. قبل از این که هجومی صورت بگیرد یمن جزء ایران بود خالد چهار ماه آن جا رفت هیچ کاری نتوانست انجام بدهد دارد که «وَ قُفِلَ» اما وقتی حضرت امیر المؤمنین رفتند در مدت خیلی کوتاه فقط با یکی، دو قبایل جنگیدند ما بقی بدون هیچ خونریزی مسلمان شدند.
ظاهراً بعد از سال هشتم است البته سال دهم در حجة الوداع نیز حضرت امیر المؤمنین از یمن به مکه آمد اما آن سفر سوم حضرت امیر بود. حضرت سه سفر به یمن داشت سفر برای فتح، سفر برای جمع آوری غنائم که سال دهم است. سفر برای قضاوت.
سازمان حج از بنده تحت عنوان شبهات جیش الیمن کتابی را چاپ کرد، خیلی مفصل توضیح دادم حتی با آیت الله میلانی جلسه ای داشتیم چند سوال کردم گفتند فلانی آن طوری که شما در قضیه جیش یمن کار کردید من کار نکرده ام. شبهاتی که ابن کثیر، بیهقی و ... دارند همه را آوردیم و مفصل جواب دادیم.
حضرت امیر المؤمنین به آنجا رفت و اکثر مردم یمن مسلمان شدند.
«يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي»
الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة ، مصحح: ندارد، ص627
مربوط به فتح یمن است آوازه اسلام به غالب شهرها رسیده بود.
چند مورد داریم مثلاً همدان فتح شد دوباره مرتد شدند دوباره این ها حمله کردند. عده زیادی در اطراف گرگان بعد از فتح دوباره مرتد و به آتش پرستی برگشتند. آماری که دارم نزدیک به هفت مورد در ایران فتح صورت گرفت اما به خاطر جنایاتی که این ها کردند مردم از اسلام زده شدند دوباره به آیین قبلی خودشان برگشتند. منابع این مطالب همه از اهل سنت است.
یکی از موضوعاتی که ما باید خوب کار کنیم قضیه فتوحات است رسول اکرم به هیچ وجه نه فتحی داشت نه یک روایت در رابطه با فتوحات داریم. در بیست و پنج سال حضرت امیر المؤمنینی که خلیفه دوم می گوید:
«لَوْ لَا سَيْفُهُ لَمَا قَامَ عَمُودُ الْإِسْلَام»
اگر شمشیر علی نبود پرچم اسلام بر افراشته نمی شد!
شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري؛ ج12، ص82
بیست و پنج سال این شمشیر کجا رفت؟ چرا این شمشیر از نیام بیرون نیامد؟ چون حضرت امیر المؤمنین فتوحات را شرعی نمی دانست. به قول مرحوم مطهری می گوید همین فتوحات باعث پیدایش خوارج شد.
در چند جا علامه مطهری علیه فتوحات حرف زد از جمله در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران».
مسئله دوم: پاسخ به شبهه احمد الکاتب
آغاز بحث...
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
بحث ما در رابطه با شبهات احمد الکاتب بود او در کتابش دارد حضرت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) قائل به امامت خودش نبود! خودش به صراحت نظریه انتخابی بودن خلیفه را مطرح کرده است!
به عبارت او مراجعه کنیم بعد سراغ جواب برویم
«وهناک روایة في (کتاب سلیم بن قیس الهلالي) تکشف عن إیمان الإمام علي بنظریة الشوری وحق الأمة في اختیار الإمام، حیث یقول في رسالة له: (وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مُهْتَدِياً مَظْلُوماً كَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّمِ أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّة)»
که البته برقعی خبیث هم این را مطرح کرده است.
مسئله سوم: انحراف شیعه نماها و توبه ابوالفضل برقعی
جلسه قبل عرض کردم برقعی 32 یا 33 کتاب در دفاع از اهل بیت نوشت بعد از این که منحرف و وهابی شد 34 کتاب علیه شیعه نوشت اما آخر عمر پشیمان شد. یکی از رفقا که با ما قبل از انقلاب در دروس آقایان مراجع، حتی در درس آیت الله نوری همدانی شرکت داشت، آقای حسینی ورجانی بود.
آقای حسینی سال ها غایب شد ایشان را ندیدم گفتم حتماً اتفاقی افتاده بعد از هفده، هجده سال ایشان آمد گفت من با برقعی و طباطبایی بودم بعد پشیمان شدم و توبه کردم. ایشان برگشت علیه برقعی و طباطبایی مقالاتی نوشت و سخنرانی هایی داشت. ورجان در پانزده کیلومتری قم است ایشان چند سال پیش از دنیا رفتند.
ایشان می گوید خودم با ابوالفضل برقعی بودم آخرین لحظه ای که می خواست از دنیا برود وصیتنامه ای نوشت گفت به امامت حضرت امیرالمؤمنین و امامت ائمه دوازده گانه معتقد هستم. می گفت مصطفی طباطبایی چپ چپ به ایشان نگاه کرد رنگش پرید یعنی از مصطفی خیلی حساب می برد. می گفت این وصیتنامه دست فرزندشان است.
قبرش در امامزاده شعیب واقع در روستای کن اطراف تهران است.
وصیت نامه ایشان را به روحانی محل شیخ علی اکبر تهرانی که امام جمعه آنجا هم بود نشان دادند ایشان دستور داد ایشان را در حرم امامزاده شعیب دفن کردند. این قضیه در روستای کن پیچید و مردم در تشییع جنازه او شرکت کردند جلوی جنازه او هم چند قربانی کشتند بخاطر اینکه از انحرافش برگشته است.
اما الان شبکه کلمه غالب هفته ها سخنرانی های او علیه شیعه را پخش می کند. همچنین برخی شبکه های معاند دیگر. او یک فرزند ناخلفی دارد هیچ توجهی به توبه پدر نکرد. برقعی چندین کتاب دارد در این که رفتن به زیارت ائمه شرک است، حرم ائمه نماد بت پرستی است اما خودش وصیت کرد که من را در امامزاده شعیب دفن کنید!
پرسش:
به نظرم نظرات این ها را بیان نکنید به خاطر این که در جامعه ایران برجسته می شوند در پاکستان هم از این طور افراد داریم که چندین کتاب به نفع شیعه نوشته ولی الان علیه شیعه شده اند.
پاسخ:
یک دفعه این است که هیچ خبری نیست این ها را مشهور کنیم فرمایش تان صحیح است. ولی مسئله این است که در شبکه های ماهواره ای با میلیون ها مخاطب حرف هایشان را پخش می کنند. جوان های ما این ها را می شنوند ذهن شان مشوش می شود. الان در جنبه دفاع هستیم نه در جنبه تهاجم.
علی حُر در هند است چه سر و صدایی ایجاد کرده است؟ یک بچه فسقلی به نام شیعه همان حرف هایی که برقعی و مصطفی طباطبایی دارد می زند او هم دارد در آن جا می زند. تقریباً چهار، پنج سال قبل تقاضا کرد می خواهم با آقای قزوینی مناظره کنم من هم به او جواب دادم گفتم ما حاضر به مناظره و مباهله هستیم. او یک جوابی داد که سراسر فحاشی بود.
همین فحاشی هایش باعث شد خیلی از طرفدارهایش ریزش کردند دو، سه ماه قبل سه، چهار بار پیام داد می خواهم با آیت الله قزوینی مناظره کنم اصلاً جواب ندادم به دوستان هم گفتم اصلاً جواب ندهید ارزش جواب دادن ندارد.
قبلاً در یکی از کشورهای آفریقایی در مدرسه وهابی ها تحصیل کرده و خودش را شیعه معرفی می کند می گوید من شیعه تر از همه ایرانی ها هستم! شیعه واقعی من هستم! زیارت حرام و بدعت است، رفتن به حرم ائمه (علیهم السلام) شرک است. توسل شرک است شفاعت دروغ است همان چیزهایی که وهابی ها دارند می گویند الان به نام شیعه دارد مطرح می کند بدبختی است که خودش را شیعه مطرح می کند. یک دسته از جوان ها هم در سخنرانی هایش شرکت می کنند، حتی می گفتند در هند سخنرانی هایی که دارد بعضاً چند هزار جمعیت می آید.
نماینده مقام معظم رهبری در هند حاج آقای مهدوی پور چند وقت قبل قم تشریف داشتند خدمت شان بودیم ایشان هم خیلی از دست علی حُر ناراحت بود.
سید علی حُر، شیخ عارف عبد الحسین، لیاقت، عبد العزیز سجدی، محمد توحیدی همه شان فارغ التحصیلان جامعة المصطفی هستند.
در همین جا آقای احمد عابدینی، احمد درایتی برادر درایتی بزرگواری که در قم است. صفری فروشانی سر درس مطالب وهابی ها را مطرح می کرد، دو سال پیش بود. دیدیم همان حرف هایی که سنی ها و وهابی ها می زنند او نیز سر درس مطرح می کند.
با جناب آقای دکتر عباسی، دکتر رفیعی و دکتر عبد المحمدی جلسه مفصلی داشتیم یک سری مطالبی خدمت آقای دکتر عباسی ارائه دادم، به یک جا رسید گفتند ایشان سر درس، مراجع را مسخره کرده می گوید رسول اکرم که مثل مراجع ما نبودند در خیابان می رفتند دختر خانمی می دیدند نزدیک می آمدند احوال پرسی می کردند. پیامبر دختر خانمی را پشتش سوار کرد دختر خانم استرس داشت (معذرت می خواهم) حیض شد روی زین اسب یا شتر را آلوده کرد پایین آمد پیغمبر در آن جنگ گردنبندی را به گردن این خانم آویخت. آقای عباسی گفت خیلی بعید است صوتش را دارید؟ صوتش را پخش کردم آقای عباسی خیلی متأثر شد گفت واقعا در جلسات (دانشگاه ما) ما این طور مطالب بیان می شود؟! گفتم بدتر از این ها است.
چندین جلسه برگزار شد مناظره ای صورت بگیرد ایشان زیر بار نرفت آقای دکتر عباسی دستور دادند در مدرسه امام (باجک) پنج جلسه دو ساعته افکار ایشان را نقد کردیم.
البته آقای الله اکبری هم که جلسه اول آمد، جزء افرادی است که انحرافش از صفری فروشانی خیلی بیشتر است. مقاله ای نوشت در رابطه با این که حضرت محسن وجود ندارد! دانشجویان جامعة المصطفی علیه او مقاله نوشتند.
در هر صورت...
باید خیلی مراقب باشیم متأسفانه الان افرادی در داخل ما در حوزه های ما با افکار منحرف وجود دارند. الان کتاب های قلمداران را عربستان علیه شیعه چاپ می کند. کتاب های ابو الفضل برقعی در عربستان دارد چاپ می شود، جلسات مصطفی طباطبایی را مرتب شبکه های وهابی پخش می کنند. خیلی باید حواس مان باشد ضربه ای که این ها می زنند از آن وهابی خیلی بیشتر است چون جوان های ما می دانند این سنی وهابی است به مجرد این که حرف می زند مخالف عقیده اش باشد در برابرش جبهه می گیرد و مقاومت می کند. ولی وقتی یک شیعه حرف می زند می گوید پس این مشکلات هم در مذهب ما بوده است. علمای خودمان هم دارند این حرف ها را می زنند. لذا تأثیر گذاری و تخریب این ها به مراتب بیشتر است.
سه سال قبل با آقای عابدینی در اصفهان که شاید حرف هایش بدتر از حرف های برقعی و قلمداران است مناظره شش ساعته داشتیم در این شش ساعت ایشان یک مطلب درست و حسابی بیان نکرد، حتی طرفدارانش در جلسه بودند سرشان را از خجالت پایین انداختند.
آقای طباطبایی امام جمعه محترم اصفهان تلفنی تماس داشتند گفتند فلانی مناظره شما باعث شد طرفدارانش به طور کلی پراکنده شدند. دانشگاه های اصفهان هم که ایشان برای تدریس به آنجا می رفت، تمام درس هایش را تعطیل کردند.
این طور اطلاع رسانی بشود مردم بدانند قضیه چه است! در سایت مناظره بنده با آقای عابدینی موجود است. دوستان ببینند ایشان در این مناظره رو در رو بود آخر دید هیچ حرفی ندارد هر حرفی می زد ما ده روایت با تصحیح سندی می آوردیم آخر عصبانی شد گفت شما کامپیوتر آوردید! هر چه دل تان می خواهد از کامپیوتر بیرون می آورید گفتم شما هم کامپیوتر می آوردید! ما که نگفتیم کامپیوتر نیاورید.
آخرش هم یک مثال خیلی وقیح زد زنده هم پخش می شد نمی توانم این جا بگویم. حتی از دفتر آقای صانعی آنجا آمده بودند تا کمکش کنند جلسه که تمام شد این بندگان خدا با شرمندگی سرشان را پایین انداختند و رفتند.
به هر صورت ...
مسائلی که امروز در درون حوزه های ما توسط بعضی از افراد پیش می آید این ها را باید خیلی مراقب باشیم مخصوصاً سید حسین مدرسی در آمریکا است با کتاب «مکتب در فرایند تکامل» ویروسی به ذهن بعضی از اساتید انداخته که به این زودی ها از ذهن این اساتید بیرون رفتنی نیست. به گمانم این کتاب تا به حال پنجاه، شصت بار در ایران چاپ شده است.
یکی از بحث هایی که احمد الکاتب مطرح می کند این است که حضرت امیر المؤمنین در این خطبه می فرماید واجب در حکم اسلام و حکم الله این است اگر امامی از دنیا برود مردم دست تکان ندهند و قدم بر ندارند تا اینکه برای خودشان امام انتخاب کنند.
جلسه قبل عرض کردیم این آقا از یک روایت خیلی مفصل یک قسمت کوچک (وسط خطبه حضرت) را انتخاب کرده اول و آخر خطبه را رها کرده است.
«أَبَانٌ عَنْ سُلَيْمٍ وَ زَعَمَ أَبُو هَارُونَ الْعَبْدِيُّ أَنَّهُ سَمِعَهُ مِنْ عُمَرَ بْنِ أَبِي سَلَمَة»
مسئله چهارم: ماجرای جنگ جمل
ابان از سلیم از ابو هارون عبدی از عمر ابن سلمه، عمر ابن ابی سلمه همان فردی است که حضرت امیر المؤمنین داشت برای جنگ جمل می رفت ام السلمه خدمت حضرت امیر آمد عرض کرد: علی جان! اگر خدا نفرموده بود (وَقَرْنَ فِي بُيوتِكُنَّ) خودم در رکاب تو در جنگ جمل شرکت می کردم. ولی من به خاطر این آیه می مانم و فرزندم که از جانم عزیزتر است یعنی عمر ابن ابی سلمه است را روانه می کنم تا در رکاب تو بجنگد.
داستان خیلی مفصلی است در همان جا می گوید والله از پیغمبر شنیدم فرمود «علی مع الحق» همان حدیث:
«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»
تاریخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج14، ص320
این قضیه در گذشته هم بود در آینده هم خواهد بود، عمر ابن ابی سلمه هم در جنگ جمل و هم در جنگ صفین بود.
«أَنَّ مُعَاوِيَةَ دَعَا أَبَا الدَّرْدَاءِ وَ نَحْنُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِصِفِّينَ وَ دَعَا أَبَا هُرَيْرَةَ فَقَالَ لَهُمَا انْطَلِقَا إِلَى عَلِيٍّ فَأَقْرِءَاهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُولَا لَه»
معاویه به ابو درداء و ابو هریره گفت بروید سلام من را به علی برسانید
«وَ اللَّهِ [إِنِّي لَأَعْلَمُ] أَنَّكَ أَوْلَى [النَّاسِ] بِالْخِلَافَةِ وَ أَحَقُّ بِهَا مِنِّي لِأَنَّكَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ [الْأَوَّلِينَ] وَ أَنَا مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَيْسَ لِي مِثْلُ سَابِقَتِكَ فِي الْإِسْلَامِ وَ قَرَابَتِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ عِلْمِكَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ وَ لَقَدْ بَايَعَكَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ بَعْدَ مَا تَشَاوَرُوا فِيكَ [قَبْلَ] ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ ثُمَّ أَتَوْكَ فَبَايَعُوكَ طَائِعِينَ غَيْرَ مُكْرَهِينَ وَ كَانَ أَوَّلُ مَنْ بَايَعَكَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ ثُمَّ نَكَثَا بَيْعَتَكَ وَ ظَلَمَاكَ [وَ طَلَبَا] مَا لَيْسَ لَهُمَا»
احمد الکاتب و اهل سنتی که می خواهند به خطبه حضرت علی و قضیه معاویه اشاره کنند باید این ها را هم برای مردم بگویند این ها سخنان معاویه است.
عبارت «بَعْدَ مَا تَشَاوَرُوا فِيكَ» در کلام حضرت امیر نیز هست.
بعد دارد:
«وَ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَعْتَذِرُ مِنْ قَتْلِ عُثْمَانَ وَ تَتَبَرَّأُ مِنْ دَمِهِ وَ تَزْعُمُ أَنَّهُ قُتِلَ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ فِي بَيْتِكَ وَ أَنَّكَ قُلْتَ حِينَ قُتِلَ [وَ اسْتَرْجَعْتَ]»
تو از قتل عثمان عذرخواهی می کنی و از خون عثمان هم تبری می جویی، گفتی راضی نیستم.
«وَ أَنَا ابْنُ عَمِّ عُثْمَانَ وَ وَلِيُّهُ وَ الطَّالِبُ بِدَمِه
من پسر عمو و ولیِ دم عثمان هستم.
جالب است عثمان هفت، هشت تا پسر داشت ؛ دختر داشت؛ همسرش در قید حیات بود؛ آن وقت تو (معاویه) می گویی من ولیِ دم او هستم؟!
«فَإِنْ كَانَ الْأَمْرُ كَمَا قُلْتَ فَأَمْكِنَّا مِنْ قَتَلَةِ عُثْمَانَ وَ ادْفَعْهُمْ إِلَيْنَا نَقْتُلْهُمْ [بِابْنِ عَمِّنَا]»
اگر همان طوری است که می گویی من از قتل عثمان بریء هستم قاتلین عثمان را به ما بده تا آن ها را بکشیم.
«وَ نُبَايِعْكَ وَ نُسَلِّمْ إِلَيْكَ الْأَمْر»
كتاب سليم بن قيس الهلالي؛ هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد، ناشر: الهادى، ج2، ص749
(بر پدر دروغگو لعنت)! تسلیم می شویم و با تو بیعت می کنیم.
در روایت دیگر آمده است که حضرت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در میان سپاهیانش صدا زد قاتلین عثمان چه کسانی هستند؟ از سپاه هزاران نفر جدا شدند گفتند:
«نَحْنُ قَتَلَةُ عُثْمَان»
قاتلان عثمان یکی، دو نفر نبودند. قبل از قتل عثمان از مصر هزاران نفر آمده بودند از جاهای دیگر آمده بودند. مدینه مملو از مهاجرین بود. حضرت امیر المؤمنین چندین بار بین عثمان و مهاجمین رفتند صحبت کردند، مهاجمین پذیرفتند ولی عثمان زیر بار نرفت.
حضرت امیر در نهج البلاغه دارد به قدری بین عثمان و مهاجمین واسطه شدم، ترسیدم پیش خدای عالم گنهکار باشم، به حرف حضرت امیر گوش نکرد. طلحه جزء کسانی بود که مردم را برای قتل عثمان تحریک کرد. عایشه به صراحت گفت:
«اقتلوا نعثلا فقد كفر»
الفتنة ووقعة الجمل؛ اسم المؤلف: سيف بن عمر الضبي الأسدي الوفاة: 200، دار النشر: دار النفائس - بيروت - 1391، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد راتب عرموش، ج1، ص115
این عبارتی است که همه نقل کردند. ولی همین قاتلین عثمان آمدند خونخواه عثمان شدند! خیلی درد است.
مسئله پنجم: ماجرای قتل عثمان
پرسش:
استاد! لطفا عبارت طلحه که با قاتلین عثمان شریک بود را بیاورید.
پاسخ:
بخواهم به قتل عثمان وارد شوم خیلی طول می کشد مناسبتی شد مفصل مطلب دارم شاید روی این قضیه دو، سه هزار ساعت وقت گذاشتیم. چون یکی از بحث های اساسی این است می گویند طلحه و زبیر آمده بودند در مسئله قتل عثمان ما در شبکه کلمه درگیری هفت، هشت ماهه با این ها داشتیم.
حالا سوال پرسیدید یک قسمتش را خدمت تان عرض می کنم. تعبیری که تاریخ طبری دارد همه دارند من از طبری می آورم:
«لما رأى النّاس ما صنع عثمان كتب من بالمدينة من أصحاب النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله»
تمام اصحابی که در مدینه بودند نامه نوشتند، به چه کسی؟
«إلى من بالافاق منهم»
تمام آن هایی که در خارج از مدینه بودند (صحابه)
«و كانوا تفرقوا في الثغور»
نامه نوشتند
«إنكم انما خرجتم أن تجاهدوا في سبيل اللّه عزّ و جلّ تطلبون دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله فإنّ دين محمّد قد أفسد من خلفكم و ترك»
دین پیغمبر توسط خلیفه پیغمبر فاسد شد!
«فهلموا»
جلو بیایید
«فأقيموا دين محمّد صلّى اللّه عليه و آله فأقبلوا من كلّ افق حتى قتلوه»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص662 (آدرس دهی بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر)
از این واضح تر؟!
عبارت کامل ابن أثیر خیلی تندتر است می گوید نامه نوشتند به تمام صحابه ای که بیرون مدینه بودند. «إن أردتم الجهاد فهلموا» اگر دنبال جهاد می گردید به مدینه بیایید جهاد واقعی این جا است!
«وقيل كتب جمع من أهل المدينة من الصحابة وغيرهم إلي من بالآفاق منهم إن أردتم الجهاد فهلموا إليه فإن دين محمد قد أفسده خليفتكم فأقيموه»
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج3، ص58
از این بهتر و واضح تر می خواهید؟!
همه آقایان از جمله طبری دارد. ابن شبه نمیری متوفای 262 است وهابی ها ابن شبه نمیری را بیشتر از طبری قبول دارند چون جلوتر از طبری است ایشان در کتاب تاریخ مدینه منوره، جلد 2، صفحه 224
«سألت أبا سعيد الخدري رضي الله عنه عن قتل عثمان هل شهده أحد من أصحاب رسول الله قال نعم لقد شهده ثمانمائة»
تاريخ المدينة المنورة؛ اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م، تحقيق: علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ج2، ص224
هشتصد نفر از اصحاب در قتل عثمان شریک بودند! آن وقت (از نظر معاویه) حضرت امیر المؤمنین قاتل می شود!! البدایة و النهایة، جلد 10، صفحه 507 ظاهراً در قضیه ای است که ابو هریره و ابو درداء آمده است در کتاب سلیم نیامده است ایشان دارد
«وخرج أبو الدرداء وأبو أمامة فدخلا على معاوية فقالا له يا معاوية على م تقاتل هذا الرجل فوالله إنه أقدم منك ومن أبيك إسلاما وأقرب منك إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وأحق بهذا الأمر منك فقال أقاتله على دم عثمان وإنه آوى قتلته فاذهبا إليه فقولا له فليقدنا من قتلة عثمان ثم أنا أول من بايعه من أهل الشام فذهبا إلى علي فقالا له ذلك»
چرا با حضرت علی می جنگی؟ گفت اگر علی قاتلین عثمان را به من بدهد با او نمی جنگم، ابو درداء و ابو امامه، ابو هریره بوده یا نه در این جا نیامده است. همان جلسه یا جلسه دیگر بود پیش حضرت علی رفتند «فقالا له ذلک» گفتند معاویه می گوید اگر قاتلین عثمان را تحویل من دهی جنگ نمی کنم و تسلیم حضرت علی (سلام الله علیه) می شوم.
بعد:
«فقال هؤلاء الذين تريان فخرج خلق كثير فقالوا كلنا قتلة عثمان فمن شاء فليرمنا قال فرجع أبو الدرداء وأبو أمامة فلم يشهدا لهم حربا»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج7، ص260
این جمعیتی که در سپاه من است چند نفر هستند «فخرج خلق كثير فقالوا كلنا قتلة عثمان! فمن شاء فليرمنا» جمعیت فراوانی گفتند همه ما قاتلان عثمان هستیم! هر کسی می خواهد بیاید ما را تیر باران کند و بکشد! «فرجع أبو الدرداء وأبو أمامة فلم يشهدا لهم حربا»، برگشتند نه با حضرت علی و نه با معاویه بودند!
قضیه قتل عثمان یکی از بحث هایی است که خیلی باید رویش کار کنیم و یکی از نقاطی است که وهابی ها از این جهت جنگ حضرت امیر المؤمنین را زیر سوال می برند که حضرت امیر المؤمنین در جنگ جمل سی هزار مسلمان را کشت! اولین جنگ مسلمان با مسلمان بود قبلاً چنین جنگی نبوده است.
می گویند این ها (طلحه و زبیر و عائشه) به آن جا رفتند برای این که بین مخالفین و موافقین صلح بدهند. قصدشان صلح بوده، ابن کثیر و ابن تیمیه هم می گویند برای اصلاح رفته بودند!
مگر چه کاره مملکت بودند که از مکه به سمت آنجا حرکت کردند؟!
در بصره چه کسی دعوا و یا اختلاف داشت؟ جمل اول (صغیر) را قبل از رسیدن حضرت امیر المؤمنین به بصره راه انداختند. وقتی به بصره ریختند به عثمان بن حنیف حاکم بصره از طرف حضرت امیر بود گفتند با تو کاری نداریم شما با ما نجنگید باشد تا حضرت علی بیاید.
وقتی حاکم بصره خاطر جمع شد شبانه ریختند کل اموال بیت المال را غارت کردند و تعدادی را کشتند. قبل از آمدن حضرت امیر طلحه و زبیر سیصد، چهارصد نفر از مسلمان ها را کشتند حتی موهای صورت و سر عثمان ابن حنیف را کندند بعدا به حضرت امیر عرض کرد: یا علی! وقتی من را آن جا فرستادی ریش داشتم الان بی ریش پیش شما آمدم! این هم نتیجه کار آقایان است!
حضرت امیر آن جا رفت چقدر واسطه فرستاد تا جنگ صورت نگیرد نزدیک یک هفته آن جا حضرت داشت با این ها صحبت می کرد تا جنگی صورت نگیرد. فرمودند ما به هیچ وجه آغازگر جنگ نیستیم. حتی حضرت یک سخنرانی کرد فرمود چه کسی حاضر است این قرآن را به دست بگیرد به سپاه عایشه برود بگوید بیاید هر حرفی که قرآن می زند تابع قرآن باشیم هر کسی برود کشته خواهد شد.
سه مرتبه حضرت فرمود یک جوان بلند شد گفت یا علی من می روم قرآن را به دست گرفت طرف سپاه طلحه رفت پیام حضرت امیر را رساند ریختند او را تکه تکه کردند. بعد از او حضرت امیر فرمود این ها جنگ را آغاز کردند حمله کردند.
چقدر حضرت امیر المؤمنین کوتاه آمد حتی به محمد ابن ابی بکر گفت «أدرِکُ أختک» حرمت زن پیغمبر حفظ بشود. عایشه روی شتر بود حضرت فرمود شتر را پی کنید پاهای شتر را بریدند زمین افتاد محمد ابن ابی ابکر با عمار خودشان را به کجاوه رساندند مردم را متفرق کردند که مبادا به همسر پیغمبر آسیب برسد. پرده کجاوه را گرفتند برادرش را شناخت ولی به عمار گفت شما چه کسی هستی؟ گفت:
«أنا ولدُکَ عمار یا أماه»
من پسر تو عمار هستم!
عایشه گفت:
«یا عمار أنا لست بأم لک»
من مادر تو نیستم!
عمار گفت بخواهی نخواهی مادر من هستی! قرآن تو را مادر من قرار داده است. عایشه را از کجاوه بیرون آوردند.
جالب این است حضرت امیر المؤمنین دید تعدادی دارند توطئه می کنند دوباره می خواهند جمل سومی درست کنند لذا ابن عباس را فرستاد تا به عایشه بگوید که حضرت علی می فرماید برو و نمان فتنه ای در راه است اما او نرفت. افرادی دیگر را هم فرستاد ولی عائشه قبول نکرد. برادرش محمد رفت قبول نکرد.
راوی می گوید آن جا بودیم امام مجتبی (سلام الله علیه) آمد آهشته به عایشه حرفی زد عایشه مشغول بافتن موی سرش بود -ظاهراً راوی با عائشه محرم بوده است- می گوید نشسته بودم عایشه مشغول بافتن موهایش بود امام مجتبی آهسته به او سخنی فرمود.
عایشه بافتن موی سرش را رها کرد و دستور به حرکت داد. راوی می گوید: به مدینه آمدیم از امام حسن سوال کردم آقا جان شما چه گفتید که عایشه حتی بافتن موی سرش را هم رها کرد و حرکت کرد.
امام مجتبی فرمود پدرم فرمود برو به عایشه بگو اگر حرکت نکنی طلاق تو را پیغمبر در اختیار من قرار داده است لذا تو را طلاق می دهم و از مقام أم المؤمنین تو را منتزع می کنم. لذا دید اگر این باشد هیچ ارزشی در جامعه ندارد مثل زن های دیگر می شود سریع حرکت کرد و رفت!
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته