2025 July 13 - يکشنبه 22 تير 1404
توضیح خطبه حضرت امیر «فالتمسوا غیری»
کد مطلب: ١٣١٦٠ تاریخ انتشار: ٢١ فروردين ١٤٠٤ - ١٧:٠٥ تعداد بازدید: 87
دروس خارج » فقه الحکومه
توضیح خطبه حضرت امیر «فالتمسوا غیری»

(جلسه چهل و پنجم 05 10 1403)

 
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه چهل و پنجم 05  10  1403)

موضوع:  توضیح خطبه حضرت امیر «فالتمسوا غیری»

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

تذکرات اخلاقی: لزوم اخلاص در نیّت

حضرت امیر می فرماید

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ص كَانَ يَقُولُ طُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ لَمْ يَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَيْنَاهُ وَ لَمْ يَنْسَ ذِكْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ وَ لَمْ يَحْزُنْ صَدْرَهُ بِمَا أُعْطِيَ غَيْرُهُ.»

خوشا به حال آن هایی که عمل شان خالص برای خدا است، علم شان هم خالص برای خدا است، حب و بغض شان هم برای خدا است، گرفتن و دادن شان هم برای خدا است، سخن گفتن و سکوت شان هم برای خدا است، فعل و قول شان هم برای خدا است.

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص16

رسول اکرم به ابوذر فرمود:

«يَا أَبَا ذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ نِيَّةٌ حَتَّى فِي الْأَكْلِ وَ النَّوْم‏»

اباذر در تمام کار هایت خالص برای خدا باشد حتی خواب و خوراکت!

نام كتاب: مجموعة ورّام‏؛ نويسنده: ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى‏ (تاريخ وفات مؤلف: 605 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: مكتبه فقيه‏، قم‏: 1410 ق‏، ص58

اگر ما تلاش کنیم همین یک حالت در ما ایجاد بشود مقدمه خوبی برای سیر وسلوک معنوی خواهد بود مثلا صبح که بلند می شویم می خواهیم برویم وضو بگیریم بگوییم «قربة الی الله»، نماز می خوانیم بگوییم الهی حبّا لک، می خواهیم صبحانه بخوریم، حبّا لک، می خواهیم سر درس بیاییم، سخنرانی کنیم استراحت کنیم اگر همه این ها رنگ خدایی بگیرد

(صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)

رنگ خدايي (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت مي‌کنيم.

سوره بقره (2): آیه 138

رنگ خدا چه رنگ زیبایی است، خیلی تعبیر قشنگی است، (صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ) اگر این چنین باشد تمام زندگی ما رنگ خدا می شود .

 خداوند متعال در قرآن نفرموده: صلّوا کثیرا، صوموا کثیرا، جاهدوا کثیرا بلکه فرموده است:

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! خدا را بسيار ياد کنيد،

سوره احزاب (33): آيه 41

(اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا) کلمه ذکر با کلمه کثیر می آید اگر این شد خدای عالم در این ذکر لذت قرار می دهد، چون ما از یاد خدا بیگانه هستیم لذا لذت نمی بریم، عاشق و معشوق _ چه عشق های مجازی باشد یا غیر مجازی_ عاشق از حرف زدن با معشوق خود سیر نمی شود و هرچه بیشتر با معشوق حرف می زند لذت بیشتری می برد و می خواهد ادامه دهد.

شب تا صبح با معشوقش گفتگو دارد یک دفعه می بیند که صبح شده است احساس می کند تمام این ده _دوازده ساعت، ده ثانیه گذشته است، چرا؟ چون لذت می برد. ما نماز می خوانیم لذت نمی بریم، دعا می خوانیم لذت نمی بریم، قرآن می خوانیم لذت نمی بریم، یک مقدار دقت کنیم.

 سرما می خوریم بلافاصله به فکر دارو و دکتر و بیمارستان می افتیم، چشم مان درد می کند همین طور، سر مان درد می کند همین طور اما این که ما گرفتار این بیماری خیلی شدید و خانمان سوز هستیم که از کارهای مان لذت نمی بریم، از نماز مان لذت نمی بریم به فکر درمان نیستیم.

 در روایت دارد – مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) این روایت را خیلی در آثارش دارد، در سرّ الصلاة، در اسرار الصلاة، آداب الصلاة و جاهای دیگر نیز دارد.- روایت و حدیث قدسی است که خدای عالم می فرماید وقتی بنده ای تکبیر می گوید اگر در تکبیرش صادق نباشد و خدا را به آنگونه ای که هست با عظمت نام نبرد، احساس کند غیر از خدا چیز دیگری هم است وقتی می گوید الله اکبر من کل شیء یا الله اکبر من ان یوصف، اگر واقعی نگوید خدای عالم می فرماید:

«أ تخادعني عبدي»؟

داری با من نیز حیله می کنی؟ اولین کاری که برای تو کنم در این الله اکبر گفتنت که صادق نبوده است لذت مناجاتم را از تو سلب می کنم، لذت مناجاتم را از تو می گیرم، ولذا اگر غالب در عبد اشتغال به خدا بود خدا تمام آروزیش و لذتش را در ذکر آن قرار می داد.

 دیگر آنجا ها حجاب کنار می رود دیگر با خدای عالم مستقیم حرف می زند.

«وَ لَكَ لَا لِسِوَاكَ سَهَرِي وَ سُهَادِي وَ لِقَاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِي ‌وَ وَصْلُكُ مُنَى نَفْسِي وَ إِلَيْكَ شَوْقِي وَ فِي مَحَبَّتِكَ وَلَهِي، وَ إِلَى هَوَاكَ صَبَابَتِي، وَ رِضَاكَ بُغْيَتِي، وَ رُؤْيَتُكَ حَاجَتِي، وَ جِوَارُكَ طَلَبِي، وَ قُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِي، وَ فِي مُنَاجَاتِكَ رَوْحِي وَ رَاحَتِي، وَ عِنْدَكَ دَوَاءُ عِلَّتِي وَ شِفَاءُ غُلَّتِي، وَ بَرْدُ لَوْعَتِي وَ كَشْفُ كُرْبَتِي، فَكُنْ أَنِيسِي فِي وَحْشَتِي وَ مُقِيلَ عَثْرَتِي، وَ غَافِرَ زَلَّتِي وَ قَابِلَ تَوْبَتِي، وَ مُجِيبَ دَعْوَتِي وَ وَلِيَّ عِصْمَتِي، وَ مُغْنِيَ فَاقَتِي، وَ لَا تَقْطَعْنِي عَنْكَ وَ لَا تُبْعِدْنِي مِنْكَ يَا نَعِيمِي وَ جَنَّتِي يَا دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»

زاد المعاد- مفتاح الجنان‏؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏ (تاريخ وفات مؤلف: 1110 ق‏)، محقق / مصحح: اعلمى، علاءالدين‏، ناشر: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، بيروت‏ 1423 ق، ص411

تعبیر امام سجاد در مناجات مریدین است. تعبیر خیلی خوبی است. «وَ لِقَاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِي» می گوید وقتی حجاب کنار رفت، یعنی آن حالتی که «محمد دیدن و موسی شنیدن، شنیدن کی بود مانند دیدن!» حضرت موسی وقتی صدای خدا را از درختی شنید یک مقداری دلش بیشتر خواست گفت:

(قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ قَال لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ)

عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهي ديد! ولي به کوه بنگر

سوره اعراف (7): آیه 143

از آن طرف خطاب آمد (لَنْ تَرَانِي) در آن حدی نیستی، می خواهی امتحان کنی؟ (انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ)

(فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ)

اما هنگامي که پروردگارش بر کوه جلوه کرد

سوره اعراف (7): آیه 143

 

نه الله، در روایات می فرماید یکی از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین به کوه نظر کرد و کوه (جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا)

(وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِظَيكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ)

و هنگامي که موسي به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهي ديد! ولي به کوه بنگر، اگر در جاي خود ثابت ماند، مرا خواهي ديد!» اما هنگامي که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسي مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهي تو (از اينکه با چشم تو را ببينم)! من به سوي تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!»

سوره اعراف (7): آیه 143

سعدی یک جمله خوبی دارد، می گوید:

چو رسی به طور سینا ارنی مگو و بگذر -  که نیرزد این تمنا به جواب لن تراني

حافظ می گوید:

چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر

تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"

مولوی می گوید:

اَرِنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد

تو که با منی همیشه، چه "تَرَی" چه "لن ترانی

 (وَهُوَ مَعَكُمْ أَينَ مَا كُنْتُمْ)

و هر جا باشيد او با شما است

سوره حدید (57): آيه 7

(فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)

و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست!

سوره بقره (2): آیه 115

علامه طباطبایی صاحب المیزان می گوید:

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی - ارنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی

حالا اگر لذت بقیه اش در فکر من بود حجاب را بین خودم و او برمی دارم

اگر:

(وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ)

و آنها که در راه ما (با خلوص نيت) جهاد کنند، قطعا به راه‌هاي خود، هدايتشان خواهيم کرد؛ و خداوند با نيکوکاران است.

سوره عنکبوت (29): آیه 69

بدبختی ما این است که ما اصلا در طول عمر مان به این فکر نمی کنیم، یک کاری کنیم که عاشق خدا بشویم و خدا عاشق ما بشود از عبادت هایمان لذت ببریم، و مخصوصا الان در زمستان قرار داریم در روایت داریم زمستان بهار بندگان خدا است. شب طولانی است و برای عبادت و مناجات مهیا است.

 اولیاء خدا، بزرگان ما، مراجع ما عمدتا دو ساعت و نیم سه ساعت قبل از اذان صبح بیدار بودند، مشغول مناجات و گریه بودند، من بار ها گفته ام آن طلبه ای که از فیض نماز شب، از بیداری آخر شب محروم است به نظر من بهره ای از طلبگیش نبرده است و به جایی هم نمی رسد.

حضرت امام می فرماید، تمام کسانی که به مقامات بالا رسیده اند همه اهل تهجد بودند، شهید قدوسی عبارتی به این مضمون دارد: می گوید طلبه ای که وقت نماز شب بیدار باشد و نماز شب نخواند من او را فاجر و فاسق می دانم .

 لذا صاحب جواهر نیز یک تعبیری دارد می گوید آخر شب وقت اختصاصی خدا با آن بندگانی است که دوست شان دارد، وقت عمومی فرض کنید رهبری یا امام یا با یک بزرگی کسی جلسه عمومی است و دو هزار نفر رفته اند، یکی هم می رود یک گوشه ای می نشیند اما یک وقت جلسه خصوصی است، نیم ساعت یک ساعت با یک بزرگی آدم می رود خصوصی جلسه دارد.

صاحب جواهر می گوید آخر شب وقت ملاقات اختصاصی خدا است، با آن بندگانش که دوست شان دارد. لذا تلاش کنیم حداقل نیم ساعتی، یک ساعتی یا بیشتر، در آخر شب به مناجات و تهجد بپردازیم. این جزء عمر مان نیست یا بعضی ها می گویند شما اگر آخر شب بیدار شدید از درس و بحث می مانی! این ها ظاهرا خیلی مفاهیم اسلامی را درک نکرده اند این تعبیری که در سوره مزمل است.

(إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيلِ هِي أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا)

مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‌تر است!

سوره مزمل (73): آیه 6

(وَمِنَ اللَّيلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا)

و پاسي از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يک وظيفه اضافي براي توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامي در خور ستايش برانگيزد!

سوره اسراء (17): آیه 79

امیدواریم ان شاء الله خدای عالم ما را جزء این هایی قرار بدهد که دوست شان دارد و حضرت هم آن ها را دوست دارد.

 

مسئله دوم: علت استنکار خلافت توسط حضرت امیرالمومنین علیه السلام

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

بحث ما در رابطه با شبهه وهابیت در مورد خطبه 92 نهج البلاغه است.

«دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص136

پرسش:

استاد ببخشید! دیروز فرمودید که در دوران ابوبکر و عمر و در زمان فتوحات خیلی از ایرانی ها را کشتند.

پاسخ:

من نگفتم! ابن اثیر، ابن خلدون و بزرگان اهل سنت می گویند.

پرسش:

این که می گویند ایرانی ها شیعه شدند به خاطر علاقه به دین نبوده است بلکه به خاطر این بوده که ابوبکر، عمر، عثمان خیلی اذیت شان کردند و امام علی چون با ایرانی ها رفتار خوبی داشته است ایرانی ها شیعه شدند.

پاسخ:

کارهایی که این ها کردند نتیجه اش بغض و عداوت با اسلام بود. نتیجه کارهایی که این ها در دوران سه خلیفه کردند نتیجه اش باید این می بود که ایرانی ها از اسلام بد شان بیاید، ولی ما می بینیم استقبال ایرانی ها از اسلام به مراتب از روم بیشتر بوده است.

 البته در این زمینه چند تا نکته است یکی این که مردم ایران از حکومت های شاهنشاهی خسته شده بودند، از زندگی طبقاتی خسته شده بودند، از آن ظلم و جوری که آن ها داشتند خسته شده بودند.

 علاوه بر آن بخشی از ایران در آن زمان یمن بود، یمن جزء ایران بود و آمدن حضرت امیر به یمن و فتح آن:

          يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِي - مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلا

الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة ، مصحح: ندارد، ص627

این ها در حقیقت آوازه اسلام را شنیده بودند و زمینه جذب به اسلام را داشتند، و این قضایا که گذشت در حد بیست تا بیست و پنج سال بیشتر نبود، بعد که حضرت امیرالمؤمنین روی کار آمد و آمدن تعدادی از اصحاب، به ویژه اشعریون و آمدن حضرت رضا (علیه السلام) به ایران، این ها دسته جمعی باعث شد که مردم به اسلام و به تشیع گرویدند.

ما روایت نداریم برای این که فتح جایز باشد، رسول اکرم هم اقدامی برای فتح نکرد این هشتاد و چند جنگی که حضرت داشتند همه یا عمدتا جنگ دفاعی بوده است، جنگ ابتدائی نبوده است، از همان جنگ بدر تا جنگ فتح مکه، همه حالت دفاعی دارد، هیچ کدام حالت فتحی ندارد.

 غالب مستشرقین وقتی می آیند نسبت به ایران حرف می زنند همین حرف هایی که ما از کتاب های تاریخی آوردیم را می گویند و این را به عنوان یک مسئله مسلّم تاریخی می دانند و همه مورخین آوردند، نه یکی و نه دو تا، یک نفر هم نیامده حاشیه ای بزند که چرا این چنین عبارتی را شما آوردید؟

در این جا حضرت امیر می فرمایند:

«دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي»، در همین خطبه حضرت می فرمایند «فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ» بعد می گوید: «وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ»، با توجه به فاصله ای که جامعه در این بیست و پنج سال از اسلام گرفت آفاق و فضا تار شده است و حجت های الهی و حجت های قرآنی مورد انکار قرار گرفته است.

 قضیه آتش زدن احادیث و مسئله ممانعت از نقل حدیث، زندانی کردن اصحاب به خاطر نقل حدیث این ها را مفصل صحبت کردیم.

تعبیر ابو هریره این است در زمان عمر اگر من حدیث نقل می کردم

«إني لأحدث أحاديث لو تكلمت بها في زمان عمر أو عند عمر لشج رأسي. وقال أبو هريرة: ما كنا نستطيع أن نقول قال رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى قبض عمر»

مختصر تاريخ دمشق؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري (المتوفى: 711هـ) الوفاة: 711، دار النشر:، ج8، ص434

دستور می داد سر من را بشکافند! می گوید عمر من را با شلاقش می زد، در زمانی که ابن عباس نمی تواند حرف بزند همان زمان می بینید کعب الاحبار یهودی در مسجد النبی کلاس حدیث دارد! همین ابو هریره و ابن عباس و دیگران پای صحبتش هستند.

تمیم داری مسیحی حوزه تدریس حدیث دارد! آن ها آزادند، اما از این طرف مخصوصا کسانی که وابسته به حضرت امیر (علیه السلام) هستند و آنهایی که بی پرده مسائل را مطرح می کنند این ها به هیچ وجه حق نقل حدیث ندارند.

 نکته ی دیگر که فقط اشاره ای کنم و رد شوم ؛ همین قضیه باعث شد که احادیث اهل بیت (علیهم السلام) در مصادر اهل سنت به یک حدی برسد که غیر قابل باور است. در مورد منع نقل حدیث ملاحظه بفرمایید اگر اشتباه نکنم تا سال 150 هجری نقل حدیث ممنوع بود.

تدریب الراوی یکی از بهترین کتاب هایی است که در درایه و علم الحدیث نوشته شده است. در جلد اول، صفحه 41، می گوید:

«فأول من جمع ذلک: ابن جریج بمکة، وابن إسحاق أو مالک بالمدینة، والربیع بن صبیح أو سعید بن أبی عروبة أو حماد بن سلمة بالبصرة، وسفیان الثوری بالکوفة، والأوزاعی بالشام، وهشیم بواسط، ومعمر بالیمن، وجریر بن عبد الحمید بالری، وابن المبارک بخراسان. قال العراقی وابن حجر: وکان هؤلاء فی عصر واحد فلا ندری أیهم سبق. وقد صنف ابن أبی ذئب بالمدینة موطأ أکبر من موطأ مالک، حتى قیل لمالک: ما الفائدة فی تصنیفک؟ قال: ما کان لله بقی. قال شیخ الإسلام: وهذا بالنسبة إلى الجمع بالأبواب، أما جمع حدیث إلى مثله فی باب واحد فقد سبق إلیه الشعبی، فإنه روی عنه أنه قال: هذا باب من الطلاق جسیم، وساق فیه أحادیث، ثم تلا المذکورین کثیر من أهل عصرهم إلى أن رأى بعض الأئمة أن تفرد أحادیث النبی صلى الله علیه وسلم خاصة، وذلک على رأس المائتین، فصنف عبید الله بن موسى العبسی الکوفی مسندا، وصنف مسدد البصری مسندا، وصنف أسد بن موسى الأموی مسندا. وصنف نعیم بن حماد الخزاعی المصری مسندا، ثم اقتفى الأئمة آثارهم، فقل إمام من الحفاظ إلا وصنف حدیثه على المسانید کأحمد بن حنبل وإسحاق بن راهویه وعثمان بن أبی شیبة وغیرهم. اهـ. قلت: وهؤلاء المذکورون فی أول من جمع، کلهم فی أثناء المائة الثانیة، وأما ابتداء تدوین الحدیث فإنه وقع على رأس المائة فی خلافة عمر بن عبد العزیز بأمره، ففی صحیح البخاری فی أبواب العلم: وکتب عمر بن عبد العزیز إلى أبی بکر بن حزم: انظر ما کان من حدیث رسول الله صلى الله علیه وسلم، فاکتبه فإنی خفت دروس العلم وذهاب العلماء. وأخرجه أبو نعیم فی تاریخ أصبهان بلفظ: کتب عمر بن عبد العزیز إلى الآفاق: انظروا حدیث رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فاجمعوه. قال فی فتح الباری: یستفاد من هذا ابتداء تدوین الحدیث النبوی، ثم أفاد أن أول من دونه بأمر عمر بن عبد العزیز: ابن شهاب الزهری.»

تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی الوفاة: 911، دار النشر: مکتبة الریاض الحدیثة - الریاض، تحقیق: عبد الوهاب عبد اللطیف، ج1، ص90 (نرم افزار الجامع الکبیر)

عبد الملک ابن جریج است، متوفی 150، و ابن اسحاق است، صاحب تاریخ، متوفی 151، مالک است متوفی 179، ربیع ابن صبیح است متوفی 160. اهل سنت تا سال 150 کتاب حدیثی ندارند. یعنی بعد از رحلت نبی مکرم نقل و کتابت حدیث تا سال 150ممنوع می شود؛ یک قرن و نیم نقل حدیث ممنوع است!

اما شما ببینید خاتمه وسائل الشیعة فائده خامسه، صاحب وسائل می گوید در زمان ائمه (علیهم السلام) بیش از شش هزار و ششصد کتاب تألیف شد. در همان زمانی که خفقان بود و نقل حدیث ممنوع بود از خود اصحاب حضرت امیر (علیه السلام) کتاب تألیف شده است، اصحاب امام سجاد، امام صادق، امام باقر و الی ما شاء الله، 150 سال نقل حدیث ممنوع است، حالا می خواهند حدیث نقل کنند، صحابه همه از دنیا رفتند، تابعین هم رفتند، اتباع تابعین آمدند . می گویند یک فنر را هرچه بیشتر فشار بدهند و رهایش کنند این فنر بیشتر به هوا می پرد.

 آقای بخاری می آید می خواهد کتاب حدیث بنویسد، تاریخ بغداد که مولف آن متوفی 463 است نقل می کند: محمد ابن اسماعیل بخاری -متوفی 256، یعنی یک سال بعد از ولادت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداء) - می گوید:

«قال محمد بن إسماعيل أخرجت هذا الكتاب يعنى الصحيح من زهاء ستمائة ألف حديث»

از میان ششصد هزار روایت انتخاب کردم!

تاريخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص8

کل روایات صحیح بخاری، آنچه که ذهبی دارد، خطیب بغدادی دارد، با حذف مکرراتش دو هزار و هفتصد تا حدیث است این روایات را از میان ششصد هزار روایت انتخاب کرده است. یعنی کمی بیشتر از پانصد و نود و هفت هزار روایت را حذف کرده! یا شیر یا خط انداخته است یا استخاره کرده که صحیح بخاری شده است! آن هم که مملو از مطالب خلاف شؤن انبیاء و نبی مکرم است.

(نستجیر بالله) در مورد نبی مکرم در صحیح بخاری دارد:

«أتى النبي صلى الله عليه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 90، 222

من در مکه با تعدادی از این بزرگان شان بحث داشتم گفتم اگر کسی بیاید بگوید من پدر تو را دیدم کنار خیابان ایستاده داشت بول می کرد چه کار می کنید؟ گفت می کوبم در دهانش، گفتم پس شما به دهان بخاری نیز باید بکوبید چون در صحیح بخاری در چند جا می گوید پیامبر «فَبَالَ قَائِمًا»!

یکی از روات سماک ابن حرب است می گویند ضعیف است و به روایتش نمی شود عمل کرد، چرا؟ «يبول قائما»

«حدثنا جرير قال أتيت سماك بن حرب فوجدته يبول قائما فتركته ولم أسمع منه»

الضعفاء الكبير؛ اسم المؤلف: أبو جعفر محمد بن عمر بن موسى العقيلي الوفاة: 322، دار النشر: دار المكتبة العلمية - بيروت - 1404هـ - 1984م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد المعطي أمين قلعجي، ج2، ص178

در راوی شرط قبول روایت این است که این چنین کاری انجام ندهد ولی در مورد پیامبر اشکال ندارد! همچنین صحیح بخاری روایت می کند: نبی مکرم چندین بار بالای کوه رفت خواست خودکشی کند! چرا؟ چون وحی دیر آمد! جبرئیل آمد ریش گرو گذاشت، یا رسول الله این دفعه را ببخشید اشتباه شده است، دوباره می رویم از خدا خواهش می کنیم، دوباره بعد از مدتی وحی دیر آمد پیامبر بالای کوه رفت می خواست خودکشی کند.

 پیامبری که به خاطر تأخیر وحی بخواهد خودکشی کند این پیامبر آیا به درد پیامبری می خورد؟! این ها بالاترین توهین است. یا در کتبشان آورده اند که کسی آمد درب زد نبی مکرم (نستجیر بالله) لخت مادر زاد آمد دم درب بعد گفت دیگر لخت مادر زاد نمی آیم!

یا می گویند: پیامبر عایشه را به دوشش می گیرد برای این که در خانه همسایه بساط شو و رقص است می خواهد تماشا کند!

مطالب از این دست نسبت به انبیاء علیهم السلام فراوان دارند. یا نسبت به حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) دارند که عزرائیل می آید قبض روح کند موسی آن چنان سیلی می زند که چشم عزارئیل از حدقه در می آید و به زمین می افتد! عزرائیل چشمش را به دستش گرفته و پیش خدا می رود می گوید خدایا من را پیش حضرت موسی فرستادی، زد چشم من را در آورد، خدا می آید یک جلسه آشتی کنان بین عزارئیل و حضرت موسی می گیرد.

 بخاری از میان ششصد هزار، دو هزار و هفتصد حدیث را انتخاب کرده و صحیح بخاری نوشته است، آن هم می گوید هر روایتی خواستم انتخاب کنم دو رکعت نماز خواندم و استخاره کردم، استخاره خوب آمد روایت را نوشتم!

 مسلم متوفی 261 یک سال بعد از غیبت صغری است، می گوید من کتابم را (صحیح مسلم) از میان سیصد هزار روایت انتخاب کردم، با این که بعد از بخاری نوشته است، علی القاعده یک مقداری زمینه فراهم است، یعنی این دو تا کتاب محصول نهصد هزار روایت است. فاصله گرفتن از اهل بیت علیهم السلام نتیجه اش این شده است.

 یحیی ابن معین از بنیانگذاران علم رجال و علم حدیث اهل سنت است. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد جلد اول، به نقل از یحیی بن معین می گوید:

«وأي صاحب حديث لا يكتب عن كذاب ألف حديث»

تاريخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص43

 یک محدث به من نشان بدهید که هزار تا حدیث دروغ برایش معین نکنم. شعبة ابن حجاج را که از او تعبیر به امیرالمؤمنین في الحدیث و امام الائمة می کنند، ذهبی در کتاب سیر اعلام والنبلاء جلد 7، صفحه از او نقل می کند:

«ما أعلم أحد فتش الحديث كتفتيشي»

هیچ کسی به اندازه من در علم الحدیث کار نکرده است و حدیث ها را بالا پایین نکرده است، در بررسی سندی می گوید:

«وقفت على أن ثلاثة أرباعه كذب»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج7، ص226

هفتاد و پنج درصد روایات ما دروغ است! باید گفت انا لله وانا الیه راجعون، چه چیزی مانده است؟ آن وقت این ها مثل ابن تیمیه و... می گویند شیعه کتاب حدیثی ندارد! تمام روایات شان مرسل است روایات شان چنین و چنان است.

این ها فاجعه است، این ها برای جوان های اهل سنت باید با یک زبان خیلی خوب و نرم، با زبان پدرانه گفته بشود، این هایی است که خودتان نقل کردید، برای ما نیست.

 این را هم دوستان داشته باشند این هم یک روزی به درد شان می خورد.

 نکته مهمی که در این جا است و عزیزان باید دقت کنند این است که ذهبی می گوید ما در کتاب های مان در رابطه با مذمت صحابه مطالب زیاد داریم.

 این مسلمان ها این مطالب را می بینند، صحابه ای که شراب خورده اند پیامبر آنها را حد زده است، شراب خورده اند عمر آن ها را حد زده است، زنا کرده اند زمان رسول الله رجم شده اند، زمان عمر رجم شده اند، دزدی کردند دستشان را بریدند.

 قضیه جنگ ردّه، قضیه جنگ جمل، جنگ صفین و... صحابه ای که بنا بود برای ما آسایش و رفاه و صفا و صمیمیت بیاورند خودشان گرفتار شدند. ذهبی می گوید:

«وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا, فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ، بَلْ إِعْدَامُهُ، لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ، وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ، وَآحَادِ»

سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي؛ ج 10، ص 92

یعنی محو و اخفائش کنید، یعنی این احادیث را باید از جوان های مان مخفی کنیم، تمام این احادیثی که در مذمت صحابه است باید این ها را نابود کنیم تا قلب ها نسبت به صحابه صاف بشود! یعنی آش به قدری شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است!

 ابن حجر می گوید:

«يجب الإمساك عما شجر بينهم وذكر محاسنهم ومحبتهم والثناء عليهم رضي الله عنهم أجمعين فأحبوهم وتبركوا بذكرهم واعملوا على التخلق بأخلاقهم»

البرهان المؤيد؛ اسم المؤلف: أحمد الرفاعي الحسيني الوفاة: 578هـ، دار النشر: دار الكتاب النفيس - لبنان - 1408هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الغني نكه مي، ج1، ص24

بدر الدین عینی همین طور. تفتازانی یک تعبیری دارد خیلی تعبیر تندی است، می گوید برخوردی که صحابه با یکدیگر دارند

«أن بعضهم قد حاد عن طريق الحق وبلغ حدّ الظلم والفسق»

اما علمای ما:

«ذكروا لها محامل وتأويلات بها تليق»

شرح المقاصد في علم الكلام؛ اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى، ج2، ص306

آمدند توجیه کردند این ها را ما باید این توجیهات علما را لحاظ کنیم و در نظر داشته باشیم.

 ابن تیمیه هم از قافله عقب نمانده است می گوید:

«وان كان المختار الإمساك عما شجر بين الصحابة والاستغفار للطائفتين جميعا وموالاتهم»

 كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة : الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج4، ص434

صحابه ای که بنا بود مایه نجات ما باشند خودشان به این وضع افتاده اند! اهل بیت را کنار گذاشتیم گفتیم شما فعلا در خانه های تان بنشینید، صحابه بیایند صحنه گردان شریعت باشند. خودشان به جان هم افتادند، آخرش هم دیدند که به این شکل است واجب است احادیثی که راجع به مذمت صحابه است این ها را از بین ببریم، از چشم بچه ها و جوان ها دور نگهداریم.

زمان گذشته شاید امکان پذیر بود، اما امروز با این رسانه ها دیگر امکان پذیر نیست. اگر این ها به گوش افراد معتدل و آنهایی که سلیم النفس هستند و عنادی در ذات شان نیست گفته بشود همین ها مایه نجات آن ها خواهد شد و این نکات در رابطه با فرمایش حضرت امیر (علیه السلام) که می فرمایند:

«وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ»

این چند تا نکته ای بود که خواستم عرض کنم که قضیه چیست. حضرت امیر در ادامه خطبه (92) می فرمایند:

«وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ»

مردم اگر من بیعت شما را قبول کنم و خلافت را بپذیرم، آنچه که خودم می دانم عمل می کنم

«وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»

هرگز به حرف دیگران گوش نخواهم کرد، این که دیگران من را سرزنش کنند و بگویند چرا حضرت علی این کار را کرد؟ کاری به هیچ کسی ندارم. اگر قبول کنم کاری به سیره شیخین ندارم و نه چیز دیگر.

«وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص136،   92 و من كلام له ع لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان رضي الله عنه‏

من فقط یک نکته ای را عرض کنم در رابطه با حضرت امیر (علیه السلام) نکات خیلی زیاد است مخصوصا سخت گیری هایی که حضرت دارند من فقط یک نمونه را این جا خدمت بزرگواران عرض کنم.

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشغول کار بیت المال است چراغی که روغن آن از بیت المال استفاده می کند، کار بیت المال تمام می شود می خواهد کار شخصی انجام بدهند و با اصحاب صحبتی بکند چراغ را خاموش می کند و می فرماید: چراغی که روغنش از مال شخصی خودم است استفاده می کنم!

جالب این است که این را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است که می گوید وقتی که حضرت آمد

«و كان هذا أول ما أنكروه من كلامه (علیه السلام)»

اول چیزی که صحابه نسبت به عملکرد حضرت امیرالمؤمنین اعتراض کردند

«و أورثهم الضغن عليه و كرهوا إعطاءه و قسمه بالسوية فلما كان من الغد غدا و غدا الناس لقبض المال»

و باعث شد که کینه ها علیه حضرت امیرالمؤمنین بر ملا بشود این بود که بیت المال را حضرت امیرالمؤمنین بالسویه تقسیم کرد. به عبد همان اندازه ای داد که به مولا داد، به سیاه پوست ها به همان اندازه سفید پوست ها داد، به مهاجرین و به بچه های مهاجرین و بچه های انصار همچنین.

«فقال لعبيد الله بن أبي رافع كاتبه ابدأ بالمهاجرين فنادهم و أعط كل‏ رجل ممن حضر ثلاثة دنانير ثم ثن بالأنصار فافعل معهم مثل ذلك و من يحضر من الناس كلهم الأحمر و الأسود فاصنع به مثل ذلك.»

شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف:  أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج 7، ص 38

به عبید الله ابن ابی رافع نوشت هر کدامی از آن ها سه دینار، انصار سه دینار، تمام به یکی سه دینار و نیم نداد به همه از دم سه دینار داد. در زمان گذشته مخصوصا زمان عثمان آن بذل و بخشش هایی که انجام دادند اختلاف طبقاتی که درست شد مردم حاضر نیستند زیر بار عدالت حضرت امیرالمؤمنین بروند.

امالی شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه)

«لَمَّا أَصْبَحَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) بَعْدَ الْبَيْعَةِ، دَخَلَ بَيْتَ الْمَالِ، فَدَعَا بِمَالٍ كَانَ قَدِ اجْتَمَعَ، فَقَسَمَهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ بَيْنَ مَنْ حَضَرَ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ، فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، قَدْ أَعْتَقْتُ هَذَا الْغُلَامَ، فَأَعْطَاهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ، مِثْلَ مَا أَعْطَى سَهْلَ بْنَ حُنَيْفٍ.»

الأمالي؛ الطوسي، محمد بن الحسن (متوفاى460هـ)، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة، ناشر: دار الثقافة ـ قم ، الطبعة: الأولى، 1414هـ، ص686

سهل ابن حنیف یکی از یاران حضرت امیر (علیه السلام) و فرماندار ایشان است. گفت: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، قَدْ أَعْتَقْتُ هَذَا الْغُلَامَ، فَأَعْطَاهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ» به این غلامی که سه دینار دادی این غلام من بود تازه آزادش کردم « مِثْلَ مَا أَعْطَى سَهْلَ بْنَ حُنَيْفٍ»

تعبیر دیگری در کافی است خیلی جالب است.

در این جا باز می گوید وقتی آمد بین سیاه و سفید بالسویه تقسیم کرد

«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ وَ لَكِنَّ اللَّهَ خَوَّلَ بَعْضَكُمْ بَعْضاً فَمَنْ كَانَ لَهُ بَلَاءٌ فَصَبَرَ فِي الْخَيْرِ فَلَا يَمُنَّ بِهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَا وَ قَدْ حَضَرَ شَيْ‏ءٌ وَ نَحْنُ مُسَوُّونَ فِيهِ بَيْنَ الْأَسْوَدِ وَ الْأَحْمَرِ فَقَالَ مَرْوَانُ لِطَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ- مَا أَرَادَ بِهَذَا غَيْرَكُمَا قَالَ فَأَعْطَى كُلَّ وَاحِدٍ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ وَ أَعْطَى رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ وَ جَاءَ بَعْدُ غُلَامٌ أَسْوَدُ فَأَعْطَاهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ فَقَالَ الْأَنْصَارِيُّ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا غُلَامٌ أَعْتَقْتُهُ بِالْأَمْسِ تَجْعَلُنِي وَ إِيَّاهُ سَوَاءً فَقَالَ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَلَمْ أَجِدْ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلَى وُلْدِ إِسْحَاقَ فَضْلًا.»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص 69

حضرت آدم نه فرزند عبدی داشت و نه کنیزی داشت... می گوید وقتی این را گفت، مروان بلند شد، مروان که داماد عثمان و قاتل طلحه بود بلند شد گفت هدف حضرت امیر شما ها هستید!

«فَأَعْطَى كُلَّ وَاحِدٍ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ وَ أَعْطَى رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ وَ جَاءَ بَعْدُ غُلَامٌ أَسْوَدُ فَأَعْطَاهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ فَقَالَ الْأَنْصَارِيُّ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا غُلَامٌ أَعْتَقْتُهُ»، من دیروز این غلام سیاه را آزاد کردم به من سه دینار می دهی به این هم سه دینار دادی؟

 حضرت خیلی حرف جالبی می فرماید «إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَلَمْ أَجِدْ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلَى وُلْدِ إِسْحَاقَ فَضْلًا.» فرزندان اسماعیل و اسحاق هیچ تفاوتی با هم ندارند.

 همین ها باعث شد که مثلا نسبت به کسانی که آن جا بودند با موالی جدا کردند حضرت فرمود من ندیدم بر این که بین عرب و عجم هیچ فرقی باشد.

«أَنَّ امْرَأَتَيْنِ أَتَتَا عَلِيّاً (علیه السلام) عِنْدَ الْقِسْمَةِ إِحْدَاهُمَا مِنَ الْعَرَبِ وَ الْأُخْرَى مِنَ الْمَوَالِي فَأَعْطَى كُلَّ وَاحِدَةٍ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ دِرْهَماً وَ كُرّاً مِنَ الطَّعَامِ فَقَالَتِ الْعَرَبِيَّةُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي امْرَأَةٌ مِنَ الْعَرَبِ وَ هَذِهِ امْرَأَةٌ مِنَ الْعَجَمِ فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): «إِنِّي لَا أَجِدُ لِبَنِي إِسْمَاعِيلَ فِي هَذَا الْفَيْ‏ءِ فَضْلًا عَلَى بَنِي إِسْحَاقَ»

الغارات (ط - القديمة)؛ ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، دار الكتاب الإسلامي - قم، چاپ: اول، 1410 ق. ج‏2 ؛ ص391

اعتراض کردند که شما این عجمی را آمدی با من یکی کردی؟ ... همین قضیه باعث شد که این ها شورش کردند و دیدند نمی توانند و جای شان در مدینه نیست به قصد زیارت خانه خدا حرکت کردند، حضرت هم فرمود این ها نمی خواهند به زیارت خانه خدا بروند، دنبال توطئه هستند. عایشه را هم به آن جا کشاندند و گفتند می رویم به بصره

«لنقتل علیا»

باید علی را بکشیم.

سوال : گناه حضرت علی چیست؟ چه کار کرده است؟ چه خلافی انجام داده است که شما می خواهید حضرت را بکشید!؟

 این ها می گویند که رفته بودند در بصره برای این که می خواستند از قاتلین عثمان اتنقام بگیرند، عثمان را در مدینه کشتند، نود درصد قاتلین عثمان از مصر آمده بودند، اصلا به بصره ارتباطی نداشته است، این ها برای چه به آن جا رفتند؟

پرسش:

آیا شده است که حضرت (علیه السلام) استناد کنند به سنت پیامبر چون آن جا که می فرمایند از آدم ذکر می کنند، اگر به سنت پیامبر استناد می کردند شاید قانع می شدند.

پاسخ:

در مورد سنت پیامبر دارند

«ثُمَّ قال كُلُّ سُنَنِ رسول اللَّهِ (صلى اللَّهُ عليه وسلم) قد غُيِّرَتْ حتى الصَّلَاةِ»

الأم؛ اسم المؤلف:  محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1393، الطبعة: الثانية، ج1، ص235

چه کار کند؟!

حضرت امیرالمؤمنین می فرماید من هر کاری کردم بدعت هایی که در زمان خلفاء انجام شده بود این ها را از بین ببرم و به زمان رسول الله برگردانم نشد، دیدم تمام کسانی که با من در جبهه دارند می جنگند از من جدا می شوند.

 یعنی کار به این جا رسیده بود حالا این جا که مدینه است می گوید جدا می شوند، یک وقت می گوید این ها که با من در جبهه می جنگند اگر من بخواهم این بدعت ها را از بین ببرم

«لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي ...أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص 59، خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، ح21‏

 والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

 

 





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها