درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم
(جلسه چهل و دوم 02 10 1403)
موضوع: چرا حضرت علی علیه السلام بعد مرگ عثمان ابتدا خلافت را قبول نکردند؟
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
در رابطه با اینکه عثمان را کسانی جز صحابه نکشتند حال چطور قاتلین او مرتد، زندیق و کافر می شوند اما قاتل حضرت امیر المؤمنین، مجتهد شده و یک پاداش نیز دارد؟!!
پرسش:
ابن ملجم صحابی نبود
پاسخ:
کاری به صحابی بودنش نداریم مهم این است که می گویند بااینکه صحابی نیست اما اجتهاد کرد و یک پاداش نیز داشت! طلحه و زبیر به جنگ حضرت امیر المؤمنین آمدند صحابه بودند یا نبودند؟ همه هم می گویند حق با حضرت امیر المؤمنین بود، حتی ابن تیمیه نیز می گوید در جنگ صفین حق با حضرت علی (سلام الله علیه) بود. اما آن ها اجتهاد و خطا کردند پاداش نیز بردند. اگر ابوبکر، حضرت زهرا را آزرد «غَضِبَت»؛ می گویند ابو بکر اجتهاد کرد یک پاداش هم دارد!
اما اگر حضرت زهرا در برابر ابوبکر ایستاد، می گویند کار خلافی کرد خدا او را ببخشد!!
«وَ فِیها شُعبَةٌ مِن النِّفاق»
(نستجیر بالله) تعبیر ابن تیمیه این است.
علاوه بر این، اجتهاد را چه کسی آورد؟ اجتهاد باید از کتاب یا سنت باشد هنوز اجماعی صورت نگرفته است یا اجماع هم باشد که هیچ کدام از این ها نیست. خودشان بیش از دویست روایت دارند بر این که در برابر حاکم کافر و ظالم کسی حق قیام ندارد.
سُوید ابن غَفله از عمر ابن الخطاب نقل می کند گفت اگر کسی بر شما حکومت کرد که بیگانه است. مثلاً غلامی از ممالک دیگر یا از بربر آمده است وظیفه شما این است که اطاعت کنید
«وإن ضربك فاصبر وإن حرمك فاصبر وإن أراد أمرا ينقص دينك فقل سمعا وطاعة دمي دون ديني ولا تفارق الجماعة»
السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال الوفاة: 311 هـ، دار النشر: دار الراية - الرياض - 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عطية الزهراني، ج1، ص111
«وإن أراد أمرا ينقص دينك» اگر دستور ضد دینی داد و گفت برو زنا کن، برو پدرت را بکش، برو با مادرت زنا کن «فقل سمعاً و طاعة»! چطور شد در رابطه با حضرت امیر در جنگ جمل، در جنگ صفین و در جنگ نهروان محقق نشد و قضیه بر عکس شد؟!
این ها در جنگ جمل با کدام آیه، روایت و یا اجماع به جنگ حضرت امیر المؤمنین آمدند؟ اجماع نمی توانند بگویند چون هر دو طرف صحابه هستند. پس با کدام دلیل آنجا آمدند؟
ابن تیمیه می گوید بخشی از صحابه اجتهادشان آن ها را به فسق و فجور کشاند. ذهبی می گوید:
«فبعض الصحابة كفر بعضهم»
الرواة الثقات المتكلم فيهم بما لا يوجب ردهم؛ اسم المؤلف: الإمام الحافظ أبي عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 3 / ذي القعدة /748هـ، دار النشر: دار البشائر الإسلامية - بيروت - لبنان - 1412هـ - 1992م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد إبراهيم الموصلي، ج1، ص23
بعضی از صحابه از روی اجتهاد همدیگر را تکفیر کردند! این چه اجتهادی است؟! ولی همین اجتهاد باید از کتاب، سنت یا به قول آقایان باید از اجماع باشد. در قضایای صدر اسلام چند جریان اتفاق افتاده است؟ ببینید قضیه سقیفه، شهادت حضرت صدیقه طاهره، قتل عثمان، شهادت حضرت امیر، جنگ جمل، صفین و نهروان. اجتهاد چه جایگاهی داشت؟ از کدام آیه و کدام سنت؟ این ها را باید برای ما بگویند کدامش بود؟
عرض کردم مسئله خیلی فراتر از این قضایا است. یکی از علمای مصر محمود ابو ریه می گوید اگر کسی تصور کند خلافت ابوبکر نتیجه مذاکرات چند ساعته سقیفه است خیلی اشتباه کرده است این ها:
«مُؤامرةٌ»
یک توطئه ای است
محمود أبو ريه از لامنس ـ مستشرق مشهور ـ نقل می کند و مي گويد:
كانت بين أبي بكر و عمر و أبي عبيدة بن الجراح مؤامرة في صرف الخلافة عن أهل البيت (عليهم السلام) فيقول: إن الحزب القرشي الذي يرأسه أبو بكر و عمر و أبو عبيدة لم يكن وضعا حاضرا و لا وليد مفاجأة أو إرتجال و إنما كان وليد مؤامرات سرية مبرمة، حيكت أصولها و ربت أطرافها، بكل عناية و إحكام و إن أبطال هذه المؤامرة: أبو بكر، عمر بن الخطاب، أبو عبيدة بن الجراح و من أنصار هذا الحزب: عائشة و حفصة.
ميان أبو بكر و عمر و أبو عبيده جراح يك توطئه اي بود كه خلافت را از أهل بيت (عليهم السلام) انصراف بدهند به طرف خودشان. نبايد قبول كرد كه اين توطئه و خلافت أبو بكر، محصول چند ساعت مكالمه و درگيري در سقيفه است. بلكه خلافت أبو بكر نتيجه يك توطئه سري بود كه از قبل مقدمات آن را فراهم كرده بودند و پايه هاي آن را محكم كرده بودند. قهرمانان اين توطئه هم أبو بكر و عمر بن خطاب و أبو عبيده جراح بودند و پشتيباني اين حزب هم بر عهده عايشه و حفصه بود.
من حياة الخليفة عمر بن الخطاب لعبد الرحمن أحمد البكري، ص 181 به نقل از كتاب: علي و ما لقيه من صحابة رسول الله لمحمود أبو ريّه، ص 373 مخطوط ـ مع رجال الفكر في القاهرة للسيد مرتضي الرضوي، ج 2، ص 106
این نقل یک سنی است که معتدل است و خیلی عداوت اهل بیت علیهم السلام در دلش نیست.
آغاز بحث...
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
بحث ما روی شبهه احمد الکاتب در رابطه با رد ولایت فقیه بود. او می خواهد کلاً خلافت حضرت امیر را زیر سوال ببرد لذا می گوید : اصلاً امامت و خلافتی در کار نبود! حضرت امیر المؤمنین معتقد به خلافت منصوص (ازجانب خدا) نبود. ادله ای نیز آورده است از جمله ادله خطبه 92 نهج البلاغه است
«لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان رضي الله عنه قال دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي»
وقتی آمدند با حضرت بیعت کنند فرمود مرا رها کنید بروید دیگری را به عنوان خلافت انتخاب کنید.
«فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ»
هر کسی را خلیفه قرار بدهید من از همه شما مطیع تر و شنواتر هستم
«وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا»
اگر وزیر و در کنار باشم بهتر است تا حاکم باشم!
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص136، خطبه 92
این خطبه در حقیقت از صدر اسلام دستمایه منافقین و آنهایی که مخالف با اهل بیت علیهم السلام بودند حتی آنهایی که مخالف با خلافت منصوصه بودند، شده است.
لذا می گویند: اگر حضرت امیر المؤمنین خلیفه بود و پیغمبر او را برای خلافت نصب کرده بود آیا عبارت «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي» مخالفت با رسول الله نیست؟ وقتی منصوب از طرف خدا و پیغمبر است ردّ امر منصوب من قبل الله وَ مِنْ قِبَل الرسول خلاف شرع نیست؟ آیا دلالت نمی کند ادعای شیعه باطل است؟ ایا حضرت علی راست می گوید یا شیعه راست می گوید؟
جواب کوتاه دوستان در این مورد چه است؟
پاسخ شاگرد:
منظور حضرت خلافت ظاهری بوده است.
پاسخ استاد:
خلافت ظاهر یا باطن فرق نمی کند. پیغمبر، حضرت امیر المؤمنین را نصب کرد هم برای خلافت ظاهری هم خلافت باطنی.
پرسش:
ردع از خلافت ظاهری است.
پاسخ:
تفاوتی ندارد از خلافت ظاهری هم ردع کند خلاف است چون پیغمبر فرمود هم بر تشکیل حکومت هم برای حکومت ولایت تکوینی شما هستی!
پرسش:
این ها می خواهند حضرت علی را جانشین ابوبکر، عمر و عثمان کنند در حالی که حضرت علی جانشین پیامبر است.
پاسخ:
آن جا هیچ چیز ندارد «لما أراده الناس على البيعة» مردم می خواستند بیعت کنند
پاسخ در همین عبارت حضرت است می فرماید: «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ» آینده را آن چنان تاریک می بینم مسائلی می آید «لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ» قلب ها توانایی تحملش را ندارد. «وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ» عقل ها کشش این را ندارند «وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ» تمام بالاها تار شده است.
«وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ.» حجت های قوی همه مورد انکار قرار گرفته است. یعنی این کاری که این خلفاء در طول 25 سال کرده اند زمینه ای برای خلافت من فراهم نیست اگر من بخواهم قبول کنم جز با فتنه با چیز دیگری مواجه نیستم.
«وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ» تعبیر خیلی سنگینی است: ابرهای تیره و تار افق ها را تاریک کرده «وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ» راه های مستقیم ناشناخته شده است.
شما در یک زمانی می خواهید من بیایم خلافت کنم که هیچ زمینه ای برای قبول خلافت من نیست. علاوه برآن شما دنبال این هستید همان طوری که عثمان هر چه شما گفتید کرد پول ها را برای بستگانش گذاشت برای طلحه و زبیر چه کار کرد ..... شما آمدید بیعت کنید تا من هم مثل عثمان آن چه که دل بخواه شما است پیاده کنم.
وقتی عثمان کشته شد طلحه و زبیر پیش حضرت امیر المؤمنین که در نخلستان مشغول کار بود رفتند. حضرت امیر المؤمنین فرمودند برای چه آمدید؟ گفتند آمدیم تا بعد عثمان با تو بیعت کنیم. حضرت فرمود:
«إن بيعتي لا تكون خفيّا و لا تكون إلا في المسجد بمحضر من جمهور الناس»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج11، ص 9
بیعت من باید در مسجد باشد. علاوه برآن «وَ اعْلَمُوا» عبارت خیلی زیبایی است «أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ»
اگر من خلیفه بشوم حرف هیچ کسی را گوش نمی دهم «رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ» آن چه خودم تشخیص می دهم «وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ» به حرف هیچ کسی گوش نمی دهم «وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ» این که دیگران مذمت کنند بگویند حضرت علی چرا این طوری و آن طوری کرد به هیچ وجه به این ها گوش نخواهم کرد و آن چه وظیفه ام است عمل می کنم.
آمدند گفتند ما بیعت می کنیم به شرط سیره شیخین، در قضیه عثمان همین طور شد حضرت فرمود اگر سیره شیخین خلاف سنت خدا بود می خواهید چه کار کنید؟ عبد الرحمن ابن عوف در شورای شش نفره، اولین نفری بود که دست دراز کرد با حضرت امیر المؤمنین بیعت کند. گفت ما بیعت می کنیم به شرط عمل به سیره شیخین! حضرت فرمود: نه! قبول نمی کنم فقط سنت رسول الله و آن چه که خودم تشخیص می دهم. سپس عبد الرحمن به عثمان گفت عثمان گفت این شرط را قبول دارم.
لذا حضرت می فرماید: اگر در این موقعیت که شما می خواهید خلافت من را برای این که شما به اهداف تان برسید این است «وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ» من را رها کنید. من هم مثل یکی از شما هر کاری شما کردید من هم می کنم.
بعد دارد «وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ» کسی را که متولی کردید اگر یک ولی سالم انتخاب کردید برای یک ولی صالح من از شما مطیع تر هستم. این طور نیست بعضی ها معنا می کنند هر کسی را انتخاب کردید. مگر ابوبکر و عمر را انتخاب نکردند؟ مگر حضرت امیر المؤمنین مطیع آن ها بود؟
«لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُم» به معیار قرآن و سنت اگر کسی را انتخاب کنید آن جا غیر از من کسی دیگری نیست. امروز هم بعضی از وهابی ها خیلی مانور می دهند مخصوصاً مصطفی طباطبایی خبیث پرچم وهابیت درون شیعی دستش است. با سنی، سنی است با وهابی، وهابی است با ناصبی، ناصبی است با شیعه هم شیعه است .
در روایتی که جلسه قبل فرصت نشد بخوانیم در رابطه با شبهه ای که دیروز مطرح کردیم مرحوم علامه مجلسی روایتی را از حضرت امیر (سلام الله علیه) می آورد، تعبیر بسیار دقیقی دارد. امام رضا علیه السلام به نقل از امام صادق (سلام الله علیه) می فرماید: اگر حضرت علی قیام نکرد به رسول الله اقتداء کرد
«فِي تَرْكِهِ جِهَادَ الْمُشْرِكِينَ بِمَكَّةَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ بِالْمَدِينَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً وَ ذَلِكَ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ وَ كَذَلِكَ عَلِيٌّ علیه السلام تَرَكَ مُجَاهَدَةَ أَعْدَائِهِ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِمْ»
بعد این قسمت جالب است
«فَلَمَّا لَمْ تَبْطُلْ نُبُوَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ ثَلَاثَ عَشْرَة سَنَةً وَ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً»
نبوت پیغمبر باطل نشد در آن سیزده سالی که در مکه بود هیچ کار حکومتی نکرد
«فَكَذَلِكَ لَمْ تَبْطُلْ إِمَامَةُ عَلِيٍّ مَعَ تَرْكِهِ الْجِهَادَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ سَنَةً»
عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص82
جواب خیلی خوبی است می فرماید پیغمبر سیزده سال در مکه بود اموری مثل جهاد که مقتضی نبوتش بود انجام نداد این باعث نشد که نبوت پیغمبر زیر سوال برود و رسالتش باطل بشود. حضرت امیر المؤمنین هم بیست و پنج سال ساکت بود سکوت بیست و پنج ساله، امامت حضرت امیر المؤمنین را باطل نکرد. استدلال خیلی زیبایی است.
اما در رابطه با این عبارت، این که حضرت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) خلیفه منصوب است هیچ شک و شبهه ای در آن نیست. نمی خواهم به آن جا خیلی وارد بشوم. در این جا چند نکته است باید در نظر داشته باشیم تقاضا دارم دوستان دقت کنند مقداری با نظر نقد به حرف من دقت کنند. چون شبهه، شبهه خیلی رایج است حتی ذهن برخی طلبه های ما آلوده است. حتی بعضاً در خدمت اساتید که هستیم سوال می شود خیلی جواب درست نمی دهند -من مقداری بد پسند هستم- چند نکته در این خطبه است یک: شورش سیاست بازان و ریاست طلبان «فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ» داریم به استقبال مسئله ای می رویم که چهره ها و رنگ های گوناگون دارد. یعنی حضرت، جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان را می بیند تمام قضایای آینده را دارد می بیند.
«لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ» دل ها در برابر آن استوار نیست «وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ» عقل ها کشش این فتنه ها را ندارد یعنی در این فتنه ها عقل ها سر گردان است نمی داند این طرف حق یا آن طرف حق است؟ نشستن در خانه حق است یا بیرون رفتن از خانه حق است؟
حضرت امیر که می فرماید «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي» به خاطر فتنه هایی است که می بیند. این کاملاً مشخص است.
تأثیر گذاری بدعت های گذشتگان (عزیزان خوب دقت کنند)، «وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ» می بینم ابرهای تیره و تار همه جا را تاریک کرده است_ خیلی وقت ها در فصل بهار وقتی ابر تیره ای می آید دولت ها مجبور می شوند چراغ های خیابان ها را روشن کنند_. تعبیر این است که ابرهای تیره و تار به قدری فضا را تیره کرده که ظلمت بر جامعه حاکم شده است.
«وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ.» تمام حجت های خدا، حجت های قرآنی و حجت های سنت همه مورد انکار قرار گرفته است.
نمونه اش در صحیح بخاری است چندین بار گفتیم که نکته خیلی ظریفی است صحیح بخاری، حدیث 650، چاپ عربستان سعودی. ابو درداء متوفای 33 است یعنی زمان ابوبکر، عمر و حضرت امیر را درک کرده است اوایل خلافت ابوبکر است. همسر ابو درداء می گوید:
«دخل عَلَيَّ أبو الدَّرْدَاءِ وهو مُغْضَبٌ فقلت ما أَغْضَبَكَ فقال والله ما أَعْرِفُ من أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه وسلم) شيئا إلا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جميعا»
همسرم ابو درداء آمد خیلی غضبناک بود گفتم چرا غضبناک هستی؟ گفت: غیر از نماز دسته جمعی از سنت پیغمبر در جامعه هیچ چیز نماند!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص232، ح 620
چقدر تعبیر سنگینی است؟ اگر این در کتاب کافی بود آسمان را بر سر شیعه ویران می کردند. هر روز صدها مرتبه کلینی را لعنت می کردند اما چون بخاری گفته است دیگر نمی توانند حرفی بزنند!
ابو درداء صحابی است می گوید در طول دو، سه سالی که گذشت در جامعه اسلامی از آثار اسلام هیچ چیزی باقی نماند فقط دسته جمعی نماز می خوانند.
أنس غلام پیغمبر و به قولی صحابی دُر دانه اهل سنت است
«ما أَعْرِفُ شيئا مِمَّا كان على عَهْدِ النبي صلى الله عليه وسلم قِيلَ الصَّلَاةُ قال أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ ما ضَيَّعْتُمْ فيها»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص197، بَاب تَضْيِيعِ الصَّلَاةِ عن وَقْتِهَا، ح506
آنچه که در عهد پیغمبر از اسلام دیدم الان دیگر هیچ یک از آن سنت ها را نمی بینم. اگر با این زمینه ی ذهنی، فرمایش حضرت علی را ببینید که فرمودند «وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ» می بینیم تعبیر حضرت امیر سلام الله علیه چقدر زیبا است این ها وقتی کنار هم قرار می گیرد آدم لذت می برد.
«قِيلَ الصَّلَاةُ» نماز که می خوانند شما در زمان پیغمبر نماز می خواندید الان هم نماز می خوانید «قال أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ ما ضَيَّعْتُمْ فيها»، گفت: آیا دیگر چیزی از نماز گذاشتید بماند؟ آن اذان نماز است آن اقامه نماز است آن خود نماز است الحمد لله رب العالمین (پس از سوره حمد) را ترک کردید و «آمین» و تکتف اضافه کردید. سوره را از نماز حذف کردید تشهد را تأخیر انداختید، سلام را جلو انداختید. آیا از نماز چیزی مانده است؟! رسول اکرم و صحابه در وضو، مسح می کشیدند صحیح بخاری سه روایت صریح دارد روایت 60- 96- 136
«وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا»
ما صحابه وضو می گرفتیم و روی پاهای مان مسح می کشیدیم!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص33، ح60
سه روایت در سه جای بخاری آمده است این را چه کار کنیم؟
ولی عثمان بدعت گذاست و مسح پا را به غسل تغییر داد.
پرسش:
می گویند پیغمبر این ها را نهی کرد. «وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ»
پاسخ:
گفت: «وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ مِنَ النَّار» ویلٌ للأعقاب» چه ربطی به مسح دارد؟ اگر مسح باطل بود می گفت وضوی تان باطل است.
پرسش:
چرا گفت مسح نکشید؟
پاسخ:
بحث سر همین است
پرسش:
می گوید وقتی اصحاب مسح می کشیدند پیغمبر گفت «ویلٌ»
پاسخ:
چون مسح شان ناقص بود یعنی مسح کشیده بودند. یکی از معنای أعقاب قوزک پا (یعنی بلندی پا) است مسح می کشیدند قوزک پا را مسح نمی کشیدند.
آقایان روایت دیگر هم دارند صحیح مسلم دارد که این ها مسح می کشیدند قوزک پای شان خشک بود کاملاً می درخشید گفت «وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ» آقایان می گویند «ویلٌ للأعقاب» دلیل بر غَسل است کجایش غَسل است؟
«وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ مَرَّتَيْنِ أو ثَلَاثًا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص33، ح23
«جَعَلْنا» همه ما صحابه «نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ»، ای وای بر آیندگان از آتش جهنم یکی از معانی أعقاب، آینده است کتاب های فقهی اهل سنت، مغنی إبن قدامة و دیگران در بحث وصیت بر أعقاب کسی خانه ای را برای نسل هایش وصیت کرده است آن جا کلمه عقب و أعقاب را همه آورده اند که مراد از أعقاب یعنی نسل های آینده ظاهر قضیه این است وای بر آیندگان که مسح را کنار می گذارند غَسل می کنند.
روایات در رابطه با أعقاب در وصیت را بیاورید کنار این بگذارید ببینید سر از کجا در می آورد؟! «ویلٌ للأعقاب» ای وای بر آیندگان که چرا پاهای شان را نمی شویند؟ اگر مسح باطل بود حضرت می فرمود وضوی شما باطل شد دوباره وضو بگیرید «ویلٌ للأعقاب» خیلی پیام دارد.
بله عقب هم به معنای قوزک، هم پشت پاست أعقاب معانی متعدده دارد.
ولی آن که مناسب با این جا است نسل های آینده است . حدیث بعدی:
«وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص33، ح60، همچنین جلد 1 صفحه 48، ح96
روایت بعدی:
«فَجَعَلْنَا نَتَوَضَّأُ وَنَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ مَرَّتَيْنِ أو ثَلَاثًا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص33، ح60، همچنین جلد 1 صفحه 72، ح161
«ویلٌ للأعقاب مِن النار» این روایت را کنار آن بگذارید چه از آب در می آید آیا همین حرفی که ما می گوییم هست یا نه؟
«فَتَوَضَّئُوا وَهُمْ عِجَالٌ فَانْتَهَيْنَا إِلَيْهِمْ وَأَعْقَابُهُمْ تَلُوحُ لم يَمَسَّهَا الْمَاءُ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ أَسْبِغُوا الْوُضُوءَ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج1، ص214، ح214
با عجله وضو می گرفتند، قوزک پای شان می درخشید و سفید بود آب به آن نرسیده بود فرمود «وَيْلٌ لِلْأَعْقَابِ من النَّارِ أَسْبِغُوا الْوُضُوءَ» وضوی هایتان را درست کنید کاملاً روشن است.
یا در صحیح بخاری و صحیح مسلم دو روایت از عثمان آورده اند.
یک مناظره ای در امارات داشتیم یک سال ماه رمضان آن جا بودیم سر افطار بودیم ده، پانزده نفر از طلبه ها و فضلاء بودند آقای معزی نماینده رهبری در هلال احمر ایشان هم در آن جا بود ایشان گفت آقایی از امارات آمده است ادعا می کند تمام آخوندهای شیعه همه باطل هستند! من حاضر هستم ثابت کنم که همه این ها مشرک و کافر هستند. حاضر هستم با هر کدام خواستند مناظره کنم!
من دیدم همه این ها دارند به من نگاه می کنند! گفتم آقایان دیگر برای مناظره هستند. ایشان گفت شما مناظره کنید. شب نوزدهم ماه رمضان در مسجد امام حسین قرار گذاشتیم. مسجد امام حسین بزرگ ترین مسجد شیعیان در دبی است. مناظره را شروع کردیم دیدم از این شاخه به آن شاخه می پرد. قضیه حضرت زهرا را پیش کشیدم روایت گفتم
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1126، ح 2926
گفت این ها را شما شیعه ها ساختید و دروغ است! کتاب های صحیح بخاری و صحیح مسلم روی میز من بود برداشتم گفتم بخوانید خواند. جلد کتاب را نگاه کرد گفت این کتاب در عربستان چاپ نشده قبول ندارم. گفتم شیخ گمان نمی کنم این قدر ... نادان باشی!
آدم محترمی بود مدرک پرفسوری از دانشگاه های لندن و عربستان داشت. گفت چرا داری توهین می کنی؟ گفتم اگر در یکی از روستاهای هندوستان در چاپ صحیح بخاری در متون آن تصرف کنند عربستان سعودی آن چاپخانه را با خاک یکسان می کند (آن وقت شما داری می گویی این صحیح بخاری چون در عربستان چاپ نشده متن آن دستکاری شده است!) دید حرف خیلی زشتی زده که گفت چون در عربستان چاپ نشد قبول ندارم!
عبارت های دیگری آوردم گفتم شهرستانی و ... این طور می گوید، ایشان جوابی نداشت. گفت فردا جوابت را می آورم.
فردا مسجد رفتیم از ساعت هشت تا ساعت یازده و نیم نشستیم نیامد، میزبانش مسئول دفتر مکتب اسلام قم از رفقای حاج آقای سبحانی بود زنگ زدم پرسیدم آیا رفیق ما نیامد؟! گفت آقای قزوینی! با این رفقیت چه کار کردی؟! از دیشب که آمده سر گردان است. دیشب آمد در کتابخانه می گشت امشب (عَبُوساً قَمْطَريرا) نشسته است.
با ما هم حرف نمی زند. گفتم آن جا بیایم؟ گفت جسارت است گفتم پیامبران تکبر ندارند. می گویند کسی ادعای پیامبری کرد گفتند اگر راست می گویی به آن درخت بگو این جا بیاید. او هم گفت: درخت بیا این جا! ولی درخت نیامد. مدعی نبوت گفت پیامبران تکبر ندارند ما پیش درخت می رویم!
آن جا رفتیم نشستیم سلام و علیک کردیم گفت وضو و نمازتان باطل است گفتم چرا باطل است؟ گفت برای این که شما در وضو پاهای تان را نمی شویید!
همه نشسته بودند گفتم یک روایت صحیح برای من بیاور که پیغمبر اکرم پایش را در وضو می شست. گفت یعنی نداریم؟! گفتم نمی گویم نداریم؛ برای من بیاور. گفتم پیغمبر پیشکش، زمان ابوبکر از خود ابوبکر یک روایت بیاور که موقع وضو گرفتن پایش را می شسته است. گفت یعنی نداریم؟! گفتم نمی گویم. برای من بیاور! گفتم ابوبکر پیشکش از عمر بیاور دوازده سال و اندی خلافت کرد روایت بیاور که او یک بار پایش را در وضو شسته باشد! گفت یعنی نداریم؟! گفتم نمی گویم نداریم. می گویم روایت بیاور! گفتم شش سال اول عثمان خود عثمان وضو می گیرد می گوید وضوی پیغمبر این طوری بود مسح می کشید (روایتش هم وجود دارد) شش سال دوم خلافتش مکه آمد دید مردم با پاهای آلوده آن جا می آیند گفت زمان گذشته این طوری بود اما الان اگر انسان بخواهد باخدا مناجات کند باید تمیز باشد لذا پاهایتان را بشویید.
یکی از بدعت های بزرگ عثمان بحث غَسل (شستن) پا بود گفتم شما برو بررسی کن ببین قضیه اش چه است؟
جلسه ما با ایشان تمام شد آمدیم، بعد از مدتی به میزبان زنگ زدم گفتم چه شد؟ گفت ایشان یک نامه مفصل به عربستان نوشت گفت من با یکی از علمای شیعه بحث کردم، عالم شیعه این مطالب را گفت برای من جواب بفرستید. بعد از حدود دو هفته جواب دادند حرف هایی که عالم شیعه زده درست است و در کتاب های ما است اما عالم شیعه اگر چنین بحث هایی کرد شما یک حرف های دیگر بزنید و فرع های دیگری باز کنید!
گفت وقتی جواب آمد و این طور پاسخ نامه ایشان را داده بودند این بنده خدا به اصطلاح بادش خوابید و گفت برای من ویزا بگیر من می خواهم بروم و این جا نمی مانم!
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته