2025 July 15 - سه شنبه 24 تير 1404
دستور صبر پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر المومنین علیه السلام
کد مطلب: ١٣١٥٥ تاریخ انتشار: ٢١ فروردين ١٤٠٤ - ١٥:٢٧ تعداد بازدید: 91
دروس خارج » فقه الحکومه
دستور صبر پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر المومنین علیه السلام

(جلسه چهلم 24 09 1403)

 
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه چهلم  24  09  1403)

موضوع:  دستور صبر پیامبر صلی الله علیه و آله به امیر المومنین علیه السلام

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

پرسش:

استاد خسته نباشید! کتاب مسائل علی ابن جعفر چقدر اعتبار دارد، باتوجه به ملحقاتی که در چاپ آل البیت به آن اضافه کردند.

پاسخ:

تا آن اندازه ای که توانستند دقت کردند، آل البیت کارهای پژوهشی شان خیلی دقیق است از نزدیک در کارهای پژوهشی شان هستم خیلی دقیق کار می کنند. بررسی سندی یک بحث دیگری است چون معمولاً در موسوعه ها بررسی سندی نمی کنند، هدف جمع آوری است بعد از به عهده محقق است ببیند این کتاب چند روایتش صحیح است.

 از کافی کتاب بهتر نداریم، کافی «أتقن الکتاب، أثبت الکتاب، احکم الکتاب» بعد از قرآن نزد ما است. در عین حال روایت ضعیف دارد.

در مجموع اگر کسی فرصت داشته باشد بتواند کتاب مرآة العقول را از جلد اول تا اخر روایات ضعیف، موثق و حسن را آمار بدهد خیلی خوب است. علامه مجلسی عالم دقیق، بزرگوار و تقریبا محدث و هم رجالی است.

 می گویند دکتر علی شریعتی علیه علامه مجلسی خیلی حرف زد، یکی از اشکالات بزرگ به شریعتی اهانت ایشان به علامه مجلسی است. مرحوم امام، وقتی که در نجف بود خیلی جانانه از علامه مجلسی دفاع کردند.

 آقای مطهری نقل می کند شریعتی می گوید من کتاب مرآة العقول مجلسی را دیدم تعجب کردم و از این که نسبت به ایشان حرف های بد زده بودم پشیمان شدم!

علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول الحق و الانصاف در بحث رجال خیلی خوب کار کرده است. یعنی هیچ روایتی نیست که ایشان بررسی سندی نکرده باشد. البته بررسی سند در حدی که می‌گوید «صحیح، کالصحیح، حسن، کالحسن یا حسنٌ کالصحیح، موثقٌ، موثقٌ کالصحیح، ضعیف، مرسل» و اضافه بر آن تحلیل های خیلی خوبی دارد. علامه مجلسی نسبت به اهل بیت (سلام الله علیهم) خیلی حساس است. درباره بحثی که امروز داریم هم علامه مجلسی روایتی که می فرماید: امیر المؤمنین «لَمْ يَدْعُ إِلَى نَفْسِه‏ وَ بایَعَ» را نقل کرده و  پاسخ داده است. ده، دوازده تا روایت آورده برای این که ثابت کند روایتی که کلینی آورد این روایت خیلی زیاد محلی از اعتبار ندارد.

بحث امروز ما مهم است. بعضی وقت ها چند روایت آورده می شود ایشان هر چه روایات در مقام ائمه بود که این‌ ها موظف و مکلف به دستور الهی بودند همه را آورد.

پرسش:

روایت «لَمْ يَدْعُ إِلَى نَفْسِه‏ وَ بایَعَ» در نسخه های دیگر وجود دارد یا نه؟

پاسخ:

قطعی است کافی دارد، وقتی که علامه مجلسی و دیگران دارند هفت، هشت نسخه ای که الان از کافی است همین است. نسخه کافی مصحح شهید ثانی را دارم. آیت الله العظمی شبیری فرمودند صحیح ترین نسخه کافی در زیر آسمان آن نسخه ای است که مرحوم شهید ثانی تصحیح کرده است و این نسخه در کتابخانه آیت الله مرعشی است بعد آیت الله شبیری بر مبنای همان نسخه کافی را حاشیه زدند. کمتر صفحه ای از کافی است که آیت الله شبیری روی سندهای کافی حاشیه نزده باشند.

 ما هم بر مبنای آن روی کافی کار کردیم چهار جلد چاپ شد ولی دیدیم کار خیلی سنگین است شاید بیش از 14- 15 سال در رابطه با اسانید کافی کار کردیم. بعضی از سندهایش را آیت الله شبیری ایراد گرفندت بعضی ها را مرحوم شهید ثانی و بعضی ها را مولی صالح مازندرانی ایراد گرفتند. علامه مجلسی ایراد گرفتند. آقای خویی در معجم الرجال بر اسانید کافی خیلی ایراد دارند.

ما آدم های قوی که در رجال مسلط باشند پیدا نکردیم دیدیم کار خیلی کند پیش می رود تقریباً جلد چهارمش را تمام کردیم. فقط اشکالات بر اسانید کافی دوازده جلد شده است یعنی چهار جلد کافی، دوازده جلد اشکالات سندی بر آن نوشتیم. البته اشکال آوردیم بررسی کردیم مثلاً علامه مجلسی این را گفته آقای خویی این را گفته شهید این را گفته خودمان هم بررسی کردیم.

آیت الله بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) خیلی روی کافی کار کرده اند به نظرم قوی ترین کاری که روی کافی شده کار آیت الله العظمی بروجردی است.

 اسانید الکافی یک جلد خیلی قطور، مرحوم میرزا حسن نوری برادر آیت الله العظمی نوری دست خط نوشت آستان قدس رضوی همان دست خطش را دویست تا چاپ کرد یکی دو نسخه هم ما گرفتیم.

آیت الله بروجردی روی اسانید کافی، اسانید تهذیب، و اسناد من لا یحضر خیلی کار کرده اند. آیت الله بروجردی در بحث رجال شاید در میان فقهای ما نه تنها کم نظیر، بی نظیر بودند. از نظر حافظه ماشاء الله خدای عالم حافظه ای قوی به ایشان داده بود.

یکی از بزرگان نقل می کند روزی چند سند روایت را با هم قاطی کرده بودند مثلاً راوی اول را آخر برده بودند راوی آخر را وسط آورده بودند. به دست آیت الله بروجردی داده بودند ایشان دانه دانه گفته بودند مثلا علی ابن ابراهیم باید اول باشد عن ابیه جای دیگر باشد تمام روات را به صورت دستی تنظیم کرده بودند.

البته مرحوم بحرانی در مقدمه حدایق، جلد اول می گوید هیچ صفحه ای در تهذیب نیست ده یا بیست اشکال سندی نداشته باشد. البته مبالغه می کند ولی اغلاط تهذیب خیلی بیشتر از کافی است یعنی هر صفحه ای حداقل دو، سه غلط قطعی سندی دارد. مرحوم آیت الله خویی عمدتاً به نود درصد این اغلاط در معجم الرجال اشاره کرده اند.

در ضمن بنده از بعضی بزرگواران که ماه گذشته به سوالات جواب کامل داده بودند تشکر می کنم. عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستند بزرگواری کنند سوالاتی که مطرح می شود به این سوالات جواب بدهند هدف این است عزیزان در بحث وارد شوند معمولاً از ده تا سوال، سه یا چهار سوال را دوستان از سایت در می آورند شش، هفت تا هم از بحث درس در می آورند.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بحث ما در رابطه با شبهه احمد الکاتب «علیه مِن الله ما یستحق» بود می گوید:

«وينقل الكليني رواية عن الإمام محمد الباقر يقول فيها إن الإمام علي لم يدع الى نفسه و إنه أقر القوم على ما صنعوا وكتم أمره»

امیر المؤمنین کسی را به ولایتش دعوت نکرد امر امامتش را مکتوم (کتمان) کرد و آن چه صحابه انجام داده بودند همان را قبول کرد و همراه مردم با ابوبکر، عمر و  عثمان بیعت کرد!

 روایت هم در کافی، جلد 8، صفحه 295 هست:

«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ النَّاسَ لَمَّا صَنَعُوا مَا صَنَعُوا إِذْ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ لَمْ يُمْنَعْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مِنْ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى نَفْسِه‏ إِلَّا نَظَراً لِلنَّاس‏»

به خاطر رعایت حال مردم به امامت خودش دعوت نکرد

«وَ تَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنِ الْإِسْلَامِ فَيَعْبُدُوا الْأَوْثَانَ وَ لَا يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ كَانَ الْأَحَبَّ إِلَيْهِ أَنْ يُقِرَّهُمْ عَلَى مَا صَنَعُوا مِنْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ جَمِيعِ الْإِسْلَام‏ وَ إِنَّمَا هَلَكَ الَّذِينَ رَكِبُوا مَا رَكِبُوا، فَأَمَّا مَنْ لَمْ يَصْنَعْ ذلِكَ وَ دَخَلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ عَلى‏ غَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا عَدَاوَةٍ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام، فَإِنَّ ذلِكَ لَايُكْفِرُهُ وَ لَا يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِسْلَامِ، وَ لِذلِكَ كَتَمَ عَلِيٌّ عليه السلام أَمْرَهُ، وَ بَايَعَ مُكْرَهاً حَيْثُ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص295

این جا سه نکته است یک: «كَتَمَ عَلِيٌّ عليه السلام أَمْرَهُ» دو: «بَايَعَ مُكْرَهاً» سه: «حَيْثُ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً»، «کَتَمَ أمْرَهُ و بَایَعَ مُکْرَهاً»‌به خاطر این است که اعوان و کمکی برای گرفتن حق خودش نداشت.

 مرحوم مجلسی در مرآة، جلد 26، صفحه 326 می گوید روایت موثق است . (اینکه روایت را صحیح نمی داند و موثق می داند) به خاطر أبان ابن عثمان است که می گویند: ناووسی است. حال آیا ناووسی است یا خیر؟ حق این است که ایشان شیعه دوازده امامی است.

 جلسه گذشته عرض کردیم شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) می فرماید:

«و المحققون من أهل الإمامة يقولون لم‏ يبايع‏ ساعة قط»

محققین از اهل شیعه می گویند: امیر المؤمنین با هیچ کدام از این سه نفر یک ساعت هم بیعت نکرد.

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 56

مسعودی در اثبات الوصیة و سید مرتضی در الشافی می گویند امیر المؤمنین را آوردند هر کاری کردند دست علی را باز کنند در دست ابوبکر قرار بدهند نتوانستند

«فقبض علي عليه السّلام أنامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم يقدروا فمسح عليها أبو بكر وهي مضمومة»

إثبات الوصية للإمام عليّ بن أبي طالب، نویسنده: مسعودى، على بن حسين، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انصاريان ص ص146

ابوبکر روی دست بسته علی (سلام الله علیه) دست کشید همین مثلا بیعت شد! تمام شد!

پرسش:

بیعت چقدر مهم بود این قدر برای آن تلاش کردند

پاسخ:

بعد از رحلت پیامبر قضیه جنگ رِدّه پیش آمد، تعدادی علیه ابوبکر قیام کردند مشرکین بودند مثل سجاح، مسلیمه کذاب و یک دسته هم از مسلمان ها حاضر نشدند زکات بدهند. این ها بسیج عمومی کردند بروند، تعدادی از صحابه در مدینه در جنگ رِدّه شرکت نکردند چون حضرت علی (علیه السلام) شرکت نکردند. دیدند بیعت نکردن امیر المؤمنین برای شان خیلی هزینه دارد و این باعث شد نسبت به امیر المؤمنین حساس باشند.

دو مرتبه هم به خانه حضرت امیر (سلام الله علیه) هجوم آوردند به خاطر این بود ولو به زور ایشان را بیاورند بیعت کنند وگرنه افراد زیادی بیعت نکرده بودند. کسی هم به آن ها متعرّض نشد.

پرسش:

رِدّه قبل از هجوم به منزل حضرت علی بود؟

پاسخ:

ظاهر قضیه این است که به مجرد این که ابابکر روی مسند خلافت نشست قضیه رِدّه و مخالفت ها پیش آمد شاید هم اولین هجوم قبل از رده باشد ولی هجوم دوم قطعاً بعد از رده است. آقایان می‌ گویند هجوم سوم هم پنجاه روز بعد از رحلت پیغمبر است.

پدر علامه مجلسی می گوید نود روز بعد از رحلت پیغمبر بود صدیقه طاهره بعد از هجوم سوم سه روز بیشتر در قید حیات نبودند.

در هر صورت ...

بیعت نکردن امیر المؤمنین برای حکومت خیلی هزینه داشت اضافه بر این که أسامه و تعدادی از لشکرش بعد از برگشتن از جنگ -همان جنگی که پیامبر فرمود:

«لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ.»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج30، ص432، الثانی: التخلّف عن جيش أسامة.-

وقتی به مدینه برگشتند دیدند حضرت علی خانه نشین شده ابوبکر بر مسند خلافت نشسته است، شروع کردند در کوچه های مدینه شعار دادن؛ یعنی اولین تظاهرات مسلمان ها بعد از بر گشتن از جنگ با روم بود که شعار می دادند مادامی که حضرت علی بیعت نکند ما بیعت نمی کنیم. در کوچه های مدینه شعار دادند: «لا نبایع الا بعد بیعة علي»

«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص233

بنا بر آن چه که در روایات است این باعث شد قضیه هجوم سوم صورت بگیرد که منجر به شکستن پهلوی حضرت، زخمی شدن سینه حضرت، زخمی شدن کمر حضرت و از سینه و کمر خون جاری شدن، شد.

پرسش:

چطور می فرمایند امیر المؤمنین یار و حامی نداشت این ها را به عنوان حامی نمی شود در نظر گرفت؟

پاسخ:

این ها سیصد نفر بودند پیش امیر المؤمنین آمدند حضرت فرمود اگر می خواهید قیام کنم فردا همه با سر تراشیده جلوی مسجد بیایید. ولی سه نفر بیشتر نیامدند!

همین باعث شده بود پایه های حکومت ضعیف بشود چون حضرت امیر در جنگ رِده شرکت نکردند، یاران حضرت علی هم شرکت نکردند. خلیفه دوم هم به ابوبکر گفت نیامدن علی برای ما سنگین است کاری کنیم که علی در این قضایا بیاید. حتی گفت اگر علی نیاید یاران علی را هم جزء فرماندهان قرار نده و این ها چه بسا در قضایای جنگ به ما خیانت کنند.

 

آقای دکتر جباری مقاله ای در رابطه با هجوم سه گانه دارند آن جا ایشان مفصل این را آورده است. بعد از مرحوم آقای پیشوایی، الان قوی ترین و سالم ترین شخص در تاریخ دکتر جباری است. مسلط ترین فرد و سالم ترین است.

 بعضی ها در تاریخ مسلط هستند مقداری مشکل دارند ولی آقای دکتر جباری هم ولایی است هم دقیق است و هم مثل بعضی ها خیلی شذوذات ندارد. ایشان مفصل در مقاله شان آوردند

در هر صورت...

چند نکته است «حَيْثُ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً.» امیر المؤمنین کمکی نداشتند. یعنی اگر کمک داشتند قطعاً برای گرفتن حق شان قیام می کردند. چند عبارت در نهج البلاغه و بعضی از منابع اهل سنت است در خطبه شقشقیه حضرت می فرماید:

«وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاء»

در این فکر بودم آیا با دست خالی برای گرفتن حقم به پا خیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که:

«يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ»

پیر مردها را فرسوده می کند و از بین می برد

«وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ»

و جوان ها را پیر می کند

«وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّه»

مؤمنین را اندوهگین می کند صبر کنم

«فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى»

دیدم صبر و بردباری عاقلانه است

«فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً»

صبر کردم در حالی که خار در چشم، استخوان در گلو و حق مسلم و خلافت من را دارند غارت می کنند.

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص48

در این جا حضرت می فرماید «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاء» با دست خالی معلوم است که حضرت تصمیم بر قیام داشتند ولی می فرمایند: با دست خالی نمی توانم!

پرسش:

حضرت آینده را هم لحاظ کردند یا همان زمان بود؟ چون علم غیب دارند.

پاسخ:

ائمه (علیهم السلام) بنا نیست همواره از علم غیب شان استفاده کنند، ائمه از علم غیب در موارد ضروری که موجب هدایت بشود یا کرامت برای حقانیت اسلام باشد، برای حقانیت خودشان از علم غیب استفاده می‌کنند. در زمان شاه پشت ماشین‌ های دولتی می‌ نوشتند استفاده اختصاصی ممنوع.

استاندار برای کارهای دولتی و استانداری می توانست از ماشین دولتی استفاده کند ولی برای کارهای شخصی ممنوع بود. یادم است تعداد از کسانی که از ماشین دولتی برای بردن زن و بچه شان استفاده کرده بودند این ها را به دادگاه کشاندند و محاکمه کردند چرا از ماشین دولتی برای کارهای خصوصی تان استفاده کردید.

به قول یکی بزرگان می فرمود قضیه علم غیب و معجزه و کرامت برای ائمه همین است. استفاده اختصاصی ممنوع!

پرسش:

خلافت که اختصاصی نیست.

پاسخ:

برای اثبات خلافت، این طوری نیست که برای هر کاری بخواهد استفاده کند. جایی که احتیاج برای اثبات خلافت است در موارد ضروری این ها قطعا از علم غیب شان برای هدایت افراد استفاده می کردند. مثلا اصحاب شان بعضا لغزش هایی داشتند برای این که لغزش ها به دیگران نرسد؛ چون آن‌ ها منسوب به امام بودند.

ابو بصیر می گوید من خدمت امام صادق (سلام الله علیه) در مدینه رسیدم حضرت فرمود شما در کوفه یک کلاس قرآن برای خانم ها داری، با آن خانم چرا شوخی کردی، برای تو زشت است که با زن نامحرم آن طور شوخی کنی!

یا یکی دیگر از اصحاب می آید می گوید کنیز حضرت آمد من به سینه اش دست زدم امام از دور صدا زد «لا امّ لک» بی مادر بشوی! چرا چنین کار می کنی؟! گفتم من می خواستم امتحان کنم شما علم دارید یا نه! حضرت فرمود اگر بنا باشد این دیوارها بین ما و شما فاصله باشد پس فرق ما با شما در چه است.

یا احمد ابن ابی نصر بزنطی که لا یروی و لا یرسل الا عن ثقة، ایشان جزء مشایخ الثقات است می گوید آن زمانی که حضرت در مدینه بود من، ابن ابی عمیر و چند نفر دیگر از اصحاب خدمت امام رضا (سلام الله علیه) رسیدیم این ها سوالات شان را پرسیدند و رفتند من سوالات زیادتری داشتم ماندم پاسی از شب گذشت خواستم بروم امام رضا (سلام الله علیه) فرمود احمد! امشب نزد ما بمان! من هم – که دنبال بهانه بودم- گفتم چشم.

بعد امام به غلامش فرمود آن اطاقی که من هرشب استراحت می کنم، رختخوابی که من در آن می خوابم آن را پهن کن بگذار احمد ابن ابی نصر بزنطی آن جا بخوابد. می گفت من داخل رختخواب شدم خیلی خوشحال بودم در دلم گفتم عجب سعادتی نصیب من شد در خانه امام زمان، در اتاق اختصاصی امام زمان و در رختخواب امام زمان خوابیدم!

می گوید همین که این ها از ذهنم گذشت دیدم حضرت در زدند، فرمودند: بزنطی خوابیدن در خانه امام و در رختخواب امام فخر نیست، فخر به تقوا است.

(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)

گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.

سوره حجرات (49): آیه 13

از این طور موارد زیاد داریم. شاید اگر استقصا بشود از هزار مورد بیشتر است. از حضرت امیر تا حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) که از علم غیب استفاده می کنند ولی تمام این ها در مسیر هدایت افراد است، استفاده شخصی نیست.

یا مردی شامی می آید با امام صادق مناظره کند که در کافی به طور مفصل آمده. آدرس کافی جلد اول صفحه 172. کشی حدیث 494 داستانش مفصل است چهار پنج صفحه است شاید سی – چهل مورد فن مناظره از این روایت بتوان استخراج کرد. خیلی روایت عجیب است.

 یونس ابن یعقوب نقل می کند می گوید مرد شامی آمد گفت می خواهم با شما مناظره کنم، مرد شامی خیلی مغرور بود گفت بروم با امام صادق مناظره کنم شکست بدهم در شام برای دوستانم تعریف کنم. حضرت شاگردانش را خواست حمران ابن اعین، زراره، یونس ابن یعقوب، هشام ابن سالم و هشام ابن حکم.

مرد شامی با این ها مناظره کرد، همه او را شکست دادند. در آخر مرد شامی با هشام ابن حکم مناظره کرد. امام صادق فرمود: هشام آن چنان تو را در تنگنا قرار داد و عرصه را بر تو تنگ کرد که فرو بردن آب دهن را از تو گرفت!

مرد شامی می گوید من قبول کردم شکست خوردم ولی دلیل شما بر امامت امام صادق چه است؟ هشام گفت از خودش سوال کن. این جا بحث هدایت است. حضرت فرمود بگویم چه اتفاقاتی برای شما افتاد. فلان روز، فلان جا رفتی و فلان کار را کردی. در سفر فلان اتفاق برای تو افتاد. حضرت همه را برای مرد شامی بیان کرد و مرد شامی مسلمان شد و گفت شهادت می دهم انک حجة الله.

در این طور موارد ائمه (علیهم السلام) از علم غیب شان استفاده می کنند؛ ولی در غیر این موارد که به نفع شخصی و زندگی شخصی خودشان برگردد استفاده نمی کنند. بنده ندیدم و گمان نمی کنم حتی یک مورد ائمه در مسائل شخصی شان استفاده کرده باشند.

در خطبه 217 حضرت می فرماید:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَار»‏

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ‏ص 338

... بر مخالفت با من اجماع کردند و حق مسلم من را گرفتند و گفتند « أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ»‏ حق را یا می گیری و یا ترک می کنی نمی گیری «فَاصْبِرْ مَغْمُوماً» یا با اندوه صبر کن، «أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» یا با اندوه (نستجیر بالله) بمیر!

تعابیر را ببینید! اهانت ها خیلی تند است. «فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ» کمک و مدافعی نداشتم «إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّةِ» دیدم اگر اهل بیتم را در برابر شمشیر این ها قرار بدهم نسل پیغمبر از بین می رود. «فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى» یعنی کسی که خار در چشمش رفته، چشمش را می بندد، سوزناک ترین حال برای انسان است.

وقتی یک خاشاک کوچک به چشم انسان می رود چشم را باز و بسته می کنید با دست و کمک دیگران سعی می کنید خار را از چشم تان بیرون بیاورید. امیر المؤمنین می فرماید من صبر کردم چشمم را بر حق پایمال شده ام بستم مثل آن کسی که خار در چشمش رفته و چشمش را هم بسته است، در این حالت درد دو چندان است.

«وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا»

می فرماید با این که استخوان در گلو داشتم آب دهنم را فرو بردم. کسی که استخوان در گلویش است تمام تلاشش این است که استخوان را به یک نوعی از گلویش در بیاورد.

 «وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ» علقم گیاه حنظل را می گویند این گیاه تلخ ترین گیاه است مثل زهر می ماند. می فرماید در فرو بردن غیظم، عصبانیتم و این که خشمم را فرو بردم کنترل کردم و صبر کردم مثل کسی که بر تلخی گیاه حنظل صبر کند. «وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَار» وخز به تیزی هر چیزی می گویند. شفار به معنای شمشیر است. می فرماید من صبر کردم کظم غیظ کردم مثل کسی که شمشیر تیز بر بدنش فرو برود یا با لبه شمشیر او را تکه تکه کنند چقدر درد دارد. امام می فرماید من بر این حق به یغما رفته ام این چنین صبر کردم. این خیلی درد است. تعابیر، تعابیر خیلی سنگینی است.

در خطبه 26 می فرماید:

«فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَم‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ‏ص 18

عین همان تعبیری که آن جا داشتند فرموده اند.

در مسند احمد جلد 2 ناشر موسسه الرساله است با تحقیق شعیب الارنووط که از وهابی های سرشناس معاصر است وهابی ها خیلی برایش احترام قائل هستند. در خیلی از موارد در مسند احمد که در مورد فضائل امیر المؤمنین و در مورد خلافت حضرت امیر است تمام تلاشش را می کند تا روایات فضائل آن حضرت را تضعیف کند.

پرسش:

اهل مناظره بوده؟

پاسخ:

نه، کارهای تحقیقی می کند. سه – چهار نفر مثل عثمان الخمیس، عبدالرحمن دمشقیه و... هستند که در مناظره ها شرکت می کنند. نویسنده اصول مذهب الشیعه (قفاری) هم اصلا اهل مناظره نیست در دانشگاه محمد ابن سعود تدریس دارد.

یا این فردی که در کویت ساکن است و چند تا کتاب علیه شیعه نوشته این ها معمولا آدم های ساکتی هستند و در رسانه ها نمی آیند.

شعیب الارنؤوط تحقیق کرده می گوید: «حسن لغیره» بحث حسن لغیره بحث رجالی است نمی خواهم الان وارد بشوم.

«قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إنه سَيَكُونُ بعدي اخْتِلاَفٌ أو أَمْرٍ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَكُونَ السِّلْمَ فَافْعَلْ»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص90

اگر توانستی به صورت مسالمت آمیز حقت را بگیری بگیر و اگر نه ساکت باش. همچنین در مجمع الزوائد هیثمی جلد 7 صفحه 234 همین تعبیر را می آورد می گوید: «رجاله ثقات».

در کتاب غیبة شیخ طوسی عبارت خیلی واضح تر است.

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فِي وَصِيَّتِهِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَا عَلِيُّ إِنَّ قُرَيْشاً سَتَظَاهَرُ عَلَيْكَ وَ تَجْتَمِعُ كَلِمَتُهُمْ عَلَى ظُلْمِكَ وَ قَهْرِكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ»

الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار المعارف الإسلامية، محقق/ مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص193

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج11، ص74

«يَا عَلِيُّ إِنَّ قُرَيْشاً سَتَظَاهَرُ عَلَيْكَ» علیه تو قیام می کنند «وَ تَجْتَمِعُ كَلِمَتُهُمْ» باهم بر غصب حق تو اجماع می کنند «عَلَى ظُلْمِكَ وَ قَهْرِكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ» اگر کمک داشتی با این ها جهاد کن. خیلی عبارت سنگینی است.

 «وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ» خیلی واضح و روشن است اگر کمک نداشتی خودداری کن مراقب باش خونت ریخته نشود و شهادت دنبال سر تو است خداوند قاتلانت را لعنت کند. مستدرک الوسائل هم همین تعبیر را دارد.

در کتاب المحتضر حسن ابن سلیمان حلی در صفحه 111 دارد:

 «فقال (صلى الله عليه وآله وسلم): إن وجدت أعواناً عليهم فجاهدهم ونابذهم وإن لم تجد أعواناً فبايع واحقن دمك»

اگر اعوان داشتی این ها را نابود کن!....

المحتضر؛ نويسنده: حسن بن سليمان الحلي (وفات: ق 9)، تحقيق: سيد علي أشرف، ناشر: انتشارات المكتبة الحيدرية، 1424- 1382، ص111

طبرسی هم همین تعبیر را دارد. مرحوم نوری در مستدرک هم همین تعبیر را دارد.

اگر کار به این جا بکشد با بیعت کردن خونت را حفظ کنی. ابوبکر وقتی به منبر رفت گفت علی ابن ابی طالب را نمی بینم تعبیری داشت چرا ایشان دارد شَقّ عصا می کند؟ «شَقُ العصاء» یعنی فتنه گری و روایت از پیغمبر دارند:

«من شَقَّ عَصا الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمُونَ في إِسْلامٍ دامجٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلامِ من عُنُقِهِ»

المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج 11، ص 25، ح 10925

«من شق عصا المسلمين وهم في إسلام دامج فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه الدامج المجتمع»

النهاية في غريب الحديث والأثر؛ اسم المؤلف: أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري الوفاة: 606، دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، ج2، ص132

اگر کسی شقّ عصا کرد مهدور الدم است یعنی حضرت امیر را متهم به فتنه گری کردند و طبق دستور پیغمبر قتلش را واجب دانستند. یا همان تعبیری که در منابع شیعه است به خالد گفتند مسجد بیا وقتی من نماز می خوانم قبل از این که سلام نماز را بدهم گردن علی در صف نماز بزن.

ابوبکر دید اگر این جا خالد بخواهد علی را بکشد طرفداران علی هستند فتنه می شود. می خواست سلام نماز بدهد گفت:

«يَا خَالِدُ! لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج29، ص126

این مشهور است. حضرت امیر پرسید موضوع چه بود؟ خالد موضوع را گفت حضرت حلقوم خالد را گرفت نزدیک بود خفه کند مردم به زور از دست امیر المؤمنین او را گرفتند خالد را جلوی مردم بلند کرد به زمین کوبید و فرمود: تو ارزشی نداری بخواهی برای قتل من اقدام کنی.

 لذا هدف شان قتل حضرت امیر بود. بله در مقام قتل بیعتی که آقایان می گویند آن جا بیاید دستش را ببندد او هم دستش را روی دستش بکشد اگر با این بیعت درست بشود هیچ مسئله ای نیست!

مرحوم سید مرتضی در شافی می گوید بیعت اختیاری نداریم هر کجا بیعت حضرت امیر آمده چه در منابع ما و چه منابع سنّی بیعت مُکرَه بود. بیعت مُکرَه هیچ ارزشی ندارد. کتاب سلیم ابن قیس این مباحث را دارد. یا در کافی تعبیر خیلی دردناکی دارد قلب آدم به درد می آید حضرت فرمود :

«بَايَعَهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ رَجُلًا عَلَى الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام اغْدُوا بِنَا إِلَى أَحْجَارِ الزَّيْتِ مُحَلِّقِينَ»

سیصد و شصت نفر با حضرت علی بر مرگ بیعت کردند یعنی ما تا دم مرگ از تو دفاع می کنیم بعد حضرت فرمود فردا در محله أحجار الزیت بیایید «مُحَلِّقِینَ» در حالی که سرتان را تراشیده اید

«وَ حَلَقَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَمَا وَافَى مِنَ الْقَوْمِ مُحَلِّقاً إِلَّا أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ جَاءَ سَلْمَانُ فِي آخِرِ الْقَوْم‏»

بعد حضرت دستش را بلند کرد

«فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ- اللَّهُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي كَمَا اسْتَضْعَفَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص33

این تعابیر است در کتب اهل سنت هم آمده است در استیعاب حضرت با این تعبیر آمده است:

«وأیم الله لولا مخافة الفرقة وأن یعود الکفر ویبوء الدین لغیرنا فصبرنا علی بعض الألم ثم لم نر بحمد الله إلا خیرا»

اگر ترس تفرقه نداشتم کفر برگردد و دین نابود بشود حکومت را تغییر می دادم!...

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد آلبر، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 2، ص 497، ح 774

یا روایت خیلی جالب از امام صادق است بعضی از افراد می گویند این همه نیرو و شیعه دارید چرا قیام نمی کنید؟ راوی می گوید با حضرت بیرون مدینه داشتیم قدم می زدیم گله ای بود حضرت فرمود: اگر من به اندازه تعداد گوسفندها نیرو داشتم قیام می کردم می گوید شمردم آمار گوسفندها از سی تا تجاوز نکرد.

یا مردی که از طوس خدمت امام صادق (سلام الله علیه) آمد عرض کرد: شما این قدر نیرو و هوادار در طوس دارید چرا قیام نمی کنید؟! حضرت فرمود: این هایی که در طوس شیعه ما هستند مطیع ما هستند؟ عرض کرد بله همه مطیع شما هستند حضرت فرمود: خود شما هم جز آن ها هستی؟ عرض کرد: بله.

 خادم امام تنور را روشن کرده بود نان و غذایی درست کنند حضرت به این خراسانی فرمود: بلند شو داخل آتش تنور برو! عرض کرد من چیزی نگفتم! می خواهید من را به آتش بسوزانی؟! اگر جسارت کردم عذر می خواهم. در این هنگام ابو هارون مکفوف وارد شد نعلینش هم دستش بود حضرت فرمود: ابو هارون! داخل آتش برو. او هم مستقیم بدون این که چیزی بگوید کفشش را انداخت رفت در تنور را هم گذاشت.

 بعد حضرت صحبت را ادامه داد: برادر خراسانی در خراسان چه خبر، دوستان ما چه کار می کنند؟ ... خراسانای می گوید: با خود می گفتم ابو هارون سوخت! حضرت بعد مدتی فرمود: برویم ببینیم ابو هارون مکی چه کار می کند؟! در تنور را برداشتیم دیدیم مثل حضرت ابراهیم آتش بر او گلستان شده است.

حضرت فرمود: برادر خراسانی! چند تا از این افراد در خراسان داریم؟ عرض کرد یک دانه هم ندارید! «إن وجدت أعواناً عليهم فجاهدهم» ائمه (علیهم السلام) در طول این مدت افرادی که دم از تشیع و یاری می زدند در مقام دفاع همه شان سنگر را خالی می کردند.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 

 

 

 





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها