2025 July 15 - سه شنبه 24 تير 1404
آیا حضرت علی سلام الله علیه با ابوبکر بیعت کرد؟
کد مطلب: ١٣١٥٣ تاریخ انتشار: ٢١ فروردين ١٤٠٤ - ١٥:١٩ تعداد بازدید: 103
دروس خارج » فقه الحکومه
آیا حضرت علی سلام الله علیه با ابوبکر بیعت کرد؟

(جلسه سی و هشتم 19 09 1403)

 
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه سی و هشتم  19  09  1403)

موضوع:  آیا حضرت علی سلام الله علیه با ابوبکر بیعت کرد؟

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

...برادر بزرگوار! کتاب کافی 16199 روایت دارد از این تعداد روایت مرحوم بحرانی صاحب حدایق می گوید نزدیک به نُه هزار روایت ضعیف دارد. نزدیک به شش هزار و اندی روایت صحیح، موثق و حسن دارد. دقت کنیم روایت ضعیف غیر از روایت مکذوب است. دو نوع روایت داریم یک روایت ضعیف است راوی توثیق نشده به تعبیر آیت الله خویی می فرماید شاید توثیق شده ولی به دست ما نرسیده است. (چرا که) کتابخانه شیخ مفید بعضی ها می گویند هجده هزار جلد کتاب داشت آتش زدند بعد از آن کتابخانه سید مرتضی آتش زده شد کتابخانه شیخ طوسی با هجده هزار جلد آتش زده شد خیلی از آثار علمی شیعه از بین رفت

«عدم الوجدان لا يدلّ على عدم الوجود»

چه بسا توثیقاتی بوده به دست ما نرسیده این که ما می گوییم این آقا توثیق نشد پس ضعیف است چنین قانونی نداریم.

 نکته دوم مرحوم کلینی مبنایش این است در یک موضوع پنج، شش روایت می آ‌ورد. روایت اول و دوم یا حداقل روایت اول از دیدگاه کلینی معتبر است روایات بعدی تأیید روایت اول است مثلاً در یک باب ده روایت آورد یکی، دو روایت از دیدگاه ایشان معتبر است اگر هشت تا هم نبود «ثبت المطلوب» جایی خراب نمی شود هشت تا به عنوان مؤید است.

نکته سوم: اگر در یک بابی سه روایت ضعیف داشته باشیم مکذوب نه، روایت مکذوب را ده هزار تا را هم کنار هم بگذارید مساوی با صِفر است. سه روایت ضعیف داشته باشیم مستفیض می شود. فقهای ما به روایات مستفیض عمل کردند آیت الله خویی (رضوان الله تعالی علیه) در ابواب مختلف فقهی می گوید:

«مما بلغ فوق الاستفاضة، فنحن فی غنى عن البحث فی سندها»

کتاب : دراسات فی علم الأصول؛ نویسنده: تقریر بحث السید الخوئی لسید الشاهرودی (وفات: 1413)، تحقیق: تقریر بحث السید الخوئی لسید علی الشاهرودی، ناشر: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، 1419- 1998م، ج3، ص280

« مما ورد في الأخبار الكثيرة البالغة حدّ الاستفاضة . بل يمكن دعوى القطع بصدور

بعضها عن الأئمة - ع - فلا مجال للمناقشة فیها بحسب السند»

کتاب: کتاب الطهارة؛ نویسنده: السید الخوئی (وفات : 1413)، ناشر: دار الهادی للمطبوعات قم، قم: 1410، ج2، ص90

روایات ما مستفیض است نیاز به بررسی سندی نداریم. این نکاتی که گفتم یادگاری از من داشته باشید در تمام مباحث تفسیری به دردتان می خورد، در مباحث اخلاقی، تاریخی، فقهی و اصولی به درد تان می خورد این یک قاعده کلی بود عرض کردم. ولذا این را عزیزان دقت داشته باشند.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یکی از اشکالاتی که احمد الکاتب می گیرد این است

«وكان منهم الإمام علي نفسه الذي بايع أبا بكر وعمر وعثمان. ولم يستلم الخلافة الا بعد بيعة الناس له بيعة عامة في المسجد»

امیر المؤمنین با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کرد و خلافت را بعد از قتل عثمان که مردم بیعت کردند پذیرفت بعد نتیجه می گیرد امیر المؤمنین معتقد به خلافت منصوص نبود، معتقد بود که خلافت باید شورایی باشد. در رابطه با منصوص یک بحثی ان شاء الله خواهم داشت.

 بعد می گوید:

«وينقل الكليني رواية عن الإمام محمد الباقر يقول فيها إن الإمام علي لم يدع الى نفسه

امام باقر روایتی نقل می کند امیر المؤمنین دعوت به خودش نکرد که من امام هستم مردم! بیایید با من بیعت کنید.

«و إنه أقر القوم على ما صنعوا وكتم أمره.»

 هرچه که مردم با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کرده بودند این ها را قبول کرد «أقرَّ» یعنی قبول کرد «و کتم أمرَه» و امر خلافت را خودش هم کتمان کرد نگفت من امام هستم. احمد الکاتب آدرس می دهد: الکلینی، روضة الکافی، صفحه 246 نمی دانم این کتاب کافی که در اختیار این آقا بوده کدام نسخه بوده است؟! چون اولین کتاب کافی چاپ شده چاپ آخوندی، تهران و هشت جلدی است بعد بیروت و بعد مال دار الحدیث است.

قطعاً چاپ های بیروت و دار الحدیث دست ایشان نبوده. مشخص است. من مقداری بالا پایین کردم دیدم صفحه 246 هیچ ربطی به این قضایا ندارد سه، چهار روایت دارد عمدتاً از امام باقر (سلام الله علیه) است. بعضی از واژه هایی که ایشان در این جا به کار برده بود «صَنعوا، کَتمَ» و ... را جستجو کردم دیدم این روایت در جلد 8، صفحه 295 است.

 چون پیدا کردن یک روایت خیلی سخت است انسان باید واژه هایی را از خودش درست کند در جستجو کند تا بتواند پیدا کند این طور نیست پیدا نشود. روایت این است:

«حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام»

روایت اگر «عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ» ضرر نزند «عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ» ما نمی دانیم چه کسی است؟ از چند نفر، داخل این چند نفر ثقه بود یا نبود؟ همه شان ضعیف بودند این یک اشکال سندی است.

پرسش:

استاد! استفاضه را نشان می دهد

پاسخ:

«عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ» حداقل دو تا است

پرسش:

یعنی چند نفر

پاسخ:

نه، «عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ» غیر از یک نفر «عَنْ عِدَةٍ مِنْ أصْحابِنا» بله بحث دیگری است «عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ» یعنی بیش از یک نفر قدر متیقّنش دو نفر است.

 در مورد أبان ابن عثمان چون بعضی ها می گوید او ناووسی بوده هیچ ملاکی ندارد أبان ابن عثمان قطعاً شیعه بود و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.

 البته در مرآة العقول، جلد 26، صفحه 326 می گوید «کالموثق»، «موثق» نمی گوید این هم به خاطر این است که درباره أبان ابن عثمان بعضی ها می گویند شیعه است بعضی ها می گویند سنی است بعضی ها می گویند نه شیعه و نه سنی است. اختلاف خیلی زیاد است.

مرحوم بحر العلوم در کتاب الفوائد الرجالیه حق مطلب را در رابطه با أبان ابن عثمان ادا کرده خیلی عالی و زیبا بحث کرده است.

«عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام» عزیزان این روایت را دقت کنند آیا از این روایت می توانیم استفاده کنیم که امیر المؤمنین خلافت خلفای ثلاثه را قبول کرد و به هیچ وجه دعوتی به طرف خودش نکرده است؟!

اولاً : گرفتن یک روایت، رها کردن صدها یا ده ها روایت خلاف تحقیق است. اینکه ما بیاییم یک روایت را بگیریم آن روایت هم نه بررسی سندی و نه بررسی دلالی بشود این خلاف تحقیق است گیریم همین یک روایت باشد روایت دیگری نداشته باشیم آیا از این روایت این را می فهمیم یا نه؟

«إِنَّ النَّاسَ لَمَّا صَنَعُوا مَا صَنَعُوا إِذْ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ لَمْ يُمْنَعْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مِنْ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى نَفْسِهِ»

امیر المؤمنین به امامت خودش دعوت نکرد

«إِلَّا نَظَراً لِلنَّاسِ»

با توجه به جو حاکم جامعه دعوت نکرد

«وَ تَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنِ الْإِسْلَامِ»

به خاطر ترس این که از اسلام برگردند و مرتد شوند

«فَيَعْبُدُوا الْأَوْثَانَ»

به دوران جاهلیت برگردند و بت پرستی را از نو شروع کنند

«وَ لَا يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص295

این عبارت، عبارتی است که در منابع اهل سنت هم آمده است ربطی به کافی ندارد عبارتی که ابن عبد البر در الإستیعاب دارد. إستیعاب ابن عبد البر از معتبرترین کتاب اهل سنت در شرح حال صحابه است. (الإستیعاب فی معرفة الأصحاب) عربستان در یک جلد چاپ کرده است.

«وأیم الله لولا مخافة الفرقة وأن یعود الکفر ویبوء الدین لغیرنا»

اگر ترس این نبود در میان جمعیت تفرقه بشود دوباره کفر از راه برسد و دین نابود بشود قسم به خدا اگر این سه مسئله نبود در برابر حکومت قیام می کردم و حکومت را تغییر می دادم آن طوری که خودم می خواهم

«فصبرنا علی بعض الألم ثم لم نر بحمد الله إلا خیرا»

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد آلبر، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 2، ص 497، ح 774

قضیه ای که در این جا هم آمد اختصاص به شیعه ندارد «وَ تَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنِ الْإِسْلَامِ فَيَعْبُدُوا الْأَوْثَانَ» عبارتی است که اهل سنت هم در معتبرترین کتاب هایشان آوردند.

«وَ كَانَ الْأَحَبَّ إِلَيْهِ أَنْ يُقِرَّهُمْ عَلَى مَا صَنَعُوا مِنْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ جَمِيعِ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّمَا هَلَكَ الَّذِينَ رَكِبُوا مَا رَكِبُوا»

آن هایی که سراغ غیر علی رفتند اشتباه کردند

«فَأَمَّا مَنْ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ وَ دَخَلَ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا عَدَاوَةٍ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يُكْفِرُهُ وَ لَا يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِسْلَامِ»

عده ای از نادانی و عدم علم سراغ آن ها رفتند نه کفر آور و نه موجب خروج از اسلام است

 «وَ لِذَلِكَ»

 به خاطر همین قضیه «وَ تَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا»

«كَتَمَ عَلِيٌّ علیه السلام أَمْرَهُ»

امیر المؤمنین امر امامت خودش را کتمان کرد

«وَ بَايَعَ مُكْرَهاً حَيْثُ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً.»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص296

این روایت به ظاهر نشان می دهد امیر المؤمنین (سلام الله علیه) امر خلافت خودش را کتمان کرد و بیعت مُکرَه کرد.

در رابطه با بیعت حضرت امیر مرحوم شیخ مفید عبارتی دارد عزیزان در ذهن شان حتماً ‌داشته باشند الفصول المختارة، صفحه 56

«و المحققون من أهل الإمامة يقولون لم‏ يبايع‏ ساعة قطّ»

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 56

محققین شیعه بر این عقیده هستند که امیر المؤمنین یک ساعت هم بیعت نکرد نه با اولی، نه با دومی و نه با سومی حالا این «لَم یُبایع»، «لَمْ یُبایِع بإختیارِه» مرحوم سید مرتضی (رضوان الله تعالی علیه) می گوید: حضرت علی را به مسجد کشاندند و به زور از ایشان بیعت گرفتند بیعت مُکره، بیعت نیست مثل کسی که معامله ای مُکرَها می کند این معامله، معامله صحیحی نیست. به زور شمشیر روی گردنش می گذارند که تو باید این اموالت را بفروشی نه این معامله صحیح است و کسی هم خریدار است نمی تواند در آن اموال تصرف کند.

 إثبات الوصیة مسعودی عبارت زیبایی دارد این عبارت خیلی جاها به دردمان می خورد. در رابطه با مسعودی هم بحث است آیا واقعاً‌ شیعه یا سنی است؟ شیعه بودنش نسبت به سنی بودنش می چربد.

إثبات الوصیة می گوید امیر المؤمنین را مسجد آوردند

«وَ اسْتَخْرَجُوهُ مِنْهُ كَرْهاً وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّسَاءِ بِالْبَابِ حَتَّى أَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ أَخَذُوه‏ بِالْبَيْعَةِ فَامْتَنَع‏»

گفتند باید بیعت کنی حضرت امتناع کرد

«وَ قَالَ لَا أَفْعَلُ فَقَالُوا نَقْتُلُكَ»

تو را می کشیم

«فَقَالَ إِنْ تَقْتُلُونِي فَإِنِّي عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ وَ بَسَطُوا يَدَهُ فَقَبَضَهَا»

خواستند دست (حضرت) علی را باز کنند آن حضرت دستش را محکم بست

«وَ عَسُرَ عَلَيْهِمْ فَتْحُهَا»

برای اطرافیان سخت شد که دست (حضرت) علی را باز کنند نتوانستند دست حضرت را باز کنند

«فَمَسَحُوا عَلَيْهِ وَ هِيَ مَضْمُومَةٌ»!

إثبات الوصیة للإمام‌ علی بن أبی‌طالب؛ المؤلف: مسعودی، علی بن حسین، ص۱۴۶

دست ابوبکر را روی دست حضرت علی کشیدند در حالی که دست حضرت علی بسته بود! آیا این را بیعت می گویید؟! تمام آن ها که آن جا بودند هر کار کردند مُشت حضرت علی را باز کنند نتوانستند باز کنند این هم نشانگر این است اگر واقعاً بنا بود حضرت امیر دخالت کند یا به تنهایی اگر در برابر این ها بایستد هیچ مسئله ای نبود.

همان طور که تصمیم گرفتند حضرت زهرا را نبش قبر کنند و بر جنازه اش نماز بخوانند حضرت امیر پارچه زردی که همیشه در جنگ ها بر سرشان می بستند را بر سر بستند و آمدند فرمودند: اگر کوچک ترین حرکتی انجام بدهید همه تان را نابود می کنم. دیدند هوا خیلی پس است آمدند التماس کردند یا علی! فلانی اشتباه کرده! این طور نیست تصمیم نبش قبر نداریم.

بحث سر این است ابن تیمیه می گوید اینکه حضرت زهرا را شبانه دفن کردند حرف جهّال است حال آن که ابن ابی شیبه می گوید

«دفنت باللیل فربها علي واوصتها بذلک»

ابن قتیبه می گوید

«وأوصت أن تدفن لیلاً لئلا یحضرها فدفنت لیلاً»

در علل الشرایع آمده است که عمر گفت:

«فَأَنْبُشُهَا حَتَّى أُصَلِّيَ عَلَيْهَا»

می روم نبش قبر می کنم البته این هم در نظر داشته باشید آن چه شیخ صدوق قاطعانه می گوید درست هم است صدیقه طاهره را قبرستان بقیع نبردند چون اگر بنا بود طرف قبرستان بقیع ببرند حتی اگر یک نفر هم متوجه می شد می رفت به آن ها خبر می داد مفسده ای درست می شد. قطعاً صدیقه طاهره در منزل حضرت امیر (سلام الله علیه) دفن شدند و خارج از منزل نبوده است.

شیخ صدوق هم می گوید به این قطع دارم ولی برای این که حضرت رد گم کند در قبرستان بقیع چند صورت قبر درست کرد تصور کردند شب گذشته هفت، هشت نفر از دنیا رفتند بردند دفن کردند عمر گفت نبش قبر می کنم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) فرمود:

«لَا تَصِلُ إِلَى ذَلِكَ حَتَّى يَنْدُرَ عَنْكَ الَّذِي فِيهِ عَيْنَاك‏»

اگر بخواهی حرکت کنی سرت را که دو چشمت در آن است می زنم تا در هوا گردش کند.

«فَإِنِّي كُنْتُ لَا أُعَامِلُكَ إِلَّا بِالسَّيْف‏»

الان داور بین من و شما شمشیر است و بس

«قَبْلَ أَنْ تَصِلَ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ فَوَقَعَ بَيْنَ عَلِيٍّ وَ عُمَرَ كَلَامٌ حَتَّى تَلَاحَيَا وَ اسْتَبَّا وَ اجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فَقَالُوا وَ اللَّهِ مَا نَرْضَى بِهَذَا أَنْ يُقَالَ فِي ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَخِيهِ وَ وَصِيِّهِ وَ كَادَتْ أَنْ تَقَعَ فِتْنَةٌ فَتَفَرَّقَا»

نام كتاب: علل الشرائع‏؛ نويسنده: ابن بابويه، محمد بن على‏ (تاريخ وفات مؤلف: 381 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: كتاب فروشى داورى‏، قم: 1385ش/ 1966م، ج1، ص189

تا این که مهاجران و انصار ریش سفیدی کردند بدون این که فتنه ای درست بشود.

پرسش:

در منابع اهل سنت این تعبیر آمده است؟

پاسخ:

من ندیدم. اگر باشد هم نمی آورند.

جالب این است.

«فقبض علي عليه السّلام أنامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم يقدروا»

حضرت انگشتانش را محکم بست همه آن ها که آن جا بودند خواستند مشت حضرت علی را باز کنند نتوانستند این قدر عُرضه نداشتند مشت بسته حضرت علی را باز کنند.

«فمسح عليها أبو بكر وهي مضمومة»

إثبات الوصیة للإمام‌ علی بن أبی‌طالب؛ المؤلف: مسعودی، علی بن حسین، ص۱۴۶

احمد الکاتب می گوید امیر المؤمنین آمد بیعت کرد! این چطور بیعتی است؟! هیچ عاقلی به این بیعت نمی گوید.

 اضافه صریح صحیح بخاری است.

«وَ لَمْ يَكُنْ يُبَايِعْ تِلكَ الاَشْهُرْ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1549

-اهل سنت معتقد هستند صدیقه طاهره شش بعد از رسول الله از دنیا رفت- مادامی که صدیقه طاهره در این شش ماه زنده بود امیر المؤمنین بیعت نکرد واضح و روشن است در این شش ماه اگر واقعاً‌ امیر المومنین هیأت حاکمه را مشروع می دانست «وأقرَّ بِها» بر حقانیت شان مُقر بود چرا شش امیر المؤمنین از بیعت استنکاف کرد؟

بعد از شش ماه عبارت صحیح بخاری، حدیث 4240 و 4241 ابابکر را خواست گفت به منزل من بیا عمر را با خودت نیاور

 «کَراهِیّةَ مَحْضَر عُمَرْ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص55

از این واضح تر و روشن تر؟! می گوید من کراهت دارم صورت عمر را ببینم

پرسش:

یک خواستش این است که حضرت در خانه اش نشست می گوید تو بیا

پاسخ:

بله، و اضافه وقتی ابوبکر هم می آید می گوید

«انّک استبددت علینا»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص82

در امر خلافت در حق ما استبداد کردی. آیا این اقرار و اعتراف به قبول کردن خلافت است؟! شش ماه بیعت نکرده بیعت هم می خواهد بکند (به نظر شما اهل سنت) چنین است. شیخ مفید می گوید یک ساعت هم بیعت نکرد.

«و المحققون من أهل الإمامة يقولون لم‏ يبايع‏ ساعة قط»

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 56

حضرت به ایشان می گوید «إنَّک استبددتَ علینا» این را برای ما معنا کنید! ابوبکر! تو در حق ما استبداد کردی! معنای استبداد چه است؟ آیا امیر المؤمنین خودش را محق و شایسته خلافت نمی داند؟! این ها را غاصب حق خودش نمی داند؟! اضافه بر این که واژه غصب در منابع اهل سنت در موارد متعدد ذکر شده است.

غصبوا عليا حقه إذ لم يكن * بعد الرسول له بطيبة ناصر

الذهبی، شمس الدين محمد بن أحمد (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج21، ص296، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

واژه غصب هم در منابع شیعه آمده و هم در منابع اهل سنت آمده است.

در هر صورت...

 همین جا هم دارد: «بَایعَ مکرهاً» بیعت هم کرد بیعت اکراهی است نه این که شما می گویید امیر المؤمنین بیعت کرد «و إنه أقر القوم على ما صنعوا وكتم أمره»! آن چه که قوم در بیعت ابی بکر انجام داده بودند علی هم آن ها را قبول کرد «و کتمَ أمرَه» در رابطه با «کَتمَ أمرَه»!!

اولاً این جا دارد

«كَتَمَ عَلِيٌّ عليه السلام أَمْرَهُ، وَ بَايَعَ مُكْرَهاً حَيْثُ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص296

ذیلش را چرا نمی آورید؟! امیر المؤمنین چون کمک و یاری نداشت اقدام نکرد رسول اکرم دوازده یا سیزده سال در مکه بود این همه مسلمان ها را شکنجه و عذاب دادند کوچک ترین حرکتی انجام ندادند چون یاری نداشتند. ولی وقتی به مدینه می آیند به مجرد این که مشرکین مکه اموال مسلمان هایی که مهاجر بودند را مصادره کردند نبی مکرم دستور می دهد اموال قافله های تجاری قریش را مصادره کنید.

یعنی بلافاصله قدرت می گیرد اقدام می کند ولذا ائمه و انبیاء (علیهم السلام) چون قدرتی نداشتند اقدام نکردند نه این که قدرت داشتند اقدام نکردند. این یک نکته.

نکته دیگر این که امیر المؤمنین نسبت به مسئله خلافت شان «کَتمَ عليٌ أمره» روایت صد در صد صحیح هم باشد روایات متعدد شاید در حد بالاتر از مستفیض داریم که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در هر فرصتی بحث خلافت و امامت خودش را مطرح کرده است در زمان رسول اکرم

«وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَخُوهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ فَمَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي‏»

نام كتاب: بشارة المصطفى لشيعة المرتضى( ط- القديمة)؛ نويسنده: طبرى آملى، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم‏ (تاريخ وفات مؤلف: 553 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: المكتبة الحيدرية، نجف: 1383ق، ج2، ص209

امیر المؤمنین (سلام الله علیه) مشغول غسل نبی مکرم است سلمان می آید می گوید در سقیفه این چنین اتفاقی افتاده است همان جا حضرت امیر می فرماید:

«سَمِعُوا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ نَصَبَنِي‏»

پیغمبر من را نصب کرده است.

مهم تر از آن روایت کافی، جلد 8، صفحه 343 روایت هم صحیح است

«شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِيَّايَ لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُمْ أَنِّي أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِم‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص343

مشغول غسل پیغمبر است حضرت دارد حقانیتش را مطرح می کند بعد از آن در روز دوم یا سوم بعد از رحلت نبی مکرم است حضرت در مسجد از خلافت و امامت خودش دفاع می کند

«يَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَار اللَّهَ اللَّهَ»

شما را به خدا شما را به خدا

«لَا تَنْسَوْا عَهْدَ نَبِيِّكُمْ إِلَيْكُمْ فِي أَمْرِي»

این که پیغمبر در رابطه با خلافت و امامت من از شما پیمان گرفت این را فراموش نکنید.

«وَ لَا تُخْرِجُوا سُلْطَانَ مُحَمَّدٍ مِنْ دَارِهِ وَ قَعْرِ بَيْتِهِ إِلَى دُورِكُمْ وَ قَعْرِ بُيُوتِكُمْ وَ لَا تَدْفَعُوا أَهْلَهُ عَنْ حَقِّهِ وَ مَقَامِهِ وَ قَالَتْ جَمَاعَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يَا أَبَا الْحَسَنِ لَوْ كَانَ هَذَا الْأَمْرُ سَمِعَتْهُ مِنْكَ الْأَنْصَارُ قَبْلَ بَيْعَتِهَا لِأَبِي بَكْرٍ مَا اخْتَلَفَ فِيكَ اثْنَان‏»

جمعی از انصار گفتند: یا علی! حرف های تو خیلی محکم بود اما اگر قبل از بیعت با ابوبکر این حرف ها را می زدی دو نفر هم در حقانیت شما اختلاف نمی کردند.

«فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام يَا هَؤُلَاءِ كُنْتُ أَدَعُ رَسُولَ اللَّهِ مُسَجًّى لَا أُوَارِيه‏ وَ أَخْرُجُ أُنَازِعُ فِي سُلْطَانِهِ وَ اللَّهِ مَا خِفْتُ أَحَداً يَسْمُو لَهُ وَ يُنَازِعُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِيهِ وَ يَسْتَحِلُّ مَا اسْتَحْلَلْتُمُوهُ»

پیغمبر را آن جا رها می کردم غسلش نمی دادم و دفنش نمی کردم می آمد با شما در بحث خلافت نزاع می کردم؟!

«وَ لَا عَلِمْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَرَكَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ حُجَّةً وَ لَا لِقَائِلٍ مَقَالًا»

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر،ج1، ص74

در خطبه وسیله روز هفتم رحلت پیغمبر حضرت می آید از حق خودش دفاع می کند. در کوچه های مدینه شاید در همان دو سه هفته اول رحلت پیامبر است با ابوبکر اتمام حجت می کند.

چهل شب امیر المؤمنین همسرش را و دو تا فرزندان عزیزش را به درِ خانه مهاجرین و انصار برای حقانیت خودش می برد و مردم را برای بیعت و امامت خودش دعوت می کند. این ها را که ما نیاوردیم ! اکثر این ها را اهل سنت آوردند.

اضافه بر این که وقتی می آیند می گویند بیا بیعت کن حضرت می فرماید:

«لَسَرِيعٌ مَا كَذَبْتُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّه‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج28، ص356

می گویند آقا بیا با خلیفه پیامبر بیعت کن. حضرت می فرماید خلیفه پیامبر دیگر چه برنامه ای است؟! انتظار نداشتم به این زودی شما به پیامبر افترا ببندید.

«لَا أُبَايِعُكُمْ وَ أَنْتُمْ أَوْلَى بِالْبَيْعَةِ لِي»

**

«وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ، وَ أَنْتُمْ أَوْلَى بِالْبَيْعَةِ لِي، إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ هَذَا الْأَمْرَ مِنَ الْعَرَبِ بِالْحُجَّةِ وَ تَأْخُذُونَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ غَصْباً وَ ظُلْما احْتَجَجْتُمْ عَلَى الْعَرَبِ بِأَنَّكُمْ أَوْلَى النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْهُمْ، بِقَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَأَعْطَوْكُمُ الْمَقَادَةَ وَ سَلَّمُوا لَكُمُ الْأَمْرَ فَأَنَا أَحْتَجُّ عَلَيْكُمْ بِمَا احْتَجَجْتُمْ بِهِ عَلَى الْعَرَبِ، فَنَحْنُ وَ اللَّهِ أَوْلَى بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه واله وسلم) مِنْكُمْ فَأَنْصِفُونَا مِنْ أَنْفُسِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، وَ اعْرِفُوا لَنَا مِنْ هَذَا الْأَمْرِ مَا عَرَفَتْهُ لَكُمُ الْعَرَبُ، وَ إِلَّا فَبُوءُوا بِالظُّلْمِ، وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏»

نام كتاب: المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام‏؛ نويسنده: طبرى آملى كبير، محمد بن جرير بن رستم‏ (تاريخ وفات مؤلف: 326 ق‏)، محقق / مصحح: محمودى، احمد، ناشر: كوشانپور، قم: 1415ق، ص374

به چه زبانی حضرت امیر المؤمنین از خودش دفاع کند؟ این ها همه برای اهل سنت است.

در زمان عثمان در یک جمعی بیش از دویست نفر در مسجد النبی امیر المؤمنین حقانیت خودش را مطرح می کند نزدیک 25 تا 30 دلیل برای حقانیت خودش مطرح می کند.

در قضیه یوم الشوری عبارتی که مناقب ابن مردویه دارد خیلی مفصل است ایشان دو تا روایت آورده روایت دومش از دیدگاه اهل سنت صحیح است و روایت اولش یک مقدار مسئله دارد. در همان جا می گوید:

«أما و اللّه لاُحاجّنّهم بخصال لا تستطیع عربهم و لا عجمهم المعاهد منهم و المشرک أن ینکر منها خصلة واحدة»

قسم به خدا آن چنان استدلال می کنم نه عرب و نه عجم نه همپیانی و نه مشرکی بتواند یکی از این ها را رد کند.

مناقب علی بن أبی طالب (علیه السلام) وما نزل من القرآن فی علی (علیه السلام)؛ نویسنده: أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی (وفات : 410)، تحقیق: جمعه ورتبه وقدم له: عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین، سال چاپ : 1424 - 1382ش چاپخانه: دار الحدیث، ص130- 133

حضرت نزدیک چهل مورد برای حقانیت خودش آن جا مطرح می کند و اکثر این ها در کتب اهل سنت آمده است.

حضرت می گوید: انشدکم الله آیا این نبوده است؟! می گویند والله همین طوری است. آیا غیر از من در غدیر بوده است؟ آیا غیر از من در حدیث منزلت بوده است؟ و همین طور موارد را نام می برد. همه می گویند قسم به خدا نه، این مقام را پیامبر به غیر از شما به کس دیگری نداده است.

حضرت علی به چه زبانی بگویند؟! آن وقت ما بیاییم بگوییم امیر المؤمنین بله روی مسائلی به طرف خودش دعوت نکرده است! این قضیه خیلی جالب است که تفتازانی با همه خباثتی که دارد نزدیک چهل تا دلیل برای حقانیت ابوبکر می آورد وقتی به قضیه یوم الشوری می رسد می گوید:

«وهذا حدیث متفق على صحته أورده علی رضی الله عنه یوم الشورى عندما حاول ذکر فضائله ولم ینکره أحد»

احتجاج امیر المؤمنین در یوم الشوری اتفاق اهل سنت بر صحتش است.

شرح المقاصد فی علم الکلام؛ اسم المؤلف: سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی الوفاة: 791هـ، دار النشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان - 1401هـ - 1981م، الطبعة: الأولى، ج2، ص290

ملاحظه بفرمایید این ها کاملا واضح و روشن است. مقاصد و شرح مقاصد هر دو برای آقای تفتازانی است در جلد پنجم دارد و در بعضی از جاها این متن را در جلد دوم آورده است.  «وهذا حدیث متفق على صحته أورده علی رضی الله عنه یوم الشورى عندما حاول ذکر فضائله ولم ینکره أحد»

حضرت نزدیک چهل تا فضلیت برای خودش آورده است. امیر المؤمین چهل تا دلیل برای حقانیتش آورده ولم ینکره احد.

بعد می آید روی کلمه مولا بحث می کند که مولا به معنای ناصر است! به معنای ابن عم است! به معنای جار است! شروع می کند روی مسئله مولا مانور دادن. من معتقدم حدیث یوم الشوری را دوستان اگر مطالعه کنند می شود یک ماه رمضان در رابطه با همین مناشده امیر المؤمنین در یوم الشوری بحث کرد.

عمدتا هم عرض کردم در منابع اهل سنت آمده است. مطلب در شرح مقاصد آمده، در تاریخ دمشق آمده و در مناقب خوارزمی آمده، در مناقب ابن مغازلی آمده. آن ها سند آن چنانی نداشت ولی ابن مردویه متوفای 410 است و ایشان از استوانه های علمی اهل سنت است ایشان دو تا روایت آورده عرض کردم روایت اولش سند درست ندارد ولی روایت دوم ابن مردویه در مناقب صد در صد صحیح است.

این که ما بگوییم امیر المؤمنین برای خودش دعوت نکرده و اقرّ علی خلافتهم یا این آقا جاهل است یا معاند است. البته الجمع مهما امکن اولی من الترک (هم جاهل باشد و هم معاند)!

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها