برنامه «حبل المتین» - 25 09 1403 (دویست و بیست و پنجم)
عنوان برنامه: بررسی معنای «مولا» در حدیث غدیر از منظر علم لغت و نحو و دلالت آن بر اولویت
کلیدواژه: مولا؛ حدیث غدیر؛ امامت؛ ولایت؛ اولیٰ؛ ولی؛ بیعت؛ معاویه؛ سوریه!
استاد: حضرت آیت الله حسینی قزوینی
مجری: آقای علی اسماعیلی
مجری:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظیم، وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ، سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيم
سلام و درود خدمت شما دوستان عزیزم، بینندگان گرانقدر خانمها آقایان محترم که این لحظه شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و برنامه زنده «حبل المتین» را برای دیدن انتخاب کردید بهترینها را برای شما آرزومندم!
امروز را که پشت سر گذاشتیم، سالروز وفات حضرت «ام البنین»، همسر گرانقدر امیرالمؤمنین و مادر بزرگوار حضرت قمر منیر بنی هاشم ابوالفضل العباس (سلام الله علیهم اجمعین) بود، عرض تسلیت و تعزیت خدمت همه مشتاقان، شیفتگان و ارادتمندان این بانوی بزرگوار.
یکی از مولفهها و ویژگیهای فرزندان حضرت «ام البنین (سلام الله علیها)» در حادثه کربلا این بود که هر چهار فرزند عزیز و بزرگوارشان، حضرت ابوالفضل که بینظیر و ماه هستند و این ستاره های که می آمدند در مقابل لشکر رجز میخواندند، آنچه که به آن افتخار و بیان میکردند بحث ولایت مولی امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) بود.
این نشان از آن معرفتی دارد که این مادر نسبت به بچهها انتقال داده بود و آن ادبی که این مادر بزرگوار حضرت «ام البنین» نسبت به امیرالمؤمنین، و نسبت به فرزندان زهرا (سلام الله علیهم اجمعین) داشت در بچه ها هم الحمدلله سرایت کرده بود و ادب را نسبت به برادر بزرگوارشان حضرت سیدالشهدا داشتند که نهایتاً جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند و فدای برادرشان حسین کردند.
با افتخار با برنامه «حبل المتین» درسهایی از امامت و ولایت در خدمت شما هستیم این برنامه یک صد و سیزدهمین برنامه است که با این بحث، بحث امامت و ولایت تقدیم حضور شما میشود.
امشب هم مثل هفته های گذشته برنامه «حبل المتین» در محضر استاد عزیز، گرانقدر و بزرگوارمان حضرت آیت الله دکتر «حسینی قزوینی» هستیم، حضرت استاد سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ- ِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْمَرْأَى وَ الْمَسْمَع فَمَا شَيْءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَيْهِ السَّبِيل.
خدمت بینندگان عزیز و گرامی خالصانهترین سلامم را تقدیم میکنم موفقیت روز افزون برای همه گرامیان از خدای منان خواهانم!
ما طبق برنامه همیشگی مان عرایض مان را با یادی از صدیقه طاهره (سلام الله علیها) آغاز میکنیم، باشد که آن بانوی دو سرا سید النساء اهل الجنه اجمعین نظر لطف و گوشه چشمی به ما داشته باشد.
طرفدار علی بودم که بین آن همه دشمن
نشد جز شعله آتش در آنجا کس طرفدارم
گهی در خانه، گه بین در و دیوار، گه کوچه
خدا داند چه آمد بر سرم! کشتند صدبارم
گرفتم دامن مولای خود در چنگ و میگفتم
بزن قنفذ که من دست از امامم برنمی دارم
دلم بر شوهرم می سوخت چون قنفذ مرا می زد
نگاه غربت او بیشتر می داد آزارم
نگفتم راز خود با هیچکس، اما خدا داند
نمی آید به هم از درد، یک شب چشم بیدارم!
همانطوری که عزیزم اشاره کردند شام غریبان «ام البنین» است کسی که وارد خانه امیرالمؤمنین شد اسمش فاطمه بود، وقتی او را فاطمه صدا میکردند بچههای فاطمه زهرا به یاد مادرشان میافتادند خدمت امیرالمؤمنین آمد عرض کرد آقا جان میشود نام من را عوض کنید، حضرت فرمود مگر از نام فاطمه خوشت نمیآید گفت افتخار است ولی اسم فاطمه که میآید بچههای فاطمه چشمهایشان اشک آلود میشود به یاد مادرشان می افتند.
لذا از همان ابتدا با کنیه «ام البنین» مشهور شد، وقتی کاروان کربلا به مدینه رسید یکی از کسانی که به استقبال کاروان آمد «ام البنین» بود از «بشیر» سوال کرد کربلا چه خبر؟ گفت «عباس» را کشتند، گفت کربلا چه خبر؟ گفت «عون» را کشتند. دو سه مرتبه این طور سوال کرد «بشیر» پاسخ داد تا «ام البنین» عصبانی شد گفت:
«قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي»
بند دلم را پاره کردی!
«اَخبِرنِى عَن اَبِى عَبدَاللهِ الحُسَینِ(علیه السلام)»
از حسین برایم بگو!
«اَولَادِى وَ مَن تَحتَ الخَضرَاءَ کُلُّهُم فِدَاءُ لِاَبِى عَبدِاللهِ الحُسَینِ(علیه السلام)»
چهار فرزندم و تمام کسانی که زیر آسمان کبود هستند فدای امام حسین!
چه معرفت و ادبی این خانم دارد!
شنیدم اگر اشتباه نکنم آیت الله العظمی «خویی (رضوان الله تعالی علیه)» فرموده بود حاجتها و مشکلات مهمی که دارم متوسل به «ام البنین» میشوم.
خیلی عجیب است، خودمان هم بارها بوده در بعضی از مشکلات و گرفتاریها هزار تا صلوات برای «ام البنین» که نذر کردیم برو برگرد ندارد، مگر اینکه نیتمان یک مقدار خالص نباشد. نیت خالص باشد خیلی پیش امیرالمؤمنین آبرو دارد، پیش امام حسین آبرو دارد.
ابوالفضل هم که فرزندش است به قول بنده خدایی نوشته اینکه چهار تا فرزند داشته باشی فقط بگوید یا حسین یعنی «ام البنین» خدای عالم روحت را شاد کند و شادی شادتر کند مقامت بالاست بالاتر کند، درجاتت عالی است خدا به حق سید الشهداء عالیتر کند!
مجری:
سلامت باشید خیلی ممنونم، دوستان اگر در خاطره شریف تان باشد، در درسهای از امامت و ولایت به کلمه مولی رسیدیم کلمه مولی یکی از آن واژههایی است که خیلی در موردش بحث است؛ چون کلمه مولی کلمه ولی از آن واژهها و کلماتی است که وجود نازنین نبی مکرم و معظم (صلوات الله علیه و آله) بارها در طول عمر شریف شان برای امیرالمؤمنین به کار بردند و هم در بحث غدیر و خطبه غدیر و... به کار بردند.
بعضیها دنبال این هستند که واژه مولی را به سمت و سوی دیگر، محبت و دوستی ببرند و آن بحث ولایتی که مطرح است را زیر سوال ببرند، و بگویند آن که پیامبر گفت هر که من مولای او هستم این علی هم مولای اوست، بحث محبت است یعنی علی را دوست بدارید، علی را دوست داشته باشید در حالی که اینجا اصلاً این مباحث مطرح نیست و بحث ولایت و بحث رهبری، بحث خلافت و جانشینی است، حالا میخواهیم ان شاءالله بحث مان را در محضر استاد ادامه بدهیم جناب استاد علمای علم نحو و حدیث در رابطه با کلمه مولی به صراحت گفته اند که به معنای اولی است یا خیر؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه، وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ
در جلسه گذشته اشاره کردیم که بعضی از علمای اهل سنت و بعضی از سردمداران وهابی به صراحت میگویند کلمه مولی به معنای اولیٰ نیست، اولی یعنی اولویت داشتن برای تشکیل حکومت، خلافت، امامت همان تعبیری که خدای عالم در آیه ۶ سوره احزاب دارد:
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است!
سوره احزاب (33): آیه 6
یعنی ولایت نبی مکرم بر مومنین از خود مومنین قویتر است. بعد مثل «آمدي» مثل «عضد الدین ایجی، شریف جرجانی، ولی الله دهلوی (سردمدار وهابیت معاصر)، آلوسی» همه گفتند اصلاً مولی امکان ندارد به معنای اولی بیاید، نه در لغت، نه در تفسیر نه در حدیث.
مطالبی از علمای بزرگ صرف و نحو و از بنیانگزاران ادبیات عربی مثل «کلبی، فرا، اخفش، و...» آوردیم اینهای که بنیانگزاران ادبیات عرب هستند، همه صراحت دارند که مولی یکی از معانیش اولی است.
اما این سوالی که حضرتعالی فرمودید، کتابی به نام «مجاز القرآن - ابوعبیده محمد ابن مثنای تیمی متوفی ۲۱۰» است ایشان از استوانههای علمی اهل سنت است، در علم قرآن، معانی بیان، صرف نحو جزء سرآمد عصر خودش بوده است. ایشان در این کتاب صفحه ۲۰۹ در آیه ۵۷ سوره حدید دارد: (هِي مَوْلَاكُمْ)
(فَالْيوْمَ لَا يؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِي مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)
پس امروز نه از شما فديهاي پذيرفته ميشود، و نه از کافران؛ و جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان ميباشد؛ و چه بد جايگاهي است!
سوره حدید (57): آیه 15
اینها را وارد آتش میکنند، خدا میگوید (هِي مَوْلَاكُمْ) آتش مولای شما هست، مولی یعنی چه دوست شما است؟ نه، «اولیٰ بکم» شما که حرف خدا را قبول نکردید، امروز این آتش بر شما ولایت دارد و مسلط هست به هر نحوی که خودش بخواهد با شما رفتار میکند.
«سیر اعلام النبلاء»؛ در رابطه با آقای «ابوعبیده» میگوید:
«أبو عبيدة الإمام العلامة البحر»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة : التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج9، ص445
ایشان امام، علامه و دریایی از علم است. «سلیمان ابن بنین دقیق نحوی متوفای ۶۱۴» کتابی دارد « اتفاق المباني وافتراق المعاني»، در رابطه با معانی بیان هست ایشان هم در صفحه ۱۳۸ در ذیل آیه شریفه:
(ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ)
اين براي آن است که خداوند مولا و سرپرست کساني است که ايمان آوردند؛ اما کافران مولايي ندارند!
سوره محمد (47): آیه 11
(وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ) دارد:
«مأواكم النار هي مولاكم أي أولى بكم»
اتفاق المباني وافتراق المعاني؛ اسم المؤلف: سليمان بن بنين الدقيقي النحوي الوفاة: 614هـ، دار النشر: دار عمار - الأردن - 1405هـ 1985م، الطبعة : الأولى، تحقيق: يحيى عبد الرؤوف جبر، ج1، ص138
جایگاه شما آتش و او هم مولای شما هست یعنی «ای اولی بکم» همچنین «بخاری» به عنوان یک محدث مقبول اهل سنت در رابطه با تفسیر سوره حدید آیه 15(النَّارُ هِي مَوْلَاكُمْ) میگوید:
«مَوْلَاكُمْ أَوْلَى بِكُمْ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1358، ح359
مولی به معنای اولی است، نمیدانم آقایانی که میگویند همچین چیزی نیست شیعه این را درست کرده این کلمه مولی به معنای اولی در کتابهای ادبیاتی و کتابهای نحوی، کتابهای حدیثی اهل سنت چه کار میکند؟
اگر دیگر کتب شان را آقایان زیر سوال ببرند «صحیح بخاری» را نمیتوانند زیر سوال ببرند؛ چون اگر زیر سوال ببرند خیلی از مبانی اعتقادی شان بهم میریزد، معمولا میگویند همانطوری که کسی آیه قرآن را انکار کند زندیق و ملحد هست اگر حدیث «بخاری» را هم کسی انکار کند زندیق و ملحد است.
در همایش «صحیح بخاری» در «زاهدان» یکی از علمایشان گفت اگر کسی بخواهد در رابطه با احادیث «بخاری» تحقیق کند، مساوی با زندقه و الحاد است، میگوید در رابطه با «صحیح بخاری» حق تحقیق هم ندارد، این کتاب بعد از قرآن اصح الکتب است.
«ابن حجر عسقلانی» در کتاب «فتح الباری - شرح صحیح بخاری» جلد هشتم در صفحه ۵۰۶ در همان (هَي مولاکم) میگوید:
«مولاكم أولى بكم قال الفراء في قوله تعالى مأواكم النار هي مولاكم يعني أولى بكم وكذا قال أبو عبيدة وفي بعض نسخ البخاري هو أولي بكم»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج8، ص628
«فرا» که از بنیانگزاران ادبیات عرب است در آیه شریفه: (مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِي مَوْلَاكُمْ) سوره حدید آیه 15 میگوید «يعني أولى بكم» مولی به معنای اولی آمده است «ابو عبیده» هم همین تعریف را کرده است. در بعضی از نسخههای «بخاری» هم «اولی بکم» آمده است.
اینها نمونهای از بزرگان محدثین و علمای نحو اهل سنت هستند، که به صراحت گفتند مولی به معنای اولی است. «من کنت مولی فعلی مولی»؛ یعنی من نسبت به هر کس از او به خودش بیشتر اولویت دارم، علی هم این چنین است. همانطور که آیه شریفه ۶ سوره احزاب میگوید: (النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)؛ بعد از من «علی اولی بکم من انفسکم» دیگر ما هیچ دعوایی نداریم.
این مطالب را از «کلینی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، سید مرتضی، علامه حلی و مجلسی» نیاوردیم مطالب همه از بزرگان شما، بویژه «صحیح بخاری» و بنیانگزاران ادبیات عرب مثل «ابو عبیده و فرا» و امثال اینها است.
مجری:
خیلی ممنونم، استاد شاید خیلی برای مخاطبین عزیز ما مهم باشد ببینیم نظر برخی از علمای بزرگ و بلند آوازه اهل سنت بالاخره شخصیتهایی که معروف هستند شناخته شده هستند مردم همه میشناسند، اهل سنت برای شان احترام قائل هستند در رابطه با کلمه «ولی و مولی» آنها چه گفتند؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
این سوال خیلی سوال خوبی است من از عزیزان تقاضا دارم، در این زمینه دقت داشته باشند. کتاب «معجم و مقایس اللغه - ابن فارس» را ملاحظه بفرمایید، در حقیقت «معجم مقایس اللغه» رفته لغتها را از ریشه بررسی کرده است.
«لسان العرب» استعمالات جامعه را بررسی کرده است آن چه که در زبان مردم استعمال شده است. «صحاح اللغة» بررسی کرده که مثلاً در لغت به چه معنا است در اصطلاح به چه معنا است.
کتاب «مقایس اللغة» ریشه ها را مورد بررسی قرار داده است مثلاً «ضرب» ریشه اش چه بوده یا «اکرم» ریشه اش چه بود است. این کتاب با تحقیق «عبدالسلام محمد هارون» که از شخصیتهای پرآوازه اهل سنت است کمتر کسی است که با اسم «عبدالسلام محمد هارون» آشنا نباشد.
ایشان در مورد کلمه «ولی» میگوید:
«(ولى) الواو واللام والياء: أصل صحيح يدل على قرب»
از نظر ریشه ولی به معنای نزدیک است.
«ومن الباب المولى»
از همین باب ولی مولی هم است مولی در حقیقت ریشه اش به ولی بر میگردد. من جمله:
«الممتق والمعتق، والصاحب، والحليف، وابن العم، والناصر، والجار»
بعد میگوید:
«وكل من ولى أمر آخر فهو وليه»
هر کس متصدی تدبیر دیگری است میگویند ولی او است، معلم متصدی تربیت علمی بچههاست ولی بچهها است، پدر متصدی تربیت بچه هست میگویند ولی بچه است. مرد متصدی هزینه و تامین زندگی همسرش است میگویند ولی زن هست.
میگوید کلمه ولی به معنای تدبیر امور آن که تحت سرپرستی او و متصدی کارهای او است. اگر این شد کلمه مولی هم «من کنت مولی فعلی مولی» یعنی هر کس من متصدی امور او هستم امور دینی دنیوی اخروی علی هم متصدی دینی، دنیوی و اخروی او است. ما هم همین را میگوییم چیزی بالاتر از این را نمیگوییم.
«سبط ابن جوزی» که از علمای بزرگ اهل سنت است «ذهبی» در «تاریخ اسلام» جلد 47 صفحه 184 وقتی به «سبط ابن جوزی» میرسد میگوید:
«الإمام، الواعظ، المؤرخ شمس الدين، أبو المظفر التركي، ثم البغدادي العوني الحنفي. سِبْط الإمام جمال الدين أبي الفرج ابن الجوزي وكان إماما، فقيها، واعظا، وحيدا في الوعظ، علاّمةً في التاريخ والسير وافر الحرمة، محبباً إلى الناس، حُلْوَ الوعظ، لطيف الشمائل، صاحب قبول تام»
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج48، 184
«الامام» کلمه امام را معمولاً اهل سنت برای هر کس استعمال نمیکنند، برای کسانی که بالاترین مرتبه علمی هستند استعمال میکنند. واعظ مورخ و حنفی تا آنجایی که میگوید: « وكان إماما، فقيها، واعظا، وحيدا في الوعظ، علاّمةً في التاريخ والسير» هم امام، فقیه، و علامه در تاریخ و سیره است «صاحب قبول تام» «سبط ابن جوزی» در یک مرحلهای است که همه او را به عنوان یک شخصیت علمی حرفش را قبول دارند.
آقای «سبط ابن جوزی متوفای 654» در کتاب «تذکرة الخواص» خودش در رابطه با مولی «من کنت مولی فعلی مولی» معنای مولی چیست؟ ده تا معنا برای مولی ذکر میکند میگوید دهمین معنا این است که مولی به معنای اولی است، «اولی بالتصرف»
«و العاشر بمعنى الأولى»
تا آنجایی که میگوید وقتی رسول اکرم دست علی را گرفت فرمود:
«من كنت وليه و أولى به من نفسه فعلي وليه»
هر کس من ولی امر او هستم و اولی به او از خودش هستم علی هم ولی امر اوست.
بعد میگوید:
«فعلم ان جميع المعاني راجعة الى الوجه العاشر»
تمام ده معنایی که برای مولی ذکر کردیم همه به معنای دهم بر میگردد، ولی به معنای اولویت.
«و دل عليه أيضا قوله (ع)»
این حرفی که میزنیم مولی به معنای اولی است و دیگر معانی هم به او بر میگردد سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«ا لست أولى بالمؤمنين من انفسهم»
تذكرة الخواص؛ نویسنده: سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي (متوفاى654هـ)، ناشر: مؤسسة أهل البيت ـ بيروت، 1401هـ ـ 1981م، ص38 و 39
حضرت قبل از اینکه علی را نصب بکند این را همه شان نقل کردند فرمود «الست اولیٰ بکم من انفسکم قالو بلیٰ»؛ آیا من از شما بر خودتان ولایتم بیشتر نیست گفتند بله «من کنت مولی فعلي مولی»
مجری:
انجا هیچ کس هم اشکال نگرفت یا رسول الله این چه حرفی است که میزنید من اولای بر شما هستم همه گفتند بله.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله، و سه روز هم همه آمدند با حضرت امیر بیعت کردند، این خیلی عجیب است در رأس بیعت کننده ها خلیفه دوم بود گفت:
«يا ابن أبي طالب اصبحت اليوم ولي كل مؤمن»
البداية والنهاية ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت، ج 7، ص 350
بعضی جاها مولی دارد ولی «ابن کثیر دمشقی در البدایه و النهایة» جلد ۷ صفحه ۳۵۰ میگوید عمر بن الخطاب گفت «اصبحت اليوم ولي كل مؤمن»، همین تعبیر را «ابن اثیر جزری در اسد الغابه» دارد.
بعد آقای «سبط ابن جوزی» میگوید همه معانی به معانی دهم بر میگردد و این حرف ما را فرمایش پیغمبر تایید میکند «ا لست أولى بالمؤمنين من انفسهم»
«و هذا نص صريح في اثبات امامته»
این نص صریح در اثبات امامت علی بن ابی طالب است.
«و قبول طاعته»
و قبول و نص صریح است که اطاعت علی بر همه واجب است علی امام همه است. نمیدانیم این آقایان که این حرف را زدند تا چقدر پایبند بودند یا پایبند نبودند الله اعلم!
بعد میگوید پیغمبر فرمود:
«و أدر الحق معه حيث ما دار و كيف ما دار فيه دليل على انه ما جرى خلاف بين علي (ع) و بين أحد من الصحابة الا و الحق مع علي (ع)»
این روایت آورده که میگوید پیغمبر فرمود: حق با علی است علی با حق است، این دیگر مسئله تمام است.
حالا تعابیری که آقایان در کتاب هایشان آوردهاند و صاحب قبول تام و مورد قبول عموم مردم هم بوده، آیا واقعاً معتقد بودند ولی از ترس جانشان تشیع شان را اظهار نکردند یا خدایی نکرده منافع دنیوی و مسائل دیگر مانع شد که ولایت امیرالمؤمنین را قبول نکنند!
این آقا میگوید: «و هذا نص صريح في اثبات امامته»؛ یعنی حدیث غدیر با «الست اولیٰ بکم للمؤمنین» قبل از او نص روشن و واضح است که پیغمبر امامت علی را اثبات کرده است. نمیدانیم آقایان فردای قیامت چه کار میخواهند بکنند؟
«شوکانی» زیدی سلفی است، در «عربستان» عمدتاً کتابهای «شوکانی» را چون با مذاق وهابیت میسازد مرتب دارند چاپ میکنند. دکتر «عبدالرحمان عمیره» این کتاب را تحقیق کرده است ایشان دارد:
«(مأواكم النار هي مولاكم) أي هي أولى بكم والمولى في الأصل من يتولى مصالح الإنسان ثم استعمل فيمن يلازمه»
فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني الوفاة: 1250، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج5، ص171
اصلا کلمه مولی اصل برای این استعمال میشود که کسی که تدبیر امور مردم را دارد یعنی کسی که در راس حکومت است کسی که ولایت، خلافت و امامت دارد.
«قرطبی متوفی ۶۷۱» و تفسیرش جز تفسیرهای خیلی رده بالا و مقبول همه مذاهب اهل سنت، ایشان هم در تفسیرشان جلد 20 صفحه ۲۵۱ همین تعبیر را دارد:
«هي مولاكم أي أولى بكم»
بعد میگوید:
«والمولى من يتولى مصالح الإنسان»
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ح17، ص248
مولی در حق کسی استعمال میشود که متصدی تدبیر امور مردم باشد، مولی به معنای دوست نیست وقتی این است و شما که لالایی بلد هستید چرا خواب تان نمیآید؟
به قول مرحوم «شیخ صدوق» قیامت با همه سختیهایش تماشایی است، اولین محکمه طبق کتاب «صحیح بخاری»:
«عن عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه أَنَّهُ قال أنا أَوَّلُ من يَجْثُو بين يَدَيْ الرحمن لِلْخُصُومَةِ يوم الْقِيَامَةِ»
اولین محکمه عدل الهی هم در رابطه با ظلم به حضرت امیر تشکیل خواهد شد.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1458، ح3747
خدا ان شاءالله قسمت کند، آنجا بیرویم ببینیم چه هست، در سایه سار حضرت امیر یک عنایتی بکند ما را ان شاءالله از عذاب قیامت شفاعت مان کند و بیرویم تماشا کنیم و واقعاً تماشایی است. تماشای محکمه عدل علی، به نظرم کمتر از لذتهای بهشت نیست، شاید بالاتر از لذت بهشت باشد.
مجری:
یک طرف قضیه کسانی هستند که در آن دوره این حق را ضایع کردند، یک طرف که خیلی مهم هست این آدمها و افراد و علمایی که در طول تاریخ توجیه کردند حاضر نشدند حق را بپذیرند.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
دوستان عزیز دعا کنیم خدای عالم ما را با ایمان به ولایت علی از دنیا ببرد و شیطان آن آخر عمری سرمایه ولایت را از ما نگیرد! یا الله یا الله گفتن خیلیها کردند شیطان ششصد سال یا ششصد هزار سال خدا را عبادت کرد و آخر از درگاه خدا رانده شد. در رابطه با سجده حضرت آدم گفت فقط یا الله میگویم و آدم را سجده نمیکنم.
در پشت بعضی از تاکسیها مخصوصا در قسمتهای تلفیقی مینویسند "فقط بگو یا الله" من گفتم این "فقط یا الله" زیرش هزار تا یا شیطان و شرک خوابیده است. الله که پیغمبر او:
(وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيبِ وَالشَّهَادَةِ فَينَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)
بگو: «عمل کنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را ميبينند! و بزودي، بسوي داناي نهان و آشکار، بازگردانده ميشويد؛ و شما را به آنچه عمل ميکرديد، خبر ميدهد!»
سوره توبه (9): آیه105
(وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ) نباشد، این یا الله هیچ فایدهای ندارد شیطان هم یا الله گفت.
«علامه امینی (رضوان الله تعالی علیه)» یک کتابی به نام «المقاصد العلية في المطالب السَنِيَة » دارد، عزیزانی که عربی بلد هستند (نمیدانم ترجمه شده یا نه خبر ندارم) آنهایی که عربی بلد هستند بر خودشان واجب کنند، نذر کنند، عهد کنند نه یکبار بلکه هفت – هشت تا ده بار این کتاب را از اول تا آخر بخوانند.
در کتاب «الغدیر - علامه امینی» روی بحث، جدل، مناظره و شبهات و جواب دادن رفته است خیلی به مقام حضرت امیر فرصت نکرده یعنی کتابش هم اقتضا نمیکرد؛ ولی در این کتاب «المقاصد العلیه» در حق امیرالمؤمنین این مرد بزرگ سنگ تمام گذاشته است.
انسان وقتی صفحه اولش را شروع کند، ولو گیج خواب هم باشد خواب از سرش میپرد، به قدری مطالب زیبا روایتهای ناب وجود دارد که در خیلی از کتابها نیست، همه را عمدتا از اهل سنت آورده است.
از جمله روایاتی که دارد، آدرس هم میدهم صفحه 181 یک بحث ایشان دارد، میگوید اینکه ملائکه مأمور شدند بر حضرت آدم سجده کنند به خاطر اینکه نور ما ائمه در صلب او بود؛ یعنی در حقیقت سجده بر نور اهل بیت بود نه بر حضرت آدم، حضرت آدم از بهشت بیرون آمد به ایشان گفتند حواست را جمع کن، سجدهای که ملائکه کردند به خاطر نور اهل بیت بود اگر میخواهی نجات پیدا کنی خدا را به اهل بیت که نورش در صلبت هست قسم بده
ایشان به نظرم سی – چهل تا روایت آورده است؛ یعنی آدم وقتی روایتها را نگاه میکند متوجه میشود این مرد بزرگ چه کار بزرگی کرده است. ما یک دفعه میایم ده بیست تاروایت در یک موضوع میآوریم هنر نیست، کامپیوتر، نرم افزار، فضای مجازی و اینترنت است کسی که مسلط باشد خیلی راحت میتواند در یک ساعت دو ساعت ولو یک کلمه از روایت در ذهنش باشد در بیاورد.
آن زمان، کامپیوتر، اینترنت و امکانات نبود و همه کتابها هم در دسترس ایشان نبود از این شهر به آن شهر از این کشور به آن کشور در رفت و آمد بود به «پاکستان، هند و...» سفر میکرد تا این کتابها را مطالعه کند و مطالب مورد نظرش را پیدا کند.
واقعاً کتاب «الغدیر» و بعضی از آثار ایشان مثل «المقاصد العلیه» به نظرم از معجزات قرن است. یعنی اینها با دو، دوتا و چهارتای بحث، بررسی و تحقیق نمیسازد، آنهم دست تنها این کار را انجام داده است یک مرتبه است انسان پنجاه – شصت نفر نیرو دارد کار میکند ایشان تنها این کار را انجام داده است و در هر موضوعی سی، چهل و پنجاه تا روایت مطرح میکند.
واقعا یک عنایتی حضرت امیر به ایشان کرده بود، خدا روحش را شاد کند، البته خودش نقل میکند من حضرت امیر را در خواب دیدم حضرت امیر به من امر کرد در این زمینه کاری انجام بدهم.
آن طوری که یادم است سال ۴۷ بود، تازه به «قم» آمده بودم روی شط العرب میان «ایران» و «عراق» نزاع بود و حتی تیراندازی هم شد. از «هویدا» هم یک مطلبی در این رابطه آورده بودند، «روزنامه توفیق» نوشته بود «هویدا» میگوید «اخ العرب قرمه سبزیون زور آمدیون» این جمله ان زمان ضرب المثل شده بود.
رابطه بین «ایران» و «عراق» کلاً قطع بود؛ ولی «علامه امینی» که از دنیا رفت یک هواپیمای اختصاصی از «تهران به بغداد» جنازه «علامه امینی» را برد و در حرم حضرت امیر دفنش کردند. اصلاً همه آن زمان مبهوت مانده بود، با اینکه رابطه قطع بود یک هواپیمای مسافری در آن پنج - شش ماه بین «ایران» و «عراق» تردد نداشت ولی:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و کار آفتاب کند!
مجری:
خیلی ممنون و متشکرم خیلی استفاده کردیم. یک استراحت کوتاه داشته باشیم و میان برنامه ببینیم و بعد در خدمت دوستان باشیم.
(میان برنامه)
مجری:
خیلی عالی از دوستان ممنون و متشکرم ... در خدمت مخاطبین هستیم، اولین تماس آقای «رحمانی از قزوین» نوجوان عزیزی که همیشه یار و یاور شبکه و بیننده هستند. آقای «رحمانی» سلام علیکم بفرمایید
(تماس بینندگان برنامه)
بیننده: (آقای رحمانی از قزوین – شیعه)
سلام علیکم... یک سوال راجع به مشرکین مکه داشتم، در مناظره آقای «خسروی» و «عقیل هاشمی» سر مشرکین مکه «عقیل هاشمی» به آیه ۳ سوره زمر احتجاج میکرد، بر این اساس مشرکین مکه خدا را قبول داشتند ولی از بتها برای تقرب استفاده میکردند؛ ولی آقای «خسروی» به آیه:
(أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيءٌ عُجَابٌ)
آيا او بجاي اينهمه خدايان، خداي واحدي قرار داده؟! اين براستي چيز عجيبي است!»
سوره ص (38): آیه 5
احتجاج میکرد و روایت آورد که مشرکین ۳۶۰ تا بت می پرستیدند، الان سوال من این است مدل شرک مشرکین مکه چطوری بود؟
مجری:
خیلی ممنونم موفق باشید. بیننده بعدی آقای «بهادری از کرج» روی خط ارتباطی هستن سلام علیکم بفرمایید
بیننده: (آقای بهادری از کرج – شیعه)
بسم الله الرحمن الرحیم سلام عرض میکنم خدمت حضرت آیت الله دکتر «حسینی قزوینی» و جناب آقای حاج «علی آقای اسماعیلی» شام غریبانه حضرت «ام البنین» (سلام الله علیها) را خدمت همه مسلمانان شیعیان مخصوصا آقای امام زمان عرض تسلیت دارم.
حضرت آقا «تحریرالشام» من در یک پیج دیدم که در قبرستان باب الصغیر آمده بودند و داشتند با «معاویه» بیعت میکردند. من نمیدانم واقعاً جای تاسف دارد وقتی هم که میگوییم «معاویه» این همه دست به جنایت زده میگویند آقا چیزی به «معاویه» نگوید ایشان خال المؤمنین است؛ چون خواهرش «ام حبیبه» همسر رسول خدا بوده است.
حضرت آقا مقام «عایشه» پیش اهل سنت بالاتر است یا مقام «ام حبیبه» که دختر «ابوسفیان» است مقام ابی بکر بالاتر بود، یا مقام «ابوسفیان» چرا به محمد بن ابی بکر خال المؤمنین نمیگویند مگر خواهرش خانم «عایشه» نبود، مگر فرزند ابوبکر نبود؟ چون پرورش یافته یا مکتب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بوده، اگر واقعا خال المؤمنین امتیاز بوده که «حیی ابن اخطب یهودی» هم دخترش «صفیه» زوجه رسول خدا است باید صاحب شرافت باشد.
ثانیاً میگویند آقا ایشان کاتب وحی بوده کجا بوده است؟ ایشان سال دهم هجرت اسلام آورده و از دوران وحی چیزی باقی نمانده بود که کاتب وحی باشد؛ چون رسول خدا «معاویه» خیلی رسول خدا را آزار داد و بدیها در مورد ایشان گفته بود.
پدر ایشان «ابوسفیان» سال هشتم در فتح مکه با زبان مسلمان شد «معاویه» نامهای برای پدرش نوشت و او را خیلی سرزنش کرد که چرا مسلمان شدید ناچاراً چون اسلام گسترش پیدا کرد و وسعت گرفت همین «معاویه» ابن «ابوسفیان» مجبور شد به زبان مسلمان بشود به واسطه جناب عباس عموی پیغمبر ایشان حضرت رسول اکرم خواست یک امتیازی به «معاویه» بدهد، تا از خجالت بیرون بیاید رسول خدا برای رعایت تقاضای عم بزرگوارش او را کاتب مرسلات نمود این را «مسلم نیشابوری» نقل کرده است.
«مداینی» هم گفته «زید ابن ثابت» کاتب وحی بوده «معاویه» نویسنده نامه های حضرت با اعراب بوده با اینکه فرزند جناب ابوبکر خلیفه اول برادر ام المؤمنین عایشه بوده وقتی «عمرو ابن عاص و «معاویه» ابن خدیش» جفتشان (لعنت الله علیهما) مصر فتح کردند از جناب محمد منع آب نمودند و با شدت و عطش او را کشتند و در شکم خر مرده گذاشتند و آتش زدند وقتی خبر به «معاویه» رسید زیاد از حد اظهار فرح و شادمانی کرد چقدر جنایت در حق مسلمانان کرد؟ آیا شک و تردید دارند که به امر «معاویه» کبار از مؤمنین، هزاران نفر از طرفداران آقا امیرالمؤمنین را قتل عام کرد؟
آیا این شخص مؤمن، شمشیر برنده دین یعنی جناب «مالک اشتر» را به امر «معاویه» سم نداد؟ «عمرو عاص» والی «مصر» بود یا نبود چقدر اینها به مسلمانان ظلم کردند؟ یا کشتار «بسر ابن ارطاد» سی هزار نفر از مسلمانان مؤمن را به امر «معاویه» قتل عام کرد دستور داد که بریزید هرچه از شیعیان علی دیدید بکشید.
«معاویه» به «بسر ابن ارطاد» دستور داد با لشکر خود، سمت «مدینه، مکه، صنعا یمن» حرکت کند. بعد همچنین به «ضحاک ابن قیس فهری» و دیگران گفت بیروید مخالفین را قتل عام کنید وقتی هم که به «یمن» رسیدند، یکی از نوادگان جناب «عبدالمطلب، عباس عبیدالله ابن عباس ابن عبدالمطلب» والی بود خارج از شهر بود با خانه او رفتند سر دو فرزند کوچکش به نام «سلیمان و داوود» را در آغوش مادرشان سر برید.
این جنایتها را چه طوری میتوانند آقایون وهابی یا علمای وهابی توضیح بدهند اینها را چرا پای منبر به خاطر دفاع از «معاویه» نمیگویند؟
«معاویه» بالای هفتاد، هشتاد سال بالای ۱۷ هزار منبر لعن علی ابن ابیطالب را اعلام کرده بود آیا نباید اینها از «معاویه» ابراز انزجار و اعلام خشم کنند که به امیر مؤمنان خلیفه چهارم شان این همه ظلم کردند و امام حسن را شهید کردند؟
چه کار میخواست بکند بت پرستی کرد، شراب میخورد و علنا به رسول خدا فحاشی میکرد!
مجری:
تشکر از شما آقای «بهادری» عزیز لطف فرمودید. بعضی وقتها یک کارهایی در «سوریه» میکنند، اخیرا یک وهابی را دیدم یک کلیپی منتشر کرده بود گفته بود اگر میخواهید «سیده زینب» را زیارت کنید اول باید بروید برای «معاویه» گریه کنید و «معاویه» را زیارت کنید! این کارها دارد اتفاق میافتد معلوم است که هویت خودشان و وجود خودشان را دارند نشان میدهند.
امیدوارم هرچه خیر است برای مردم «سوریه» رقم بخورد مردم «سوریه» نباید گول این ظاهر سازیها را بخورند، اینها که به ظاهر شیک میآیند، ولی تفکرات خطرناکی دارند و معلوم نیست آینده چه اتفاقاتی میافتد، در این چند وقت اسرائیل جنایتکار چه بلایی بر سر «سوریه» آورده است و هر آنچه که از امکانات نظامی پدافند هوایی ناو ناوچه، هواپیما هرچه داشت همه را نابود کرده و عملاً هیچ چیزی دیگر برای تجهیزات نظامی در «سوریه» وجود ندارد و اینها هیچ اعتراضی هم تا الان نکردند و گفتند ما آمادگی برای جنگ دیگری نداریم.
اما سراغ مباحثی که مطرح شد بیرویم آقای «رحمانی از قزوین» استاد گفت در آن مناظرهای که مطرح شده آقای «هاشمی» گفت مشرکان مکه خدا را قبول داشتند برای تبرک در واقع به آنها متوسل میشدند، یا آنها را میپرستیدند به آیه ۳ سوره زمر استدلال کرده است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
اولاً بر اینکه در داشته باشیم:
(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيقُولُنَّ اللَّهُ)
و هرگاه از آنان سؤال کني: «چه کسي آسمانها و زمين را آفريده است؟» مسلما ميگويند: «الله»
سوره لقمان (31): آیه 25
این بحث فطرت شان است نه اینکه اینها واقعاً فاطر سماوات والارض را خدا میدانستند، میگوید اگر از فطرت اینها سوال کنند این عوامل الحادشان کنار برود اینها و فطرت شان باشند فطرتشان، فطرت خدا جویی است. هر کسی به دنیا میآید:
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ»
الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران: 1407 ق، ج6، ص 13
اضافه بر این آقای «رحمانی» عزیز وقتی میگوید:
(مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى)
اينها را نميپرستيم مگر بخاطر اينکه ما را به خداوند نزديک کنند
سوره زمر (39): آیه 3
اینها را عبادت میکنیم، تبرک و تیمن نمیگوید، دارند در برابر بتها عبادت میکنند. سوره کافرون دارد:
(قُلْ يا أَيهَا الْكَافِرُونَ؛ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ؛ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ؛ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ؛ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ، لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِي دِينِ)
بگو: اي کافران! آنچه را شما ميپرستيد من نميپرستم و نه شما آنچه را من ميپرستم ميپرستيد، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهايد ميپرستم، و نه شما آنچه را که من ميپرستم پرستش ميکنيد؛ (حال که چنين است) آيين شما براي خودتان، و آيين من براي خودم!
سوره کافرون (109): آیه 1 و 2
آنچه که شما عبادت میکنید من حاضر نیستم، گفتند یا رسول الله یک روز شما بیاید بتهای ما را عبادت کنید یک روز هم ما خدای شما را عبادت میکنیم. آیه نازل شد (قُلْ يا أَيهَا الْكَافِرُونَ؛ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ؛ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ)؛ فرضا هم من بیایم شما حاضر نیستید خدای من را عبادت کنید، شما تمام وجودتان وابسته به این بت ها است.
(وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ)؛ دو مرتبه آمده (لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِي دِينِ)؛ این خیلی واضح است که قضیه مشرکین «مکه» معتقد بودند در عالم مثل بعضی ها به «اهورا و اهریمن» و امثال اینها باور داشتند آنچه که برایشان محرز بود این بتها را میپرستیدند، پرستیدن یک شیء است تبرک یک شیء دیگر است.
مجری:
یعنی چیزی به عنوان خدا قبول نداشتند؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
به عنوان خدایی که آسمان و زمین را آفریده نه، میگفتند ما دسترسی به آن خدا نداریم، اگر بخواهیم دسترسی داشته باشیم باید این بت ها را بپرستیم تنها راه پرستش خدا این بتها است. شرک یعنی همین! یعنی در حقیقت در کنار خدا یک خدای دیگری قائل شدن، اصلا مشرک یعنی این، کافر کسی است که هیچی را قبول ندارد.
مشرک کسی است که دو تا خدا را قبول دارد، یک خدای واحد یکی هم خدای الکی مثل خرما و امثال اینها وقتی که گرسنه میشدند خدای شان را میخوردند، بعد که یک مقدار به وسعت میرسیدند خرما را می آوردند و عبادت میکردند، خرمایی که فقط به اندازه یک وعده به قول غذا برای آدم باشد این دیگر به درد خدایی نمیخورد.
لذا شما دقت کنید وضع مشرکین مکه حتی بعد از اینکه مسلمان هم شدند «معاویه» و «ابوسفیان» امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می فرماید:
«فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص374، خطبه 16
قسم به خدایی که عالم و دانه را آفرید «ما اسلمو»، «معاویه» و «ابوسفیان» مسلمان نشدند اینها «وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ» اینها کفرشان را مخفی کردند، و کفرشان تبدیل به نفاق شد این تعبیر حضرت امیر است.
اهل سنت هم در کتاب «مجمع الزوائد – هیثمی» مثل تعبیر حضرت امیر (سلام الله علیه) را از قول عمار دارد:
«والله ما أسلموا ولكن استسلموا وأسروا الكفر فلما رأو عليه أعوانا أظهروه»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد؛ اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807، دار النشر: دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – 1407، ج1، ص113، ح439
روایتش معتبره میگوید «والله ما أسلموا ولكن استسلموا وأسروا الكفر».
مخصوصاً بحث در رابطه با «بنی امیه» را عزیزمان جناب آقای «بهادری» مطرح کردند دوستان مراجعه کنند آیه ۶۰ سوره اسراء (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ)
(وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَينَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيانًا كَبِيرًا)
(به ياد آور) زماني را که به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد؛ (و از وضعشان کاملا آگاه است.) و ما آن رؤيايي را که به تو نشان داديم، فقط براي آزمايش مردم بود؛ همچنين شجره ملعونه [= درخت نفرين شده] را که در قرآن ذکر کردهايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) ميکنيم؛ اما جز طغيان عظيم، چيزي بر آنها نميافزايد!»
سوره اسراء (17): آیه 60
آقایان بگویند شجره ملعونه در قرآن چه کسی است باید روی آن کار کنند، به کتابهای شیعه هم مراجعه نکنند. الان من یکی دو مورد را میآورم این کتاب «عمدة القاری شرح صحیح بخاری - بدرالدین عینی متوفای ۸۵۵» است. ایشان در جلد نوزدهم میگوید مراد از شجره ملعونه «بنی امیه» هستند که از «ابن ابی حاتم و...» نقل کردند بر اینکه رسول اکرم دید «بنی امیه» دارند از منبرش مثل میمون دارند بالا میروند.
خدای عالم آیه فرستاد: (وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَينَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ)؛ و بعد از آن تا آخر عمر نبی مکرم خوشحال نشد، اظهار مسرت نکرد؛ چون میدانست بعد از او «بنی امیه» روی کار میآیند و جنایت میآفرینند.
همچنین «قرطبی» در تفسیرش جلد ۱۰ صفحه ۲۸۳ همین تعبیر را دارد:
«وقرأ الحسن بن علي في خطبته في شأن بيعته لمعاوية : وإن أدري لعله فتنة لكم ومتاع إلى حين»
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر : دار الشعب – القاهرة، ج10، ص283
امام حسن (سلام الله علیه) در خطبهای که بعد از صلح «معاویه» خواند همین آیه را خواند: (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ) و امثال این قضایا، یا آیه ۲۸ و ۲۹ سوره ابراهیم:
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ)
آيا نديدي کساني را که نعمت خدا را به کفران تبديل کردند، و قوم خود را به سراي نيستي و نابودي کشاندند؟!
سوره ابراهیم (14): آیه 28
آیا این کسانی که نعمت خدا را تبدیل به بت کردند این تفسیری را که ملاحظه میفرماید «تفسیر طبری» است این تفسیر از معتبرترین تفسیر اهل سنت است. در جلد سیزدهم میگوید مراد از: (بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا) دو قبیله فاجر، بلکه افجر است.
«قال بنو المغيرة وبنو أمية فأما بنو المغيرة فقطع الله دابرهم يوم بدر وأما بنو أمية فمتعوا إلى حين»
جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ اسم المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبري أبو جعفر الوفاة: 310، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1405، ج13، ص220
«بنو المغیره» در روز بدر اینها به درک واصل شدند و تمام شدند اما «بنو امیه» تا مدتی زنده بودند. بعد باز در «تفسیر ابن کثیر» همین تعبیر را دارد که مراد از (الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا) «بنی امیه» است. «حاکم نیشابوری» هم میگوید روایت صحیح است.
بعد جالب است عزیزانی که در فضای مجازی مسلط هستند اینها را در فضای مجازی منتشر کنند تا به گوش همه علقه مضقههایی برسد که متاسفانه یک عده دارند به آنها توجه میکنند.
متأسفانه حتی رسانههای ملی مان از اینها به عنوان مسلحین یا افراد مؤمن در دو طرف مؤمن هستند یاد میکنند (مرده شور خودت را ببرد که با این وضع داری از اینها به عنوان مؤمن تعبیر میکنی) اینها بیعت با «معاویه» را در راس کارشان قرار دادند.
«مستدرک حاکم – نیشابوری» در جلد چهارم، صفحه ۵۳۴ دارد:
«قال أبو سعيد الخدري رضي الله عنه قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن أهل بيتي سيلقون من بعدي من أمتي قتلا وتشريدا وإن أشد قومنا لنا بغضا بنو أمية وبنو المغيرة وبنو مخزوم هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 4، ص 534، ح 850
اهل بیتم بعد از من از امت من آوارگی و شهادت میبینند «وإن أشد قومنا لنا بغضا بنو أمية وبنو المغيرة وبنو مخزوم »؛ شدیدترین قوم نسبت به ما اهل بیت از نظر بغض «بنو امیه، بنو المغیره و بنو المخزوم» هستند.
رسول اکرم میگوید دشمنترین قوم برای در رأسش «بنی امیه» است این آقایان هَیْ بیایند بگویند «معاویه» چنین و چنان است.
ببینید اینها کاملاً مشخص که وقتی «بخاری» میآید فضائل علی، فضائل ابوبکر، فضائل عمر را میآورد ولی به «معاویه» میرسد دیگر فضائل نمیگوید بلکه میگوید «باب ذکر معاویه» همه گفتند چون در شأن «معاویه» یک روایت صحیح نداریم، دهها روایت در مذمت «معاویه» داریم دهها روایت، لعن نبی مکرم به صراحت نسبت به «معاویه» داریم و این را همه نقل کردند. این مطالب را نمیدانم آقایان دیدند یا ندیدند!
یک جملهای دیگر هم بگویم و عرضم را تمام کنم، آقای «طحاوی» کتابی دارد به اسم «شرح و معانی الاثار» ایشان از استوانههای علمی و فضل اهل سنت است. در اینجا میگوید کسی آمد «ابن عباس» بودیم روایتی را از «معاویه» نقل کرد
«عن عِكْرِمَةَ أَنَّهُ قال كنت مع بن عَبَّاسٍ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ نَتَحَدَّثُ حتى ذَهَبَ هَزِيعٌ من اللَّيْلِ فَقَامَ مُعَاوِيَةُ فَرَكَعَ رَكْعَةً وَاحِدَةً فقال بن عَبَّاسٍ من أَيْنَ تُرَى أَخَذَهَا الْحِمَارُ»
شرح معاني الآثار؛ اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن سلامة بن عبدالملك بن سلمة أبو جعفر الطحاوي الوفاة: 321، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1399، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد زهري النجار، ج1، ص289
این الاغ این روایت را از کجا شنیده است! یعنی از «معاویه» ابن عباس به عنوان الاغ تعبیر میکند.
«بدرالدین عینی» هم وقتی این را میآورد در «نخب الأفکار فی تنقیح مبانی الأخبار فی شرح معانی الآثار»
«من أَيْنَ تُرَى أَخَذَهَا الْحِمَارُ»
میگوید روایتش:
«أخرج ذلک من طریقین صحیحین على شرط مسلم»
نخب الأفکار فی تنقیح مبانی الأخبار فی شرح معانی الآثار؛ ط وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامیة – قطر، ج5،ص81
دو تا روایت دارد هر دو روایت هم صحیح است و شرایط شرح صحیح مسلم را دارد. این واضح و روشن است.
یا اینکه رسول اکرم وقتی «ابوسفیان» سوار بر شتر بود جلوترش «معاویه» بود پشت سرش هم برادرش «یزید» بود فرمود:«لعن الله القائد والراكب والسائق»
«ومنه قول الرسول عليه السلام وقد رآه مقبلا على حمار ومعاوية يقود به ويزيد ابنه يسوق به لعن الله القائد والراكب والسائق»
خدا آن کسی که سوار است لعنت کند، کسی که جلودار است لعنت کند، کسی که پشت سرش هم است لعنت کند.
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج5، ص622
آدرس مطلب را آقایان مراجعه کنند (مسند بزاز جلد ۹ صفحه ۲۸۶ مجمع الزوائد جلد ۱ صفحه ۱۱۳) همان روایت عمار که آنجا بود، (تاریخ طبری جلد ۵ صفحه 622) اینها کاملاً مشخص است و خیلی واضح و روشن است «هیثمی در مجمع الزوائد جلد ۱ صفحه ۱۱۳ و جلد ۱ صفحه ۱۴۸» میگوید: «رجاله ثقات»
مجری:
خیلی ممنون یک سوال در فضای مجازی یکی از بینندههای شبکه برایمان فرستادند «محمد از افغانستان» گفتن گهگاهی با اهل سنت بحث میکنم البته من خیلی علم ندارم در یک بحث به من گفتند که از «عایشه» دو هزار و چند صد روایت و حدیث نقل شده؛ اما چرا از حضرت زهرا فقط چند روایت و حدیث نقل شده است؟ این را توضیح بفرمایید.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
اتفاقا من این مطلب و سوال را در گزارشاتی که دوستان داده بودند دیروز بعد از نماز صبح دیدم و خواندم.
این یکی از دردهای بیدرمان جهان اسلام است که «عایشه» با اینکه سال دوم هجرت با نبی مکرم ازدواج کرده است، نبی مکرم حداقل ده – یازده تا همسر داشت از ۱۰ شب یک شب نوبت «عایشه» بود. مجموع روایاتی که آقایان از «عایشه» آوردهاند (2221) دو هزار دویست و بیست و یک روایت است.
از حضرت صدیقه طاهره کلاً در منابع روایی اهل سنت (18) هجده تا روایت دارند! حضرت زهرا که از اول بچگی با پیغمبر بود، و تا ۹ سالگی خانه پیغمبر بود، بعد از نه سالگی هم خانه پیغمبر دیوار به دیوار حضرت زهرا بود، هر روز هم رسول اکرم صبحانه را منزل حضرت زهرا میل میکرد. مسافرت میرفت آخرین کسی که خداحافظی میکرد حضرت زهرا بود، از مسافرت میآمد اول کسی که زیارت میکرد حضرت زهرا بود.
آن وقت کل روایاتی که از حضرت زهرا آوردهاند هجده روایت شده است! این واقعا خیلی عجیب است من نمیدانم آقایان اهل سنت میخواهند چه کار کنند؟
مجری:
البته آن اهل سنتی که از این عزیز شیعه مان سوال کردند، ایشان یک جواب هم داده و آن جواب را برای ما نوشتن؛ اما نکته اینجا است که اهل سنت در «صحیح بخاری» این تعداد را نقل کردند و الا روایات حضرت زهرا خیلی زیاد است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
«صحیح بخاری» از حضرت زهرا یک روایت بیشتر ندارد.
مجری:
در مجموع اهل سنت هجده تا روایت نقل کردند!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله، در مجموع اهل سنت هجده تا روایت از حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل کردند. در رابطه با حضرت زهرا (سلام الله علیها)، در «صحیح بخاری» ببینیم کلاً از حضرت زهرا (سلام الله علیها) چند تا روایت دارد.
این مقدمه «فتح الباری - ابن حجر» است ایشان آمده تمام کسانی که از نبی مکرم روایت دارد و «بخاری» آن روایت را نقل کرده در این جا آورده است.
«فاطمة الزهراء بنت سيدنا رسول الله صلى الله عليه وسلم حديث واحد»
هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1379 -، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي , محب الدين الخطيب، ج 1، ص 476
یک حدیث.
آقای «ابن حزم اندلسی» در کتاب «اسماء الصحابه» آورده «اسماء الثمانیة عشر» آن کسانی که ۱۸ تا روایت دارند ششمین فرد فاطمه بنت رسول است. کل روایات حضرت زهرا در کل کتب اهل سنت ۱۸ تا روایت نقل شده است.
اما در کتاب «صحیح بخاری» ملاحظه بفرمایید «عایشه» چند تا روایت دارد؟ حضرت زهرا یک روایت داشت.
«عائشة بنت أبي بکر الصدیق أم المؤمنین مائتان وإثنان وأربعون حدیثا»
دویست و چهل دو روایت (242) روایت! در منابع دیگر اهل سنت:
«ألفا حدیث ومائتا وعشرة أحادیث»
دو هزار دویست و ده (2210) روایت از «عایشه» دارند. از حضرت زهرا در مجموع هجده روایت.
از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در «صحیح بخاری» اصلاً روایتی ندارند. «حفصه بنت عمر» پنج تا روایت «خنساء بنت حذام حدیث واحد»، طبق حرف الفبا «خدیجه» باید قبل از خنسا باشد. از حضرت «خدیجه» هیچ روایتی ندارد.
در دیگر منابع اهل سنت در کل کتاب هایشان از حضرت «خدیجه» یک دانه روایت دارند! حضرت «خدیجه» که ۲۵ سال با نبی مکرم بوده و از نبی مکرم هفت تا فرزند دارد. «قاسم، طیب، طاهر، زینب، ام کلثوم، رقیه، حضرت زهرا (سلام الله علیها)» هم «کلینی» در کتاب «کافی» میگوید اینها فرزندان حضرت خدیجه هستند. هم «نووی» و صاحب «اسد الغابه» و دیگران میگویند این هفت فرزند همه از حضرت «خدیجه» هستند. یک فرزند هم از «ماریه قبطیه»، «ابراهیم» است.
با همه اینها از حضرت «خدیجه» یک دانه روایت دارند؛ یعنی در این ۲۵ سال هیچ روایتی نشنیده است! حتی اگر بنا باشد هر سال یک روایت شنیده باشد ۲۵ تا روایت باید داشته باشند.
ملاحظه بفرمایید از حضرت امیر (سلام الله علیه) چند تا روایت دارند؟ در کتاب «صحیح بخاری»:
«تسعة وعشرون حدیثا»
بیست و نه روایت!
خیلی عجیب است از «عایشه» 242 روایت بود؛ ولی از حضرت علی ۲۹ روایت! در دیگر منابع اهلسنت «اسماء الصحابه» کل روایات حضرت امیر پانصد سی و هفت (۵۳۷) روایت!
آن وقت «بخاری» یک حرف خیلی وقیح و زشتی دارد، از ابن سیرین نقل میکند:
«أَنَّ عَامَّةَ ما يروي عن عَلِيٍّ الْكَذِبُ»
عموم روایاتی که از علی نقل شده همه دروغ است!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1359، ح3504
«ابوهریره» که ۱۸ ماه بیشتر با پیغمبر نبود، مقدمه «صحیح بخاری» صفحه ۵۰۰ چقدر:
«أربعمائة وسة واربعون حدیثا»
چهار صد و چهل شش (446) روایت!
مجری:
بیست و نه تا کجا و چهار صد و چهل شش تا کجا!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
«ابو هریره» در مجموع کتابهای اهل سنت:
«خمسة الآف حدیث وثلثمائة وأربعة وسبعون حدیثا»
پنج هزار سیصد و هفتاد و چهار روایت (۵۳۷۴) «ابوهریره» ۱۸ ماه با پیغمبر بوده است. اگر اشتباه نکنم سال ششم بعد از جنگ خیبر مسلمان شد بعد «بحرین» رفت بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد.
مجری:
نکتهای که ایشان گفتند مثلاً یک استدلال آوردند که حضرت زهرا حیا داشت و از این حرفها، در حالی که استاد این را هم بفرمایید ما در منابع خودمان از حضرت زهرا خیلی روایت داریم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله، «موسوعة فاطمة الزهراء» بیست دو یا بیست و سه جلد است. ملاحظه بفرمایید دعاهای حضرت زهرا چقدر است، در «صحیفه فاطمه الزهرا» دعاهای زیادی نقل شده است.
«موسوعة حضرت زهرا (سلام الله علیها)» احادیث حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل شده است یعنی بیست و سه جلد در رابطه با احادیث حضرت زهرا، اخلاق حضرت زهرا و سیره حضرت زهرا کتاب نوشته شده است.
اگر استقصاء بشود با اینکه عمرشان بعد از نبی مکرم کوتاه بود، (شش ماه به قول آقایان اهل سنت و نود و پنج روز به قول شیعه) و در زمان پیغمبر که خود پیغمبر حضور داشتند و ایشان در صحنه بودند. اما در همین نود و پنج روز چقدر روایت از حضرت زهرا در منابع روایی مان چه شیعه چه سنی داریم!
خطبه غرایی که حضرت زهرا در مسجد بیان کردند، خطبهای که در عیادت زنان مهاجرین و انصار حضرت بیان کردند، خطبهای که در عیادت برای ام سلمه بیان کردند، خطبهای که در عیادت عایشه دختر طلحه بیان کردند، همینها خودشان یک موسوعه است؛ یعنی اگر همین چهار تا خطبهای که حضرت زهرا در جمع زنان خوانده، مقایسه با احادیث عایشه بشود اینها را تکه تکه کنیم خودش نزدیک پانصد - ششصد تا روایت میشود.
آن وقت آقایان از حضرت زهرا یک روایت در «بخاری» آورده اند و ۱۸ روایت در تمام کتب صحاح و سنن، مسانید، تاریخ، تفسیر و اخلاق آورده اند.
مجری:
این برادرمان گفتن با این اهل سنت صحبت کردن، اتفاقاً شما به آنها اشکال کنید بگویید چرا نیست؟ ایشان استدلال کرده مثلاً حضرت حیا داشتند صحبت نمیکردند، اینطوری نیست، روایات حضرت زهرا را خیلی زیاد داریم استاد اشاره کردند فقط چند تا خطبه ای که حضرت دارد حساب کنید، این خطبهها اگر ریز و تکه تکه بشود چه عدد از روایات میشود!
ولی نکته اینجا است ما میگوییم چرا شما نقل نکردید، ولی در منابع ما روایات بسیار زیاد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است.
استاد دو دقیقه بیشتر وقت نداریم، یک سوال دیگر خانم یا آقای «قنبری» از شهرستان «باغستان فردوس» پیام فرستاده و گفته در کتاب دینی دخترم در کمال تعجب مشاهده کردم که نوشته اولین مرد مسلمان «زید» بوده این در حالی است که در کتابها و مجالس به ما گفتند مولی علی (علیه السلام) اولین مسلمان بوده است. استاد بزرگوار آیا اینکه «زید» اولین مرد مسلمان بوده صحت دارد؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
دروغ است، دروغ است، دروغ است! اولین مسلمان بودن حضرت امیر (سلام الله علیه) حداقل در بیش از ۵۰ تا روایت اهل سنت آمده است. از جمله احتجاج حضرت در شورای شش نفره عثمان از اول من اسلم سوال میکند، غیر از من کسی بود؟ در آنجا «عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، و سعد ابن ابی وقاص» هستند همه گفتند والله غیر از تو هیچ کس اولین مسلمان نبوده است.
در «مسجد النبی» در زمان عثمان در جمع بیش از دویست نفر آنجا گفته است و این جمله ای:
«أنا اول من اسلم» یا «علی اول من اسلم» را حداقل در نزدیک ۵۰ تا ۶۰ روایت میشود پیدا کرد.
چون وقت هم تمام است من فقط یک روایت را نشان میدهم «مستدرک - حاکم نیشابوری» جلد ۳ صفحه 147، از خود «زید ابن ارقم» است.
«عن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال إن أول من أسلم مع رسول الله صلى الله عليه وسلم علي بن أبي طالب رضي الله عنه هذا حديث صحيح الإسناد»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص147
این را خود «زید ابن ارقم» نقل میکند و حدیث هم صحیح است.
مجری:
حالا این برادر یا خواهری که پیام فرستاده لطفاً متذکر بشود این کتابی که میگوید کتاب دینی کلاس چندم است و مثلاً اگر عکسی از آن دارد این را برای شبکه بفرستد ما این را پیگیری میکنیم، واقعاً اگر چنین چیزی در کتاب درسی مدرسه باشد افتضاح است، نمیدانم هیچ نظارتی نشده! در حالت خوش بینانه میگوییم شاید اشتباه دیده اید باز یکبار دیگر کتاب را نگاه کنید.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
شاید گفته باشد از فلان قبیله اولین مسلمان «زید ابن ارقم» بوده است یا از فلان شهر اولین مسلمان فلان کس بوده است اینها را میشود توجیه کرد؛ ولی اینکه بگویم در کل اولین مسلمان «زید ابن ارقم» بوده همچنین چیزی نداریم.
عرض کردم همین جا بیش از ۵۰ تا روایت از اهل سنت با سند صحیح داریم، «صحیح علی شرط الشیخین» بر اینکه علی بن ابی طالب اول من اسلم است.
مجری:
خیلی ممنون از شما حضرت استاد سایهتان مستدام باشد، استفاده کردیم. همچنین ممنونم از شما بینندگان عزیز که امشب هم برنامه زنده «حبل المتین» را همراهی فرمودید ان شاءالله که شب و روز سرشار از نور، آرامش و معنویت داشته باشید، در پناه حضرت حق باشید و زیر سایه آقا جانمان حضرت مرتضی علی خدانگهدار!