بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 98/11/06
موضوع: الزامات اخلاقی - رفتاری در کسوت سربازی امام عصر (ارواحنا فداه)
(سخنرانی در حوزه علمیه علی ابن حمزه شیراز)
فهرست مطالب این سخنرانی:
الزامات اخلاقی - رفتاری در کسوت سربازی امام عصر (ارواحنا فداه)
1- رعایت تقوا و حفظ شئونات طالبگی
دستور ویژه پیامبر اکرم به «ابوذر غفاری»
3- توجه جدی در تعلیم مبادی و مقدمات حوزوی
4- مطالعه و خلاصه برداری کتب اخلاقی
5- اهتمام جدی به سحر و نافله شب
6- ارتباط معنوی با اهلبیت (علیهم السلام)
کسب عاقبت بخیری با این نسخه مُجرّب!
7- کسب آمادگی لازم برای پاسخ به شبهات و دفاع از حریم اهلبیت و ولایت
مناظره شنیدنی استاد حسینی قزوینی با یک وهابی پر مدعی!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِي لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ.
خدا را بر تمام نعمتهایش بویژه نعمت ولایت، سپاس میگوییم و ایام شهادت مظلومانه صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را به پیشگاه مقدس مولایمان بقیة الله الأعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) و شما عزیزان و همه علاقمندان به اهلبیت عصمت و طهارت تسلیت و تعزیت عرض میکنیم.
خدا را شاکریم که توفیقمان داد در این جمع شما عزیزان و در این ارودگاه آموزشی آقا ولیعصر در خدمت شما دوستان باشیم.
ایام، ایام شهادت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) است من قبل از ورود به بحث، چند نکته را خدمت شما عزیزان به صورت فهرستوار اشاره کنم.
ماها افتخار سربازی حضرت ولیعصر را داریم و توفیق حضور در ارودگاه آموزشی حضرت را خدای عالم نصیبمان کرده، و این توفیق نصیب هر کس نمیشود.
شما ببینید از هر چند ده هزار یا از چند صد هزار نفر، یک نفر را برای این کار انتخاب میکنند و همه این انتخابها حساب و کتاب دارد. همینطوری نیست که یک جوانی بیاید حوزه علمیه و مشغول مباحث علمی و مذهبی بشود.
الزامات اخلاقی - رفتاری در کسوت سربازی امام عصر (ارواحنا فداه)
اراده الهی تعلق گرفته و این اراده به قدری مسیرهایی را در این عالم بالا طی کرده تا به قلب مقدس حضرت ولیعصر رسیده و حضرت امضاء کرده تا این توفیق برای ما حاصل شده که در این کسوت روحانیت بیاییم و مشغول آموزش معارف دینی و تبلیغ دینی باشیم.
1- رعایت تقوا و حفظ شئونات طالبگی
اولاً دقت کنیم هر شغلی برای خودش یک زیّي دارد، و یك برنامههای ضروری دارد؛ یک بنا بخواهد بنای خوبی بشود شرائطی را باید طی کند تا بنای نمونه بشود. و همینطور یک معمار، یک خیاط و...
یک طلبه که اینجا میآید باید یک سری مسائلی را رعایت کند تا بتواند مشکلات سر راه خودش را بر دارد. تا این مشکلات را بر ندارد، این درس خواندنها نه تنها ما را به کمال نمیرساند و دیگران را نمیتوانیم به کمال برسانیم، وبال گردن ما هم خواهد شد. چون یک روحانی اگر مهذّب نباشد خطرش برای دین، از یک غیر روحانی، خیلی بالاتر است:
«اذا فَسَد العالِم، فَسَد العالَم.»
در روایت داریم اهل جهنم یکی از بدترین عذابشان، بوی تعفن عالم بی عمل است. از طرفی هم ملائکه پرهای خودشان را زیر پای طالبان علم میگسترانند، ملائکه استغفار میکنند و اهلبیت دعا میکنند.
ما باید دقت کنیم یک اوّلیاتی را در زندگیمان رعایت كنیم، این اولیات اگر رعایت نشود ما به جای نمیرسیم؛ اگر هم به جای برسیم، مفید و مُثمر ثمر نخواهد بود.
شرط اول این است که ما دقت کنیم خدای نکرده، خدای نکرده، گناه از ما سر نزند، غیبتی، دروغی، بهتانی، تشر زدن به پدر، مادر، برادر، رفیق، همسایه و دوستی از ما سر نزند. چه بسا یک غضبناک شدن، سالها انسان را از مسیر کمال بیرون پرت میکند.
ما از طلبهها انتظار گناه نکردن نداریم، انتظار ما این است که یک طلبه عمل مکروه نباید انجام بدهد. عمل مکروه نه، عمل مباح هم نباید انجام بدهد. من معتقدم طلبهای که عمل مباح انجام بدهد، نمیتواند به سرمقصد مقصود خودش برسد.
دستور ویژه پیامبر اکرم به «ابوذر غفاری»
مرحوم «مقدس اردبیلی» میگوید: من 40 سال از عمرم گذشته و یک عمل مباح انجام ندادم؛ عمل مباح، یعنی عملی که شما دارید آب میخورید، خدای عالم نه گناهی و نه ثوابی برایش قرار داده است. رسول اکرم به «ابوذر» میفرماید:
«يَا أَبَا ذَر لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْءٍ نِيَّةٌ حَتَّى فِي الْأَكْلِ وَ النَّوْم»
تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام؛ نویسنده: ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، ناشر: مكتبه فقيه – ج2، ص58
داری غذا میخوری، به این نیت بخور: خدایا من غذا میخورم، نیرو بگیرم تا وظیفه بندگی و تکلیفم را انجام بدهم؛ آنوقت این خوردن عبادت میشود. این از مباح بیرون آمد. یا آب میخورم، خوردن آب مباح است، اگر آب خوردم برای اینکه نیرو بگیرم تکالیفم را انجام بدهم، این آب از مباح بودن بیرون آمد و مستحب و عبادت شد. یا اینکه میخوابم، خدایا دارم میخوابم، تجدید نیرو و تجدید قوا کنم تا وظیفه بندگیام را انجام بدهم، این خواب عبادت میشود.
لذا تقاضای من این است که شما عزیزان در آغاز راه، یک فصل نوینی در زندگیتان آغاز کنید که در این فصل نوینتان، مباح ورود پیدا نکند، و همه کارتان قربة الی الله باشد.
همانطوری که دو رکعت نماز صبح قربت الی الله میخوانید، تلاش کنید اول صبح که بیدار میشویدو میخواهید دستشویی بروید، وضو بگیرید، مطالعه کنید، درس و بحث دارید میروید غذا، آب میخورید و...؛ همه قربة الی الله باشد.
(قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْياي وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)
بگو نماز و تمام عبادات من، و زندگي و مرگ من، همه براي خداوند پروردگار جهانيان است.
سوره انعام (6): آیه 162
(وَمَحْياي وَمَمَاتِي) یعنی خدایا حتی آن طرفمان را هم میخواهم به اذن تو بمیرم قربة الی الله. وارد قبر بشوم قربة الی الله. جواب نکیر و منکر را بدهم قربة الی الله. حساب و کتاب بدهم قربة الی الله! اگر اینطوری شد:
«من كان لله كان الله له»
هر كس كه براى خدا باشد خدا براى اوست.
بحار الأنوار( ط- بيروت)؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي بيروت، سال چاپ: 1403 ق، نوبت چاپ: دوم؛ ج 79، ص 197
این یک نکته را تلاش کنید در زندگیتان سرمشق قرار بدهید و تلاش کنید شب، قبل از خوابیدن، خودتان را محسابه كنید. بعضی از عرفا، یک ساعت، یک ساعت و نیم قبل از خوابیدن قلم و کاغذ بر میداشتند که من امروز از اول صبح بلند شدم چه کار کردم؟
چند تا کار برای خدا کردم؟ چند تا کار بدون نیت کردم؟ چند تا گناه كردم و چند تا عبادت کردم؟ اگر گناه کرده بودند خودشان را محکوم میکردند. مثلاً چند روز نماز قضاء میخواندند، یا چند جزء قرآن ایستاده میخواندند که بدنشان را شکنجه بکنند. عرفای اهلسنت شلاق کنار سجادهشان میگذاشتند و خودشان را میزدند؛ البته ما در شیعه خودزنی نداریم!
ولی در شیعه عرفای ما برای اینکه نفس را تأدیب و تهذیب کنند، روی یک پا، یک روز ایستاده قرآن میخواندند، این آدم، خسته و کوفته میشود.
شما یک هفته این را انجام بدهید میبینید یک عمل غیر خدائی در زندگیتان نیست؛ من قول میدهم. نمیگویم 40 روز، یک هفته؛ اگر این اخلاصتان به 40 روز برسد وعده پیغمبر حق است:
« مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه»
هر كه چهل بامداد خدا را خالص طاعت كند چشمههاى حكمت از دلش بر زبانش پيدا گردد.
بحار الأنوار( ط- بيروت)؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي بيروت، سال چاپ: 1403 ق، نوبت چاپ: دوم؛ ج 67، ص 249
اخلاصی که:
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند/ بنگر که تا چد حد است مقام آدمیت.
اگر همه کارها برای خدا بود:
بار دیگر از ملک پرّان شوم/ آنچه در بحر تو ناید آن شوم.
این یک نکتهای است که عزیزان باید دقت کنند.
3- توجه جدی در تعلیم مبادی و مقدمات حوزوی
نکته دیگر اینکه تلاش کنید مبادی و مقدمه را تمیز و دقیق بخوانید. اگر میخواهید مدافع حریم ولایت باشید و فردا در برابر شبهات پاسخگو باشید و با معاندین، سراغ بحث و مناظره بروید، مقدمات شما باید خیلی قوی باشد.
طلبهای که ادبیات قوی نداشته باشد، صرف و نحو قوی نداشته باشد، منطق را خوب نخوانده باشد، در منطق صاحب نظر نباشد، حتی در معانی بیان، و یا اصول را تمیز نخوانده باشد، فردا نمیتواند از حریم ولایت دفاع بکند. فقط یک روضه خوان عادی میشوید که یک گوشهای میروید و چهار تا روایت و دو تا داستان و چهار تا شعر حفظ میکنید و برای مردم میخوانید.
ما میبینیم بعضیها در یک دفتر صد برگی، پنجاه شصت تا منبر پر کردند که در هر شهر و روستایی که به منبر میروند، این دفتر را مطالعه میکنند و بالای منبر میروند؛ بعد سال بعد اگر از آن روستا دعوت کنند، عزا میگیرند و میگویند ای وای تمام حرفهایی که داشتم پارسال گفتم امسال چه بگویم؟
اینها نشانگر این است که ما باید درسهایمان را خوب بخوانیم و وقتی خوب خواندیم با دو سه ساعت مطالعه بتوانیم یک منبر علمی تحویل بدهیم.
من بارها به رفقایم میگویم بعضی از بزرگان مثل آقای «فلسفی» - خدا او را بیامرزد - میگفت: من یک منبر که میروم، هشت نُه ساعت مطالعه میکنم و یک منبر میروم.
بنده الان نزدیک 30- 35 سال است که کارمان در شبهات و مسائل و بحثهای ولایت است؛ من الان میتوانم 5 هزار ساعت بدون مطالعه صحبت کنم، یعنی این قدر مطلب در ذهن دارم؛ ولی با همه اینها، اگر در جایی من را برای منبر دعوت کنند کمتر از 6- 7 ساعت مطالعه نمیکنم.
مطالبم را میچینم اول چه بگویم، مثلاً شهادت حضرت فاطمه زهرا، فاطمیه است یا غدیر و نیمه شعبان است. من از کجا شروع کنم و چه بحثی را مطرح کنم و از کجا تمام کنم.
بارها شده من ده بار این مطالبم را بالا پایین میکنم، به من نمیچسبد، تا یک ترتیبی که وقتی میرویم صحبت میکنیم مخاطب ما، هم لذت ببرد و هم استفاده علمی بکند.
به شما توصیه میکنم الان شما فرصت خوبی دارید. ماشاء الله حوزههای علمیه ما از هر نعمتی بیبهره باشد از نعمت تعطیلی خوب بهره دارد!
من در «قم» 20 سال پایه 8 و 9 و 10 رجال تدریس كردم. علاوه بر اینكه بحث فقه هم داریم. البته شهرستانها خوب است. در «قم» ما در طول 365 روز سال، حداکثر 110- 120 روز درس داریم. محرم، صفر و ماه رمضان و فاطمیه اول و فاطمیه دوم و ... تعطیل است. حداکثر 120 روز ما مشغول درس هستیم؛ ولی آدم باید از این تعطیلیها به خوبی استفاده کند.
4- مطالعه و خلاصه برداری کتب اخلاقی
ما بیاییم مباحث اخلاقی را به اندازه 100- 150 بحث علمی اخلاقی بنویسم، الان کامپیوتر آمده دیگر نوشتن معنا ندارد. 120 فایل در حوزه اخلاق داشته باشیم.
«معراج السعاده» مرحوم «نراقی» را مطالعه کنید و تلخیص کنید. در آن همه چیز دارد. مرحوم «محدث قمی» در «مقامات العلیه» آمده «معراج السعاده» را تلخیص کرده.
«محدث قمی» کسی است که 110 جلد کتاب «بحار» را در دو جلد خلاصه کرده به نام «سفینة البحار»! ولی ایشان میگوید: "من هر وقت مسافرت میروم کتاب «معراج السعاده» مرحوم «نراقی» را با خودم میبرم و هر شب هفت هشت صفحه به عنوان درس اخلاق برای خودم میخوانم."
بعد میگوید: "دیدم حمل کتاب «معراج السعاده» در مسافرت سنگین است لذا آمدم خلاصهاش کردم، شد كتاب «مقامات العلیه»."
یادم است سال 46 که ما وارد «حوزه علمیه قزوین» شدیم، کتاب «مقامات العالیه» کتاب درسی حوزه بود. من توصیه میکنم این کتاب را به دست بیاورید و هر شب دو صفحه، سه صفحه، پنج صفحه مطالعه کنید.
کتاب «منازل الآخره» مرحوم «محدث قمی»، از لحظهای که عزرائیل سراغ ما تشریف میآورد چه اتفاقاتی میافتد، مرگ چطوری است، قبر چطوری است؟ سوال نکیر و منکر، حشرمان، صراطمان، بهشت و جهنممان و... را به خوبی در یک جزوه کوچک آورده.
من خودم الان هم كه قبل از اذان صبح بلند میشوم، هفت هشت صفحه از این کتاب را مطالعه میکنم. وقتی تمام شد دوباره از اول شروع میكنم.
بعضی وقتها این روایتها و داستانها، تکرارش انسان را تکان میدهد، هر وقت آدم این کتابها را میخواند، حقیقتاً متذکر می شود. چون وقتی می خواهیم برای مردم بگوییم، میگوییم این را یک طوری بگویم که مردم خوشش بیاید؛ ولی وقتی برای خودمان مطالعه میکنیم با توجه می خوانیم. لذا ما باید برای خودمان یک واعظی داشته باشیم.
یا اگر حوصله داریم، مرحوم «علامه شُبّر» كتابی به نام «حق الیقین» در دو جلد دارد، آن را مطالعه کنید. به نظر من این کتاب اگر بگوییم به اندازه طلا میارزد، ارزش این کتاب را پایین آوردیم. این کتاب دو جلد است. جلد اولش مباحث اعتقادی است که به قلم سلیس و روان و شیرین مباحث را از توحید، اسماء الهی، جبر، اختیار گرفته و تمام اینها را آورده است.
جلد دومش هم همان «منازل الآخره» است؛ یعنی وقتی ما میخواهیم جان بسپاریم ملائکه میآیند با مؤمن چه کار میکنند، با مجرم چه کار میکنند، با منافق و کافر چه کار میکنند؟ تا ما را به بهشت و یا ته جهنم میبرد.
لذا ما باید یک مقداری دقت کنیم هر روز یک کار اخلاقی برای خودمان بکنیم، این کار اخلاقی برای خودمان زیر بنای یک کمالات است.
5- اهتمام جدی به سحر و نافله شب
نکته دیگر اینکه طلبهای كه نماز شب نخواند به درد طلبگی نمیخورد. اگر کسی با من مشورت کند و بگوید من توفیق نماز شب خواندن ندارم، میگویم آقا جان بساطت را جمع کن برو دنبال یک شغل دیگر بگرد.
حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید: "تمام آنهایی که به مقامات عالیه رسیدند اهل تهجد بودند." شهید «قدوسی» در «مدرسه حقانی» روزهای پنجشنبه درس اخلاق میگفتند ما به درس ایشان میرفتیم. ایشان میگفت: "طلبهای که وقت نماز شب بیدار بشود، ولی نماز شب نخواند، من او را ظالم و فاسد میدانم، عادل نمیدانم."
مرحوم «صاحب جواهر» که كتاب فقهی ایشان، محور اجتهاد مراجع ما است میگوید: "یک ساعت قبل از اذان، وقت خصوصی ملاقات با خداوند است. خدای عالم به هر آدم بیسر و پایی توفیق ملاقات خصوصی نمیدهد. این ملاقات اختصاصی و خصوصی است!"
بزرگان ما دو سه ساعت قبل از اذان بیدار بودند مناجات میکردند، گریه میکردند. این «مناجات خمسه عشر» را میخواندند.
من شرح حال مرحوم «سید شفتی» را میخواندم، خدا میداند مغزم سوت کشید. میگوید شب که مشغول دعا و مناجات میشد، در نماز شب از شدت گریه کتفهایش بالا و پایین میشد. بعضی وقتها از شدت گریه نمیتوانست الفاظ را ادا کند. چند بار میگفت تا این الفاظ صحیح ادا شود. به قدری از خوف خدا گریه کرده بود پلک چشمش زخم شده بود. بزرگان ما اینطوری بودند.
«مقام معظم رهبری» در شرح حال «مرحوم مطهری» میگوید: "یک شب مرحوم «مطهری» مهمان ما بود، خانمم یک دفعه نیمههای شب صدای عجیب، غریب و بلند گریه میشنود، به سراغ اتاقی که مرحوم «مطهری» بود رفتم دیدم ایشان از خوف خدا مشغول مناجات و گریه کردن است."
یعنی همه مردان خدا، اینطوری بودند. آنهایی که به یک جایی رسیدند، اهل تهجد و مناجات بودند. لذا تلاش کنید یک طوری خودتان را هر شب عادت بدهید. هر شب ده دقیقه، بیست دقیقه، نیم ساعت با کلمات ائمه انس بگیرید، گریه کنید، خود این گریه کردنها درهایی را به روی شما میگشاید كه صد سال درس خواندن آن درها را نمیگشاید.
(وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيعَلِّمُكُمُ اللَّهُ)
از خدا بپرهيزيد! و خداوند به شما تعليم ميدهد!
سوره بقره (2): آیه 282
علوم یک دفعه با درس و بحث است، یک دفعه با عبادت است. شما روایاتی که در رابطه با گریه از خوف است را مطالعه کنید متحیر میشوید.
6- ارتباط معنوی با اهلبیت (علیهم السلام)
نکته دیگر اینکه ارتباطتان را با اهلبیت قوی کنید. آن طلبهای که با زیارت عاشورا و جامعه کبیره انس ندارد، چیزی از ولایت درک نكرده است.
در آن ملاقاتی که ظاهراً آقای حاج علی بغدادی است اگر اشتباه نکنم، میگوید: حضرت فرمود که عاشوراء بخوانید چرا عاشوراء نمیخوانید؟ عاشوراء، عاشوراء، عاشوراء! جامعه بخوانید جامعه، جامعه، جامعه. زیارت عاشوراء یک پیوند ناگسستنی ما با ولایت است.
مرحوم علامه «امینی» را آقا زادهشان خواب دید. میگوید: گفتم آقا آن طرف چه خبر است؟ کتاب «الغدیر» و این همه بحثها و مناظرات. گفت: اینجا دو چیز مایه نجات من شد: یکی زیارت امام حسین و دیگری گریه برای امام حسین. کارهایی که کرده بودم، بازار همه کارهای دیگر کساد بود.
آنجا بازار گریه برای امام حسین داغ است، هر کس برای امام حسین در این دنیا گریه کرده اینجا خوشحال و سربلند است، اگر در اینجا بیبهره بوده، آنجا هم سرش را پایین انداخته و پشیمان است.
لذا تلاش کنید ارتباط با امام حسین، ارتباط با حضرت زهرا، امیر المؤمنین، حضرت ولیعصر (ارواحناه فداه) داشته باشید که اینها ارتباط با خدا است. امام صادق فرمود:
«كلنا أبواب النجاة وباب الحسين أوسع، وكلنا سفن النجاة وسفينة الحسين أسرع»
الإمام الحسين (عليه السلام)؛ تأليف آية الله السيد محمد تقي المدرسي، ص 197
فرمود: ما همه کشتی نجات هستیم ولی کشتی امام حسین سریع السیر است! اگر همه درها به رویتان بسته شد، بروید در امام حسین؛ آن در به روی هیچ کس بسته نیست.
کسب عاقبت بخیری با این نسخه مُجرّب!
مرحوم «آیتالله العظمی گلپایگانی» نقل میکرد و میگفت: "در «گلپایگان» هم مباحثهای داشتیم و درسها را باهم مباحثه میكردیم؛ طلبه فاضلی هم بود. خلاصه ما به مرجعیت رسیدیم و رساله و ... ولی ایشان همینطوری مانده بود؛ ولی یک حالت حقد و حسدی داشت و به خدا اعتراض میکرد که خدایا چرا «سید محمدرضا گلپایگانی» مجتهد شد، من نشدم؟ همیشه نق میزد."
میگفت: "ایشان بیمار بود، گفتند در حال احتضار است، خود من (آیتالله العظمی گلپایگانی) به عیادتش رفته بودم - من این را وقتی شنیدم بدنم لرزید گفتم خدایا به خودت پناه میبرم- من به عیادتش رفته بودم به او تلقین کردم دیدم نگفت، بلکه گفت من با خدا قهر هستم چرا تو را مجتهد کرد من را مجتهد نکرد؟ بدون گفتن لا اله الا الله از دنیا رفت!"
خدا آقای «اشراقی» داماد حضرت امام را بیامرزد میگفت: در «جماران» در حیاط منزل امام با امام قدم میزدیم، امام به من گفت: آقای «اشراقی» اگر یک مخبر صادقی از طرف خدای عالم بیاید بگوید خدا میفرماید من یک حاجت برآورده شده، یک دعای مستجاب نسبت به تو دارم، تو از خدا چه میخواهی؟
آقای «اشراقی» میگوید هر چه فکر کردم که چه بگویم، ترسیدم هر چه بگویم امام یک اشکالی وارد کند.
بعضی از آخوندها زرنگ هستند، گفتم: آقا اگر همچنین اتفاقی برای شما بیافتد شما چه کار میکنید؟ گفت: من از خدا میخواهم عاقبت بخیر بشوم.
بعضی وقت ما یک چیزی را به عنوان عقیده گرفتیم ولی خبر نداریم، وقتی پردهها کنار رفت میبینیم یک عمر اشتباه کردیم. «فخر رازی» بزرگ آخوند اهلسنت است مثلش را نه در گذشته و نه در آینده ندارند. میگویند یک روزی یک مسئله و مشکلی برایش بود که حل شد، دیدند دارد هق هق گریه میکند. گفتند چرا گریه میکنی؟
گفت: امروز برای من یک عقیدهای که نزدیک 50- 60 سال معتقد بودم برایم امروز روشن شد که این باطل بوده و حق برای من روشن شد. گفتند: این شادی و خوشحالی دارد. گفت: نه برای این گریه نمیکنم، برای این گریه میکنم شاید سایر اعتقادات من هم همین است. این برایم روشن شد ولی آنها روشن نشده است!!
وقتی ملک الموت میآید و پرده به کنار میرود، میبینم الی ماشاء الله معتقدات من منطبق با قرآن و سنت نبوده؛ ولذا ما باید دقت کنیم.
یکی از چیزهای که باید از خدا بخواهیم، این است که در نماز قبل از اینکه آیه؛ (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) را بگویید، ابتداء بگویید - البته نه به زبان بلکه با قلب - خدایا تو را به ولایت علی سوگند میدهم به عصمت زهرا سوگند میدهم؛ سپس با زبان بگویید:
(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ)
ما را به راه راست هدايت کن... راه کساني که آنان را مشمول نعمت خود ساختي؛ نه کساني که بر آنان غضب کردهاي؛ و نه گمراهان.
سوره فاتحه (1): آیات 6 و 7
تو برای آنها انعام کردی، چه کسانی؟
«الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحين»
و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان، و آنها رفيقهاى خوبى هستند.
سوره نسآء (4): آیات 69
این حاجت را تلاش کنید در نماز با تمام وجود از خدا بخواهید؛ یعنی همان طوری که دکتر، بچه یک مادر را جواب کرده و از همه جا قطع امید کرده، میسوزد و ناله میکند و خدا را صدا میکند در این:
(صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ)
اینطوری بسوزیم و از خدا بخواهیم، اگر با سوز گفتیم کار درست خواهد شد. بعضی از آقایان میگویند در وسط حمد به زبان فارسی و ترکی و عربی حرف بزنید اشکالی ندارد، حالا من همچنین چیزی نمیخواهم بگویم؛ ولی خدای عالم، عالِم به تُخْفِي الصُّدُور است و از نیت شما هم بگذرد برای خدای عالم فرقی نمیکند.
(إِنَّهُ يعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يخْفَى)
مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را ميداند!
سوره اعلی (87) آیه 7
در دلت هم بگو: خدایا تو را به فرق شکافته علی و به پهلوی شکسته زهرا:
(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ)
یک گوشه نمازهایمان را با حال بخوانیم، بعد از یک مدتی که میگذرد میبینیم درهای رحمت یکی پس از دیگری به روی شما باز میشود.
در هر نمازی میبینید یک چراغی برایتان روشن میشود، آن چراغ که روشن شد قدرش را بدانید. بعد از اینکه نماز را تمام کردید آن نماز یک چراغی است که روشن شد، آن را بردارید یک جایی یادداشت کنید. بعد از مدتی میبینید که در نماز یک چراغهایی برایتان روشن میشود ولذا این: (صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيهِمْ) یک رمزی بین ما و خدا است.
قرآن هم میگوید:
(الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمْ مِنَ النَّبِيينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا)
و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان، و آنها رفيقهاى خوبى هستند.
سوره نساء (4): آیه 69
وقتی در رکوع میگویید: «سبحان الله»؛ یعنی خدایا تو منزهی از هر گونه عبادت من و تو بالاتر از اینها هستی. بگوییم خدایا:
«أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيم و بِحَمدِه»
این را با تمام وجود بگویید؛ یعنی رگ، پوست و استخوانتان «سبحان ربی العظیم وبحمده» بگوید، نه فقط لق لقه زبان باشد. این که میگوییم: «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ المُؤْمِن» واقعاً نمازمان معراج باشد.
در روایت داریم در نماز، اگر بفهمید راست و چپت چه کسی نشسته، این نماز به دردتان نمیخورد ارزش ندارد. اگر در نماز به قدری از خدا غافل باشید و متوجه راست و چپت بشوی این نماز، نماز نیست، این نماز معراج المؤمن نیست. این نماز به عنوان:
« الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِي»
نماز وسیله نزدیکی هر انسان پرهیزگاری است.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج3 ؛ ص 265
نیست. این نماز:
(تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ)
که نماز (انسان را) از زشتيها و گناه بازميدارد.
سوره عنکبوت (29): آیه 45
نیست. این را داشته باشید و از نماز ما هم قبول نمیکند، الا آن مقداری که ما حضور قلب داریم. امام صادق فرمود: اگر در نماز، پنجاه درصد حضور قلب دارید، همان مقدار قبول است، سی درصد حضور دارید، همان قبول است. امام صادق فرمود: چه بسا مؤمنی 70 سال از عمرش میگذرد یک رکعت با حضور قلب نخواند:
«مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ أَنْ يَأْتِيَ عَلَيْهِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَمَا يُقِيمُ صَلَاةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً»
واقعا چقدر زشت است برای مردی که شصت هفتاد سال از عمرش می گذرد و حال آنکه نمی تواند یک نماز کامل با مراعات حدود کامله آن بخواند.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج3 ؛ ص 311
فردای قیامت پرونده را به دستم میدهند می بینم نوشته نماز ظهر یک رکعتی! خدایا مثل اینکه ملائکه اشتباه کردند، من نماز ظهر یک رکعتی نخواندم. میگوید نه آقا در این نماز فقط یک رکعت حضور داشتی، نماز صبح نیم رکعتی! خدایا من در عمرم نماز نیم رکعتی نخواندم؛ میگوید نه بابا همانی است که شما حضور قلب داشتی، همان را نوشتیم؛ مابقی هیچی و رفت!!
7- کسب آمادگی لازم برای پاسخ به شبهات و دفاع از حریم اهلبیت و ولایت
اینها یک سری نکاتی است که ما باید به آنها دقت کنیم. نکته دیگری که ما باید لحاظ کنیم این است که ما در یک عصری زندگی میکنیم که در طول این 14 قرن، تفاوت بیّن با همه عصرها دارد.
زمان سابق میخواستند چهار تا کتاب علیه شیعه بنویسند، چاپخانه و کامپیوتر هم نبود، فقط کسی مینوشت، ده تا بیست تا پنجاه نمونه استنساخ میکردند و این طرف و آن طرف میفرستادند. و بزرگان ما هم به تناسب آن شبهات، جواب مینوشتند.
الان با پیشرفت علم و با آمدن صنعت به خدمت انسان، میآیند یک کتابی را با میلیونها تیراژ چاپ میکنند و در سراسر دنیا منتشر میکنند.
الان یک کتابی در «عربستان سعودی» نوشتند عربیاش «أسئلة قادت شباب الشيعة إلى الحق» است که به فارسی هم ترجمه و چاپ کردند به نام "سوالهایی که باعث هدایت جوانهای شیعه شد." تا به حال «عربستان سعودی» این کتاب را بالای 10 میلیون تیراژ چاپ کرده است!
هر سال در ایام حج، این کتاب را به زبانهای مختلف در اختیار حجاج قرار میدهند، و با کامیون به کشورهای اسلامی دیگر منتشر میکنند.
اینها در این کتاب نزدیک به 200 شبهه علیه شیعه مطرح کردند. بعضاً طلبه ها و جوانان و دانشجویان ما میخوانند و چون خودشان هم خیلی زیاد در مبانی اعتقادی مطالب اساسی مطالعه نکرده و زیر بنای فکری استدلالی ندارند، ذهنشان مشوش میشود.
بعضیها هستند یک مقداری تلاش دارند، میروند از این و از آن سوال میکنند و جواب شبهه را میگیرند؛ چون جوینده یابنده است. یا در اینترنت جستجو میکنند و جوابش را پیدا میكنند. اما بعضیها عمو تنبل تشریف دارند، حوصله گشتن هم ندارند. لذا با این شبهات سر و کله میزنند و معلوم نیست عاقبت به کجا میخواهند بروند؟ آن وقتی که ملک الموت میآید آنجا دیگر وا مصیبتا است.
امروز ما در یک عصری زندگی میکنیم که باید خودمان را برای دفاع از حریم اهلبیت و ولایت آماده کنیم. نماز و روزه و حج و زکات و تمام اینها، فرع ولایت است:
« وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»
شما قطعاً در کتابخانهتان کتاب «کافی» را دارید. در کتاب «کافی» جلد 2، صفحه 18 چاپ آخوندی تهران 17- 18 تا روایت مرحوم «کلینی» در این کتاب آورده که:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج2 ؛ ص18، بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام، ح1
هر چه است ولایت است. هرچه از خدا گرفتید از ولایت است. بدون ولایت نماز هیچ ارزشی ندارد، بدون ولایت روزه هیچ ارزشی ندارد، عبادت هیچ ارزشی ندارد.
ما روایات متعدد در این زمینه داریم. نه یك روایت، نه دو ورایت، شاید 200 روایت داریم که مرحوم «کلینی» آورده، مرحوم «صفار» در «بصائر الدرجات» آورده؛ «خزاز» در «کفایةُ الأثر» آورده، بر اینکه بدون ولایت، هیچ عملی نزد خدا قبول نیست.
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَكُوا هَذِهِ يَعْنِي الْوَلَايَةَ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج2 ؛ ص18، بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام، ح1
می فرماید: مردم نماز و روزه و حج و زکات را گرفتند، ولایت را رها کردند و در روایت دیگر دارد:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج2 ؛ ص21، بَابُ دَعَائِمِ الْإِسْلَام، ح 8
اهلسنت هم همینطور دارند. «خطط الشام» جلد 6، صفحه 245 به طور مفصل از «ابو سعید خدری» نقل می کند:
« أمر الناس بخمس فعلموا بأربع وتركوا واحدة. ولما سئل عن الأربع قال: الصلاة والزكاة وصوم شهر رمضان والحج قيل: فما الواحد التي ترکوها؟ قال: ولاية علي بن أبي طالب قيل له: وإنما لمفروضة معهن قال: هي مفروضة معهن»
خطط الشام؛ المؤلف: محمد بن عبد الرزاق بن محمَّد، كُرْد عَلي (المتوفى: 1372هـ)، الناشر: مكتبة النوري، دمشق، الطبعة: الثالثة، 1403 هـ - 1983م، ج 6، ص 245
«محمد بن عبد الرزاق، كُرْد عَلي» متوفای 1372ق از علمای بزرگ اهلسنت است، مثل ایشان کم دارند. ایشان از علمای بزرگ «ترکیه» است و همه او را قبول دارند. «حنفی»ها، «حنبلی»ها، «مالکی»ها، همه قبولش دارند.
میگوید: خدا به پنج چیز دستور داده ولی مردم به چهار تا عمل کردند و یکی را رها کردند، سوال کردند آن یکی که رها شده چه است؟ گفت: ولایت علی ابن ابیطالب!
جالب این است که «ابن مردویه» متوفای 410 هجری است؛ گفتند: آقای «ابن مردویه» مگر ولایت علی هم جزء واجبات است؟ گفت بله جزء واجبات است. گفت بنابراین:
«فقد كفر الناس»
پس مردم کافر شدند ولایت علی را رها کردند.
در جواب میگوید:
«فما ذنبي»
گناه من چه است من چه کار بکنم؟
مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)، نویسنده: أحمد بن موسی ابن مردویه الأصفهانی، تحقیق: عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین، چاپ: الثانیة، سال چاپ: 1424 - 1382 ش، چاپخانه: دار الحدیث، ناشر: دار الحدیث، ص 72، ح 48
می گوید: وظیفه من این است که حدیث رسول اکرم را برای مردم مطرح کنم. یا مثلاً در منابع اهل سنت داریم که پیغمبر فرمود:
«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص 96، ح16922
کجا دارد که بگویند «من مات بغیر صلاة مات میتة جاهلیه» البته انکار صلاة یک چیز دیگری است. ولی: «مَنْ مَاتَ بِلا صَلاةٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً؛ مَنْ مَاتَ بِلا صَوْمٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» نداریم.
جالب این است که ما در بعضی از روایات داریم اگر کسی فردای قیامت با عمل هفتاد هزار پیغمبر بیاید، ولی ولایت علی را نداشته باشد، خداوند او را با کله به جهنم میاندازند!
«خوارزمی» از علمای بزرگ اهلسنت است، کتابی به نام «مقتل الحسین» دارد، که در صفحه 64 این روایت را نقل کرده است. من در مناظرهای که در «شبکه المستقله» که برای «عربستان سعودی» است، داشتم، سه تا از وهابیها گردن کلفت یک طرف بودند، ما هم یک طرف بودیم. این روایت را خواندم گفتم: بروید فکر کنید. آن زمان «شبکه المستقله» 70 میلیون بیننده داشت!
گفتم: آقای «خوارزمی» أخطب الخطباء و از علمای طراز اول اهلسنت، به صراحت در کتاب «مقتل»شان صفحه 64 یک روایتی را میآورد که رسول اکرم می فرماید:
« يا علي لو أن عبدا عبد الله عز وجل مثل ما قام نوح في قومه وكان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله و مد في عمره حتى حج الف عام على قدميه ثم قتل بين الصفا والمروة مظلوما ثم لم يوالك يا علي لم يشم رائحة الجنة ولم يدخلها »
اگر کسی به اندازه عمر نوح 950 سال عبادت کند، به اندازه «کوه احد» طلا و نقره در راه خدا انفاق کند، هزار بار با پای پیاده به زیارت خانه خدا برود، مظلومانه بین رکن و مقام کشته شود اگر ولایت تو را نداشته باشد، بوی بهشت را هم نمیشنود.
یکی از شکرهای که ما باید هر روز بکنیم، یک سجده شکر خوب برای همین نعمت ولایت است. این با ارزش است كه نیم ساعت بیست دقیقه خدا را شكر كنیم که خدای عالم این نعمت ولایت را به ما داده و قدرش را بدانیم.
یکی از راههایی که ما میتوانیم از نعمت ولایت، قدردانی کنیم، دفاع از حریم ولایت است. قرعه فال به نام ما خورده، از میان هزاران و صدها هزار و میلیونها نفر، یک دفعه یک کسی توفیق پیدا میکند بیاید در این مدرسه علمیه که متعلق به حضرت ولیعصر است طلبه بشود.
تلاش هم بکنید طوری درس بخوانید، طوری از حریم ولایت دفاع بکنید که وقتی آقا امام زمان پرونده ما را میبیند خوشحال و شاد بشود، قلب مقدسش مسرور بشود.
طوری نشود که وقتی پرونده ما را دید، چهار تا دروغ، چهار تا افتراء، چهار تا نگاه به نامحرم، چهار تا عصبانیت، چهار تا، چهار تا... قلب حضرت ولیعصر و قلب رسول اکرم بشکند.
«ابو بصیر» و یا یك كسی دیگر است از امام صادق (علیه السلام) نقل میكند که حضرت فرمود: پیغمبر را اینقدر نرنجانید. عرض کردم آقا جان ما که زمان پیغمبر را درک نکردیم چطور ایشان را برنجانیم؟ فرمود: وقتی شما گناه میکنید پروندهتان به دست رسول اکرم میآید و ایشان گناهان شما را میبیند قلب پیغمبر آزرده میشود.
دوستان اگر ما برای خودمان هم دلمان نمیسوزد، کار برای خدا نمیخواهیم بکنیم، به خاطر اینکه دل پیغمبر را نرنجانیم، بیاییم گناه و معصیت نکنیم!
تلاش کنیم در حوزههای علمیه، مثل «هشام بن حکم» بدرخشیم. مثل «مؤمن الطاق» مایه افتخار امام زمان باشیم. مثل «ابان بن تغلب» و «حمران بن اعین» باشیم که امام صادق به وجود اینها مباهات میکرد؛ مثل آنها باشیم.
من بارها گفتم دوستان کتاب «کافی» جلد 1، صفحه 173 به بعد «کتاب الحجه باب الاضطرار الی الحجه»، و نیز «رجال کشی» حدیث 494 را ببینند.
مرحوم «کشی» یک داستانی را نقل کرده که تکان دهنده است. امام صادق، چهار هزار شاگرد دارد. «شیخ مفید» در «ارشاد» میگوید: فارغ التحصیلان مکتب امام صادق چهار هزار نفر بودند.
از این چهار هزار نفر به اندازه تعداد انگشتان دو دست، بلکه کمتر، شاگرد بودند که امام صادق به وجود اینها مباهات میکرد. امام صادق فرمودند:
« أن أبا جعفر عليه السلام كان يباهي بالطيار »
پدرم امام باقر به «محمد بن حکم طیار» مباهات میکرد.
رجال العلامة الحلي؛ نویسنده: علامه حلى، حسن بن يوسف، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: دار الذخائر ، ص150
یعنی یک مسلمان، یک شیعه به جای میرسد که حجت الهی به وجودش افتخار میکند، این چقدر ارزش و صفا دارد؟
در کتاب «کافی» نقل است که «یونس بن یعقوب» میگوید: در «منا» بودیم من خدمت امام صادق بودم. خوب دقت کنید کتاب «کافی» حتماً پیشتان است. ملاحظه بفرمایید و یا «رجال کشی» در کتابخانهتان است حدیث 494 چاپ «مشهد» یا چاپ «قم» باشد فرقی نمیکند شماره دارد.
مردی از «شام» خدمت امام صادق میآید میخواهد با امام صادق مناظره کند. خیلی هم از خود راضی بوده و از آنهایی بود که میگفت من با امام صادق مناظره کنم همه چیز به هم میریزد.
مناظره شنیدنی استاد حسینی قزوینی با یک وهابی پر مدعی!
من سال 74 یا 75 بود، ماه رمضان در «امارات - دبی» بودم، آقای «اکبریان نماینده مقام معظم رهبری» لطف کردند دعوت کردند، ماه رمضان آنجا بودیم، حاج آقای «معزی» که الان نماینده آقا در «هلال احمر» است ایشان هم آنجا بود.
ما یک شب مشغول افطاری بودیم گفتند: یک جوانی از «عربستان سعودی» اینجا آمده، میگوید با آقایانی که از «ایران» آمدند که سی و اندی مبلغ از «مشهد» برای تبلیغ در قسمتهای مختلف «دبی» آمده بودند؛ گفت: همه اینها گمراه و مشرک هستند، اگر من با اینها 5 دقیقه صحبت کنم، اینها را از شرک بیرون میآورم!!
سر سفره افطاری، دوستان با همدیگر صحبتی کردند و همه آقایان نگاهشان به من بود، گفتم: ما شاء الله سی و اندی نفر از طلبهها و بعضی از فضلاء «مشهد» هم بودند.
آقای «معزی» گفت: آقای «قزوینی» این قرعه فال به نام شماست، گفتم باشد مسئلهای نیست، از این آقا بخواهید فردا شب به همین «مسجد امام حسین» که بزرگترین مسجد شیعیان در «دبی» است بیاید.
فردا شد و این آقا خیلی خوشحال آمد و آنجا نشست، ایشان پرفسور هم بود و مدرک «پی اچ دی»اش را از «دانشگاه اسلامی مدینه» گرفته بود، خیلی هم جوان بود. ما با او یک مقداری بحث کردیم. من دیدم از این شاخه به آن شاخه میپرد. چند تا سوال کرد، من جواب دادم .گفتم: برادر من، اگر نوبتی هم باشد نوبت من است چند تا سوال از شما بپرسم گفت: بفرمایید.
البته ایشان اهل «ترکیه» بود، تقریباً ترکیاش را تا حدودی فراموش کرده بود و داشتیم عربی بحث میکردیم!! گفتم حدیث:
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 3509، ح 3510.
را قبول دارید یا نه؟ گفت: بله در «صحاح» ما آمده. من هم اتفاقاً «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را روی میز گذاشته بودم.
من بارها گفتم فاطمه زهرا سند حقانیت شیعه است. من بیش از 200 جلسه در «عربستان» با مفتیان و اساتید دانشگاههایشان داشتم و دیگر تیر خلاصی که میخواستیم به اینها بزنیم و تمام بکنیم، میرفتیم سراغ قضیه حضرت زهرا (سلام الله علیها). اینجا وقتی میآیند در یک چالهای میافتند که الی الابد نمیتوانند در بیایند.
گفت: بله قبول دارم این را «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» مفصل آوردند. «بخاری» در جلد 3، صفحه 3509، ح 23714 دارد: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي» و «صحیح مسلم» هم دارد:
«ابْنَتِي بَضْعَةٌ مِنِّي يَرِيبُنِي ما رَابَهَا وَيُؤْذِينِي ما آذَاهَا»
صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج 4، ص 1902، ح 2449
گفتم: این را قبول دارید؟ گفت: بله. گفتم: این را هم قبول دارید که «بخاری» میگوید:
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1126، ح2926
گفت: نه این را قبول ندارم، این دروغی است كه شما شیعهها به ما بستید. «صحیح بخاری» روی میز بود قبلاً هم کاغذ گذاشته بودم؛ چون ما به قدری گدائی کردیم که شب جمعه را بلد هستیم. ما میدانیم کجا باید تیر خلاص بزنیم.
برداشتم گفتم بفرمایید! متن را خواند بست و دوباره خواند. یک نگاه کرد گفت: این «صحیح بخاری» را من قبول ندارم. گفتم چرا؟ گفت: این در «لبنان» چاپ شده است و شما یک «صحیح بخاری» برای من بیاورید که در «عربستان سعودی» چاپ شده باشد. گفتم: دکتر! من تصور نمیکردم اینقدر احمق باشید!!
گفت: چرا توهین میکنی؟ گفتم: من نگفتم خر، احترامت کردم ولی معلوم بود که خیلی خر هستی! گفت: چرا؟ گفتم: کتاب «صحیح بخاری» اگر در روستاهای «چین» و «هند» چاپ بشود و یک روایت بالا پایین کند، «عربستان» آن چاپخانه را با خاک یکسان میکند. این چه حرفی است میزنی؟
دید نه، قافیه را باخته؛ گفتم: «شهرستانی» را میشناسی یا نه؟ گفت: بله از علمای بزرگ ما هست. گفتم: کتاب «ملل ونحل» ایشان را خواندی یا نه؟ گفت: بله خواندم. گفتم صفحه 61 یا 62 میگوید:
«إنَّ عمر ضرب ببطن فاطمه وسقط ما في جنینها»
تا این را گفتم، جا خورد و چشمهایش داشت از حدقه بیرون میآمد. چون آنجا قافیه را باخته بود. گفتم: اسم «ابن قتیبه» را شنیدی؟ گفت: بله گفتم: ایشان در صفحه 31 میگوید ابوبکر و عمر پیش حضرت زهرا آمدند برای اینکه او را رنجانده بودند تا رضایت بگیرند ولی حضرت زهرا فرمود:
«اشهد الله وملائكته انكما اغضبتماني ولا ارضیتماني»
من خدا و ملائکه را شاهد میگیرم که شما دو نفر من را به غضب آوردید و راضی نکردید.
بعد ابوبکر شروع به گریه کرد، صدیقه طاهره فرمود:
«والله لادعون علیك في كل صلاة اصليها»
بعد از هر نمازم تو را نفرین میکنم!
آن دو بلند شدند و رفتند. من آدرس مطالب را هم میگفتم و ایشان هم سریع آدرسها را مینوشت. گفت: من این سوالات را نوشتم فردا شب جوابش را برایت میآورم. گفتم چه موقع؟ گفت: بعد از نماز تراویح من اینجا میآیم.
گفتم باشه، پس من منتظر هستم. ما فردا شب رفتیم نشستیم، ساعت هشت، هشت و نیم، نه، ساعت ده، تا ساعت یازده شد و ایشان نیامد!!
به میزبان ایشان كه رابط ما بود زنگ زدم و گفتم رفیق ما نیامد، گفت ولله نمیدانم دیشب شما با این چه كار كردید، از وقتی كه آمده دیوانه شده، رختخواب انداختم، نخوابید، هِیْ در كوچه میرفت و قدم میزد و میآمد.
با یكی از این وهابیها به كتابخانه رفت، هِیْ داشت كتابها را بر میداشت یاداشت میكرد. گفت چه بلایی سرش آوردید؟ گفتم: ما قزوینیها احترام شب نوزدهم ماه رمضان را داریم!!
خلاصه ما یك مقداری شوخی كردیم، گفتم چه شد؟ گفت: ولله اینجا آمده افطاری هم نخورده، عبوس و ناراحت نشسته و با ما هم حرف نمیزند. گفتم: من بیایم آنجا؟ گفت: آقا جسارت است. گفتم: پیامبران كه تكبر ندارند!!
كسی ادعای پیغمبری میكرد، گفتند معجزهات چیست؟ گفت: هرچه بخواهید. گفتند بگو آن درخت جلوی تو بیاید. گفت: آی درخت بیا. درخت نیامد، مرتبه دوم و مرتبه سوم گفت بیا، نیامد. گفت: پیامبران كه تكبر ندارند؛ حالا درخت نیامد چه اشكالی دارد ما پیش درخت میرویم!!
من هم به ایشان گفتم تكبر نداریم، ما نزد ایشان میآییم، ماشین فرستاد ما رفتیم، دیدم آن آقایی كه بنا بود در مدت پنج دقیقه ما را از شرك بیرون بیاورد، یك قیافه عجیب و غریبی به خودش گرفته، یك سلامی گفتیم و علیكی به زور شنیدیم!
نشستیم، زن میزبانش هم نشسته بود، این آقا گفت: نمازهای شما همه باطل است. گفتم ان شاء الله مبارك است. چه شد كه نماز ما باطل شد؟
دیشب مشرك بودیم، امشب نماز ما باطل است! به ما یك درجه تخفیف دادید؟ گفت شما وقتی وضو میگیرید پاهایتان را نمیشویید، باید پاهایتان را بشویید.
گفتم پیغمبر پاهایش را میشسته؟ میتوانی یك روایت برای من بیاوری كه پیغمبر پاهایش را میشست!؟ گفتم: آقایان، خانمها! شما شاهد باشید اگر ایشان یك روایت از پیغمبر بیاورد كه ایشان در وضو پاهایش را میشست، من قول میدهم از این شب، حتی برای نماز مغرب دوباره وضو بگیرم پاهایم را بشویم و نمازم را اعاده كنم.
گفت: نداریم؟ گفتم: من نمیدانم! از شما سوال میكنم، شما مدرك پرفسوریت را از «عربستان» گرفتی. گفتم: حالا پیامبر پیش كش، یك روایت برایم بیاور كه ابوبكر در دوران دوسال خلافتش، وضو كه میگرفت، پاهایش را میشست!
گفت: ابوبكر هم نمیشست؟ گفتم: من كه نمیگویم شما داری میگویی، شما روایت را بیاور، گفتم ابابكر هم پیش كش، عمر دوازده سال خلافت كرد، یك روایت ضعیف، جعلی از این روایتهای علقه مضغه برای من بیاور كه عمر موقع وضو گرفتن پاهایش را میشست.
گفت: چه میگویی؟ گفتم: من چیزی نمیگویم شما برای من روایت بیاور. فردا شب، پس فردا شب. گفتم: من تا آخر ماه رمضان اینجا هستم هر وقت پیدا كردی بیاور. بعد گفتم: عزیز من، برادر من! شماها:
«قد حفظتَ شیئاً ونسیتَ اشیائاً»
در كتابهای خود شما است، شما برو صحاحتان را نگاه كن، گفتم این «صحیح بخاری» تان است، حدیث در حدیث شماره 60 و حدیث شماره 96 از قول صحابه میگوید:
«وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا»
ما صحابه زمان پیغمبر و بعد از او، وضو میگرفتیم و پاهایمان را مسح میكشیدیم!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص33، ح60
شما كه میگویید «صحیح بخاری» اصح كتب بعد از قرآن است. گفتم: عثمان در اول خلافتش پایش را مسح میكشید، بعد دید مردم با پاهای آلوده كنار بیت الله الحرام میآیند، ایشان یك بدعتی گذاشت و گفت: بعد از این برای اینكه مردم كنار بیت الله الحرام میآیند و برای اینكه پاهایشان تمیز و پاك باشد موقع وضو گرفتن بروند پاهایشان را بشویند. میتوانست بگوید قبلا پاهایتان را بشوید صابون بزنید خشك كنید بعد وضو بگیرید.
ایشان مدتی سرش را پایین انداخت، بعد كتابی از زیر بغلش بیرون آورد و گفت: شما آخوندهای ایران مرتجع هستید! گفتم چه شد؟ مشرك بودیم، نمازمان هم كه گفتی درست نیست، حالا مرتجع شدیم!!
گفت: كتابهایی هست که بزرگان نوشتند، شما اینها را ندیدید. نگاه كردم دیدم نوشته «فقه السنة» گفتم كتاب «فقه السنه- سید سابق» را میگویی؟ كه قبلا هشت جلد بود الان دو جلد شده و اولین بار در دانشگاه در مقطع دكترا تدریس میشود!؟
شروع كردم یك فهرستی از این كتاب برایش گفتم. همینطوری چشمهایش باز ماند، بعد شروع كرد یك مقدار توهین كردن، گفتم: داداش! بحث علمی باشد ما هستیم، فحش باشد این را بدان ما در یك مكتبی بزرگ شدیم که هزار تا فحش هم كه اگر به من بدهی، یك فحش از من نخواهی شنید.
خلاصه ما بلند شدیم آمدیم. بعد از یك ماه، چهل روز من به میزبانش زنگ زدم گفتم: داستان چه شد؟ گفت ولله شما كه رفتید، ایشان آمد یك نامه یك صفحهای A4 برای «دار الافتاء عربستان سعودی» نوشت كه من با یكی از علمای شیعه بحث كردم این حرفها را زد.
هم آن حرفهایی كه ما در رابطه با حضرت زهرا گفته بودیم و هم در رابطه با طریقه شستن پا و غیره که گفته بودیم را نوشت كه شما جواب اینها را بدهید تا من پدر اینها را در بیاورم.
گفت بعد از یك هفته جواب را برایش فكس كردند و گفتند: این حرفهایی كه علمای شیعه گفتند در كتابهای ما است. شما وقتی بحث به اینجا رسید، بحث را منحرف كن و به سمت و سویی دیگر ببر.
گفت: وقتی كه این جواب از «عربستان» آمد گویا این آقا در عرش بود افتاد و پایین آمد. دچار افسردگی شد و دیگر نه غذا میخورد و نه چایی و نه كارهای تبلیغی!
بعد از دو سه هفته كه گذشت به من گفت: برو برای من ویزا بگیر من به «عربستان» بر میگردم. خلاصه دُمش را روی كولش گذاشت و برای همیشه از «امارات» رفت. این كسی بود كه ادعای بالایی داشت.
بعد هم جالب بود گفت: پدر و مادرم بیچارهها مشرك هستند هر كاری كردم نتوانستم از شرک بیرون بیاورم. معلوم شد كه پدر و مادرش هم شیعه هستند.
ببینید ما اگر بخواهیم ورود به بحث داشته باشیم، اینها هزار تا شبهه هم كه داشته باشند، تمام شبهاتشان در مكتب اهلبیت جواب داده شده است؛ شما یك شبهه از اینها پیدا نمیكنید كه شیعه برای آن جواب نداشته باشد؛ ولی ما باید برویم جوابها را مطالعه كنیم، تلاش كنیم و در ذهنمان داشته باشیم.
والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته.