2025 September 4 - پنج شنبه 13 شهرويور 1404
معنی کلمه مولا بر اساس تفاسیر و کتب لغت علمای اهل سنت
کد مطلب: ١٣٢٣٧ تاریخ انتشار: ١٢ شهریور ١٤٠٤ - ١٤:٠٣ تعداد بازدید: 5
سخنراني ها » عمومي
معنی کلمه مولا بر اساس تفاسیر و کتب لغت علمای اهل سنت

برنامه «حبل المتین» - 02 10 1403 (قسمت دویست و بیست و ششم)

  
 
لينک دانلود  
 
 
 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

برنامه «حبل المتین» - 02 10 1403 (قسمت دویست و بیست و ششم)

عنوان برنامه: معنی کلمه مولا بر اساس تفاسیر و کتب لغت علمای اهل سنت

کلیدواژه: حضرت فاطمه (سلام الله علیها)؛ولادت؛ روز مادر؛ مولا؛ ولی؛ ولایت؛ امامت؛ قرآن؛ اهل سنت؛ بن عثیمین!

استاد: حضرت آیت الله حسینی قزوینی

مجری: آقای علی اسماعیلی

مجری:

یا فاطمه ای منشأ خیر و برکات * حب تو بود قبولی صوم و صلاة

فرمود نبی خدا گناهش بخشد * هر کس که برای تو فرستد صلوات

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم

سلام، درود و تحیت خدمت شما مردم عزیز و نازنین، بینندگان گرانقدر، همراهان عزیز و نازنین شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) به برنامه زنده «حبل المتین» خیلی خوش امدید.

سالروز ولادت با سعادت و نورانی و موفور السرور حضرت صدیقه طاهره انسیه حوراء فاطمه زهرا ام ابیها (سلام الله علیها) است این ولادت با سعادت را خدمت همه شما تبریک عرض می کنم.

 بر اساس وظیفه مان با توجه به این که امشب، شام ولادت حضرت مادر زهرای مرضیه صدیقه طاهره (سلام الله علیها) است ابتدا قدری در مورد شخصیت، مقام و منزلت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) صحبت خواهیم کرد.

برنامه مان را متبرک خواهیم کرد به نامِ نامی حضرت مادر بعد ان شاء الله به مباحث هفته خودمان خواهیم پرداخت سلام عرض می کنم، خدمت استاد گرانقدر و فرزانه و عزیزمان حضرت آیت الله دکتر «حسینی قزوینی» عرض سلام و ارادت و عرض تبریک ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِه،‏ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ- ِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِه‏، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه‏، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْمَرْأَى وَ الْمَسْمَع‏ فَمَا شَيْ‏ءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَيْهِ السَّبِيل.

خدمت بینندگان عزیز و گرامی خالصانه ترین سلامم را تقدیم می کنم ولادت با سعادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پاره وجود نبی مکرم، سیدة نساء العالمین را به پیشگاه مقدس فرزند بزرگوارش آقا ولی عصر (ارواحنا فداه) به همه علاقمندان به اهل بیت عصمت و طهارت تبریک و تهنیت عرض می کنیم.

خدا را سوگند می دهیم به فاطمه زهرا مرضیه و خشنودی قلب خدیجه کبری و نبی مکرم عیدی ما را فرج موفور السرور مولای مان، صاحب مان، آقای مان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) قرار بدهد ان شاء الله.

عرشیان یک سره تکبیر زنان آمده اند * خیل خوبان جنان خنده کنان آمده اند

بویی یاس است صدایی که چنان می گوید * مادر آل محمد به جهان آمده است

در رابطه با ولادت صدیقه طاهره ویژه برنامه ای قبل از این برنامه بود دوستان حتماً استفاده کردند روایتی را که مرحوم شیخ صدوق (رضوان الله تعالی علیه) در «امالی» آورد مروری به این روایت می کنیم و پیام این روایت را در رابطه با ولادت نور ان شاء‌ الله بتوانیم درک کنیم.

 کتاب «امالی شیخ صدوق»، صفحه 424، مجلس 87 این مجلس در حقیقت املای «شیخ صدوق» روز جمعه هفتم رجب 368 بوده است.

روایت از «مفضل ابن عمر» است می گوید به امام صادق عرض کردم

«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام كَيْفَ كَانَ وِلَادَةُ فَاطِمَةَ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ خَدِيجَةَ لَمَّا تَزَوَّجَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ»

جریان ولادت زهرای مرضیه چیست برای ما توضیح بدهید حضرت فرمودند وقتی نبی مکرم با حضرت خدیجه ازدواج فرمودند

«هَجَرَتْهَا نِسْوَةُ مَكَّةَ فَكُنَّ لَا يَدْخُلْنَ عَلَيْهَا وَ لَا يُسَلِّمْنَ عَلَيْهَا وَ لَا يَتْرُكْنَ امْرَأَةً تَدْخُلُ عَلَيْهَا»

تمام زن های «مکه» قهر کردند نه پیش «خدیجه» می آمدند و نه به «خدیجه» سلام می دادند و هیچ زنی را در «مکه» اجازه نمی دادند با حضرت «خدیجه» رفت و آمد داشته باشد.

«فَاسْتَوْحَشَتْ خَدِيجَةُ لِذَلِكَ وَ كَانَ جَزَعُهَا وَ غَمُّهَا حَذَراً عَلَيْهِ فَلَمَّا حَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ»

از برخورد این چنینی زنان «مکه» حضرت «خدیجه» خیلی غمگین شدند وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در رحم مادر قرار گرفت باردار شدند

«كَانَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها تُحَدِّثُهَا مِنْ بَطْنِهَا وَ تُصَبِّرُهَا»

حضرت زهرا در رحم حضرت «خدیجه» با حضرت «خدیجه» حرف می زد و به او آرامش می داد مادر نگران و ناراحت نباش

«وَ كَانَتْ تَكْتُمُ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَوْماً فَسَمِعَ خَدِيجَةُ تُحَدِّثُ فَاطِمَةَ فَقَالَ لَهَا يَا خَدِيجَةُ مَنْ تُحَدِّثِينَ قَالَتِ الْجَنِينَ الَّذِي فِي بَطْنِي»

حضرت «خدیجه» انسی که با نوزداش در رحم داشت از پیغمبر کتمان کرده بود روزی رسول اکرم به خانه آمد دید صدای حرف زدن می آید گفت یا «خدیجه» با چه کسی حرف می زدی؟ کسی در خانه نیست عرض کرد یا رسول الله، نوزادی که در رحم دارم

«يُحَدِّثُنِي وَ يُؤْنِسُنِي قَالَ يَا خَدِيجَةُ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي [يُبَشِّرُنِي‏] أَنَّهَا أُنْثَى وَ أَنَّهَا النَّسْلَةُ الطَّاهِرَةُ الْمَيْمُونَةُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَجْعَلُ نَسْلِي‏ مِنْهَا وَ سَيَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّةً وَ يَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَهُ فِي أَرْضِهِ بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِهِ فَلَمْ تَزَلْ خَدِيجَةُ عَلَى ذَلِكَ إِلَى أَنْ حَضَرَتْ وِلَادَتُهَا فَوَجَّهَتْ إِلَى نِسَاءِ قُرَيْشٍ وَ بَنِي هَاشِمٍ أَنْ تَعَالَيْنَ لِتَلِينَ مِنِّي مَا تَلِي النِّسَاءُ مِنَ النِّسَاءِ فَأَرْسَلْنَ إِلَيْهَا أَنْتِ عَصَيْتِنَا وَ لَمْ تَقْبَلِي قَوْلَنَا»

با من حرف می زند و با من مأنوس است حضرت فرمود «خدیجه» الان جبرئیل به من خبر داد این نوزاد دختر است نسل طاهر و مبارک من از این دختر هست تا این که شب ولادت حضرت زهرا فرا رسید حضرت «خدیجه» احساس کردند این نوزاد عزیز می خواهد به دنیا بیاید سراغ زن های «مدینه» فرستاد گفتند نه

«وَ تَزَوَّجْتِ مُحَمَّداً يَتِيمَ أَبِي طَالِبٍ فَقِيراً لَا مَالَ لَهُ»

تو رفتی با یتیم ابو طالب ازدواج کردی هیچ ثروتی ندارد ما نمی آییم

«فَلَسْنَا نَجِي‏ءُ وَ لَا نَلِي مِنْ أَمْرِكِ شَيْئاً»

هرگز برای ولادت فرزندت حضور پیدا نمی کنیم

«فَاغْتَمَّتْ خَدِيجَةُ (علیها السلام) لِذَلِكَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهَا أَرْبَعُ نِسْوَةٍ سُمْرٍ طِوَالٍ كَأَنَّهُنَّ مِنْ نِسَاءِ بَنِي هَاشِمٍ فَفَزِعَتْ مِنْهُنَّ لَمَّا رَأَتْهُنَّ فَقَالَتْ إِحْدَاهُنَّ»

حضرت «خدیجه» خیلی غمگین شد گفت این همه مدت گذشت تمام شد این کینه ها چه است؟ حضرت «خدیجه» غمگین نشسته بود معمولاً خانمی که می خواهد وضع حمل کند چند خانم باید کنارش باشد. روایت دلالت می کند حتی دوستان حضرت «خدیجه» آن اوائل با حضرت «خدیجه» خیلی مأنوس نبودند.

یک دفعه حضرت «خدیجه» دید چهار خانم قد بلند و نورانی وارد اتاق شدند وقتی این ها را دید حضرت «خدیجه» جا خورد این خانم ها را ندیدم و نمی شناسم این ها از کجا آمدند؟ یکی از خانم ها گفت

«لَا تَحْزَنِي يَا خَدِيجَةُ»

خدیجه محزون نشو

«فَأَرْسَلَنَا رَبُّكِ إِلَيْكِ»

خدا ما را به سویت فرستاد

«وَ نَحْنُ أَخَوَاتُكِ أَنَا سَارَةُ وَ هَذِهِ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَ هِيَ رَفِيقَتُكِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَذِهِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ هَذِهِ كُلْثُومُ أُخْتُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ»

ما خواهران تو هستیم من «ساره» هستم و این «آسیه بنت مزاحم» رفیق تو در بهشت است این «مریم» مادر حضرت عیسی و این «کلثوم» دختر موسی ابن عمران همانی که در کاخ فرعون نوزاد را به مادرش راهنمایی کرد.

«بَعَثَنَا اللَّهُ إِلَيْكِ لِنَلِيَ مِنْكِ مَا تَلِي النِّسَاءُ فَجَلَسَتْ وَاحِدَةٌ عَنْ يَمِينِهَا وَ أُخْرَى عَنْ يَسَارِهَا وَ الثَّالِثَةُ بَيْنَ يَدَيْهَا وَ الرَّابِعَةُ مِنْ خَلْفِهَا فَوَضَعَتْ فَاطِمَةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً»

ما آمدیم کمک کارت در هنگام ولادت فرزندت باشیم یکی راست، یکی چپ، یکی جلوی حضرت خدیجه و چهارمی پشت سر نشستند صدیقه طاهره به دنیا آمد

«فَلَمَّا سَقَطَتْ إِلَى الْأَرْضِ أَشْرَقَ مِنْهَا النُّورُ حَتَّى دَخَلَ بُيُوتَاتِ مَكَّةَ»

نوری از وجود مقدس زهرای مرضیه تلألو کرد که تمام خانه های «مکه» را فرا گرفت

«وَ لَمْ يَبْقَ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مَوْضِعٌ إِلَّا أَشْرَقَ فِيهِ ذَلِكَ النُّورُ وَ دَخَلَ عَشْرٌ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ مَعَهَا طَسْتٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ إِبْرِيقٌ مِنَ الْجَنَّةِ وَ فِي الْإِبْرِيقِ مَاءٌ مِنَ الْكَوْثَرِ فَتَنَاوَلَتْهَا الْمَرْأَةُ الَّتِي كَانَتْ بَيْنَ يَدَيْهَا فَغَسَلَتْهَا بِمَاءِ الْكَوْثَرِ وَ أَخْرَجَتْ خِرْقَتَيْنِ بَيْضَاوَيْنِ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ اللَّبَنِ وَ أَطْيَبَ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ وَ الْعَنْبَرِ فَلَفَّتْهَا بِوَاحِدَةٍ وَ قَنَّعَتْهَا بِالثَّانِيَةِ ثُمَّ اسْتَنْطَقَتْهَا»

این نور تمام شرق و غرب عالم را گرفت آن های که چشم نورانی و برزخی داشتند دیدند آن های که

(خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ)

خدا بر دلها و گوش های آنان مهر نهاده؛ و بر چشم هايشان پرده ‌ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.

سوره بقره (2): آیه 7

بعد از این ده نفر از حوری‌ها بهشتی وارد شدند همراه خودشان تشت و ظرف های آب خوری آوردند در درون آن ها آبی از کوثر آوردند با آب کوثر صدیقه طاهره را شستشو دادند. دو پارچه سفید از پارچه های بهشتی به طوری که در سفیدی مثل برف بود بوی مشک و عنبر از او به مشام می رسید صدیقه طاهره (سلام الله علیها) با دو پارچه پوشاندند

«فَنَطَقَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) بِالشَّهَادَتَيْنِ»

صدیقه طاهره در لحظه اول ولادت شهادتین به زبان آورد گفت

«وَ قَالَتْ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ أَبِي رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَنَّ بَعْلِي سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ»

پدرم رسول خدا، همسرم سید اوصیاء است

«وَ وُلْدِي سَادَةُ الْأَسْبَاطِ ثُمَّ سَلَّمَتْ عَلَيْهِنَّ وَ سَمَّتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا وَ أَقْبَلْنَ يَضْحَكْنَ إِلَيْهَا وَ تَبَاشَرَتِ الْحُورُ الْعِينُ وَ بَشَّرَ أَهْلُ السَّمَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِوِلَادَةِ فَاطِمَةَ ع وَ حَدَثَ فِي السَّمَاءِ نُورٌ زَاهِرٌ لَمْ تَرَهُ الْمَلَائِكَةُ قَبْلَ ذَلِكَ»

به همه کسانی که آمده بودند صدیقه طاهره به همه این ها سلام داد این ها بشارت آسمانیان را در ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت «خدیجه» تبریک گفتند

«وَ قَالَتِ النِّسْوَةُ خُذِيهَا يَا خَدِيجَةُ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً زَكِيَّةً مَيْمُونَةً»

این نوزاد را شستیم، غسل دادیم با پارچه های خیلی سفید و معطر پوشاندیم در اختیار تو

«بُورِكَ فِيهَا وَ فِي نَسْلِهَا فَتَنَاوَلَتْهَا فَرِحَةً مُسْتَبْشِرَةً وَ أَلْقَمَتْهَا ثَدْيَهَا فَدَرَّ عَلَيْهَا»

خدای عالم این نوزاد را مبارک قرار داد و فرزندان او را هم مبارک قرار داده است. می گوید

«فَكَانَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) تَنْمِي فِي الْيَوْمِ كَمَا يَنْمِي الصَّبِيُّ فِي الشَّهْرِ وَ تَنْمِي فِي الشَّهْرِ كَمَا يَنْمِي الصَّبِيُّ فِي السَّنَةِ.»

الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص593 - 595

صدیقه طاهره در یک روز به اندازه یک ماه بچه های دیگر رشد می کرد و در ماه به اندازه یک سال فرزندان دیگر رشد می کرد. ولذا اگر می بینیم در «مکه»، صدیقه طاهره در برابر بی ادبی هایی که «قریش» داشتند از پدر دفاع می کند و در برابر آن ها می ایستد و ... تصور نکنیم یک دختر چهار، پنج ساله مثل دختران ما است.

مشخص است بر این که یک خانم رشیده و قد بلند در برابر «ابو لهب و ابو جهل»هایی که نسبت به نبی مکرم جسارت می کنند مقاومت می کند پاسخ آن ها را می دهد تهدیدهای آن ها را جواب می دهد حتی روزی به «خدیجه» خبر می دهند تصمیم گرفتند نبی مکرم را در هنگام طواف به قتل برسانند صدیقه طاهره خیلی نگران شد با پدر در میان گذاشت.

حضرت فرمود دخترم نگران نباش خدای عالم مرا از شر این اشرار حفظ خواهد کرد امیدواریم که ان شاء الله خدای عالم به برکت این مولود مبارک زندگی ها را بر همه مبارک گرداند آن های که فرزندی ندارند سال ها منتظر داشتن فرزند چشم به راه هستند خدایا قَسمت می دهیم به آبروی صدیقه طاهره به آن ها هم فرزندی مبارک و میمون عنایت فرما.

آن های که سال ها منتظر ازدواج هستند مقدمات ازدواج برای شان فراهم نیست خدایا به آبروی زهرا مرضیه مقدمات ازدواج آن ها را هم فراهم بگردان.

خدایا آن های که در زندگی مشکلات و چالشی دارند به حق حضرت زهرا این چالش ها را از زندگی ها بر طرف کن تمام زن و شوهرها بویژه زن و شوهرهای جوان را به همدیگر به آبروی زهرا صمیمی و با صفاء قرار بده و هر لحظه ای از آن ها لذتی باشد برای همسران، شوهران ان شاء الله.

مجری:

ان شاء الله، با توجه به این که ویژه برنامه قبلاً داشتیم اما استاد صلاح دانستند در مورد شخصیت حضرت زهرا و این روایت بسیار زیبا و نورانی که از لحظات ولادت با سعادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است تقدیم بشود خدا را از این بابت شاکر هستیم نعمت محبت حضرت زهرا داریم.

در روایت هست روز قیامت حضرت زهرا وارد صحرای محشر و قیامت می شوند شیعیان و محبان شان را مثل مرغی که دانه از زمین بر می چیند ما را سوا می کنند و با خودشان به بهشت می برند خوشا به حال آن های که در مسیر حضرت زهرا هستند چه زنان و چه مردانی که زهرایی هستند می گوید

زهرا بهانه ای است که عالم بنا شود * او آمده که مادر آیینه ها شود

او آفریده گشت که یکی چند مدتی * نور خدا به روی زمین جا به جا شود

او آفریده شد که در این روزهای سخت * زهرا شود علی شود و مصطفی شود

او مادر تمامی دل های حیدری است * باید که کفو فاطمه شیر خدا شود

هر کس مگر که مادر معصوم می شود * او آمده که مادر کرب و بلا شود

زهرا اگر نبود چگونه به عالمی * صدها روایت از نی کوثر عطا شود

بی اذن فاطمه کسی اصلاً‌ اجازه داشت * بر روی خاک و اوج فلک پیشوا شود

ای خوش به حال آن که در آن لحظه حساب * با انتخاب مادری او سوا شود

(میان برنامه)

مجری:

...طبق معمول یکشنبه شب های برنامه «حبل المتین» برنامه مان حول محور درس های از امامت و ولایت، به کلمه مولی رسیدیم. رسیدیم به روایتی که مشهور و معروف است از پیامبر آمد کلمه ولی و مولی که در شأن و منزلت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) آمده است و داریم به نوعی ثابت می کنیم کلمه مولی، ولی آمد بحث ولایت و سرپرستی است نه موضوع محبت، دوست داشتن و از این حرف ها که بعضی بهانه می کنند.

از ابتدا همین بهانه ها بود الان هم بعضی از آقایان، علمای اهل سنت در کتاب و منابع شان بعضی چیزها را آوردند. اما می خواهیم بگوییم حتی بزرگان اهل سنت هم هستند کسانی که گفته باشند کلمه ولی و مولی با همدیگر مترادف هستند. حضرت استاد آیا در بین بزرگان اهل سنت بودند کسانی که گفته باشند کلمه ولی و مولی با یکدیگر مترادف و هم معنا هستند؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه، وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ

و ان یکاد بخوان روی حق تماشا کن * وضو بگیر ز کوثر ثنای زهرا کن

در رابطه با این تعبیر اگر بتوانیم این را خوب شرح بدهیم و مبانی بزرگان و بنیانگذاران ادبیات اهل سنت را توضیح بدهیم گمانم بهانه از دست بعضی از افراد لجوج و معاند بویژه معاندین «وهابی» گرفته خواهد شد. یک عمری است می گویند پیغمبر اکرم نفرمود علی ولی مؤمنین، ولی امر و خلیفه است.

پیغمبر، مولی گفت مولی به معنای دوست است اگر ولی گفته بود قبول می کردیم چون خلیفه دوم وقتی از خلافت ابوبکر می خواهد نام ببرد می گوید:

«فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ (صلى الله عليه وسلم)»

صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج3، ص 1378، ح 1757 (نرم افزار الجامع الکبیر)

من ولی امر از طرف پیغمبر هستم نگفت «أنا خلیفةُ رسول الله، أنا الحاکم بعد رسول الله»

«لسان العرب» در حقیقت کتابی در لغت برای آن چه که در محاورات مردم است جمع کرده کاری به ریشه لغت ندارد. یعنی «زبان عرب». جلد 15، صفحه 408 چه تعبیر زیبایی است

«والوَليّ والمَوْلى، واحد في كلام العرب»

ولی و مولی در کلام «عرب» یکی است هیچ فرقی ندارد چه مولی و چه ولی بگویید هر دو به یک معنا است.

 بعد می گوید بعضی ها گفتند نبی مکرم فرمود:

«أَيُّما امرأَةٍ نَكحَتْ بغير إِذن مَوْلاها، و رواه بعضهم: بغير إِذن وَلِيِّها، لأَنهما بمعنى واحد»

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت، الطبعة : الأولى، ج15، ص408

هر زن یا هر دختری بدون اجازه مولایش ازدواج کند ازدواجش باطل است، بعضی ها گفتند به غیر اذن ولیش باشد چون هر دو به یک معنا است.

آقای «ابن منظور»، جلد 15، صفحه 408 از «ابن سلام» از «یونس» نقل می کند می گوید:

«المولى له مواضع في كلام العرب: منها المولى في الدين وهو الولي وذلك قوله تعالى: (ذلك بأن الله مولى الذين آمنوا وأن الكافرين لا مولى لهم) أي لا ولي لهم، ومنه قول سيدنا رسولا،: من كنت مولاه فعلي مولاه، أي من كنت وليه»

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى، ج15، ص408.

مولای در دین «و هو الوَلِيُّ» وقتی می گوید:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏»

نمی خواهد بگوید هر کس بنده من است علی هم بنده اوست باید این طوری بگوید و هر کس من را بنده است علی هم باید بنده باشد بلکه ولایت در دین است هر کس من را به عنوان ولی دین قبول دارد باید علی را هم به عنوان ولی دین قبول کند. همان طور که در قرآن آمده است

(ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ)

اين برای آن است که خداوند مولا و سرپرست کسانی است که ايمان آوردند؛ اما کافران مولايی ندارند!

سوره محمد (47): آیه 11

خدا مولای مؤمنین است کافرین مولا ندارند «أَي لا وَلِيَّ لهم‏»؛ (اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا) کافرین مولا ندارند یعنی کافرین دوست ندارند؟ یا نه کافرین، ولی امر ندارند؟ هر کدام برای خودشان یک ادعایی دارند بعد می گوید: «و منه قول سيدنا رسول اللَّه، صلى اللَّه عليه و سلم: مَنْ كنتُ مَولاه فعليٌّ مَولاه‏ أي مَن كنتُ وَلِيَّه»؛ کارنشناسان شبکه های «وهابی» این مطالب را می بینند یا نه فرصت و سوادش را ندارند و حوصله مطالعه کتاب های خودشان را هم ندارند از این بالاتر نمی شود گفت.

 به نظرم این عبارت «ابن منظور»، صفحه 408، قسمت دوم مسئله را کاملاً تمام می کند. مولا و ولی هیچ تفاوتی با هم ندارند ان شاء‌ الله اگر به بحث حدیث غدیر رسیدیم آن جا در این زمینه مفصل صحبت خواهیم کرد.

حتی کسانی از علمای اهل سنت از حدیث غدیر امامتِ قطعی حضرت امیر (سلام الله علیه) را استفاده کردند.

 «زبیدی حنفی» صاحب «تاج العروس» به چه مناسبتی اسم کتابش را «تاج العروس» گذاشته است، نمی دانیم امروز بعد از «لسان العرب» و «صحاح اللغة جوهری»، «تاج العروس» خلاصه ای از «قاموس زبیدی» است. در جلد 40، صفحه 245 می گوید:

«و المَوْلَى: له مَواضِعُ في كَلامِ العَرَبِ، و قد تَكَرَّر ذِكْرُه في الآيةِ و الحديث‏ »

کلمه مولی در آیات و حدیث زیاد تکرار شده است

«فمِن ذلكَ: المَوْلَى: المالِكُ مِن وَلِيَه وَلايَةً إذا ملكَهُ»

مولی به معنای مالک است مالک یعنی کسی که مالکِ ولایت اوست، مالکِ تدبیر امور دنیا و دین اوست یعنی حاکمِ‌ علی الإطلاق.

 در صفحه بعد می گوید:

«و أَيْضاً: الوَلِيُّ الذي يَلِيَ عَلَيك أَمْرَكَ»

ولی تو کسی است که امور زندگیت را می چرخاند

«و هما بمعْنًى واحِدٍ»

تاج العروس من جواهر القاموس؛ اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205، دار النشر: دار الهداية، تحقيق: مجموعة من المحققين، ج40، ص245

مولی و ولی هر دو به یک معنا است خیلی واضح و روشن؛ نمی دانم این ها به چه نحو بگویند؟ «محمد بن صالح عثیمن» از خبیث های درجه اول «عربستان سعودی» است نسبت به صدیقه طاهره حرف های خیلی چرندی دارد نمی خواهم شب میلاد حرف های چرندش را بیاوریم. ولی بعضی وقت ها خدای عالم، حق را از زبان دشمن جاری می کند.

«وَ الْفَضْلُ مَا شَهِدَتْ بِهِ الْأَعْدَاء»

ایشان کتابی به نام «التوحید» دارد. «محمد بن صالح عثیمن» در زمان «بن باز» شخصیت شماره دو «عربستان»‌ بود، در جلد 2، چاپ اول چاپ «عربستان سعودی»، صفحه 157 می گوید:

«أنّ لله أولیاء»

خدای عالم اولیائی دارد، و به نص قرآن ثابت شده است:

(اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا)

خداوند، ولي و سرپرست کساني است که ايمان آورده‌اند!

سوره بقره (2): آیه 257

خدای ولی امر مؤمنین است.

(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)

سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا مي‌دارند، و در حال رکوع، زکات مي‌دهند.

سوره مائده (5): آیه 55

 (إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ) ولی امر شما خدا است و پیغمبر «وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)؛‌ و آقایی که به خدا ایمان آورد و در رکوع انگشترش را به سائل داد

«فلله اولیاء یتولون امره»

خدای عالم در کره زمین اولیاء و بندگان صالحی دارد متولی امر خدا هستند مثل

(فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا)

و آنها که امور را تدبير می ‌کنند!

سوره نازعات (79): آیه 5

«ویقیمون دینه»

دین الهی را هم در کره زمین اقامه می کنند. تا آن جایی که ایشان در صفحه 158 می گوید:

«والولایة العامة هی الولایة علی العباد بالتدبیر»

ولایت عامه ای که پیغمبر و مؤمنین دارند یعنی امیر المؤمنین دارد این ولایت بر بندگان تدبیر امورشان است.

«فالله هو الذي یتولیٰ عباده بالتدبیر والتصریف والسلطان وغیر ذلک»

همان طور که خدای عالم مدبر عالم هستی است اولیاء خدا هم از طرف خدای عالم مدبر حکومت و امور مردم هستند.

 (فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا) در رابطه با تکوین است «فالمبدراتِ سیاسیاً و إجتماعیاً» مربوط به نبی مکرم و دیگر اوصیاء است.

 این آقا در «مجموع فتاوای» خودش حرف خیلی خوبی زده است یعنی از آن حرف هایی است که «الْفَضْلُ مَا شَهِدَتْ بِهِ الْأَعْدَاء» نه «الد الأعداء» یعنی دشمن ترین، دشمن اهل بیت این تعبیر را دارد.

«مجموعه فتاوای»، صفحه 136، مسئله 507 ایشان می گوید ولایت یک دفعه مطلق و یک دفعه مقید است. ولایت مطلق مال خدا است (اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا) یعنی ولی مطلق و ولی ذاتی خدای عالم است. مابقی کسانی که ولی هستند ولایت را از خدای عالم گرفتند خدا ولایت را اعطاء کرده است. این ولایت معانیی دارد ناصر، کمک کار، متولی امور و سید بعد می گوید:

(وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ)

و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد، (کاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح

سوره تحریم (66): آیه 4

اگر آن دو زن نسبت به نبی مکرم جسارت کنند (داستانش مفصل است) مراد از دو زن مشخص است چه کسانی هستند؟ خدای عالم مولای پیغمبر است یعنی امور پیغمبر را تدبیر می کند «جبرئیل و صالح المؤمنین» که مراد از «صالح المؤمنین» امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است.

بعد جالب است می گوید ولی به معنای متولی امور است

«وَ قال صلی الله علیه و سلم مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه»

چقدر زیباست؟ یعنی کلمه «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏» هم به معنای ناصر، هم به متولی امور و هم به معنای آقا به تمام معنا است. غیر از این چیز دیگر نمی خواهیم امیر المؤمنین هم آقاست به تمام معنا هم متولی امور است هم ناصر مردم (کمک کار مردم) است.

نَادِ عَلِيّاً مَظْهَرَ الْعَجَائِبِ * تَجِدْهُ عَوْناً لَكَ فِي النَّوَائِبِ‏

كُلُّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَيَنْجَلِي * بِوَلَايَتِكَ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا عَلِي‏

مجری:

سید الأولیاء، سید الأوصیاء یعنی آقا، مولا و بزرگ است.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

آن جدا است نسبت به خودمان داریم می گوییم سید الأنبیاء است نه سید الأوصیاست. بارها گفتم «بحار الأنوار»، جلد 26 اولین روایت حدود هشت، نُه صفحه است کسی این روایت را نخوانده باشد خوب تعمق نکرده باشد احساس می کنم لذت ولایت را نچشیده است. این روایت را انسان صد مرتبه هم می خواند برای صد و یکمین مرتبه می خواند یک نورانیتی در دل آدم ایجاد می کند.

تفضل خداست نود، نود و پنج درصد عمرم را در ولایت گذراندم، الحمد لله ولی از هیچ روایتی این همه در رابطه با حضرت امیر خواندیم و گفتیم به اندازه خلقت نوری امیر المؤمنین لذت نمی برم. می خوانم سیر نمی شوم

مجری:

یک شب مفصل به این روایت باید بپردازیم

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

حتماً این روایت غوغاست در آخر «جامعه کبیره» می خوانیم

«فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْك أَسْأَلُكَ »

خدایا تو را قسم می دهیم به حق محمد و آل محمدی که بر خودت واجب کردی

«أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ»

من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص617

من را جزء عارفین به مقام اهل بیت قرار بده در این جا خلقت نوری امیر المؤمنین (سلام الله علیه) بعضی از مطالب را می گوییم ان شاء الله این مطالب خوب، مقدمه هست حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می آید پرده را بالا می زند آن مقام والایی که:

«لهم الولاية المعنوية والسلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية والتشريعية»

حاشية كتاب المكاسب؛ تأليف : الشيخ محمد حسين الأصفهاني، تحقيق : الشيخ عباس محمد آل سباع، الطبعة : الأولى / 1418 ه‍ ق، الناشر : أنوار الهدى، المطبعة : علمية، ج 2، ص 379

بیان می کند خیلی از یاران خاصش فرار می کنند برای شان قابل تأمل نیست در همان ولایتی که فرمود:

«وَ اللَّهِ، لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه‏‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص332

اگر «ابوذر» بداند «سلمان»‌ نسبت به ولایت چه عقیده ای دارد او را تکفیر می کند و می کشد. در بعضی از روایت هست بعضی از صحابه اصرار می کنند آقا جان پرده را بالا بزن چه و چه می گوید:

«لو بینت لک لکفرته»

اگر پرده را بالا بزنم کافر می شوید ولذا مقامات ائمه (علیهم السلام) مقامات بالایی است که

«لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج26، ص2

مقام بالای ائمه را جز ملائکه مقرب، انبیای مرسل آن مؤمنینی که از امتحان در آمدند مثل «سلمان» نه مثل «ابی ذر» نمی توانند تحمل کنند.

بعد روایتی دیدم می فرماید ما مقامی داریم انبیاء مرسل هم نمی توانند تحمل کنند. وقتی حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) کیف کرد از این که احساس کرد دارد خدای عالم با او حرف می زند گمان نمی کنم بالاتر از این چیزی باشد. از درخت صدا در آمد بر این که

(إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي)

من «الله» هستم؛ معبودی جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را برای ياد من به پادار!

سوره طه (20): آیه 14

حضرت موسی مقداری کیف کرد دید مثل این که صدای خدا خیلی خوب است گفت

(أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ)

پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!

سوره اعراف (7): آیه 143

خدایا خودت را به من نشان بده می خواهم خودت را ببینم بعضی ها توجیهاتی دارند کاری با توجیهات مردم ندارم ولی می گویند حضرت موسی از خدای عالم خواست خدا را با چشم سر ببیند حضرت موسی، کلیم الله و جزء پیامبران اولو العزم است او می داند خدای عالم با چشم سر قابل دیدن نیست

(يعْلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا)

آنچه را پيش رو دارند، و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته ‌اند می ‌داند؛ ولی آنها به (علم) او احاطه ندارند!

سوره طه (20): آیه 110

امام صادق فرمود «رآه بالقلب»، «ذعلب یمانی» به علی (سلام الله علیه) می گوید: «هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ فَقَالَ وَ كَيْفَ أَعْبُدُ مَنْ لَمْ أَرَه‏»

«فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ قَالَ وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ يَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص138، بَابُ جَوَامِعِ التَّوْحِيد‏، ح4

اگر خدا را ندیده باشم عبادت نمی کنم برای «ذعلب» شبهه می آید حضرت فرمود خدای عالم را با چشم بصر نمی شود دید با چشم دل می شود دید می گوید شما وقتی می خوابید در خواب به «شام، عراق، کربلاء، مکه» و کشورهای دیگر می روی آیا آن ها را می بینی؟ گفت بله.

 گفت آن جا چشمت هم همراهت است؟ گفت نه چشمم در رختخوابم است پرسید چطور می بینی؟ گفت با چشم دل. گفت همان چشم دلی که به خواب می روی شرق و غرب عالم را می بینی با آن چشم دل هم می توانی خدا را ببینی.

(وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ)

و چون موسي به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماي تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهي ديد ليکن به کوه بنگر پس اگر بر جاي خود قرار گرفت به زودي مرا خواهي ديد پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ريز ريز ساخت و موسي بيهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهي به درگاهت توبه کردم و من نخستين مؤمنانم

سوره اعراف (7): 143

ولذا قضیه حضرت موسی وقتی به رب گفت (أَرِنِي) خدای عالم گفت موسی هنوز به آن جا نرسیدی خیلی مانده است تا بخواهی من را ببینی. (وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ) به کوه نگاه کن، نگاه کرد (فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ) نمی گوید «تَجَلی الله» بین الله و رب فرق است.

رب،‌ تجلی کرد کوه (جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا) روایت دارد یکی از شیعیان امیر المؤمنین نگاهی به کوه کرد کوه تکه تکه شد حضرت موسی هم افتاد و غش کرد وقتی به هوش آمد (فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيكَ) شعر را همیشه گفتم با آن شعر خیلی مأنوس هستم می گویم خودم صفا می کنم

چون رسی به طور سینا * أرنی مگو و بگذر

نگو (أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ) بگذر

که نیارزد این تمنا * به جواب لَن ترانی

یکی از بزرگان می گوید

أرنی و بگو و مکذر، تو صدای دوست بشنو نه جواب لن ترانی

شعر دیگر که مشهور است از «مولانا» است

أرنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد * تو که با منی همیشه چه أریٰ چه لَن ترانی

ولذا مقداری دقت کنیم به آن جا برسیم. «علامه طباطبایی» هم دارد

سحر آمدم به کویَت ببینمت نهانی * أرنی نگفته گفتی دو هزار لن ترانی

مجری:

متشکرم، ان شاء الله بحث مان را ادامه می دهیم صحبت از مولای متقیان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) آن اوج عرفان و بزرگواری حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند خدایی را که نبینم نمی پرستم با آن چشم دل دائم خدا را عبادت می کند و خدا را می بیند!

(میان برنامه)

مجری:

السلام علیک یا أمین الله فی ارضه و حجته علی عباده السلام علیک یا امیر المؤمنین... در این قسمت از برنامه در خدمت مخاطبین و بینندگان عزیز هستیم اولین تماس آقای «عارف» از «شوشتر» سلام علیکم بفرمایید

تماس بینندگان برنامه

بیننده: (آقای عارف از شوشتر – شیعه)

سلام عرض می کنم... در رسانه های «عربی»، «ولید اسماعیل» چهره شناخته شده «وهابیت» شبهه ای مطرح کرد، ما شیعیان اعتقاد داریم ابوبکر و عمر منافقین بودند آیه قرآن می گوید

(يا أَيهَا النَّبِي جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)

ای پيامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگير! جايگاه شان جهنم است؛ و چه بد سرنوشتی دارند!

سوره توبه (9): آیه 73

ای پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن این جا سوال مطرح می شود می گوییم چرا رسول خدا با ابوبکر و عمر جهاد نکرد؟

مجری:

آقای «عارف» به صورت کلی بگویید آن چه قرآن گفته برخی از صحابه بله جزو منافقین بودند ما هم به همان شکل بیان کنیم موضوع را خیلی باز نکنیم

آقای عارف:

خواستم سوال را برسانم. شبهه بعدی بعضی از صحابه «عایشه» و «معاویه» با امیر المؤمنین جنگیدند ما می گوییم حدیثی داریم می گوید «حربُکم حربی» رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر المؤمنین می فرماید کسانی که با تو می جنگند انگار جنگ با من می کنند پس جنگ با امیر المؤمنین، جنگ با رسول خدا است و جنگ با رسول خدا کفر است. آیه قرآن می گوید

(وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى)

و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهيد؛

سوره حجرات (49):‌آیه 9

اگر دو گروه از مسلمانان با هم جنگیدند پس بین این ها صلح کنید چطور می شود این جا «عایشه»‌ و «معاویه» با امیر المؤمنین جنگیدند کافر نمی شوند؟ از آن جایی که می گوید «حربُکم حربی» ولی قرآن می گوید این دوتا مؤمن هستند.

مجری:

ممنون از شما موفق باشید. استاد سوال اول شان در خصوص این که قرآن می گوید با کفارِ و منافقین باید جهاد کرد بر اساس آیات نورانی برخی از صحابه پیامبر جزء منافقین بودند چون قرآن هم به این موضوع اشاره می کند چرا پیامبر با آن ها جهاد نکرد؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

«امام (رضوان الله تعالی علیه)» در «کتاب الطهارة»، جلد 3، صفحه 457 می گوید این های که با امیر المؤمنین جنگیدند حتی «خوارج» را دلیل بر نجاست شان نداریم.

«فلو خرج سلطان على أمير المؤمنين عليه السلام لا بعنوان التدين بل للمعارضة في الملك أو غرض آخر...»

كتاب الطهارة ( ط.ج )؛ السيد الخميني (وفات : 1410)، تحقيق: مؤسسة تنظيم ونشر آثار الامام الخميني (س)، ناشر: مؤسسة تنظيم ونشر آثار الامام الخميني (س)، قم 1427، ج 3 ص 457

آن های که در برابر امیر المؤمنین ایستادند «لا بعنوان التدین»‌ نه به عنوان این که با علی جنگیدند به خاطر این که علی مسلمان است جنگیدند. به خاطر دین علی نجنگیدند «بل للمعارضة للملک» به خاطر مسئله ریاست جنگیدند.

«أو غرض آخر ...»، نه ما این ها را با این کارشان منافق می دانیم و نه این ها را کافر می دانیم این تعبیر حضرت «امام» است بهتر از این جوابی ندارم بخواهیم خودمان توجیه کنیم می گویند ایشان چنین و چنان کرد.

برادر بزرگوارم اگر بنا باشد این ها کافر باشند اهل بیت (علیهم السلام) با این ها زندگی کردند رفت و آمد داشتند. اگر چنان چه این ها گاو، گوسفند یا شتری ذبح می کردند از گوشتش می خوردند اگر این ها کافر بودند یا منافقی که به معنای واقعیش اسلام نیاورد تظاهر به اسلام کرد اگر گوسفندی را بکشد گوشتش نجس است نمی شود استفاده کرد.

 برنامه های که ما در روایات داریم این ها چنین و چنان بودند به معنای لغوی نفاق نیست در حقیقت به معنای مخالفت در سطح بالا است.

یک دفعه مخالفت می کند پیغمبر می گوید غیبت نکن غیبت می کند این هم مخالفت کرده است یک دفعه پیغمبر می گوید زنا نکن می رود زنا می کند این با اولی یکی نیست می گوید قتل نفس نکن می رود آدم می کشد. یک دفعه می گوید با ولی من جنگ نکن می رود جنگ می کند. معصیت ها مراتبی دارد بعضی از مراتبش شدید است بعضی از مراتبش خفیف است.

ولذا این فرد «ولید اسماعیل» را می فرمایید شبهاتی مطرح می کند با توجه به فرمایش حضرت «امام (سلام الله علیه)» به طور کلی از ریشه همچنین شبهه ای وارد نیست.

افرادی مثل «صاحب حدایق» و ... حرف های زدند هم «امام (رضوان الله تعالی علیه)» پنبه اش را در چند جا زده است مخصوصا در «کتاب الطهارة»، جلد 3، صفحه 446؛ جلد 3، صفحه 437 را ملاحظه کنید.

 فرمایشات آیت الله العظمی «خویی»، «کتاب الطهارة شرح تنقیح»، جلد 3، صفحه 80 می فرماید:

«الولاية بمعنى الخلافة من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين»

كتاب: شرح العروة الوثقى - الطهارة ( موسوعة الإمام الخوئي )؛ نويسنده: تقرير بحث السيد الخوئي للغروي (وفات : 1413)، ناشر: مؤسسة إحياء آثار الأمام الخويي قدس سره، 1426 - 2005 م، ج3، ص 80

این فرمایش آیت الله العظمی «خویی» ‌است نسبت به «امام» کسی شاید بگوید مثلاً «جمهوری اسلامی» و وحدت و ... می خواهند در حالی که «امام» این کتاب را شاید بیست، سی سال قبل از انقلاب نوشتند ربطی به بعد از انقلاب ندارد. «کتاب الطهارة» ایشان آن چه که در ذهنم است «امام» قبل از تبعید یعنی قبل از سال 42 این کتاب را نوشته است.

فرمایش آقای «خویی (رضوان الله تعالی علیه)» است «شرح تنقیح» از «استاد الأعظم سماحة آیت الله العظمی سید ابو القاسم الخویی»، صفحه 80

«وأما الولاية بمعنى الخلافة فهي ليست بضرورية بوجه»

ولایت به معنای خلافت اصلاً از ضروریات نیست.

«وإنما هي مسألة نظرية وقد فسروها بمعنى الحب والولاء ولو تقليدا لآبائهم وعلمائهم وانكارهم للولاية بمعنى الخلافة»

این ها ولایت را به معنای حب گرفتند ولو به تقلید از پدران یا علمای شان و این که منکر ولایت هستند به معنای خلافت

 «مستند إلى الشبهة»

بعد می گوید:

«وقد أسلفنا أن انكار الضروري إنما يستتبع الكفر والنجاسة فيما إذا كان مستلزما لتكذيب النبي - ص - كما إذا كان عالما بأن ما ينكره مما ثبت من الدين بالضرورة وهذا لم يتحقق في حق أهل الخلاف»

كتاب: شرح العروة الوثقى - الطهارة ( موسوعة الإمام الخوئي )؛ نويسنده: تقرير بحث السيد الخوئي للغروي (وفات : 1413)، ناشر: مؤسسة إحياء آثار الأمام الخويي قدس سره، 1426 - 2005 م، ج3، ص 80

برای اهل سنت همچنین قضیه ای ثابت نشده است که ولایت جزء ضروریات دین است انکار ولایت، تکذیب پیغمبر است این فرمایش آقای «خویی» آن هم فرمایش «امام» دیگر آقایان همچنین فرمایشی دارند. ولذا باید مقداری دقت کنیم در ضمن این که ولایت از ضروریات عقیده شیعه است دینی نه بحث دینی جدا است.

برائت از اعداء آل محمد باز از قطعیات است شکی در آن نیست ولی مصداق معین کردن خلاف است مصداق معین کنیم باید عملکرد نبی مکرم، عملکرد امیر المؤمنین، «سلمان، ابوذر، مقداد، عمار» همه را باید زیر سوال ببریم. اگر این ها کافر، نجس و منافق بودند چطور رفت و آمد داستند؟ ذبیحه این ها را می خوردند از این ها دختر می گرفتند و به این ها دختر می دادند.

همچنین عمل کرد ائمه را (نستجیر بالله) باید زیر سوال ببریم عمل کرد اصحاب را باید زیر سوال ببریم. این هم فرمایش «امام» و هم فرمایش آقای «خویی (رضوان الله تعالی علیهما)» است.

 ولذا در صحبت هایمان مقداری دقت کنیم بحث وحدت و ... را کار ندارم بحث جدایی است. آقای «عارف» ما به عنوان یک مسئله شرعی داریم این را بیان می کنیم یعنی به دور از بحث سیاسی و بحث این که، این ها چه پیامدی برای وحدت دارد یا ندارد به هیچ وجه در این بحثم کار با او ندارم. ما هستیم احادیث اهل بیت، سیره ائمه، سیره صحابه، سیره علمای ما در این چهارده قرن!

مجری:

خیلی ممنونم جناب استاد. تماس بعدی جناب آقای «بهادری» از «کرج» سلام علیکم بفرمایید.

بیننده: (آقای بهادری از کرج – شیعه)

سلام عرض می کنم ... ولادت با سعادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به پیشگاه آقا امام زمان (علیه السلام)، ملت شریف «ایران» مخصوصاً همه شیعیان و مسلمانان عرض تبریک و تهنیت دارم.

حضرت آقا یکی از افتخارات و بزرگ ترین افتخاری که در عالم هستی خداوند نصیب ما شیعیان کرده ما باید بیشتر قدر بدانیم این است که در «تورات» تحریف نشده که الان در «تلاویوب» دست «صهیونیست ها» است و اجازه عکسبرداری و باز کردن کتاب را نمی دهند این است اسامی حضرت «خدیجه (سلام الله علیها)» اسم مبارک حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، رسول مکرم اسلام، آقا امیر علی (علیه السلام) و دوازده خلیفه بر حق ما شیعیان در آن کتاب هست صد در صد هم آمده است.

چرا «نصارای نجران» زمانی که می خواستند مباهله کنند وقتی رسیدند دیدند یک خانم و یک آقایی کنار رسول مکرم اسلام است پرسیدند اسم این خانم چیست تا آقا رسول الله فرمودند دخترم فاطمه است این ها دست از مباهله کشیدند چون می دانستند این ها مقدس و منصوب شده از طرف خدا هستند عصمت شان، عصمت آسمانی است دست از مباهله کشیدند.

یکی از مسائل بزرگش همین بود نخواستند این کار را بکنند فهمیدند دین اسلام همان شیعه رسول الله اسلام واقعی است. ان شاء ‌الله ما شیعیان قدر این نعمت را بدانیم.

مجری:

خیلی ممنونم تشکر از شما موفق باشید. تماس بعدی جناب آقای «محمودیان» از «کرمانشاه» سلام علیکم بفرمایید

بیننده: (آقای محمودیان از کرمانشاه – شیعه)

سلام عرض می کنم... برای نماز خواندن این جا مثل شیعه نیست همه اهل سنت هستند باید چه کار کنم اگر پیش حاج آقای سنی بروم نماز بخوانم مشکل دارم یا نه؟

مجری:

یعنی بروید مسجدشان نماز بخوانید

آقای محمودیان:

من در شهر «جوانرود» زندگی می کنم این جا همه سنی نشین هستند مسجد شیعه نیست برای وضو گرفتن، برای غسل کردن، برای مسجد رفتن و ...

مجری:

ان شاء الله توضیح می د هیم البته آقای «محمودیان» قبلاً در برنامه «روشنای احکام» تماس گرفتند برای شان توضیح دادیم ایشان تازه شیعه شدند و در «جوانرود» استان «کرمانشاه» هستند می گویند بروم پشت سر اهل سنت نماز بخوانم وضویم متفاوت با آن ها است اشکال ندارد؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

به فتوای همه آقایان هیچ اشکالی ندارد، پشت سر آن ها اگر ضرورت نیست لازم نیست آن جا بروید. یعنی اگر شما به نماز جماعت نروید شما را از روستا یا شهر بیرون می کنند، اگر واقعاً شما این قدر محتاط هستید می خواهید پشت سرشان نماز نخوانید. نماز خواندن پشت سر آن ها واجب نیست برای رعایت وحدت از لوازم واجب سیاسی است نه واجب دینی و شرعی!

شما می توانید بروید نماز بخوانید ببینید مقلد چه کسی هستید؟ «مقام معظم رهبری» پشت سر آن ها نماز خواندن را جایز می دانند چه در حال تقیه چه در غیر تقیه؛ اعاده هم لازم ندارد بعضی از مراجع می گویند نماز بخوانید بستگی دارد به مقلدین آن مرجع بزرگواری که می گوید اعاده لازم است. شما وضو می گیرید اگر وضو گرفتن در جلوی آن ها مثل وضوی شیعه برای تان خطر داشته باشد نه تنها جایز نیست قطعاً حرام است.

مجری:

اگر وضو بگیرند ممکن است برای شان خطر جانی داشته باشد به آن تقیه می گوییم.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

تقیه هم انجام بشود، این ها لازم نیست شما می توانید جای خلوت مثل شیعه وضو بگیرید نماز هم خواستید آن جا بروید خودتان بخوانید پشت سر آن ها اقتداء کنید. در این قضیه من معقتد هستم ببینید مرجع تقلیدتان چه می گوید؟ خیلی حواست باشد از دفتر مرجع تقلیدت سوال کن شاید مرجع تقلید شما یک مسئله ای می گوید صلاح نیست در این جا بگویم.

ولی از کسی که تقلید می کنی از دفترش سوال کن ولی نظر «مقام معظم رهبری» این است، دیگر مراجع هم نظر خاصی دارند. ولذا حفظ جان یک انسان از اهم واجبات است.

مجری:

در دقایق پایانی برنامه می خواهیم بحث مان را ادامه بدهیم بحث کلمه و واژه مولی در قرآن چند مورد ذکر شده است نظر مفسران و برزگان اهل سنت نسبت به این کلمه چیست؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

در رابطه با کلمه مولیٰ هشت یا نُه مورد در قرآن واژه مولی استعمال شده است

(قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ)

خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته؛ و خداوند مولای شماست و او دانا و حکيم است.

سوره تحریم (66): آیه 2

خدا مولای شما است و او علیم و حکیم است

(فَالْيوْمَ لَا يؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِي مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)

پس امروز نه از شما فديه ‌ای پذيرفته می ‌شود، و نه از کافران؛ و جايگاه تان آتش است و همان سرپرست تان می ‌باشد؛ و چه بد جايگاهی است!

سوره حدید (57): آیه 15

مأوای کفار آتش است (هِي مَوْلَاكُمْ) آتش مولای آن ها است.

(وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ)

ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده! تو مولا و سرپرست مايی، پس ما را بر جمعيت کافران، پيروز گردان!

سوره بقره (2): آیه 286

خدایا ما را ببخش به ما رحم تو مولای ما هستی ما را بر قوم کافرین نصرت بده

سوره انعام

(ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ)

سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقيقی آنهاست، باز می ‌گردند. بدانيد که حکم و داوری، مخصوص اوست؛ و او، سريع ترين حسابگران است!

سوره انعام (6): آیه 62

این ها به طرف خدای عالم که مولای حقیقی شان است بر می گردند.

سوره یونس:

(وَرُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ)

و همگی به سوی «الله» -مولا و سرپرست حقيقی خود- باز گردانده می ‌شوند؛

سوره یونس (10): آیه 30

سوره توبه:

(قُلْ لَنْ يصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)

بگو: هيچ حادثه ‌ای برای ما رخ نمی ‌دهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است؛ او مولا (و سرپرست) ماست؛ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توکل کنند!

سوره توبه (9): آیه 51

بگو پیغمبر آن چه که خدای عالم برای ما مقدر کرد آن بر سر ما خواهد آمد هر چه خدا مقدر کرده به ما خواهد رسید (هَوَ مَوْلَانَا) مولای ما خداست.

در سوره نحل دو نفری که یکی مؤمن بود و دیگری مقداری وضع اعتقادایش خراب بود خدا مثال می زند می گوید

(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَينِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يقْدِرُ عَلَى شَيءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَينَمَا يوَجِّهْهُ لَا يأْتِ بِخَيرٍ هَلْ يسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)

خداوند مثالی (ديگر) زده است: دو نفر را، که يکی از آن دو، گنگ مادر زاد است؛ و قادر بر هيچ کاری نيست؛ و سربار صاحبش می ‌باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی ‌دهد؛ آيا چنين انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می ‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!

سوره نحل (16): آیه 76

خدا مثال زد دو مرد بودند یکی از این ها کر و لال است (لَا يقْدِرُ عَلَى شَيءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ) کاری از دستش ساخته نیست نه دست و پایی دارد راه برود نه می تواند حرف بزند (وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ) آویزان بر مولایش است چیزی از دستش ساخته نیست، هر چه مولا بدهد می خورد ندهد نمی خورد (أَينَمَا يوَجِّهْهُ لَا يأْتِ بِخَيرٍ) هر کاری بکند کار خیری از دستش ساخته نیست.

(هَلْ يسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ) آیا کسی که گنگ است، عقلش به جایی نمی رسد و کاری از دستش ساخته نیست این شخص با کسی که امر به عدالت می کند و در صراط مستقیم است این ها با هم یکی هستند؟

در هفت جای قرآن کلمه مولا ذکر شده است. این که بزرگان اهل سنت و مفسرین شان چه دارند، نمی دانم صلاح است الان شروع کنیم، گمان می کنم بعید است در دقایق پایانی برسیم.

مجری:

پنج دقیقه بیشتر وقت نداریم می خواهید خلاصه ای از این بحث را بفرمایید جمع بندی بشود بعد سراغ بحث جدید برویم.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

یکی، دو مورد را می آورم آقایانی که می گویند مولیٰ به معنای اولیٰ یا ولی امر نیست از تفسیرهای خودشان هم بی خبر هستند. کتاب «تفسیر طبری»، جلد 27 چاپ جدید، صفحه 228

«(مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِي مَوْلَاكُمْ) وقوله هي مولاكم يقول النار أولى بكم»

جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ اسم المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبري أبو جعفر الوفاة: 310، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1405، ج27، ص228

قبلاً هم گفتیم در لغت مولا به معنای اولیٰ آمده است این هم آیه قرآن (هِي مَوْلَاكُمْ) یعنی «هِی أولیٰ بِکُم». «طبری متوفای 310» است «ابو عبد الرحمن سِلمی» متوفای 412 در «حقایق التفسیر»، جلد 2، صفحه 309 می‌گوید:

«مأواكم النار هي مولاكم أي أولى الأشياء بكم»

تفسير السلمي وهو حقائق التفسير؛ اسم المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسى الأزدي السلمي الوفاة: 412هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421هـ - 2001م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: سيد عمران، ج2، ص309

باز هم این جا کلمه مولیٰ به معنای اولیٰ آمده است. «تفسیر قِشیری» به همین شکل ایشان هم متوفای 465، جلد 3، صفحه 289

«هي مولاكم أي هي أوْلَى بكم»

تفسير القشيري المسمى لطائف الإشارات؛ اسم المؤلف: أبو القاسم عبد الكريم بن هوازن بن عبد الملك القشيري النيسابوري الشافعي الوفاة: 465هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان - 1420هـ-2000م ، الطبعة: الأولى، تحقيق : عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ج3، ص289

«تفسیر بغوی» که از تفاسیر مشهور و می گویند معتبرترین تفسیر اهل سنت حتی از «تفسیر طبری» و دیگر تفاسیر یک سر و گردن بالاتر است متوفای 516 در جلد 4، صفحه 297

«مأواكم النار هي مولاكم صاحبكم وأولى بكم»

تفسير البغوي؛ اسم المؤلف: البغوي الوفاة: 516، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ج4، ص297

این آتش صاحب شما و اولیٰ به شما است.

 تفسیر «زاد المسیر» مال آقای «ابن جوزی - متوفای 597» بزرگ نه سبط، در جلد 8، صفحه 167 دارد:

«هي مولاكم قال أبو عبيدة أي أولى بكم»

زاد المسير في علم التفسير؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي الوفاة: 597، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1404، الطبعة: الثالثة، ج 8، ص 167

 (هِي مَوْلَاكُمْ)،‌ «ابو عبیده»‌ بنیانگذار «ادبیات عرب» گفت «إی اولیٰ بِکُم».

 «بیضاوی - متوفای 691» مفسر بلند آوازه اهل سنت ایشان در جلد 5، صفحه 300 می گوید:

«مأواكم النار هي مولاكم هي أولى بكم»

تفسير البيضاوي؛ اسم المؤلف: البيضاوي الوفاة: 685، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج5، ص300

مولیٰ به معنای اولیٰ آمده است.

 «تفسیر خازن - متوفای 726» می گوید:

«هي مولاكم أي وليكم وقيل هي أولى بكم»

تفسير الخازن المسمى لباب التأويل في معاني التنزيل؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم البغدادي الشهير بالخازن الوفاة: 725هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت / لبنان - 1399هـ /1979م، الطبعة: بدون، تحقيق: بدون، ج7، ص24

 (هِي مَوْلَاكُمْ) یعنی «هِی وَلیُکُم» مولیٰ به معنای ولی، مولیٰ به معنای اولیٰ است.

همچنین «تفسیر جلالین» در حقیقت مال «سیوطی» است «احمد ابن محمد محلی» این دو نفر کتابی نوشتند به نام «تفسیر الجلالین» در این جا هم

«مأواكم النار هي مولاكم أولى بكم»

تفسير الجلالين؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد + عبدالرحمن بن أبي بكر المحلي + السيوطي الوفاة: 911، دار النشر: دار الحديث - القاهرة، الطبعة : الأولى، ج1، ص721

در لغت مولیٰ به معنای اولیٰ است در «ادبیات عرب» صرف و نحو مولیٰ به معنای اولیٰ در «معانی بیان» مولیٰ به معنای اولیٰ در حدیث مولیٰ به معنای اولیٰ این هم در تفسیر و در آیه قرآن هفت موردی که خدای عالم کلمه مولیٰ را آورده است دوستان ببینند مولیٰ به چه معنا است؟ آیا دوست، رفیق، غلام، بنده و کنیز شما آمده است؟ یا نه مولیٰ به معنای اولویت در تدبیر، اولویت در تسلط بر شما است.

یعنی با وجود او تو نباید حرف بزنی آتش،‌ اولیٰ به شما است یعنی در آتش فرمان دست شعله های آتش است آن جا نمی توانی بگویی آتش این جا را بسوزان و این جا را نسوزان همه جا را می سوزاند این خلاصه بحث بود که به صورت ساندویچی ارائه شد.

مجری:

متشکرم از شما خیلی استفاده کردیم، سایه تان ان شاءالله مستدام باشد. واژه و کلمه مولیٰ چندین هفته است داریم در برنامه «حبل المتین» به آن می پردازیم و صحبت می کنیم از جهات مختلف داریم به موضوع نگاه می کنیم. در روایات اهل سنت، در لغات، در کتاب های لغوی معروف و مشهور همه جا فقط و فقط به معنای اولویت، سرپرستی و ولایتی که ما داریم در موردش بحث می کنیم.

همین واژه را وجود نازنین پیامبر برای امیر المؤمنین به کار بردند به همین معنایی که همه در منابع اهل سنت، در قرآن و در همه جا آمده است. سر خودمان را شیره نمالیم بگوییم آن جا منظور پیامبر دوست داشتن بود پیامبر فرمود من را دوست می دارید علی را دوست بدارید اصلاً این مباحث نیست.

آن چه که در منابع اهل سنت، آن چه که در قرآن، و آن چه که در همه منابع شیعه آمده، به جای خود این قدر هست که حد و اندازه ندارد به معنای اولویت، سرپرستی و مباحثی است که ما داریم امیر المؤمنین جانشین پیامبر است همان ویژگی، مؤلفه ها، خصوصیات و اولویتی که پیامبر برای مردم دارد امیر المؤمنین هم دارد.

گوارای وجود همه تان این عشق و ارادت، محبت و ولایتی که در دل تان است ان شاءالله ثابت قدم پای کار مولا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) بمانیم و تشکر که امشب هم برنامه «حبل المتین» را همراهی فرمودید موفق باشید خدا نگهدار!





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها