برنامه حبل المتین - 23 02 1403 (قسمت دویست و نهم)
عنوان برنامه: امامت در قرآن کریم
کلیدواژه: امامت در قرآن؛ تعریف امامت؛ خلافت؛ حضرت ابراهیم (علیه السلام)؛ اهل بیت (علیهم السلام)؛ همسران پیامبران؛ صحابه؛ معاویه؛ قاتلین عثمان!
استاد: حضرت آیت الله حسینی قزوینی
مجری: آقای سید محمد صفایی
مجری:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين المَعْصُومِنْ وَ الَعنُ عَلیٰ اَعدائِهِم اَجمَعين السلام علی حبل الله المتین وصراطه المستقیم
سلام علیکم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند در اقصی نقاط جهان، عرض تبریک و شادباش دارم ایام دهه کرامت را خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند! با برنامه «حبل المتین» از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت شما هستیم.
در خدمت استاد معظم کارشناس محترم برنامه آیت الله دکتر «حسینی قزوینی» هستیم ان شاء الله از مباحث شان استفاده خواهیم کرد، حاج آقا سلام علیکم وقت شما بخیر.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ- ِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْمَرْأَى وَ الْمَسْمَع فَمَا شَيْءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَيْهِ السَّبِيل.
خدمت بینندگان عزیز و گرامی خالصانه ترین سلامم را تقدیم می کنم موفقیت بیش از پیش برای همه گرامیان از خدای منان خواهانم!
طبق برنامه همیشگی مان در مطلع عرائض مان یادی از صدیقه طاهره (سلام الله علیها) کرده باشیم. مرحوم آیت الله العظمی «کمپانی - شیخ محمد حسین اصفهانی» از مراجع بزرگ و از اساتید آیت الله العظمی «خویی» شعر خیلی پر مغز و پر معنا کم دیدم شعرا نسبت به صدیقه طاهره این طور پر مغز شعری سروده باشند.
دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند * از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد * تا که ثنای حضرت سیده نساء کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه * چشم دل از نظاره در مبدأ و منتها کند
صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل * وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند
مبدأ نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی * بلکه گهی تجلی از نقطه تحت باء کند
دایره شهود را نقطه منتقا بود * بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطاء کند
حامل سر مستتر حافظ غیب مستقر * دانش او احاطه بر دانش ما سوا کند
لیله قدر اولیاء نور صفای اصفیا * صبح جمال او طلوع از افق علیٰ کند
وضعه سید بشر ام ائمه غرر * کیست جز او که همسری با شاه لا فتیٰ کند
وحی نبوتش نسب جود و فتوتش حسب * قصه ای از مروتش سوره هل اتیٰ کند
لوح قَدَر بدست او کِلک قضا به شصت او * تا که مشیت الهیه چه اقتضاء کند
در جبروت حکمران در ملکوت قهرمان * در نشئات کُنْ فَکان حکم بما تشاء کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او * سر قدم حدیث از آن سر و از آن حیاء کند
قبل خلق روی او کعبه عشق کوی او * چشم امید سوای او تا به که اعتناء کند
مفتقرا متاب آبرو
مفتقر تلخیص آیت الله العظمی «کمپانی» است
مفتقرا متاب آبرو از در او به هیچ سو * زان که مس وجود را فضه او طلا کند
«یا فاطمة الزهراء أغیثیني»
مجری:
بسیار عالی و انتخاب شایسته ای هم بود چون این اشعار در مدح آن بزرگوار و متناسب ایام میلاد هم است گفت:
مفتقر متاب آبرو از در او به هیچ سو * زان که مس وجود را فضه او طلا کند
جزو شاهکارهای مرحوم «کمپانی» در دیوان شان است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
می گویند «قنبر» غلام امیر المؤمنین روزی خدمت حضرت امیر رسید گفت خیلی دوستت دارم حضرت او را بغل گرفت فشار داد آن چه که بنا بود فیض، به «قنبر» منتقل شود عطا شد و تمام ملکوت آسمان و زمین را همانند ابراهیم خلیل مشاهده کرد. «فضه (سلام الله علیها)» هم از فیض امیر المؤمنین و حضرت زهرا برخوردار بود و یک سر و گردن از «قنبر» بالاتر بود.
روزی «قنبر» آمد گفت «فضه»، علی کجاست؟ گفت رفت روزی آسمانیان را بدهد «قنبر» این خانم مثل امروز مقداری قاطی کرد سراغ امیر المؤمنین رفت دید در نخلستان مشغول کار است. عرض کرد آقا جان به در خانه شما رفتم «فضه» این طور گفت حضرت پرده از روی چشم «قنبر» کنار زد گفت نگاه کن، به آسمان نگاه کرد دید امیر المؤمنین مشغول افاضه فیض با آسمانی ها است فهمید «فضه» یک سر و گردن از او بالاتر است.
چیزهایی می بیند که «قنبر» نمی بیند «هنیئا لهما» اگر ما را به خادمی قنبر و فضهشان هم قبول کنند افتخار می کنیم.
مجری:
ان شاء الله رب العالمین در قیامت هم با آن ها مشحور بشویم. جناب استاد ابتدا خلاصه ای را بفرمایید مباحث پیرامون موضوع امامت و ولایت بود و در جلسات گذشته مباحثی که در قرآن کریم پیرامون امامت بیان شد خلاصه ای را بفرمایید تا ان شاء الله سوال جدید را مطرح کنیم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه، وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ
در جلسه گذشته در رابطه با واژه امام که در قرآن به چه معناست مفصل مطرح کردیم. چند جا کلمه امام در قرآن استعمال شده است، بحث:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا)
و آنان را پيشوايانی قرار داديم که به فرمان ما، (مردم را) هدايت می کردند؛
سوره انبیاء (21): آیه 73
را توضیح دادیم و این که در دو جا آمد یکی در رابطه با اولادت حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) دیگری در انبیاء «بنی اسرائیل»
بعد بحثی را شروع کردیم تعریف امامت از دیدگاه علمای اهل سنت چیست؟ از دیدگاه علمای شیعه مطرح کردیم گفتیم بزرگان اهل سنت می گویند امامت در حقیقت خلافت و نیابتی از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
نایب «مَنوبٍ عَنْه» باید انتخاب کند خلیفه را مُخلِف باید انتخاب کند با این که، این ها می گویند رسول اکرم هیچ کس را به عنوان خلیفه معین نکرد. خلیفه اول را صحابه یا به تعبیر بعضی ها شورای حلِ و عقد و در حقیقت توسط عمر ابن الخطاب انتخاب شد. اجماع و شواری حل و عقد نبود.
خلیفه دوم بنا به تعبیر امام رضا (سلام الله علیه) در مناظره ای که با «یحیی ابن ضحاک» داشت گفت به من بگو وقتی ابوبکر گفت بیعت من فلته یعنی بدون تدبیر بود. خلیفه دوم می گوید اگر کسی مثل خلافت ابوبکر را انتخاب کند بیعت کننده و بیعت شونده هر دو کشته خواهند شد. با این حال چگونه ابوبکر، خلیفه دوم را انتخاب کرد و روی چه اصلی بود؟ این ها را مفصل مطرح کردیم روی معنای امام در آیه شریفه (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) رسیدیم.
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)
(به خاطر آوريد) هنگامی که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونی آزمود. و او به خوبی از عهده اين آزمايش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشوای مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز امامانی قرار بده!)» خداوند فرمود: پيمان من، به ستمکاران نمی رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)
سوره بقره (2): آیه 124
عرض کردیم در این جا جعل، از طرف خدا هست همان طوری که نسبت به حضرت ابراهیم و دیگر پیامبران، خدا می گوید «جعلناهُم نبیناً» در این جا می گوید (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا)
نکته بعد، این که بعد از امتحان عدیده ای که حضرت ابراهیم پشت سر گذاشت خدای عالم این امامت را به او کرم کرد و امامت بالاتر و فراتر از نبوت و رسالت هست.
نکته دیگری که حائز اهمیت و فوق العاده است حضرت ابراهیم وقتی گفت (وَمِنْ ذُرِّيتِي) خدایا این امامت را برای من ذریه من هم مقرر کن خدای عالم نفرمود می کنم یا نمی کنم فرمود (لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) امامت، عهد الله است عهد الله با ظالمین هیچ گونه سر سازگاری و آشتی ندارد.
این ها عصاره بحثی بود که در جلسه گذشته در خدمت حضرتعالی بودیم.
مجری:
بسیار عالی! پس اجازه بفرمایید از آیه (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) آغاز کنیم ببینیم این جعل با توجه به توضیحاتی که فرمودید تقریباً واضح است قبل از نبوت حضرت ابراهیم (علیه السلام) یا بعد از نبوت و رسالت ایشان بود در حقیقت امامت برای ایشان ترقی بوده است یا خیر؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در آیات متعدد داریم بخشی را هم در قضیه قبلی اشاره داشتیم حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) در سوره حجر آیه 53 تا 55 وقتی ملائکه برای نابودی قوم «لوط» می آیند حضرت ابراهیم برای شان بریانک گوساله آماده می کند این ها دست نمی زنند حضرت ابراهیم می ترسد قضیه چه است؟ گفتند:
(قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِي الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ)
گفتند: نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می دهيم! گفت: آيا به من (چنين) بشارت می دهيد با اينکه پير شده ام؟! به چه چيز بشارت می دهيد؟! گفتند: تو را به حق بشارت داديم؛ از مأيوسان مباش!
سوره حجر (15): آیات 53 تا 55
گفتند (لَا تَوْجَلْ) نترس (إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ) فرزند خیلی دانا (قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِي الْكِبَرُ) من پیر و فرتوت شدم به من بشارت فرزند می دهید؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ) این بشارت حق است. (فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ) مبادا از نا امید شدگان باشی
(وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يعْقُوبَ * قَالَتْ يا وَيلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيخًا إِنَّ هَذَا لَشَيءٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ)
و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالی) خنديد؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او يعقوب داديم. گفت: ای وای بر من! آيا من فرزند می آورم در حالی که پير زنم، و اين شوهرم پير مردی است؟! اين راستی چيز عجيبی است! گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب ميکنی؟! اين رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و والا است!
سوره هود (11): آیات 71 -72 - 73
همسر حضرت ابراهیم ایستاده بود از حرف این ها خنده اش گرفت گفت نود و چند سالم است یائسه شدم امکان بچه دار شدن نیست. (فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ) به همسر ابراهیم به «اسحاق» بشارت دادیم بعد از «اسحاق»، «یعقوب» گفت (قَالَتْ يا وَيلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ) منی که پیر زن و فرتوت شدم امید باردار شدن برایم نیست دارید به من بشارت فرزند داری می دهید؟
(وَهَذَا بَعْلِي شَيخًا) همسرم پیر مرد است (إِنَّ هَذَا لَشَيءٌ عَجِيبٌ) این بشارت، بشارت خیلی عجیبی است (قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ) آیا از امر الهی تعجب می کنید؟ مگر نیست
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ)
فرمان او چنين است که هرگاه چيزی را اراده کند، تنها به آن می گويد: «موجود باش!»، آن نيز بی درنگ موجود می شود!
سوره یس (36): آیه 82
فرمود (رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ)
در سوره ابراهیم آیه 39 هم می گوید:
(لْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ)
حمد خدای را که در پيری، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد؛ مسلما پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست.
سوره ابراهیم (14): آیه 39
خدا در دوران پیری به من اسماعیل و اسحاق را کرم کرد. مشخص است بر این که، دوران پیری این بشارت آمده است (وَمِنْ ذُرِّيتِي) معلوم است در دوران بچه دار شد می گوید برای ذریه من و حال آن که حضرت ابراهیم وقتی بت ها را شکست «نمرود» گفت:
(قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ)
(هنگامي که منظره بتها را ديدند،) گفتند: «هر کس با خدايان ما چنين کرده، قطعا از ستمگران است (و بايد کيفر سخت ببيند)!»
(قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يذْكُرُهُمْ يقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ)
(گروهي) گفتند: «شنيديم نوجواني از (مخالفت با) بتها سخن ميگفت که او را ابراهيم ميگويند.»
سوره انبیاء (21): آیه 59 و 60
نوجوانی ابراهیم نام بت ها را شکسته است معلوم می شود در جوانی یا نوجوانی حضرت ابراهیم نبوت و هم رسالت داشت. در دوران پیری خدای عالم به او کرم کرد فرزندی به او داد این قضیه برای حضرت زکریا در دوران پیری رخ داد او هم تعجب کرد گفت خدایا با این که پیر هستم همسرم عقیم است امکان بارداری ندارد.
خدای عالم فرمود آن خدایی که تو را از هیچ آفرید قدرت ندارد به تو فرزند در دوران پیری بدهد، از قدرت خدا غافل هستید؟ مقامات انبیاء (علیهم السلام) خیلی بالا است ولی یک سری مسائلی خدای عالم از این ها در قرآن نقل می کند. این ها را با مقام ائمه (علیهم السلام) مقایسه می کنیم امیر المؤمنین فرمود
«لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)؛ نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد ناشر: علامه، ج2، ص38
امام صادق (سلام الله علیه) می گوید بعضی وقت ها (إِياكَ نَعْبُدُ) را تکرار می کنم «سَمِعتُ مَنْ قائلُها»!
در هر صورت...
این آیات نشان می دهد بر این که حضرت ابراهیم از جوانی مبارزه با بت ها را شروع کرده چه با «نمرود» چه با پدرِ مادرش که از او (یا أبَتا) تعبیر می کند چه با ستاره پرستان و آفتاب پرستان تمام شان مربوط به جوانی حضرت ابراهیم است.
در آیه (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي) معلوم می شود در پایان عمرش، خدای عالم به او ذریه داد.
مجری:
این در حقیقت ارتقای مقام حضرت ابراهیم است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله در روایت داریم خدای عالم حضرت ابراهیم را نبی قرار داد قبل از آن که رسول قرار بدهد. چون نبی فقط وحی را از خدا می گیرد هر کس سوال کرد جواب می دهد سوال نکرد مأمور به ابلاغ نیست.
رسول هم وحی را می گیرد و هم ابلاغ می کند. خدای عالم، حضرت ابراهیم را اول نبی قرار داد، بعد رسول قرار داد، بعد خلیل قرار داد و بعد مقام امامت را به او داد. یعنی مرحله چهارم خدای عالم، امامت را به حضرت ابراهیم عنایت کرد!
مجری:
سوال بعدی را این طور مطرح کنم باز هم آیاتی اشاره کرده است آن جا که می فرماید (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ) این کلمات را تمام کرد اشاره بفرمایید این ها چه بود؟ معنی باطنی این کلمات و مراد از امامت در اصطلاح قرآنی و روایی چیست؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در این رابطه حرف خیلی زیاد است نسبت به این که خدای عالم حضرت ابراهیم را امتحان کرد (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ)، «رشید رضا» در «تفسیر المنار» نزدیک به چهل مورد امتحان برای حضرت ابراهیم ذکر می کند.
من دو، سه موردش خیلی شاخص است برای بینندگان اشاره می کنم. شاخص ترین چیزی که برای حضرت ابراهیم به عنوان امتحان خیلی سخت مطرح است خدای عالم در سوره صافات می گوید:
(فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْي قَالَ يا بُنَي إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَينَاهُ أَنْ يا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ)
هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چيست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی يافت!» هنگامی که هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاک نهاد او را ندا داديم که: «ای ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدی (و به مأموريت خود عمل کردی)!» ما اين گونه، نيکوکاران را جزا می دهيم! اين مسلما همان امتحان آشکار است!
سوره صافات (37): آیات 102- 103- 104- 105- 106
به حضرت اسماعیل می گوید پسرم در خواب دیدم مأمور هستم تو را ذبح کنم نظرت چیست؟ (قَالَ يا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ) دستوری که خدا به تو داد انجام بده (سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ) من هم تسلیم امر الهی هستم.
یک دفعه این است که آدم فرزندش را به جبهه می فرستد یک دفعه پدر می خواهد با دست خودش به امر الهی سر فرزندش را از تن جدا کند خیلی سخت است؛ تصورش هم برای امثال ما خیلی سخت است.
(فَلَمَّا أَسْلَمَا) هر دو تسلیم امر الهی شدند آن هم خواب است برای پیغمبر فرقی نمی کند خواب و بیداری شان یکی است. (وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ) حضرت اسماعیل را خواباند سرش را روی خاک گذاشت چاقو را به دست گرفت هر چه کشید دید نمی برد. در روایت دارد عصبانی شد چاقو را به سنگ کوبید. چاقو سنگ را شکافت و تا نیمه داخل سنگ رفت.
دارد بر این که چاقو به زبان آمد گفت:
«الخلیل یأمرني و الجلیل ینهاني»
خلیل الرحمن به من امر می کند ولی خدای جلیل می گوید نبر چه کار کنم؟ دستور خلیل الرحمن را یا خدای جلیل را قبول کنم؟ «الخلیل یأمرني و الجلیل ینهاني»!
خطاب آمد (وَنَادَينَاهُ أَنْ يا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا) از امتحان موفق بیرون آمدی همین که تصمیم قاطع گرفتی اسماعیل را ذبح کنی قبول کردیم. (إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ) بعد قرآن می گوید (إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ) امتحان خیلی عجیبی بود (لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ) مشخص است بر این که حضرت ابراهیم از یک امتحان خیلی سختِ سختِ سخت بیرون آمده است.
سر بریدن که هیچ به ما بگویند انگشت فرزندت را ببر خواب هم ببینیم امام هم به ما بگوید آیا واقعاً حاضر هستیم این کار را انجام دهیم؟ خیلی سخت است! این یکی از امتحاناتی بود که حضرت ابراهیم انجام داد.
ولی بنده تصورم این است که امتحان دوم حضرت ابراهیم خیلی سخت تر است. شاید هم این قبل از آن بود خدای عالم دستور می دهد همسرت را به همراه فرزندت در کنار «بیت الله الحرام» ببر آن جا
(بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرْعٍ)
سرزمين بی آب و علفی
سوره ابراهیم (14): آیه 37
بیابان بی آب و علف؛ خیلی سخت است حضرت ابراهیم مرد غیور کسی که وقتی از «بابِل» خواست به طرف «شام» و «فلسطین» هجرت کنند خواستند جعبه ای که حضرت «ساره» در آن بود ببرند آن ظالم گفت اگر می خواهید ببرید من باید کشته شوم بعد ببریم تا من زنده هستم نمی گذارم جعبه ببرید. تا این اندازه نسبت به ناموسش غیرت داشت.
خدای عالم به حضرت ابراهیم دستور می دهد همسرت «هاجر» به همراه فرزندت در کناب «بیت الله الحرام» ببر؛ تقریباً بعد از صد سال بچه دار نشد تازه بچه دار شد اولین فرزندش است. حساب کنید کسی که سالیان طولانی روی بچه ندید یک بچه زیبایی مثل قرص قمر حضرت اسماعیل خدا عطا کند بند دل حضرت ابراهیم است.
هاجری که زن مطیع، متدین و زیبایی بود خدا عالم می فرماید باید همسر و فرزندت را در کنار «بیت الله الحرام» در سرزمینی بی آب و علف بگذاری آن جا نه تنها غذا نیست آب هم نیست. می گوید
(رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يشْكُرُونَ)
پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمين بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دل های گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شايد آنان شکر تو را به جای آورند!
سوره ابراهیم (14): آیه 37
همسرم را با فرزندم در یک وادی بدون آب و علف گذاشتم (رَبَّنَا لِيقِيمُوا الصَّلَاةَ) تا آن جا مردم برای اقامه عبادت جمع شوند یعنی مایه اجتماع بندگان تو باشد (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيهِمْ) همسر و فرزندم را آن جا گذاشتم ولی کار کن مردم به این منطقه توجه کنند (وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يشْكُرُونَ) این امتحان دیگری برای حضرت ابراهیم بود.
احساس می کنم خیلی سخت تر از قضیه قربانی کردن حضرت اسماعیل بود. ابراهیم غیور در یک بیابان بی آب و علف یک زن تنها به همراه بچه ای کوچک رها کردن آن جا تلف می شدند. فقط می گوید (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيهِمْ) خدایا دل های مردم را متوجه این ها کن و از روزی هایت به آن ها عنایت کن.
این هم یک امتحانی برای حضرت ابراهیم بود من جمله آیه شریفه (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ)، «بکلمة» نمی گوید.
نکته بعد این که امتحانی که حضرت ابراهیم داشت مبارزه با بت پرستان و «نمرود» بود «نمرود»ی که از دهانش آتش می بارد. نمرودی که کشتن افراد برایش مثل آب خوردن است و از کشتن مردم لذت می برد. حضرت ابراهیم با بت های او مبارزه می کند می گوید:
(وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ * فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيهِ يرْجِعُونَ * قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ * قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يذْكُرُهُمْ يقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ * قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يا إِبْرَاهِيمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا ينْطِقُونَ * فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ * ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ ينْطِقُونَ * قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا ينْفَعُكُمْ شَيئًا وَلَا يضُرُّكُمْ * أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ * قُلْنَا يا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ)
و به خدا سوگند، در غياب شما، نقشه ای برای نابودی بتهايتان می کشم! سرانجام (با استفاده از يک فرصت مناسب)، همه آنها -جز بت بزرگشان- را قطعه قطعه کرد؛ شايد سراغ او بيايند (و او حقايق را بازگو کند)! (هنگامی که منظره بتها را ديدند،) گفتند: هر کس با خدايان ما چنين کرده، قطعا از ستمگران است (و بايد کيفر سخت ببيند)! (گروهی) گفتند: شنيديم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهيم می گويند. (هنگامی که ابراهيم را حاضر کردند،) گفتند: «تو اين کار را با خدايان ما کرده ای، ای ابراهيم؟! گفت: بلکه اين کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسيد اگر سخن می گويند! آنها به وجدان خويش باز گشتند؛ و (به خود) گفتند: حقا که شما ستمگريد! سپس بر سرهايشان واژگونه شدند؛ (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:) تو می دانی که اين ها سخن نمی گويند! (ابراهيم) گفت: آيا جز خدا چيزی را می پرستيد که نه کمترين سودی برای شما دارد، و نه زيانی به شما می رساند! نه اميدی به سودشان داريد، و نه ترسی از زيانشان! اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستيد! آيا انديشه نمی کنيد (و عقل نداريد)؟! (سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولی ما) گفتيم: ای آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش!
سوره انبیاء (21): آیات 57 – 58- 59 – 60- 62 – 63 – 64 – 65- 66 – 67 - 69
قسم به خدا در غیاب شما نقشه نابودی خدایان تان را خواهم کشید (فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا) سرانجام در یک فرصت مناسب همه آن ها را تکه تکه کرد (إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ) بت بزرگ را گذاشت گفتند (قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا) با خدایان ما چه کسی همچنین کاری انجام داده است؟ این بود که (قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يذْكُرُهُمْ يقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ) نوجوانی را که اسمش ابراهیم بود داشت علیه بت های ما نقشه می کشید. یعنی رسالت حضرت ابراهیم مال نوجوانیش است حضرت ابراهیم را آوردند پرسیدند
(قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يا إِبْرَاهِيمُ) تو این کار را با بت های ما کردی؟ (قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ) شاید بت بزرگ سالم ماند بقیه بت ها را از بین برد. (هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا ينْطِقُونَ) از بت های تکه تکه شده سوال کنید چه کسی شما را تکه تکه کرده است؟ نمی توانند جواب بدهند (فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ) دیدند ابراهیم در منگه شان گذاشت می گوید از خودشان سوال کنید چه کسی شما را تکه تکه کرده است؟
(فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ) شما آدم ستمگری هستید بتی که نتوانست خودش را حفظ کند تکه تکه شد و نمی تواند بگوید چه کسی من را تکه تکه کرده است این خدا می شود؟ این خالق و روزی دهنده شما می شود؟ (ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ) از شرمندگی سرشان را پایین انداختند. معلوم می شود این کار حضرت ابراهیم تلنگری بود.
(لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ ينْطِقُونَ) گفت می دانید این ها توانایی سخن گفتن ندارند بتی که نمی تواند حرف بزند می تواند شما را بیافریند؟ (قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا ينْفَعُكُمْ شَيئًا وَلَا يضُرُّكُمْ * أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ) تا این که (قَالُوا حَرِّقُوهُ) به جای این که از بت پرستی دست بر دارند گفتند ابراهیم را در آتش بیاندازیم (وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ) خدایان شان که به دست حضرت ابراهیم تکه تکه شد کمک شان کند.
این خدایان به کمک شما احتیاج دارند آن وقت این خدایان آفریننده شما هستند؟ وقتی که حضرت ابراهیم در منجیق قرار گرفت، در جنوب «ترکیه» نرسیده به «سوریه» منطقه «بابِل» مشهور است کوهی هست شاید بیش از دو هزار متر ارتفاع دارد آن جا رفتیم آثار قصرهای «نمرود» با دیوارهای دو، سه متری هنوز وجود دارد.
جایی که منجنیق قرار دادند حضرت ابراهیم را در آتش انداختند آن هم هست همان جایی که آتش درست کردند خدا فرمود (قُلْنَا يا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ) جایش هست به صورت حوضچه ای در حد هفتاد در هفتاد متر است آبش هم سیاه سیاه است در این جا نه آب کسی می ریزد و نه کاری می کند.
این آب از زمان حضرت ابراهیم به حالت سیاه بوده الان هم هست این همه خشکسالی آمد و ... گفتند یک سانت آب این حوض کم نشند در آب این حوض ماهی های سیاهِ سیاه دارد. این هم یکی از معجزات حضرت ابراهیم است.
وقتی حضرت را در آتش می اندازند اسرافیل می گوید یا ابراهیم از من بخواه تمام بادها را مأمور کنم آتش را خاموش کند گفت نه، میکائیل، جبرائیل و عزرائیل آمد گفت نه گفتند چرا؟ گفت چون خودش من را می بیند چه بگویم؟
علم او به حال من خیلی فراتر از آن است چیزی بیان کنم خیلی عجیب است کسی را دارند در آتش می اندازند ملائکه مقرب الهی می آیند می گویند می خواهی همچنین کاری کنیم؟ می گوید نه از شما انتظار ندارم اگر او خواست وظیفه ام را انجام دادم اگر سوختم در مسیر رسالتم بود کار مهمی نکردم.
به مجرد این که حضرت ابراهیم را داخل آتش انداختند خطاب آمد (يا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا) برای ابراهیم خنک و هم سلامت باش مبادا کوچک ترین آزاری به حضرت ابراهیم برسد همه معطل ماندند، چند ماه هیزم جمع کردند تَلی از هیزم شد شعله های هیزم طوری بود نمی توانستند حضرت اراهیم را با دست داخل آتش بیاندازند با منجنیق انداختند.
جالب این که بعد از این قضیه حضرت ابراهیم دید در این سرزمین دیگر نمی تواند بماند یعنی حرف هایش هیچ اثری ندارد. از طرفی هم «نمرود» دید یک آتش این چنینی درست کردند آتش برای حضرت ابراهیم گلستان شد این باعث می شود مردم مقداری نسبت به بت ها تشکیک کنند. دستور داد او را تبعید کنند حضرت ابراهیم هم آماده بود.
بعضی ها می گویند «نمرود» این ها را تبعید کند بعضی ها دارند خودش رفت هر دو با هم بود حضرت ابراهیم تصمیم داشت در منطقه «بابل» نماند. به طرف «شامات» حرکت کردند.
مجری:
بسیار عالی، خیلی استفاده کردیم. یک میان برنامه و استراحتی داشته باشیم ان شاءالله ادامه بحث را در خدمت تان هستیم.
(میان برنامه)
مجری:
...بحث مان پیرامون موضوع امامت در قرآن کریم هست، در بخش قبلی برنامه حضرت استاد اشاره داشتند به مقام امامت حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) و امتحانات و ابتلائات سختی که ایشان به نحو احسن از آن پیروز بیرون آمدند و به مقام امامت نائل شدند. جناب استاد بحث پیرامون آیات سوره ابراهیم و داستان حضرت ابراهیم باقی مانده بود بفرمایید
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در رابطه با حضرت ابراهیم از «بابل» تبعید شد خودش هم مجبور شد برود چند نکته وجود دارد خیلی حائز اهمیت است. مرحوم «کلینی» در «کافی» روایت جالبی را مطرح می کند. می گوید وقتی خواستند حضرت ابراهیم را تبعید کنند تمام اموالش را از قبیل گاو، گوسفند و ... مصادره کردند.
«فَحَاجَّهُمْ إِبْرَاهِيمُ علیه السلام»
ابراهیم با این ها محاجّه کرد گفت
«عِنْدَ ذَلِكَ فَقَالَ إِنْ أَخَذْتُمْ مَاشِيَتِي وَ مَالِي فَإِنَّ حَقِّي عَلَيْكُمْ أَنْ تَرُدُّوا عَلَيَّ مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِي فِي بِلَادِكُمْ وَ اخْتَصَمُوا إِلَى قَاضِي نُمْرُودَ فَقَضَى عَلَى إِبْرَاهِيمَ ع أَنْ يُسَلِّمَ إِلَيْهِمْ جَمِيعَ مَا أَصَابَ فِي بِلَادِهِمْ وَ قَضَى عَلَى أَصْحَابِ نُمْرُودَ أَنْ يَرُدُّوا عَلَى إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِهِ فِي بِلَادِهِمْ فَأُخْبِرَ بِذَلِكَ نُمْرُودُ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُخَلُّوا سَبِيلَهُ وَ سَبِيلَ مَاشِيَتِهِ وَ مَالِه قَالَ إِنَّهُ»
برای اموالم عمرم را گذاشتم اموالم را می گیرید عمرم را به من بر گردانید؛ زرنگی می خواهد کار هر کس نیست کار به دادگاه کشیده شد حضرت ابراهیم با ادله محکم آمده بود قاضی دستور داد یا اموالش را بدهید یا عمرش را به او بر گردانید. «نمرود» دید با حضرت ابراهیم نمی تواند در بیافتد فردا یک آتش، گلستان دیگری هم درست می کند.
«نمرود» دستور داد تمام اموالش را به او بدهید اموالش را دادند حضرت ابراهیم حرکت کرد گفت اگر این جا بماند.
«إِنْ بَقِيَ فِي بِلَادِكُمْ أَفْسَدَ دِينَكُمْ»
یک آتش بازی دیگری در می آورد دین شما را فاسد می کند (خیلی جالب است می گوید دین شما را فاسد می کند) بت پرستی را از شما می گیرد.
«وَ أَضَرَّ بِآلِهَتِكُمْ فَأَخْرَجُوا إِبْرَاهِيمَ وَ لُوطاً مَعَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا مِنْ بِلَادِهِمْ إِلَى الشَّامِ فَخَرَجَ إِبْرَاهِيمُ وَ مَعَهُ لُوطٌ لَا يُفَارِقُهُ وَ سَارَةُ وَ قَالَ لَهُمْ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِين يَعْنِي بَيْتَ الْمَقْدِسِ فَتَحَمَّلَ إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام) بِمَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ وَ عَمِلَ تَابُوتا»
خواهر زاده اش حضرت لوط هم با او بود تا به منطقه «شامات» رسیدند تا آن جایی که در «بیت المقدس» می رفتند جعبه یا تابوتی درست کرد
«وَ جَعَلَ فِيهِ سَارَةَ وَ شَدَّ عَلَيْهَا الْأَغْلَاقَ غَيْرَةً مِنْهُ عَلَيْهَا وَ مَضَى حَتَّى خَرَجَ مِنْ سُلْطَانِ نُمْرُودَ وَ صَارَ إِلَى سُلْطَانِ رَجُلٍ مِنَ الْقِبْطِ يُقَالُ لَهُ عَرَارَةُ فَمَرَّ بِعَاشِرٍ لَهُ فَاعْتَرَضَهُ الْعَاشِرُ لِيَعْشُرَ مَا مَعَهُ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرِ وَ مَعَهُ التَّابُوتُ قَالَ الْعَاشِرُ لِإِبْرَاهِيمَ ع افْتَحْ هَذَا التَّابُوت حَتَّى نَعْشُرَ مَا فِيهِ فَقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ع»
حضرت «ساره» خانم خوش سیمایی بود می گوید او را داخل جعبه ای گذاشت محکم بست شاید سوراخ های که بتواند نفس بکشد در این تابوت ایجاد کرد. وقت غذا و نماز بیرون می آمد دوباره داخل جعبه می گذاشتند.
آمدند در یک جایی مأمورین دولتی جلوی شان را گرفتند از آن ها تعبیر به «عُشّار» یا «عاشِر» می کنند یا مالیت بگیر هر کس از این جا می خواست رد شود و اموالی ببرد درصدی از اموالش را می گرفتند برای دولت می فرستادند.
از گاو، گوسفند و دیگر اموال مالیات گرفتند گفتند داخل تابوت چه است؟ باز کنیم مالیاتش را بگیریم حضرت ابراهیم گفت
«قُلْ مَا شِئْتَ فِيهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ حَتَّى نُعْطِيَ عُشْرَهُ وَ لَا نَفْتَحَهُ»
تصور کنید در داخلش طلا و نقره است چقدر می شود به شما بپردازم.
«قَالَ فَأَبَى الْعَاشِرُ إِلَّا فَتْحَهُ قَالَ وَ غَضِبَ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) عَلَى فَتْحِهِ»
مالیت بگیر مانع شد گفت الا و بالله باید باز کنی حضرت ابراهیم غضبناک شد باز کرد
«فَلَمَّا بَدَتْ لَهُ سَارَةُ وَ كَانَتْ مَوْصُوفَةً بِالْحُسْنِ وَ الْجَمَالِ»
«ساره» خیلی خوش سیما بود
«قَالَ لَهُ الْعَاشِرُ مَا هَذِهِ الْمَرْأَةُ مِنْكَ؟»
چرا این زن را داخل جعبه گذاشتی و در جعبه را هم این طور محکم بستی ابراهیم گفت
«قَالَ إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام) هِيَ حُرْمَتِي»
این ناموس من است!
عرض خواهم کرد در «صحیحین» می گویند خواهر من است دروغی است که به حضرت ابراهیم در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» بستند
«وَ ابْنَةُ خَالَتِي فَقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ فَمَا دَعَاكَ إِلَى أَنْ خَبَيْتَهَا فِي هَذَا التَّابُوتِ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام)»
دختر خاله ام است نگفت خواهرم است گفت چرا این زن را داخل جعبه گذاشتید و درش را بستی؟ گفت
«الْغَيْرَةُ عَلَيْهَا أَنْ يَرَاهَا أَحَدٌ»
به خاطر این که نمی خواهم هیچ احدی همسرم را ببیند. مالیات بگیر گفت باید این جا باشید به «مَلِک» نامه بنویسیم از او کسب تکلیف کنیم. (عزیزان خوب دقت کنند) این منطق اهل بیت نسبت به حضرت ابراهیم است بعد عبارت «صحیح بخاری» و «ابن حجر» و را می خوانم که با کمال وقاحت تعابیری دارند می گوید حضرت ابراهیم، همسرش را برای عمل فجور پیش سلطان فرستاد. خجالت نکشیدند و حیا نکردند؟!
نامه فرستادند گفت تابوت را بفرست حضرت ابراهیم گفت برایم امکان پذیر نیست از این جعبه جدا شوم مگر این که من را بکشید جعبه را ببرید. گفت
«لَسْتُ أُفَارِقُ التَّابُوتَ حَتَّى تُفَارِقَ رُوحِي جَسَدِي»
مادامی که روح در بدن دارم از این تابوت جدا نمی شوم. این ها باید الگو برای جامعه باشد این که (نستجیر بالله) پیش «مَلک» برای فجور و غیره بفرستد. پیش «مَلک» رفتند گفت موضوع چیست؟ گفت این خانم، همسرم در تابوت است «مَلک» غضبناک شد گفت باید درِ تابوت را باز کنید وقتی باز کردند دید خانم خیلی خوش سیمایی در تابوت است دستش را دراز کرد به طرف حضرت «ساره» ببرد حضرت ابراهیم از خجالتش سرش را بر گرداند نبیند این ظالم دارد دست به طرف ناموسش دراز می کند. عرضه داشت
«اللَّهُمَّ احْبِسْ يَدَهُ عَنْ حُرْمَتِي وَ ابْنَةِ خَالَتِي فَلَمْ تَصِلْ يَدُهُ إِلَيْهَا وَ لَمْ تَرْجِعْ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ»
خدایا مانع رسیدن دست این خبیث به ناموسم باش دست «مَلِک» خشک شد. ظالم گفت
«إِنَّ إِلَهَكَ هُوَ الَّذِي فَعَلَ بِي هَذَا»
خدای تو همچنین کاری کرد دستم خشک شد؟ ابراهیم گفت
«فَقَالَ لَهُ نَعَمْ إِنَّ إِلَهِي غَيُورٌ»
گفت از خدا بخواه دستم را شفا بدهد دیگر همچنین کاری انجام نمی دهم. حضرت ابراهیم دعا کرد خدا دست این ظالم را شفا داد باز این ظالم حیا نکرد دستش را به طرف حضرت «ساره» دراز کرد باز حضرت ابراهیم از خجالت سرش را بر گرداند مبادا ببیند یک نامحرم دارد دست به ناموسش می زند؟ گفت خدایا دست این ظالم را خشک کن دستش دوباره خشک شد.
«مَلِک» گفت خدای تو همچنین کاری کرد؟ گفت بله خدای من غیور است
«يَكْرَهُ الْحَرَامَ وَ هُوَ الَّذِي حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَا أَرَدْتَ مِنَ الْحَرَامِ فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ»
خدا مانع شد بر این که اراده خبیثی که داشت عملی کنی. گفت
«فَادْعُ إِلَهَكَ يَرُدَّ عَلَيَّ يَدِي فَإِنْ أَجَابَكَ فَلَمْ أَعْرِضْ لَهَا»
از خدا بخواه دستم را شفا دهد دیگر دست درازی به همسرت نمی کنم ابراهیم گفت
«فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام) إِلَهِي رُدَّ عَلَيْهِ يَدَهُ لِيَكُفَّ عَنْ حُرْمَتِي»
او می گوید دیگر دست درازی نمی کنم دستش را بر گردان
«قَالَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ يَدَهُ فَأَقْبَلَ الْمَلِكُ نَحْوَهَا بِبَصَرِهِ ثُمَّ أَعَادَ بِيَدِهِ»
به نحوی در مرتبه دوم به همین شکل رفتار کرد «مَلِک» اگر این دفعه دستم بر گردد همچنین کاری انجام نمی دهم. ابراهیم گفت اگر این دفعه بخواهم دستت خشک شود دیگر از خدا نمی خواهم دستت به شکل اولش بر گردد دستت تا آخر عمر خشک خواهد ماند.
این ها چقدر کریم و بزرگوار هستند در ضمن این که غیور است بزرگوار هم است و رأفت دارد. این ها مظهر اتم رحمت الهیه هستند. رحمت الهی در وجود این ها تجلی کرده است. بعد از این که مرتبه سوم برگشت سلطان دید این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست این دفعه حضرت ابراهیم گفت اگر دستت خشک شود دیگر از خدا نمی خواهم.
«فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ الْمَلِكُ مِنَ الْغَيْرَةِ مَا رَأَى وَ رَأَى الْآيَةَ فِي يَدِهِ عَظَّمَ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام)»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص372
ابراهیم را خیلی با عظمت نگاه کرد، اکرام کرد و خیلی احترام کرد گفت در سرزمینم ایمن هستی هر کجا می خواهی بروی، برو هر حاجتی هم داری بخواه مشکلی نداری.
حاکم به خاطر جسارتی کرده بود گفت یا ابراهیم اجازه بده یکی از کنیزانم را به همسرت هدیه بدهم این قدر پیش خدا آبرو دارد سه بار دستم خشک شد. حضرت ابراهیم قبول کرد کنیز «قبطی» (حضرت هاجر بود) از همان جا به «ساره» تقدیم شد رفتند به مقصد رسیدند.
حضرت ابراهیم به «ساره» گفت بچه دار نشدیم کنیزت را به من ببخش شاید از این کانال بچه دار شویم داستان مفصلی دارد.
ولی در «صحیح بخاری» حدیث 6590 وقتی دیدند حضرت «هاجر» داخل تابوت است حضرت ابراهیم آن جا ایستاد حضرت «هاجر» را پیش آن ظالم فرستاد. حدیث دیگری در «صحیح بخاری» حدیث 6949 امثال آمده است.
«ابن حجر عسقلانی» می گوید همسرش را پیش این ظالم فرستاد برای این که نسبت به او تجاوز کند و حضرت ابراهیم نگفت همسرم هست؛ چون رسم و قانون «مَلِک» این بود هر کجا کسی با همسرش وارد می شد مرد را می کشت همسرش را در حرمسرا قرار می داد.
به خاطر این که حضرت ابراهیم کشته نشود گفت او همسرم نیست خواهرم است با این که خواهرم است «ابن حجر» می گوید فرستاد «لِیَفجر» از عبارت آقایان خیلی زیاد سر در نمی آوریم به چه استدلالی می خواهند این تعابیر را نسبت به یک پیغمبر بزرگواری مثل حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) انجام بدهند؟
ما نفهمیدیم قضیه چیست؟ این منطق امام صادق (سلام الله علیه) در داستان حضرت ابراهیم است این هم منطق آقایان آن هم در «صحیح بخاری» صحیح ترین کتاب بعد از قرآن کریم
مجری:
متأسفانه نمونه های دیگری هم وجود دارد وقتی پیرامون زنان پیامبر مکرم خاتم آن چنان داستان های می تراشند و آن چنان نسبت های می دهند در مورد حضرت ابراهیم این موارد را متأسفانه در کتاب هایشان می آورند.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در کتاب «فتح الباری شرح صحیح بخاری» مال «ابن حجر عسقلانی»، جلد 7، صفحه 650 می گوید حضرت ابراهیم، همسرش را فرستاد
«مع أن ذلك الظالم يريد اغتصابها على نفسها أختا كانت أو زوجة»
باز ایشان می گوید
«من رأى الجبار المذكور أن من كانت متزوجة لا يقربها حتى يقتل زوجها فلذلك قال إبراهيم هي أختي»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج6، ص393
این مباحث را آقایان دارند ان شاء الله فردای قیامت جواب می دهند.
مجری:
با چه رویی می خواهند به محضر انبیاء حاضر شوند؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
خیلی سخت است. عبارت «بخاری» شاید مقداری دو پهلو باشد بشود از آن دفاع کرد وقتی «ابن حجر» به عنوان شارح «صحیح بخاری» می گوید رسم «مَلِک» این بود هر زنی وارد می شد همراهش چه برادر و چه همسرش بود می کشت زن او را مورد تجاوز قرار می داد. حضرت ابراهیم آن جا ایستاد همسرش را فرستاد.
حال آن که امام صادق فرمود حضرت ابراهیم گفت من از این جعبه جدا نمی شوم مگر این که روحم از بدنم جدا شود. این منطق ائمه (علیهم السلام) است این هم منطق غیر اهل بیت است
مجری:
آن وقتی که می خواست دست دراز کند حضرت ابراهیم آن فرد را نفرین کرد! حضرت استاد تماس از طرف مخاطبین برنامه داریم، اولین تماس جناب آقای «بهادری از کرج» هستن سلام عرض می کنم بفرمایید.
تماس بینندگان برنامه
بیننده: (آقای بهادری از کرج – شیعه)
سلام عرض می کنم... این ایام را خدمت همه شیعیان و مسلمانان عرض تبریک و تهنیت دارم حضرت آقا تمام قرآن، رسالتش برای فهم است پیام قرآن رحمت، نور و مهربانی است. این در کجای حکومت «بنی امیه» بوده است. امامتی که از نسل حضرت ابراهیم (علیه السلام) از ذریه پاکش به آقا امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می رسد یک قیامی بر علیه امامت «بنی هاشم» به رهبری آقا امیر المؤمنین صورت گرفت که از ذریه پاک حضرت ابراهیم است.
«بنی امیه» هم قیام کرد اهل سنت محترم می گویند هیچ اشکالی ندارد «معاویه» آدم خوبی است یک قیامی هم آقا امام حسین (علیه السلام) علیه «یزید» کرده بود گفتند نه شما قیام نکن قیامت اشتباه است. سوال من از آقایان «وهابی» این است چطور شد قیام معاویة ابن ابو سفیان بر ضد علی ابن ابی طالب که امام و خلیفه بر حق بود «قیامٌ مشروع مِنْ عند الله»،بود اما قیام امام حسین بر ضد «یزید» با وجودی که هر دو ملاک را داشت امامت داشت و هم مشروع بود گفتند قیام امام حسین باطل است.
معاویه از طرف خدا هیچ حکم و تأییدی نداشت مردم هم به عنوان این که ایشان استاندار عثمان بود رأی ندادند پس «معاویه» فاقد این دو ملاک بود یعنی نداشتن نص از طرف خدا و رسولش و نداشتن رأی مردمی.
«معاویه» علیه خلیفه زمانش امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب قیام کرد گفتند عیب ندارد اما خلافت «یزید» نه از طرف خدا و نه از طرف مردم بود گفتند اطاعت او واجب است. چطور شد امام حسین جزء صحابه بود، فرزند دختر پیامبر و خلیفه چهارم بود، سید شباب اهل جنت بود چرا قیامش را تأیید نمی کنند؟ آقایان چرا طرف «بنی امیه» را گرفتند؟
علی ابن ابی طالب دارای اسلام واقعی بود چون «نهج البلاغه»، روایات و تفاسیر ایشان را هم جمع کردند؛ پس عالم به قرآن بود امام حسن و امام حسین هم عالم بودند صحابه پیغمبر هم بودند چرا اجازه ندادند از این دو بزرگوار روایت و تفسیری نقل بشود چرا نیست، با این که، این بزرگوار روی زانوی پیامبر بزرگ شدند؟
پس امام حسن و امام حسین هر چه عمل می کردند مطابق با اسلام ناب محمدی بوده است. سوال ما این است «معاویه» و «یزید» کجای حکومت شان اسلام ناب بوده است؟ اسلام عبارت از علم و شیوه مدیریت و عمل کردن به قرآن بود. شیوه مدیریت را این آقایان گرفتند با قدرت، جنایت هم کردند سواد هم نداشتند آب از آب هم تکان نخورد هنوز هم ...یک نفر از علمای آقایان «وهابی» به ما جواب بدهند. ببخشید مصدع اوقات شدم والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته!
مجری:
ممنون و متشکرم، تماس بعدی آقای «عارف» از «شوشتر» سلام عرض می کنم
بیننده: (آقای عارف از شوشتر – شیعه)
سلام عرض می کنم دو سوال دارم سوال اولم در سوره توبه آیه 100
(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانی که به نيکی از آنها پيروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزی بزرگ!
سوره توبه (9): آیه 100
ما می گوییم (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ) یعنی بعضی از «مهاجرین» کل «مهاجرین» را شامل نمی شود. در آیه دیگر می گوید
(فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ)
از پليدی های بت ها اجتناب کنيد! و از سخن باطل بپرهيزيد!
سوره حج (22): آیه 30
این جا می گوید (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ) این جا هم من گفته است (مِنَ الْمُهَاجِرِينَ) این جا هم گفته است. بعضی از بت ها از او اجتناب کنید «وهابیت» به این استدلال می کنند وقتی به این ها می گوییم این جا نگفت کل «مهاجرین» گفت بعضی از «مهاجرین» چون گفته است (مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ) آیه قرآن می آورند می گوید سوره حج آیه 30 هم گفت (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ) آیا خدا گفت بعضی از بت ها را اجتناب کنید یعنی کل بت ها مورد نظر نیست؟ این استدلال وهابی ها است.
سوال بعدی در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) صحبت کردید قرآن می گوید حضرت ابراهیم گفت همسرم از اهل من است...
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
«اهل البیت»، ملائکه «اهل البیت» گفتند
آٔقای عارف:
یعنی همسر حضرت ابراهیم اهل ابراهیم می شود درست است
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بله
آقای عارف:
«وهابی»ها می گویند شما چطور می گویید حضرت «عایشه» از اهل بیت نیست؟ این هم همسرش است استدلال می کنند به آیه قرآنی که حضرت ابراهیم گفت همسرم از اهل من است پس این جا هم «عایشه» از اهل من شد و آیه 33 سوره احزاب شامل همسران پیغمبر هم می شود!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
در آیه مربوط به «اهل البیت» حضرت «ساره» دختر خاله حضرت ابراهیم و از یک دودمان و نسل هستند. «عایشه» چه ارتباط نسبی با پیغمبر دارد؟ مضافاً در آیه تطهیر صد روایت داریم، روایت می گوید زنان پیغمبر جزء اهل بیت نیستند.
آقایان وقتی میآیند روایات را ملاک قرار میدهند میگویند آیه افک برای «عایشه» است اسم «عایشه» هم که در آیه افک نیست از کجا میگویید؟ میگویند سنت گفته است. آیه 40 سوره توبه آیه غار، مال ابی بکر است ولی اسم ابی بکر نیست میگویند سنت گفته است.
میگوییم همان سنتی که آیه 40 سوره توبه را میگوید در مورد ابی بکر است و آیه 11 سوره نور را میگوید در مورد «عایشه» است همان سنت در پنجاه تا روایت میگوید اهل بیت پیامبر امیر المؤمنین، فاطمه، حسن و حسین هستند حتی «عایشه» میآید پیامبر میفرماید:
«تنهي عن اهل بیتي»
از اهل بیت من دور شو.
در مورد «ام سلمه» دارد:
«عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت نَزَلَتْ هذه الآيَةُ في بَيْتِي إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا فَقُلْت يا رَسُولَ اللهِ أَلَسْتُ من أَهْلِ الْبَيْتِ فقال أَنْتِ على خَيْرٍ إنَّكِ من أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم وفي الْبَيْتِ عَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ»
شرح مشكل الآثار؛ اسم المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي الوفاة: 321هـ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ج2، ص240
...تو همسر پیامبر هستی، اهل بیت من حضرت امیر، حضرت فاطمه و حضرت حسن و حضرت حسین (سلام الله علیهم) هستند.
«قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَأَدْخَلْتُ رَأْسِيَ الْبَيْتَ فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ وأنا مَعَكُمْ قال أَنْتِ على خَيْرٍ مَرَّتَيْنِ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج3، ص53
ما تابع سنت هستیم، قرآن هم میگوید:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آن چه به سوی مردم نازل شده است برای آن ها روشن سازی!
سوره نحل (16): آیه 44
در آیه 30 سوره حج (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ) اینجا مِنْ، مِنْ بیانیه است. در آیه ای که ما خواندیم مِنْ، مِنْ تبعیض است بین من بیانیه و من تبعیض فرق است. همه مفسرین گفته اند (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ) مشخص نیست رجس چه است؟ (مِنَ الْأَوْثَانِ) من میآید بیان میکند مراد از رجس، اوثان است من در اینجا تبیین کرده است.
در آیه ای که قرائت کردیم، اینجا کاملا مشخص است هم آیه ای: (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ) کاملا مشخص است و ابهامی ندارد. بعد میگوید من المهاجرین، نه همه سبقت گرندگان، بعضی از مهاجرین هستند نه همه، اینجا مِنْ، تبعیض است این را تمام مفسرین اهل سنت گفته اند اینجا من تبعیض است و در مورد فاجتنبو الرجس من الاوثان، مِنْ بیانیه است.
جناب اقای «عارف» بزرگوار! ادبیات عرب خیلی فراتر از ادبیات فارسی، انگلسی و دیگر زبانها است. در ادبیات عرب یک حرف میآید در استعمالات مختلف ده تا معنا پیدا میکند. مثلا یک «ب» حرف جر چندین معنا پیدا میکند.
ملاحظه بفرمایید مفسرین در بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، در مورد «ب» چندین معنا ذکر کرده اند با این که فقط یک حرف است این همه در مورد این «ب» تفسیر کرده اند.
مجری:
پس اگر دیدید یک وقت وهابیت استناد کردند و خواستند آن طوری قیاس کنند قطعا سوادش را ندارند.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سوادش را ندارند، اگر سوادش را هم داشته باشند عناد دارند میخواهند اغرا به جهل کنند. البته این کسانی که در شبکه ها هستند سواد ندارند و اهل مطالعه هم نیستند. دنبال این هستند که چهار تا مرید داشته باشند و حرف بزنند از کشور «عربستان» پول بگیرند.
اخیرا هم دعوا بین خودشان افتاده است، «هاشمی» که به قول آقای «ملازاده» عقیل بی عقل بود را از شبکه بیرون کردند. کارشان همه روی پول و ثروت و امثال اینها است.
مجری:
پاسخ آقای «عارف» را فرمودید و آقای «بهادری» نکته شان این بود «معاویه» علیه خلیفه برحق که امیر المؤمنین بود قیام کرد. امام حسین هم همان کار را کرد اگر بخواهیم مقایسه کنیم فرض بگیریم «یزید» خلیفه باشد امام حسین هم همان کار را کرد چرا قیام ایشان را محکوم میکنید و آن طرف را محکوم نمیکنید؟
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بحث سر این است کار اینها یک بام و دو هوا نه، بلکه بام اینها دویست هوا دارد. فراتر از این نسبت به عثمان میگویند کسانی که عثمان را کشتند اراذل و اوباش هستند در حالی که «طبری» و دیگران میگویند صحابه جمع شدند عثمان را کشتند و به قاتلین عثمان لعنت میکنند.
نسبت به قاتل امیر المؤمنین «عبدالرحمن ابن ملجم» میگویند مجتهد بوده و خطا کرده یک اجر هم دارد این را «ابن حزم اندلسی» صراحتا میگوید قاتل حضرت علی اجتهاد کرد و تصور کرد حضرت علی کشتنش ثواب دارد یعنی به قصد ثواب کشت و اجتهاد کرده است، کسی که اجتهاد کند و خطا کند یک ثواب هم دارد!
یعنی قاتل امیر المؤمنین یک ثواب دارد ولی قاتل عثمان از اراذل و اوباش و مستحق آتش جهنم هستند. اینها خیلی عجیب است. کسانی که علیه ابوبکر قیام کردند برچسب رِدّه زدند همه اهل آتش هستند حتی «مالک ابن نویره» هم اهل آتش است چون در برابر دولت آقای ابوبکر قیام کرد زکات نداد.
جالب این است که بعضی از استوانههای کلامی شان یک وقت فرصت بشود من این را عرض میکنم نمیدانم اینها باورشان شده که یک چیزی میفهمند. «تفتازانی» از استوانههای کلامی اهل سنت است و کمتر کسی مثل «تفتازانی» در کلام داریم که این طور غور کرده باشد.
ایشان میگوید این که «خالد»، «مالک ابن نویره» را کشت اصحاب «خالد» بر کفر «مالک ابن نویره» شهادت دادند، و حال آن که همه میگویند «مالک ابن نویره» پشت سر خالد نماز جماعت خواند تعدادی از صحابه اعتراض کردند گفتند چرا به همسر «مالک» تجاوز کرد؟
خودشان نقل میکنند عمر گفت:
«قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص274
قسم به خدا سنگسارت میکنم اما ابوبکر گفت:
«تأوّل فأخطأ»
أسد الغابة في معرفة الصحابة؛ اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة : الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ج5، ص54
آقای «تفتازانی» وقتی اینجا میرسد آدم تعجب میکند وقتی اینها در کتابهای کلامی شان این طور مباحث را میآورند. این کتاب را که ملاحظه میکنید کتاب «شرح مواقف مال عزالدین ایجی» است در جلد هشت دارد وقتی «مالک» را کشت همه شهادت بر کفر او دادند اما:
«وأما تزوجه امرأته فلعلها كانت مطلقة قد انقضت عدتها إلا أنها كانت محبوسة عنده»
كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص612
«مالک» زنش را طلاق داده بود و عده اش هم تمام شده بود، ولی «مالک» این خانم را در خانه اش حبس کرده بود نمیگذاشت بیرون برود. لذا اگر «خالد» همسر «مالک ابن نویره» را به عنوان زن خودش انتخاب کرد به عنوان زن شوهر دار نبود یک زنی بود که طلاق گرفته بود و عده اش هم تمام شده بود وظیفه اش بود خانه پدر و مادرش برود ولی «مالک» او را در خانه اش حبس کرده بود نمیگذاشت بیرود. «خالد» او را از حبس بیرون آورد و به عنوان همسر خودش انتخاب کرد. آیا این توجیه شان اعتراض به خلیفه دوم نیست که گفت: «قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك» انسان مسلمانی را کشتی به همسرش هم تجاوز کردی، قسم به خدا سنگسارت میکنم؟!
نمیدانم آدم به اینها چه بگوید یک کسی مثل آقای «سجودی» باید بیاید بگوید اقای «عضد الدین ایجی و تفتازانی» چه چه خورده بودند...
مجری:
لابد شاهد عقد هم بوده اند!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
این جا وقتی میرسد این طور توجیه میکنند ولی از آن طرف «عایشه، طلحه، زبیر» آمدند علیه خلیفه وقت شورش کردند در «جنگ جمل» سی هزار نفر انسان کشته شد چه کار کنند؟ میآیند میگویند «طلحه، زبیر و عایشه» اجتهاد کردند در اجتهادشان هم اشتباه کردند حق با علی بود نباید قیام میکردند ولی اینها برای دفاع از عثمان همچنین کاری کردند.
در طرف خودشان میگویند اجتهاد کردند و طرف مقابل را میگویند اجتهاد نبوده اینها خطا کردند باید در آتش جهنم بروند و میگویند قضیه «مالک ابن نویره» این طوری نیست خلیفه دوم هم اشتباه کرده که گفته «قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك»
میگویند خانم «مالک ابن نویره» عده اش هم تمام شده بود از نظر ازدواج یک زن بلا مانع بود. اینها یک سری مباحثی است که مطرح میکنند. اینجا میگوید:
«وإنكاره عدم قتل خالد أي عدم قتله من إنكار المجتهدين بعضهم على بعض فيما أدى إليه اجتهادهم»
كتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي الوفاة: 756هـ، دار النشر: دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ج3، ص611
این را از یک طرف میگویند و از آن طرف هم توجیه میکنند.
مجری:
به قول جنابعالی یک بام و صد هوا، خیلی ممنون و متشکرم استاد ارجمند آیت الله دکتر حسینی قزوینی ان شاء الله باز در فرصت های دیگر در خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند باشیم از همه شما عزیزان التماس دعای فرج و دعای خیر داریم عرض پایانی ما همیشه این دعا باشد الهی بفاطمة وابیها وبعلها وبنیها عجل لولیک الحجة ابن الحسن الفرج والعافیة والنصر والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته!