بسم الله الرحمن الرحیم
1393/02/08
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
دیدگاه علمای بزرگ اهل سنت پیرامون «حاکم نیشابوری»!
معمولاً در مورد «حاکم نیشابوری» از سوی دوستان سؤالات زیادی میشود؛ زیرا غالب روایاتی که «حاکم نیشابوری» آورده است، مربوط به ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است و این روایات را «بخاری» و «مسلم» یا از روی عناد با امیرالمؤمنین یا از ترس حکومت این روایات را نیاوردند زیرا «حاکم نیشابوری» با صاحبان صحیحین حدود 150 سال تفاوت حیات دارد. بنابراین بسیاری از وهابیت نسبت به تصحیحات «حاکم نیشابوری» تشکیک میکنند. «ذهبی» از «حاکم نیشابوری» به:
«امام المحدثین»
تذکرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ج 3، ص 1039، ح 962
تعبیر میکند. همچنین «ابن اثیر» در مورد «حاکم نیشابوری» مینویسد:
«فإنه کان عالمًا بهذا الفن خبیرًا بغوامضه، عارفًا بأسراره، وما قال هذا القول وحکم علی الکتابین بهذا الحکم إلا بعد التفتیش والاختبار والتیقن لما حکم به علیهما»
حاکم نیشابوری عالم به فن حدیث است. به معضلات حدیث آشناست. زمانی که او روایتی را صحیح الاسناد میخواند، بعد از تفتیش و بررسی چنین نظری را میدهد.
معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول، اسم المؤلف: المبارک بن محمد ابن الأثیر الجزری،، ج 1، ص 162، باب النوع الأول: من المتفق علیه
«ابن خلکان» در مورد «حاکم نیشابوری» میگوید:
«إمام أهل الحدیث فی عصره والمؤلف فیه الکتب آلتی لم یسبق إلی مثلها»
وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، المؤلف: أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن إبراهیم بن أبی بکر ابن خلکان البرمکی الإربلی (المتوفی: 681 هـ)، المحقق: إحسان عباس، الناشر: دار صادر – بیروت، ج 4، ص 280، باب 615
همچنین «خیرالدین زرکلی» صاحب کتاب «الأعلام» که از وهابیون است، میگوید:
«من أکابر حفاظ الحدیث والمصنفین فیه»
سپس میگوید:
«وهو من أعلم الناس بصحیح الحدیث وتمییزه عن سقیمه»
او داناترین فرد به تشخیص حدیث صحیح از حدیث ضعیف است.
الأعلام، المؤلف: خیر الدین بن محمود بن محمد بن علی بن فارس، الزرکلی الدمشقی (المتوفی: 1396 هـ)، الناشر: دار العلم للملایین، الطبعة: الخامسة عشر - أیار / مایو 2002 م، ج 6، ص 227، باب الحاکم النَّیسَابُوری
«ذهبی» روایاتی در فضیلت امیرالمؤمنین و اهلبیت (علیهم السلام) به طور مفصل نقل کرده است. از سال 140 یا 150 که کتابهای روایی نوشته شد، تا عصر «حاکم نیشابوری» که حدود سال 406 هجری بود، کسی روایاتی از قبیل:
«علی علی منی وأنا منه وهو ولی کل مؤمن بعدی»
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 2، ص 138، ح 1507
یا: «من کنت ولیه، فعلی ولیه»
الکتاب: سیر أعلام النبلاء، عدد الأجزاء: 23، مصدر الکتاب: موقع یعسوب، [ترقیم الکتاب موافق للمطبوع]، ج 5، پاورقی ص 415، ح 182
یا تعابیر دیگری که ما روی آنها مانور میدهیم همگی سراغ «مستدرک» اثر «حاکم نیشابوری» یا کتابهایی که بعد از آن نوشته شده است، رفتیم. این افراد جرئت نمیکردند این روایات را نقل کنند و حکومتها مانع بودند و یا اینکه مریض بودند.
این افراد میدیدند که اگر این روایات را نقل کنند، مبانی اعتقادی خودشان و جامعه هم متزلزل میشود. بنابراین در تلاش داشتند که اینطور روایات را مخفی و نابود کنند و یا نقل نکنند.
مشاهده کنید اگر یکی از روات مورد وثوق اهل سنت که در مورد آن مدح و ثنا و تمجید دارند، بیاید روایتی از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل کند به او برچسب «یتشیع» میزنند.
«حاکم نیشابوری» 150 سال بعد از «مسلم» و «بخاری» آمده است؛ «مسلم» و «بخاری» 5 سال با هم تفاوت دارند. «بخاری» متوفای 256 است و «مسلم» متوفای 261 است.
یک قاعده رجالی بسیار مفید از «ناصرالدین البانی»!
در رابطه با بحث تشیع؛ «ألبانی» تعبیری دارد که تعبیر بسیار زیبایی است و اگر دوستان یادداشت کنند برایشان مفید است. ایشان بعد از نقل روایت "لا تقع في علي، فإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي وإنه مني وأنا منه وهو وليكم بعدي" می گوید: "إسناده حسن و رجاله ثقات"!
در ادامه می گوید:
«فإن قال قائل: راوی هذا الشاهد شیعی»
راوی این روایت که «اجلح بن عبدالله کندی» باشد شیعه است،
«وکذلک فی سند المشهود له شیعی آخر وهو جعفر بن سلیمان»
و راوی روایتی که این مطلب را تأیید میکند هم شیعه است،
«أفلا یعتبرذلک طعنا فی الحدیث وعلة فیه؟!»
آیا این موجب ضعف روایت نمیشود؟!
عزیزان خوب دقت کنند، زیرا تعبیر البانی بسیار جالب است. در جواب میگوید:
«کلاً، لان العبرة فی روایة الحدیث إنما هو الصدق والحفظ»
هرگز، آنچه برای ما در روایت حدیث ملاک است، صادق بودن و حافظ بودن راوی است.
«وأما المذهب فهو بینه وبین ربه، فهو حسیبه»
مذهب او بین خودش و خدایش است و مسئولیتش هم به عهده خودش است.
«ولذلک نجد صاحبی (الصحیحین)، وغیرهما، قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج والشیعة وغیرهم»
در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم از بسیاری از افرادی که ثقه هستند، اما شیعه هستند و یا خارجی هستند روایت آوردند.
سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها؛ المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، الطبعة: الأولى، (لمكتبة المعارف)؛ عام النشر: 1415 هـ - 1995 م؛ ج 5، ص 262
این عبارت، عبارت بسیار خوبی است. البته ما عبارتهای دیگری هم داریم؛ اما همین عبارت، از یک عالم معاصر است و امروزه از «ألبانی» به «بخاری دوران» تعبیر میکنند. مخصوصاً وهابیها و تعدادی زیادی از اهل سنت به نظرات «البانی» احترام ویژه قائل هستند.
بنابراین این تعبیر از سوی «البانی» در بسیاری از موارد به درد ما میخورد. همان عبارتی که علمای شیعه هم نسبت به غیر امامی دارند که میگویند: اگر راوی غیر امامی، اما ثقه باشد، مورد قبول است. زیرا ملاک در نقل روایت، صداقت در گفتار است.
ما راویان زیادی از اهل سنت داریم که سنی هستند ولی ثقه هستند. «شیخ طوسی» ادعای اجماع میکند. مرحوم «علامه حلی» در آخر رجال بیش از 20 نفر از راویان عامه را لیست کرده است. راویانی که اهل سنت هستند در کتب رجالی ما مورد وثوق قرار گرفتند. اگر به انتهای کتاب «رجال» اثر «علامه حلی» مراجعه کنید، لیست راویان اهل سنت و مورد وثوق را خواهید یافت.
برگردیم به بحث خودمان...
بحثی که ما داشتیم با موضوع نامههای نبی گرامی اسلام به رؤسای قبایل و افرادی که برای جمع آوری خمس معین کردند، نشانگر این است که خمس در عصر پیغمبر اکرم وارد فرهنگ جامعه اسلامی شده است و اهتمام رسول گرامی اسلام را نسبت به خمس اثبات میکند.
جمع بندی نهایی از مسئله مکاتبات پیغمبر اکرم برای دریافت خمس!
ما در بخش پایانی مکاتبات رسول گرامی اسلام تحلیلی داریم که در حقیقت نتیجه این بحث های مکاتبات است.
نکته اول؛ اینکه پیغمبر اکرم نامهها را مینویسد و میفرماید: "خمسها را از مغانم پرداخت کنید"، مشخص است که خمس غنایم جنگی نیست. بلکه مراد از غنایم مطلق فواید است.
زیرا اعلان جنگ و اعلان صلح و مسئولیت فرماندهی جنگ به دست حاکم اسلامی است. فرماندهی حکومت اسلامی یا توسط پیغمبر اکرم است و یا شخصی که رسول گرامی اسلام او را نصب کرده باشد.
ما در تاریخ حتی یک مورد ولو در روایات موضوعه هم نداریم که بگویند: "فلان قبیله از نزد خود اعلان جنگ کردند" یا بگویند: "فلان قبیله در برابر فلان مشرکین جنگیدند و این غنایم را به دست آوردند و خمس آن مال را برای پیغمبر اکرم فرستادند."
از میان 50 نامه که پیغمبر اکرم دستور داده از غنایم جنگی خمس پرداخت کنید، آیا حتی یک مورد هم پیدا نشده است که به دستور پیغمبر اکرم عمل کنند؟!آیا حتی یک مورد هم اتفاق نیفتاده است؟! در این صورت دستور پیغمبر اکرم در حقیقت دستوری عبث است!! این ادعا یعنی اینکه در خارج مصداقی ولو برای یک مرتبه هم نداشته است.
بنابراین ما مشاهده میکنیم چه در زمان رسول گرامی اسلام و چه پس از آن حتی یک مورد هم نداریم که قبیلهای از طرف خودشان بدون اذن حاکم با قبیله دیگر اعلان جهاد کنند.
جنگ و دعوا در تاریخ قبل از اسلام و پس از آن فراوان یافت میشود؛ اما زد و خورد هیچگاه به عنوان جهاد اسلامی که اموال طرف مقابل را به عنوان غنیمت جنگی بگیرند، ما نداریم. این مطلب یک دلیل قاطع و محکم و عموم پسند و عقلایی است.
در این نامه ها غنیمت به صورت «خمس الغنایم»، «خمس المغنم»، «خمس المغانم» و غیره آمده است؛ اما یک مورد هم چنین اتفاقی نیفتاده است. این مطلب نشانگر این است که مراد از غنایم، غنائم جنگی نیست، بلکه مطلق فایده است.
نکته دوم؛ این است که در بعضی از این نامهها حتی عبارتی که در «صحیح بخاری» هست که بعضی از قبایلی که رسول گرامی اسلام دستور داده است خمس پرداخت کنند، قبایل کوچک و متفرقی بودند که اصلاً توانایی جهاد با مشرکین نداشتند.
این قبایل نه تنها توانایی جهاد با مشرکین نداشتند، بلکه از ترس مشرکین کاملاً مراقب بودند که با احتیاط زندگی کنند و هیچگونه درگیری نداشته باشد؛ چه بسا از ترس مشرکین نمیتوانستند به مسافرت بروند.
آنها در منطقهای بودند که اگر میخواستند مسافرت بروند یا به مکه و مدینه بروند، مشرکین سر راه بودند و آنها را از بین میبردند. مثلاً در کتاب «صحیح بخاری» وارد شده است که افرادی نزد رسول گرامی اسلام میآیند و عرض میکنند:
«إِنَّا نَأْتِیک من شُقَّةٍ بَعِیدَةٍ»
ما از مسافت دوری خدمت شما آمدیم.
«وَإِنَّ بَینَنَا وَبَینَک هذا الْحَی من کفَّارِ مُضَرَ»
بین ما و مدینه کفار مضر قرار دارند،
«وَإِنَّا لَا نَسْتَطِیعُ أَنْ نَأْتِیک إلا فی شَهْرِ الْحَرَامِ»
تنها در ماه حرام که کفار در آنجا جنگ نمیکنند و قتل و غارت ندارند، میتوانیم نزد شما بیاییم.
پیغمبر اکرم به این افراد میفرماید:
«تُؤَدُّوا خُمُسًا من الْمَغْنَمِ»
خمس غنائم خودتان را بپردازید.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 45، ح 87
اگر مراد از «مَغْنَمِ» غنایم جنگی باشد، مسخره نیست؟! اهانت نیست؟! این آقایان عقل خدادادی را به کار نمیاندازند. انشاءالله ما در ادامه مباحث، در رابطه با سرگذشت خمس بعد از رسول گرامی اسلام بحثی خواهیم داشت.
انشاءالله بیان خواهیم کرد که اصلاً سرنوشت خمس پس از رسول گرامی اسلام چه شد!؟ علیرغم آیه شریفهای که در مورد خمس وارد شده است، این افراد حتی خمس غنایم جنگی را چکار کردند؟! این مطالب روشن و واضح است.
(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی)
و بدانید آنچه را که سود میبرید برای خدا است پنج یک آن و برای رسول و خویشاوند اوست.
سوره انفال (8): آیه 41
(لِذِی الْقُرْبی) متن قرآن است! آیا این افراد از همین غنایم جنگی حاضر شدند سهم (لِذِی الْقُرْبی) را بدهند یا نه؟! ما در مورد آن مفصل بحث خواهیم کرد. آنها میگوید:
«وَإِنَّا لَا نَسْتَطِیعُ أَنْ نَأْتِیک إلا فی شَهْرِ الْحَرَامِ»
ما جز در ماه حرام اصلاً جرئت نمیکنیم مسافرت کنیم.
آنها بیان کردند: ما در منطقهای هستیم که کاملاً در محاصره کفار هستیم. در اینجا کاملاً مشخص است که مراد از «مغنم» معنای لغوی غنیمت است که مطلق الفایده است.
نکته سوم؛ اگر بنا باشد مضمون این نامهها این باشد که هرکدام از این قبایل میتوانند از نزد خودشان اعلان جنگ و جهاد کنند و حتی کفار و مشرکین حمله کنند و این افراد را بکشند و اموالشان را به عنوان غنایم جنگی تصرف کنند.
اگر اینطور باشد چقدر بینظمی ایجاد میشود و در جامعه اسلامی سنگ روی سنگ بند نمیشود. آیا اگر مضمون 50 نامه به 50 قبیله این باشد که شما میتوانید اگر فرصتی پیدا کردید اعلان جنگ کنید؛ آیا بینظمی به وجود نمیآید؟!
افراد آن زمان هم به آن شکل مسائل اسلامی و معارف دینی در پوست و گوشت و استخوانشان هم مخلوط نشده است!! شخص «خالد بن ولید» در زمان رسول گرامی اسلام در جهاد جنایتی میکند که حضرت سه مرتبه میفرمایند:
«اللهم إني أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ »
خدایا من از تو معذرت می خواهم از کاری که خالد کرده است.
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1157، ح 3001
«خالد بن ولید» در زمان ابوبکر آن جنایت را نسبت به «مالک بن نویره» انجام میدهد و بهانهاش هم این است که او اجتهاد کرده است. ما نمیدانیم این چه اجتهادی است که تنها طرفداران حکومت میتوانند اجتهاد کنند، اما مخالفین نمیتوانند اجتهاد کنند!!
«مالک بن نویره» صحابه است یا صحابه نیست؟! اگر صحابه نیست که بحث دیگری است. اینکه پشت سر «خالد بن ولید» نماز خواندند و او در میان اصحاب پیغمبر اکرم نماینده بوده است، باید همه اینها را کنار بگذارید.
اگر اینطور باشد باید در کتب رجالی از جمله «الاصابه» و «ابن عبدالبر» که همه روایاتی از صحابه نقل کردند را باید کنار بگذاریم. اما اگر «مالک بن نویره» صحابه است و هر صحابهای هم میتواند اجتهاد کند.
آن زمان دیگر مشخص نبود کسی گواهی اجتهاد از حکومت یا پیغمبر اکرم بگیرد. به مجرد اینکه «رأی النبی» ولو یک لحظه «صار مجتهدا»!! خیلی آسان و راحت بوده است.
اوایلی که وارد طلبگی شده بودیم، یکی از آقایان میگفت: روش حوزه به این صورت است که «جامع المقدمات» و «سیوطی» و «مغنی» را باید مطالعه کنید، سپس «معالم» و «شرح لمعه» و «رسائل» و «مکاسب» و «کفایه» و سپس مجتهد میشوید.
او میگفت: مرحوم آخوند قبل از آنیکه «کفایه» را بنویسد، هرکسی «رسائل» و «مکاسب» میخواند، مجتهد میشد. قبل از اینکه شیخ «رسائل» و «مکاسب» را بنویسد، هرکسی «لمعتین» را میخواند، مجتهد میشد!
قبل از «لمعه» هم هرکسی «معالم» میخواند، مجتهد میشد! او همینطور عقب میآمد و میگفت: قبل از اینکه «جامع المقدمات» بنویسند، هرکسی از شکم مادرش بیرون میآمد مجتهد میشد!! این کتب درسی نبود و اجتهاد مترتب بر کتب درسی است.
حال این آقایان در تعریف صحابه میگویند: «من رأی النبی ولو ساعتا» اگر کسی حتی پیغمبر اکرم را یک ساعت ببیند مجتهد میشود!!
طبق این تعریف، آیا «مالک بن نویره» هم مجتهد هست یا مجتهد نیست؟! اگر چنانچه اجتهاد دو مجتهد با هم تعارض داشته باشد در اینجا حکم چیست؟! دوستان مقداری روی این مبحث کار کنند و ما در هفته آینده این مسئله را از دیدگاه شیعه و اهل سنت بیان خواهیم کرد.
در کتب فقهی ما وجود دارد که اگر یک مجتهدی را به دادگاه احضار کنند و قاضی هم مجتهد باشد؛ اگر فرض کنیم که متهم معاملهای ربوی انجام داده است، اما این معامله ربوی به اجتهاد متهم اشکالی ندارد ولی به رأی قاضی حرام و خلاف شرع است؛ در اینجا چه کار باید کرد!؟
یا در صورتی که شخصی کسی را کشته است و به رأی این متهم قتل خطأیی است و به رأی قاضی قتل عمدی است؛ چکار باید کنیم؟! اگر نظر قاضیِ مجتهد ملاک باشد، باید آقای مجتهد را اعدام کنند؛ اما اگر نظر مجتهدِ متهم ملاک باشد، باید دیه بپردازد.
این بحث در میان شیعه مطرح است که اگر رأی دو مجتهد قاضی و مجتهدی که مدعی علیه و متشاکی است با هم تعارض داشت، نتیجه چیست و چکار باید کرد!؟
بنابراین این شخص، جناب «مالک بن نویره» اجتهادش به این بوده است که نباید به ابوبکر زکات بدهد و او هم اجتهادش این است که این شخص باید کشته شود؛ یا اجتهادش این بوده است که باید او را بکشد و به همسرش هم تجاوز کند. اجتهاد است دیگر!!
زمانی که اجتهاد بر پایه کتاب و سنت نباشد، هرکاری میشود با او کرد. بنابراین در تعارض اجتهاد باید چکار کنیم؟!
در اینجا هم اگر بگوییم این نامهها دستوری از طرف پیغمبر اکرم و مجوزی برای قبایل است؛ نتایجی به دنبال دارد از جمله:
اگر قبایل از نزد خود اعلان جهاد کنند و هجوم ببرند؛ غنایمی هم که به دست میآورند که چهار پنجم مال خودشان و یک پنجم متعلق به حکومت اسلامی باشد و برای پیغمبر اکرم ارسال کنند؛ در حقیقت باعث بیبند و باری در جامعه خواهد شد.
این اقدام موجبات آشوب در جامعه اسلامی را فراهم خواهد کرد. در آن زمان مسلمانان خیلی با معارف آشنا نبودند و عقدهها و کینههای قبل از اسلام میان قبایل وجود دارد، هوا و هوس هم در میان قبایل عرب وجود دارد.
اگر اینطور باشد، این نامهها به کینهها و عقدهها مشروعیت میدهد؛ بنابراین جامعه اسلامی به یک جامعه به هم ریخته و بدتر از زمان جاهلیت تبدیل خواهد شد.
اگر این افراد در زمان جاهلیت به هر بهانهای جنایت میکردند و کشت و کشتار داشتند، میگفتند خیانت است. الآن لباس شرع هم بر تن اقدام خود پوشاندهاند.
نقل است که در زمان رسول گرامی اسلام یکی از مردان عرب نزد رسول الله آمد و عرض کرد: یا رسول الله! در بهشتی که این همه از آن تعریف میکنید، آیا قتل و کشتار هم وجود دارد؟!
پیغمبر اکرم فرمودند: آنجا اصلاً جای کشت و کشتار نیست، بلکه جایی امن و صفا است. شخص گفت: بهشتی که در آن قتل و غارت نباشد، به درد ما نمیخورد!
این نمونهای از افکار عرب آن زمان است! شما حساب کنید پیغمبر اکرم با این نامهها به این طرز فکر، لباس مشروعیت بپوشاند، چه غوغایی خواهد شد!!
بنابراین عقل سالم قضاوت میکند که مراد از «مغنم» و «غنایم» در این نامهها، مطلق الفایده و ربح است. نه فقط غنائم جنگی!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته