2025 July 11 - جمعه 20 تير 1404
تحریفات اهل سنت در «حدیث دار»
کد مطلب: ١٣١٧٠ تاریخ انتشار: ٢٤ فروردين ١٤٠٤ - ١٨:١٧ تعداد بازدید: 110
دروس خارج » فقه الحکومه
تحریفات اهل سنت در «حدیث دار»

(جلسه پنجاه و پنجم 23 10 1403)

 
 

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه پنجاه و پنجم 23 10  1403)

موضوع:  تحریفات اهل سنت در «حدیث دار»

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

بحث مان روی حرف های احمد الکاتب بود، او عبارت هایی از بعضی خطبه های نهج البلاغه از حضرت امیر (سلام الله علیه) می آورد. خلاصه حرف هایش این است که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) معتقد نبودند که امام و خلیفه منصوب هستند.

 تقطیعی هم در عبارت های کلمات امیر المؤمنین (سلام الله علیه) انجام می دهد عین عبارتش را برای عزیزان عرض کردم. در صفحه 18 کتاب، اساسی ترین حرفش این است امیر المؤمنین وصی پیغمبر بود، ولی وصایتش مربوط به امور عادی بود هیچ ارتباطی به امامت و خلافت نداشت! حدیث غدیر ارتباطی به خلافت ندارد! صحابه از حدیث غدیر خلافت برداشت نکردند و حضرت امیر هم در عبارت هایش به عنوان خلیفه «بَعد الرسول» خودش را معرفی نکرد! حضرت امیر در عبارت

«فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص335

عصمتش را زیر سوال برده است!

«وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ»

كتاب سليم بن قيس؛ نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏، ج‏2، ص 752

دست به کاری نزنند تا برای خودشان امامی انتخاب کنند.

من قول دادم بحثی را مطرح کنم که خیلی کم به آن پرداخته می شود ان واژه خلیفه در مصادر اهل سنت و شیعه است. الان در شبکه های وهابی مخصوصاً در شبکه کلمه می گویند در غدیر به جای این که حضرت رسول اکرم می فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏»

چرا نفرمود «أیها الناس علي خلیفتي»؟! یا در جاهای دیگر تصریح می کرد که علی خلیفه من است. در این صورت دیگر کسی اعتراضی نمی کرد و مسئله کلاً تمام می شد.

 در رابطه با واژه خلیفه به صورت خیلی فشرده عرض کنم بعد سراغ خلیفه در مصادر اهل سنت برویم که در چه جاهایی واژه خلیفه به کار رفته و مضمونش چه است و اهل سنت با این واژه ها چه کار کردند؟!

مثلاً یکی از این موارد قضیه حدیث «الدّار» است اولین سخنرانی رسول اکرم در مکه است بعد از سه سال تبلیغ مخفیانه با نزول آیه شریفه

(وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ)

و خويشاوندان نزديکت را انذار کن!

سوره شعراء (26): آیه 214

چهل نفر از سران قریش را جمع کرد سه نکته فرمود مردم

«قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏ تُفلحوا»

من از طرف خدا مبعوث شدم و علی هم خلیفه من است. بزرگان اهل سنت به این عبارت ها رسیده اند چه بحث هایی داشتند؛ مدرکش را عرض می کنم.

محمد حسنین (حسین) هیکل حدیث دار را در کتابش مطرح کرد به تعبیر علامه امینی:

«فقد قامت القیامة علیه»

قیامت علیه او بر پا شد در چاپ های بعد تمام مطالبی که مربوط به خلافت بود همه را حذف کردند. این را خدمت تان می گویم تا بدانید این مسئله چقدر مهم است و اهمیت کار روشن بشود.  کتاب حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) محمد حسین هیکل، چاپ قاهره، نسخه ها را با زحمت فراوان به دست آوردیم. نبی مکرم فرمود:

«قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخرة و قد امرنی ربی أن أدعوکم الیه فأیکم یؤازرنی علی هذا الامر و أن یکون اخی و و صیی و خلیفتی فیکم»

حياة محمد صلي الله عليه و آله؛ محمد حسین هیکل، ص 104

ملاحظه بفرمایید در حیات محمد که بعداً دار المعارف مصر چاپ کرد دارد:

«قد جئتکم بخیر الدنیا و الاخرة و قد امرنی ربی أن ادعوکم الیه فأیکم یؤازونی علی هذا الامر؟ فأعرضوا عنه و همّوا بترکه لکن علیّا نهض و هو ما یزال صبیّاً دون الحلم. و قال انا یا رسول الله دعوتک»

حياة محمد صلي الله عليه و آله؛ محمد حسین هیکل، ص 139

«فأيكم يؤازرني على هذا الأمر» کلمات بعدی «أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم» حذف شد! «لكن علیا نهض و ما یزال صبیا دون الحلم» علی بچه بود! هنوز به بلوغ نرسیده بود. در چاپ دیگر «فأيكم يؤازرني على هذا الأمر»!

 همچنین تفسیر بغوی که تقریباً می شود گفت معتبرترین تفسیر اهل سنت است از تفسیر طبری هم اعتبارش بیشتر است. خودش هم تلاش می کند از روایات ضعیف استفاده نکند.

 در چاپ اول دارد:

«فأخذ برقبتي قال إنّ هذا اخي ووصيي وخلیفتي فیکم»

در دار المعرفة بیروت جدیداً چاپ شده بعد از «فأخذ برقبتي»، «إنّ هذا اخي ووصيي وخلیفتي فیکم» حذف شده است.

ابن وَردی:

«أکون وزیرک وذکر الحدیث... فأيكم يؤازرني... على أن یکون أخي»

«خلیفتي فیکم» حذف شد.

 قضیه «حدیث الدار» این ها را به وحشت انداخته است. این چه مسئله ای است. برخی عبارات حدیث را حذف کردند . برخی هم برای «خلیفتی فیکم، خلیفتي، في أهلي» توجیهاتی کردند یعنی بلایی بر سر حدیث دار آقایان آوردند که بر سر حدیث غدیر و حدیث منزلت نیامده است. چون اولین جلسه اعلان نبوت رسول اکرم است در همان جا بحث خلافت مطرح است.

مطلب بعدی را از تاریخ طبری برایتان می آورم طبری متوفای 310، جزء 3، صفحه 319 تا 321 راوی این حدیث امیر المؤمنین است.

«فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم قال فأحجم القوم عنها جميعا وقلت وإني لأحدثهم سنا وأرمصهم عينا وأعظمهم بطنا وأحمشهم ساقا أنا يا نبي الله أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي ثم قال إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم فاسمعو له وأطيعوا قال فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لابنك وتطيع»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص542 (آدرس دهی بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر)

«فاخذ برقبتي» فرمود: «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ». در مورد «خَلِیفَتِی فِیکُمْ» کلمه فیکم آیا در مصادر دیگر هم آمده یا نیامده است؟ باید گفت: آن جا سرنوشت جهان عرب به مردم مکه گره خورده است سرنوشت مردم مکه به سران قریش گره خورده است، اگر برای سران قریش مسئله حل بشود تمام مردم مکه قبول خواهند کرد مردم مکه قبول کنند مردم دیگر بلاد هم قبول خواهند کرد. لذا کلمه «فیکم» در این جا از این باب استعمال شده است نه این که خلیفتی فقط در میان سران قریش خلیفه باشد.

«فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا» حرف شنوی داشته باشند «فَقَامَ الْقَوْمُ يَضْحَكُونَ» همان جا طعنه ها شروع شد «وَ يَقُولُونَ لِأَبِي طَالِبٍ قَدْ أَمَرَكَ أَنْ تَسْمَعَ لِعَلِيٍّ وَ تُطِيع‏»، همان جا هم سران قریش از این کلام رسول الله خلافت قطعی فهمیدند، اطاعت بی چون و چرا از حضرت علی را برداشت کردند شروع کردند به تمسخر. به ابو طالب گفتند فعلاً پیغمبر دستور داده از فرزند سیزده ساله ات پیروی کنی! علی (سلام الله علیه) ده ساله بود نبی مکرم مبعوث شد در حدیث دار حضرت سیزده سالش بود. «قَدْ أَمَرَكَ أَنْ تَسْمَعَ لِعَلِيٍّ وَ تُطِيع‏» از نظر سند هیچ مشکل سندی از دیدگاه اهل سنت ندارد.

 محمد ابن حُمید «و سئل یحیی ابن معین»، یحیی ابن معین از بزرگان و بنیانگذار رجال اهل سنت است می گویند اگر یک راوی را یحیی ابن معین توثیق کند تضعیف دیگران در او هیچ اثری ندارد.

 تهذیب الکمال مزّی مفصل ترین کتاب رجال اهل سنت است 35 جلد است، ابن حجر تلخیص کرد تهذیب التهذیب 12 جلدی شد، دید آقایان تنبل هستند نمی خوانند تقریب التهذیب در دو جلد نوشت. تقریب التهذیب دو جلد خلاصه 35 جلد است. مزّی متوفای 742 است. در جلد 25، صفحه 97 درباره محمد ابن حمید تمیمی می گوید:

«محمد بن حمید التمیمي سئل یحیى بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال: ثقة لیس به بأس»

همچنین طیالسی و دیگران توثیق کردند. سلمة ابن فضل است باز تهذیب التهذیب که خلاصه آن است در جلد 4 خیلی مفصل بود از «إبن معین ثقةٌ کتبنا عن ابن سعد» صاحب طبقات، متوفای 230 «کان ثقة صدوقاً» ابن حبان در ثقات، «آجری عن ابی داود ثقةٌ، محمد ابن اسحاق» محمد ابن اسحاق صاحب سیره است.

سیر اعلام النبلاء 25 جلد است در حقیقت سیر اعلام النبلاء کتاب رجال نیست به تراجم بیشتر شبیه است تا رجال؛ فرق رجال با تراجم این است که در رجال راویانی که در اسانید قرار گرفت می آید در تراجم شخصیت های علمی می آید. حال این شخصیت های علمی در سند قرار گرفته باشند یا در سند نباشند. مثل أعیان الشیعة که کتاب تراجم است رجال نجاشی کتاب رجال است. سیر اعلام النبلاء، جلد 7 می گوید:

«محمد بن إسحاق بن يسار بن خيار وقيل ابن كوثان العلامة الحافظ الأخباري أبو بكر وقيل أبو عبد الله القرشي المطلبي مولاهم المدني صاحب السيرة النبوية وكان جده يسار من سبي عين التمر في دولة خليفة رسول الله وكان مولى قيس بن مخرمة بن المطلب بن عبد مناف رضي الله عنه ولد ابن إسحاق سنة ثمانين ... قال علي بن المديني مدار حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم ستة فذكرهم ثم قال فصار علم الستة عند اثني عشر أحدهم محمد بن إسحاق»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج7، ص34 و 36

البته نسبت به محمد ابن اسحاق حرف خیلی زیاد داریم.

راوی دیگر در سند عبد الغفار ابن قاسم است که لسان المیزان توثیقش کرده است. عبد الرزاق صنعانی هم او را توثیق می کند.

 منحال ابن عمرو است ابن معین و نسائی او را توثیق کرده اند عبد الله ابن حارث نوفلی است ابن معین، ابو زرعه و نَسائی توثیقش کرده اند. -(نِسائی) نخوانیم نَساء اسم یکی از روستاهای اطراف نیشابور است. بعضی وقت ها بعضی از منبری ها ما بالای منبر می گویند ‌آقای نِسائی این طوری گفت. نَسائی درست است.-

 از نظر سند اگر نگوییم صحیح است قطعاً حسنه است «الحسنُ کالصحیح فی الإحتجاج» هیچ تفاوتی بین حدیث حسن با حدیث صحیح در احتجاج نیست اما تفاوت حدیث صحیح و حسن بفرمایید کجاست؟

.....

حسن روایتی را گویند که یکی از راویانش «ممدوح دونَ مرتبة الوثاقة» است ولی اعتبار دارد هم شیعه و هم سنی به روایات حسن عمل می کنند همان طور که به صحیح عمل می کنند هیچ تفاوتی ندارد. حسن و صحیح یک تفاوت دارند و آن اینکه اگر روایت صحیح با حسن در تعارض بود «خذ بما رواهُ أوثقُهُما» روایت حسن از درجه اعتبار می افتد صحیح روی میز می نشیند و حکومت می کند؛ پس صحیح حکومت می کند حسن از اعتبار می افتد تفاوت شان در این است والا از نظر اعتبار فقهی هیچ تفاوتی میان حدیث صحیح با حدیث حسن وجود ندارد هم اهل سنت بر این معتقد هستند هم ما معتقد هستیم.

بحث موثق با حسن است آن یک بحث دیگری است که بعضی از  بزرگان ما به حدیث موثق عمل نمی کنند مثل صاحب معالم و صاحب مدارک به حدیث موثق عمل نمی کنند. حدیث موثق حدیثی است که یکی از رواتش یا بیشتر غیر امامی ثقه باشد فَطحی باشد، واقفی باشد و سنی باشد یعنی معتقد به امامت دوازده امام نباشد ولی توثیق شده باشد.

 مثل فَطحی ها، حسن ابن فضّال، علی ابن حسن فضّال و دودمان بنی فضال کلهم ثقات هستند ولی امامی نیستند سیزده امامی هستند. از امام عسکری سوال کردند.

«وَ قَدْ سُئِلَ عَن‏ كُتُبِ بَنِي فَضَّالٍ فَقَالُوا كَيْفَ نَعْمَلُ بِكُتُبِهِمْ وَ بُيُوتُنَا مِنْهَا مِلَاء فَقَالَ خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَو»

الغيبة (للطوسي)، طوسى، محمد بن الحسن،‏ محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد؛ ناشر: دار المعارف الإسلامية، كتاب الغيبة للحجة، النص، ص 389

چه کنیم؟ حضرت فرمود «خُذُوا بِمَا رَوَوْا» روایات شان را بگیرید «وَ ذَرُوا مَا رَأَو» یعنی رها کنید  آنچه که رأی شخصی آن هاست. آرای شخصی و مذهبی شان را رها کنید. اما روایت شان از ما را بگیرید؛ پس حدیث الدار از دیدگاه رجال اهل سنت کاملاً معتبر است هیچ شک و شبهه ای در آن نیست.

 کامل ابن أثیر همین تعبیر را در جلد 1، صفحه 586 دارد

«وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين‏»

تا آن جایی که:

«فَأَخَذَ بِرَقَبَتِي قَالَ إنَّ هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ فَقَامَ الْقَوْمُ يَضْحَكُونَ وَ يَقُولُونَ لِأَبِي طَالِبٍ قَدْ أَمَرَكَ أَنْ تَسْمَعَ لِعَلِيٍّ وَ تُطِيع‏»

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج1، ص586

ظاهر قضیه این است چهل نفری که جمع کردند در منزل ابو طالب (سلام الله علیه) بوده است. عثمان الخمیس کتابی در رد حدیث دار نوشته در صحت حدیث دار مناقشه کرده است.

کنز العمال متقی هندی، جلد 13 نقل می کند «ح» احمد ابن حنبل و إبن جریر و صححه، ابن جریر تصحیح کرده است ولی متأسفانه تصحیح ابن جریر را نداریم. نه در تفسیرش است نه در تاریخش است.

شاید در کتاب الولایه اش بوده است. چون طبری یک کتابی به نام الولایة داشته، علامه امینی (رضوان الله تعالی علیه) خیلی در الغدیر از کلمه الولایة ابن جریر طبری نام برده است می گوید این کتاب تا قرن نه و ده بوده ولی بعد از او نسخه این کتاب نابود شده است. علامه امینی، مرحوم سید محسن امین صاحب عیان الشیعه، مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب الذریعة خیلی تلاش کردند نسخه ای از کتاب الولایة ابن جریر را به دست بیاورند.

حتی ذهبی در تاریخش و هم در سیر اعلام النبلاء دارد می گوید من کتاب الولایة ابن جریر را دیدم به قدری سندهای متعدد در رابطه با غدیر آورد «قد بَهرنی» شگفت زده و مبهوت ماندم که این همه سند برای یک حدیث باشد.

شعیب الأرنؤوط از شخصیت های وهابی بلند آوازه است نظریه اش در حقیقت تالی تلو ابن تیمیه است برایش خیلی احترام قائل هستند و برای آن ها یک شخصیت ممتاز است. برای اهل سنت هم مورد قبول است. در مسند احمد روایاتی که در فضائل حضرت امیر (سلام الله علیه) است به بهانه های مختلف تضعیف می کند یعنی یک خباثت خیلی عجیبی در این شخص است. در جلد 2 این روایت را می آورد البته این روایت ناقص است.

«حدثنا عبد الله نا أبي نا اسود بن عامر ننا شريك عن الأعمش عن المنهال عن عباد بن عبد الله الأسدي عن علي قال لما نزلت هذه الآية وانذر عشيرتك الاقربين جمع النبي صلى الله عليه وسلم من أهل بيته فاجتمع ثلاثون فاكلوا وشربوا قال قال لهم من يضمن عني ديني ومواعيدي ويكون معي في الجنة ويكون خليفتي في أهلي فقال رجل لم يسمه يا رسول الله أنت كنت بحرا من يقوم بهذا قال ثم قال لآخر قال فعرض ذلك على أهل بيته فقال علي انا»

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج2، ص700

این هم از بازی هایی است که در آوردند در مصدر دیدیم «خلیفتي فیکم» بود ولی این جا «خلیفتي في أهلي» شد! «فقال رجل لم يسمّه يا رسول الله أنت كنت بحرا من يقوم بهذا ... فقال علي انا» امیر المؤمنین فرمود «أنا» همین که «أنا» فرمود ما مشکلی نداریم.

پرسش:

حاج آقا! ایشان بین روایت یوم الدار با روز نزدیک رحلت پیغمبر اکرم خلط نکرده است.

پاسخ:

نه

پرسش:

مدام می گوید گفتم یا رسول الله اصلاً آن جا رسول الله گفتن به پیغمبر اکرم معنا ندارد!

پاسخ:

امیر المؤمنین سه سال است به پیغمبر ایمان آورده است.

پرسش:

نه آن کلام می گوید «فقال رجل لم يسمه يا رسول الله أنت كنت بحرا» یعنی رسول الله به پیغمبر گفتن معنا ندارد.

پاسخ:

در همان زمان در حد چند نفری اسلام آورده بودند

پرسش:

یعنی اولاد عبد المطلب که این ها بودند هیچ کدام شان ایمان نیاورده بودند

پاسخ:

جناب ابو طالب ایمان آورده بود، شکی در آن نیست جزء مؤمنین اولیه بود شاید مراد از «رجل لم یسمه» ابو طالب باشد.

پرسش:

شاید قضیه عباس باشد که به پیغمبر اکرم گفتند

پاسخ:

نه، دارد «لما نزلت هذه الآية وانذر عشيرتك الاقربين»

پرسش:

شاید قاطی کرده باشد چون عشیرتک الأقربین را تصرف کرد ولی آیه را آورده است

پاسخ:

می گوید: «جمع النبي صلى الله عليه وسلم من أهل بيته فاجتمع ثلاثون فاكلوا وشربوا» این مربوط به آخر حیات پیامبر نیست و ربطی ندارد.

هیثمی در کتاب مجمع الزوائد این روایت را آورده می گوید:

«رواه احمد اسناده جیّد»

این هم یک تأییدی از ایشان است. باز احمد ابن حنبل در جای دیگر جلد دوم همین تعبیر را می آورد، این قسمت:

«أَيُّكُمْ يواليني في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ»

این هم یکی از شیطنت هایشان است ایکم یوازرینی را تبدیل به ایکم یوالینی کردند!

«فقال علي أنا أُوَالِيكَ في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ فقال أنت وليي في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ»

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله

اما (برای استدلال ما) هیچ فرق نمی کند ولیّ باشد یا خلیفه باشد. شاید یکی از مظلوم ترین روایات همین حدیث الدار است. از جهتی شاید از حدیث غدیر هم مظلوم تر است بلاهای زیادی سرش درآوردند و در آن تحریف و تغییر ایجاد کردند.

در مسند احمد با تحقیق شعیب الارنؤوط ببینید چه کار کرده است.

 در قضیه ابن عباس این را هم توجه داشته باشید یکی از روایات مجموعه ای از فضائل حضرت امیر در جمع است حدیثی است از ابن عباس در یک جمعی که تعدادی از اقوام هستند آن ها شروع می کنند به جسارت کردن به حضرت امیر. ابن عباس بلند شد گفت شما دارید حرف های بی ربط در مورد مردی می زنید که بیش از ده تا فضیلت بی نظیر دارد که احدی همچنین فضیلتی ندارد.

بعد ابن عباس یکی یکی این ده تا فضیلت را می شمارد. از جمله آن فضائلی که ابن عباس می شمارد قضیه ای حدیث دار است.

«وقال لبني عَمِّهِ أَيُّكُمْ يواليني في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ قال وعلي معه جَالِسٌ فَأَبَوْا فقال علي أنا أُوَالِيكَ في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ قال أنت وليي في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ قال فَتَرَكَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ على رَجُلٍ منهم فقال أَيُّكُمْ يواليني في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ فَأَبَوْا قال فقال علي أنا أُوَالِيكَ في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ فقال أنت وليي في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ قال وكان أَوَّلَ من أَسْلَمَ مِنَ الناس بَعْدَ خَدِيجَةَ قال وَأَخَذَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ على علي وَفَاطِمَةَ وَحَسَنٍ وَحُسَيْنٍ فقال إنما يُرِيدُ الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهْرَكُمْ تَطْهِيراً قال وشري عَلِىٌّ نَفْسَهُ لَبِسَ ثَوْبَ النبي صلى الله عليه وسلم ثُمَّ نَامَ مَكَانَهُ قال وكان الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَجَاءَ أبو بَكْرٍ وعلي نَائِمٌ قال وأبو بَكْرٍ يَحْسَبُ أَنَّهُ نبي اللَّهِ قال فقال يا نبي اللَّهِ قال فقال له علي ان نبي اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَدِ انْطَلَقَ نحو بِئْرِ مَيْمُونٍ فَأَدْرِكْهُ قال فَانْطَلَقَ أبو بَكْرٍ فَدَخَلَ معه الْغَارَ قال وَجَعَلَ علي يُرمَى بِالْحِجَارَةِ كما كان يُرْمَى نبي اللَّهِ وهو يَتَضَوَّرُ قد لَفَّ رَأْسَهُ في الثَّوْبِ لاَ يُخْرِجُهُ حتى أَصْبَحَ ثُمَّ كَشَفَ عن رَأْسِهِ فَقَالُوا انك لَلَئِيمٌ كَان صَاحِبُكَ نراميه فَلاَ يَتَضَوَّرُ وَأَنْتَ تتَضَوَّرُ وَقَدِ اسْتَنْكَرْنَا ذلك قال وَخَرَجَ بِالنَّاسِ في غَزْوَةِ تَبُوكَ قال فقال له علي أَخْرُجُ مَعَكَ قال فقال له نبي اللَّهِ لاَ فَبَكَى علي فقال له أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا أَنَّكَ لَسْتَ بنبي انه لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي قال وقال له رسول اللَّهِ أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي وقال سُدُّوا أَبْوَابَ الْمَسْجِدِ غير بَابِ علي فقال فَيَدْخُلُ الْمَسْجِدَ جُنُباً وهو طَرِيقُهُ ليس له طَرِيقٌ غَيْرُهُ قال وقال من كنت مَوْلاَهُ فإن مَوْلاَهُ علي قال وَأَخْبَرَنَا الله عز وجل في الْقُرْآنِ انه قد رضي عَنْهُمْ عن أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ هل حدثنا انه سَخِطَ عليهم بَعْدُ قال وقال نبي اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لِعُمَرَ حين قال ائْذَنْ لي فَلأَضْرِبْ عُنُقَهُ قال أو كنت فَاعِلاً وما يُدْرِيكَ لَعَلَّ اللَّهَ قَدِ اطَّلَعَ إلى أَهْل بَدْرٍ فقال اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص330

تا آن جایی که می گوید: «أنت وليي في الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ قال وكان أَوَّلَ من أَسْلَمَ مِنَ الناس بَعْدَ خَدِيجَةَ» در این جا هم ایشان دارد:

«إسناده ضعيف بهذه السياقة، أبو بلج- واسمه يحيى بن سليم، أو ابن أبي سليم-، وإن وثقه غير واحد، قد قال فيه البخاري: فيه نظر»

گفتم ارنؤوط آدم درستی نیست. در مورد ابو بلج یحیی ابن سلیم دارد «وإن وثقه غیر واحد» اگر چه افراد زیادی او را توثیق کرده اند «قد قال فیه البخاری فیه نظر»!

در یکی از بحث هایی که در شبکه المستقله با سه تا از وهابی ها داشتم دکتر ابو شوارب از دانشگاه اسکندریه مصر، حسین حسینی از وهابی های هتاک بحرین، یکی هم دکتر هاشمی بود. آن چه در ذهنم است یکی از این ها گفت «قال البخاری فیه نظر»

 گفتم اگر بیاورید بخاری در کتاب هایش همچنین حرفی زده باشد من از همه حرف هایم بر می گردم. این مطلب نه در صحیح بخاری است و نه در عدد المفرد بخاری است و نه در کتاب های دیگر بخاری در رابطه با ابوبلج چون احادیث زیادی در رابطه با فضائل حضرت امیر دارد.

«وأعدل الأقوال فيه أنه يقبل حديثه فيما لا ينفرد به»

این جا می گوید اسناده ضعیف ولی می گوید معتدل ترین اقوال این است که ما حرف ابوبلج را قبول می کنیم آن جا که منحرف نشود یعنی غیر از او کسی دیگر همچنین روایتی را نقل کرده باشد. بعد دارد که ابن حبان در مجروحین گفته:

  «هذا ألفاظ منكرة، بل باطلة لمنافرتها ما في الصحيح، ولبعضه الآخر شواهد.»

همچنین گفته ابن تیمیه دارد:

«قال شيخ الاسلام ابن تيمية في "منهاج السنة" 5/34-36 بعد أن ساق الحديث: وفيه ألفاظ هي كذب على رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، كقوله: "أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى، غير أنك لست بنبي، لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي" فإن النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذهب غيرَ مرة وخليفته على المدينة غير علي، كما اعتمر عمرةَ الحُديبية، وعلى معه وخليفتُه غيره، وغزا بعد ذلك خيبر ومعه علي وخليفته بالمدينة غيره، وغزا غزوة الفتح وعلي معه وخليفته في المدينة غيره، وغزا حُنيناً والطائفَ وعلي معه وخليفته في المدينة غيره، وحج حجة الوداع وعلي معه وخليفته بالمدينة غيره، وغزا غزوة بدر ومعه علي وخليفته بالمدينة غيره.»

بعد جالب این است:

«والحديث أخرجه بطوله الحاكم في "المستدرك " 3/132 من طريق أحمد بن حنبل، بهذا الإسناد. وصحح إسناده، ووافقه الذهبي»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م، ج5، ص181

حاکم گفته اسنادش صحیح است و ذهبی هم گفته صحیح است. این ها یک قاعده ای دارند اگر یک روایتی را حاکم و ذهبی تصحیح کردند به منزله ورود روایت در صحیح بخاری و صحیح مسلم است. با همه این حال ابتدای روایت می گوید: «إسناده ضعیف» این یک نوع خباثت است. از همان اول بیا بگو ذهبی چنین گفته، حاکم هم این چنین گفته. از آن طرف افرادی که توثیق کردند مثل ابو بلج همه را آورده ولی می خواهد اول آن زهرش را بریزد می گوید ابن حبان گفته این حدیثش جزء احادیث منکره است.(منکر الحدیث)

ذهبی دارد اگر بنا باشد حدیث منکر را رها کنیم (منکر الحدیث) را کنار بگذاریم چیزی از شریعت پیامبر باقی نمی ماند. ان شاءالله وقتی در بحث منکر الحدیث رسیدیم توضیح می دهم.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها