2024 May 11 - شنبه 22 ارديبهشت 1403
چرايي گريه و سوگواري
کد مطلب: ٦٢٩١ تاریخ انتشار: ١٢ مهر ١٣٩٤ - ١١:٠٠ تعداد بازدید: 23622
مقالات » عمومي
چرايي گريه و سوگواري

فهرست مطالب

بسم اللّه الرحمن الرحيم

درآمد

توصيه بر گريه

سيره رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

الف - گريه بر عبدالمطلب

ب - گريه بر ابوطالب

ج - گريه بر آمنه

د - گريه بر ابراهيم

ه - گريه بر فاطمه بنت اسد

و - گريه بر حمزه

ز - گريه بر ياران

مَنِش اصحاب

افسانه تحريم

كنكاشي در تاريخ

1 - عزاداري براي عبدالمؤمن ( م 346 ق. )

2 - عزاداري براي جويني ( م 478ق. )

3 - عزاداري براي ابن جوزي ( م 597 ق. )

فهرست منابع

بسم اللّه الرحمن الرحيم

درآمد

گريستن بر مرده و همچنين سوگواري و عزاداري بر او امري برخاسته از احساس پاك و روح لطيف آدمي است.

اسلام ضمن تاييد گريه، بر آن تاكيد نموده است، سيره رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم و همچنين سيره و منش اصحاب بزرگ ايشان تاييدي براين مدعاست.

اين دفتر، باختصار درپي تبيين روايي گريستن و عزاداري است و در اين راستا، ضمن ارائه سيره پيامبر و اصحاب، نمونه هايي از گونه هاي ماتم سرايي در تاريخ اسلام را تقديم داشته، به نقد و بررسي روايات تحريم گريه مي پردازد.

نجم الدين طبسي

توصيه بر گريه

گريستن بر درگذشتگان و عزاداري بر ايشان امري برخاسته از احساس است و هر مصيبت زده ايي را به سمت خود مي كشاند. رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم چنين امري را سزاوار و شايسته دانسته، بر گريه كردن توصيه مي فرمود.

اسامه بن زيد مي گويد:

روزي فرزند دختر پيامبر درگذشت، دختر غم ديده آن حضرت، اين واقعه را به پدر خبر داد و از ايشان درخواست حضور نمود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز به همراه سعد بن عباده، معاذ بن جبل، ابي بن كعب، زيد بن ثابت و جمعي از ياران به منزل دختر غم ديده خويش رفت، پيامبر مهربان كودك را در بغل گرفت و بشدت گريست و اشكان مبارك سرازير گشت؛ سعد با مشاهده گريه پيامبر، با تعجب پرسيد:

چرا گريه مي كنيد؟!

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ چنين فرمود:

« رحمة يجعلها في قلوب عباده، انما يرحم اللَّه من عبادة الرحماء؛

ترحم بر اين كودك است كه خداوند در دل بندگان خود رحمت قرار مي دهد، و خداوند بندگان رحيم خود را مورد رحمت قرار مي دهد. »

سنن النسائي، ج 4، ص 22، صحيح بخاري، ج 1، ص 223.

پس از پايان نبرد احد رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم راهي شهر مدينه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهداي خويش مي گريستند. پيامبر با شنيدن مويه عزاداران، از شهادت و غربت عمويش حمزه ياد كرد و فرمود:

« و لكن حمزة لا بواكي له؛ اما عمويم حمزة گريه كننده اي ندارد. »

پيامبر پس از اندكي استراحت، صداي ناله زنان انصار را شنيدند كه براي حمزه مي گريستند.

ابن عبدالبر مي گويد: تا به امروز زنان انصار پيش از گريه بر مردگان خويش، نخست بر حمزه مي گريند. الاستيعاب، قرطبي، ج 1، ص 275؛ مسند احمد، ج 2، ص 40؛ شفاء الغرام، ج 2، ص 347.

همچنين پس از كشته شدن جعفر پسر ابي طالب در نبرد موته، پيامبر به خانه او رفت و با حضور خويش تسلي دل خاندان او گرديد، آن حضرت به هنگام خروج چنين فرمود:

« علي مثل جعفر فلتبك البواكي؛ سزاوار است بر مثل جعفر گريستن، پس گريه كنندگان بر همچون جعفر بگريند. » انساب الاشراف، بلاذري، ج 2، ص 298.

ديدگاه هاي افراطي و دور از احساس و عاطفه كه با گريه كردن مخالفت مي كردند در نزد پيامبر جايگاهي نداشت و آن حضرت در برابر آن موضع گيري مي فرمود؛ به گفته مورخان:

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در تشييع جنازه يكي از مسلمانان حضور يافتند و عمر نيز به همراه ايشان حركت كرد. عمر تا صداي گريه زنان را شنيد برآشفت و آنان را از گريستن نهي كرد! رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رو به عمر كرده، چنين فرمود:

« يا عمر! دعهُنَّ، فان العين دامعة و النفس مصابة و العهد قريب؛ اي عمر! كاري به آنان نداشته باش، بگذار بگريند، همانا كه چشم گريان است و نفس مصيبت زده است و پيوند با تازه درگذشته بسيار نزديك. » مستدرك حاكم، ج 1، ص 381؛ مسند احمد، ج 2، ص 323، كنز العمال، ج 15، ص 621.

سيره رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

گريه در غم و اندوه از دست رفته را مي توان در آيينه حيات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ديد؛ مورخان گونه هاي مختلفي از گريستن آن حضرت را در فقدان خويشان و ياران عزيزش روايت كرده اند؛ از جمله مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

الف - گريه بر عبدالمطلب

پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم بر جد عزيزش گريست؛ ام ايمن مي گويد:

« أَنا رأيت رسول اللَّه يمشي تحت سريره و هو يبكي؛ من پيامبر را ديدم كه در پي جنازه عبدالمطلب راه مي رفت در حاليكه مي گريست. » تذكرة الخواص، ص 7.

ب - گريه بر ابوطالب

درگذشت حضرت ابوطالب، عموي با ايمان و حامي عزيز پيامبر، نيز بر آن حضرت بسيار گران آمد، حضرت علي ( ع ) مي فرمايد:

چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پيامبر دادم، ايشان گريست و آنگاه فرمود:

« اذهب فاغسله و كفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه؛ او را غسل دهيد و كفن كنيد و به خاك بسپاريد، خداوند او را بيامرزد و مورد رحمت خويش قرار دهد. » الطبقات الكبري، ابن سعد، ج 1، ص 123.

ج - گريه بر آمنه

روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قبر مادر عزيز خود آمنه را در ابواء زيارت كرد. به گفته مورخان، آن حضرت در كنار قبر مادر گريست و همراه خود را نيز به گريستن انداخت. المستدرك، ج 1، ص 357؛ تاريخ المدينة، ابن شبّه، ج 1، ص 118.

د - گريه بر ابراهيم

ابراهيم تنها پسري بود كه در مدينه نصيب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شد، اما در يك سالگي درگذشت و پدر را در غم فقدان خويش به سوگ نشاند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در ماتم فرزندش گريست، و در برابر پرسش ياران كه از علت گريه پيامبر بر مرده جويا شده بودند، چنين پاسخ فرمود:

« تدمع العينان و يحزن القلب و لانقول مايسخط الربّ؛ اشك چشم جاري مي شود و دل غمگين مي گردد، ولي سخني كه خدا را به سخط و غضب آورد بر لب نمي آورم. » العقد الفريد، ج 3، ص 19.

ه - گريه بر فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد، همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت علي ( ع )، در نزد پيامبر بسيار محبوب بود، همو در سرپرستي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بسيار اهتمام ورزيد. چون فاطمه در سال سوم هجري درگذشت، پيامبر كه او را همچون مادر خويش مي دانست از رحلت اش بسيار اندوهناك شد و گريست، مورخان مي گويند:

« صلّي عليها و تمرغ في قبرها و بكي؛ پيامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابيد و بر او گريست. » ذخائر العقبي، ص 56.

و - گريه بر حمزه

حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره هاي برجسته و قهرمان اسلام بود كه در نبرد احد به شهادت رسيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شهادت عموي خويش بسيار غمگين شد و او را سيدالشهداء ناميد و در فراقش گريست:

« لمّا رأي النبي حمزة قتيلا، بكي فلمّا راي ما مثّل به شهق؛ پيامبر چون پيكر خونين حمزه را يافت گريست و چون از مثله كردن او آگاهي يافت با صداي بلند گريه سر داد. » السيرة الحلبية، ج 2، ص 247.

ز - گريه بر ياران

فقدان برخي از ياران همراه، نيز قلب پيامبر را مي آزرد و اشك مباركش را جاري مي ساخت؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در حالي كه بر مرگ عثمان بن مظعون مي گريست، بر پيكر بي جان او بوسه زد. « ان النبي قبّل عثمان بن مظعون و هو ميت و هو يبكي ». المستدرك علي الصحيحين، ج 1، ص 261؛ السنن الكبري، ج 3، ص 407.

همچنين آن حضرت پس از غزوه حمراء الاسد، به ديدار خانواده سعد بن ربيع، يكي از شهداي نبرد احد رفت و در آن جا از حماسه و جانبازي سعد ياد كرد، خانواده سعد نيز با شنيدن سخنان پيامبر مي گريستند، رسول خدا نيز گريه كرد و آنان را از گريستن نهي نفرمود. « فجلسنا و رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم يحدِّثنا عن سعد بن ربيع، يترحّمُ عليه و يقول لقد رأيتُ الأَسنَّة شرعت اِليه يومئذٍ حتّي قُتِل فلما سمع ذلك النسوة، بكين فدمعت عينا رسول اللَّه، و ما نهاهن عن شي ء ». المغازي، ج 1، ص 329.

* * *

مَنِش اصحاب

در ميان ياران و اصحاب پيامبر، گريستن و سوگواري بر درگذشته امري رايج بود، در تاريخ نمونه هاي بسياري از سوگواري اصحاب بر درگذشتگان خود را ثبت كرده اند؛ به عنوان مثال مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

به گفته سعيد بن مسيب، به هنگام فوت رسول گرامي اسلام، شهر مكه از شدت ناله و گريه مردم به لرزه درآمد.

« لما قبض النبيصلي الله عليه و آله و سلم ارتجت مكة بصوت ».

اخبار مكة، فاكهي، ج 3، ص 80.

عايشه مي گويد:

« پس از فوت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برخواستم و ( در سوگ پيامبر ) به همراه ساير زنان بر صورت و سينه مي زديم. »

« و قمتُ التدم ( اضرب صدري ) مع النساء و اضرب وجهي ).

السيرة النبوية، ج 4، ص 305.


عبداللَّه بن رواحه بر حمزة گريست و اشعاري را در رثاي او خواند.
السيرة النبوية، ج 3، ص 171.
چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وي دست بر سر گزارد و برايش گريه كرد.

« عن أبي عثمان: اتيتُ عمر بنعي النعمان بن مقرن، فجعل يده علي راسه و جعل يبكي ».

المصنف ابن أبي شيبة، ج 3، ص 175.

پس از مرگ عمر، چون ابن مسعود كنار قبر وي ايستاد، براي او گريست.

« فوقف ابن مسعود علي قبره يبكي ».

العقد الفريد، ج 4، ص 283.

* * *

افسانه تحريم

گروهي از عالمان اهل سنت، سوگواري و گريه بر درگذشتگان را تحريم كرده و بر خلاف توصيه و روش نبي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و شيوه اصحاب با آن مخالفت كرده اند. بي شك با نگاه و تامل به مستندات گفته هاي آنان، تحريم و ممنوعيت عزاداري افسانه اي بيش نخواهد بود. موضوع تحريم سوگواري و پاسخ آن را در دو پرتو و يك نتيجه به نظاره مي نشينيم:

پرتو اوّل

مخالفان گريه و عزاداري، روايات چندي را در ممنوعيت گريه و عزاداري برشمرده اند؛ از جمله:

1 به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين سخن را نسبت داده اند كه مرده به جهت گريه و شيون بازماندگان در قبر عذاب مي شود:

« الميّت يعذب في قبره بما نيح عليه. » صحيح بخاري، ج 1، ص 223، كتاب الجنائز؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 44، كتاب الجنائز؛ جامع الاصول، ج 11، ص 99، شماره 857.

« ان الميّت ليعذب ببكاء اهله عليه. » همان.

2 به گفته سعيد بن مسيب، عايشه به هنگام فوت پدرش ابوبكر، مجلس سوگواري برپا نمود. چون خبر آن به عمر رسيد، وي دستور داد تا از آن جلوگيري كنند. اما عايشه از دستور خليفه سرپيچي كرد. در واكنش، عمر، هشام بن وليد را مامور ساخت تا نزد عايشه رفته و با زور شلاق از نوحه و گريه عزاداران جلوگيري نمايد. زنان چون از ماموريت هشام آگاه شدند، مجلس را ترك كرده و پراكنده شدند. آنگاه عمر اين سخن را خطاب به آنان گفت:

« تردن ان يعذب ابوبكر ببكائكن! ان الميت يعذب ببكاء اهله عليه؛ مي خواهيد با گريه خود ابوبكر را عذاب كنيد! همانا مرده با گريه نزديكان خويش عذاب مي شود. » صحيح الترمذي، رقم 1002.

3 اين سخن نيز از عايشه نقل شده است كه گفت:

با رسيدن خبر شهادت جعفر بن ابي طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه، آثار حزن و اندوه در سيماي پيامبر اكرم نمايان شد. من از گوشه اي او را كه نشسته بود نظاره مي كردم. در آن حال مردي به حضور ايشان رسيد و گفت:

اي رسول خدا! زنان بر جعفر گريه مي كنند!

پيامبر در واكنش به او فرمود:

« فارجع اليهن فاسكتهن، فان ابين فاحث في وجوههن التراب؛ برگرد و آنان را ساكت ساز، اگر آرام نشدند خاك بر صورتشان بپاش!. » المصنف، ابن ابي شيبة، ج 3، ص 265.

4 از نصر پسر ابي عاصم نقل است كه: شبي عمر صداي نوحه عزاي زني را از يكي از خانه هاي مدينه شنيد، بي درنگ وارد خانه شد و زنان را پراكند و زن نوحه سرا را با تازيانه خود مضروب كرد، به گونه اي كه روسري او از سرش افتاد. همراهان خليفه با مشاهده اين صحنه به او گفتند: اي خليفه! موهاي زن نمايان شد. عمر در پاسخ چنين گفت:

« أَجل، فلا حرمة لها؛ آري، اين زن احترام ندارد. » كنزالعمال، ج 15، ص 731.

پرتو دوّم:

در پاسخ به ادعاي تحريم، شايسته است تا روايات فوق را كه پيروان تحريم گريه و عزاداري بدان استناد كرده اند نقد و بررسي نماييم:

1 در آغاز مي توان از ديدگاه عايشه ياد كرد؛ او روايات فوق را عاري از اعتبار مي دانست و آنها را نمي پذيرفت و به راويان آن نسبت فراموشي و اشتباه مي داد؛ نووي مي گويد:

« روايات فوق از نظر عايشه پذيرفته نشده، او به راويان آن نسبت فراموشي و اشتباه مي دهد. زيرا خليفه دوم و پسرش عبداللَّه اين روايات را به صورت صحيح از پيامبر نگرفته اند. چنانكه ابن عباس نيز مي گويد: اين روايات سخن خليفه است نه سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم. » شرح النووي، ج 5، ص 308.

در اين باره، يادكرد روايات ذيل شايسته است:

الف ابن مليكه از ماجرايي ياد مي كند كه بر ساختگي بودن روايت تحريم گريه گواهي مي دهد؛ او مي گويد:

يكي از دختران عثمان درگذشت، به همراه عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن عباس در تشييع جنازه او شركت جستيم. در ميان آن دو نشسته بودم كه عبداللَّه بن عمر از گريه مردم شِكوه كرد و به فرزند عثمان چنين گفت:

چرا مردم را از گريه باز نمي داريد؟ همانا از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مي فرمود: « مرده به خاطر گريه خويشانش عذاب مي شود » !. در آن حال، ابن عباس رو به ابن عمر كرده، گفت: « عمر گوينده اين حرف است ». زيرا هنگامي كه عمر بر اثر شدت زخم در بستر مرگ بود، صهيب نزد او آمد و بر بالين اش گريه و ناله سر داد. عمر از اين عمل صهيب ناراحت شد و گفت: آيا بر من گريه مي كني، در حاليكه پيامبر فرموده است كه مرده به دليل گريه نزديكانش در عذاب خواهد بود!

او در ادامه چنين بيان داشت:

پس از درگذشت عمر، اين سخن وي را براي عايشه بازگو كردم، وي در پاسخ چنين بيان داشت:

« رحم اللَّه عمر، واللَّه ما حدث رسول اللَّه، ليعذب.. و لكن رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم قال: ان اللَّه ليزيد الكافر ببكاء اهله عليه؛ خدا عمر را رحمت كند! سوگند به خدا كه هرگز پيامبر چنين سخني را بر لب نياورده است، بلكه ايشان چنين بيان داشت:

خداوند عذاب كافر را با گريه بستگانش افزون مي كند. »

عايشه سپس سخن خود را با اين جمله پي گرفت:

« حسبكم كتاب اللَّه و لا تزر وازرة وزر اخري؛ فاطر، آيه 18. قرآن شما را در اين باره كفايت مي كند كه فرمود: هيچكس گناه ديگري را به دوش نمي كشد. »

آنگاه ابن عباس بر اين جمله تاكيد كرد كه پروردگار مي خنداند و مي گرياند.

روايت گر اين ماجرا مي گويد:

چون سخن ابن عباس به پايان رسيد، عبداللَّه بن عمر سكوت كرد و سخني نگفت. مسند احمد، ج 1، ص 41؛ جامع الاصول، ج 11، ص 99.

ب روزي در حضور عايشه، سخني از اين گفته عبداللَّه بن عمر به ميان آمد كه به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي گويد: ميت با گريه خويشانش در قبر عذاب مي شود! عايشه در واكنش چنين گفت:

« ذهل ابن عمر! انما قال رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم انه ليعذب بخطيئته و ذنبه و انّ اهله ليبكون عليه الان؛ فرزند عمر فراموش كرده است، بلكه رسول خدا چنين فرمود: مرده در قبر به خاطر گناهانش عذاب مي شود، در حالي كه نزديكانش نيز در آن هنگام براي وي مي گريند. » شرح النووي، ج 5، ص 308.

ج عايشه در فرازي ديگر مدعي است:

« انكم لتحدثون عن غير كاذبين و لا مكذوبين و لكن السمع يخطي؛ عمر و فرزند او عبداللَّه، از روي عمد و آگاهي نسبت دروغ به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نداده اند، بلكه حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اشتباه شنيده اند. » مسند احمد، ج 1، ص 42؛ جامع الاصول، ج 11، ص 93، شماره 8563.

د همچنين عايشه از اين حكايت ياد مي كند كه:

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از كنار قبري عبور مي كرد، بازماندگان آن مرده را ديد كه بر او مي گريند، آنگاه اين سخن را بر زبان جاري ساخت: « كسي سنگيني عمل ديگري را بر دوش نمي كشد ». صحيح بخاري، ج 1، ص 223؛ ارشاد الساري، ج 2، ص 404.

2 روايتي كه به جلوگيري پيامبر از گريه منسوبان جعفر بن ابي طالب اشاره داشت نيز عاري از واقعيت است؛ زيرا:

الف اين روايت با روايات ديگري كه از ترغيب پيامبر اكرم بر گريه كردن حكايت داشت، در تعارض است. سنن النسائي، ج 4، ص 19؛ مسند احمد، ج 2، ص 323؛ المستدرك علي الصحيحين، ج 1، ص 381. ( به روايات ذكر شده در بخش سيره رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم رجوع شود ).

ب در سند روايت فوق، شخصي بنام « محمد بن اسحاق بن يسار بن خيار » وجود دارد، كه در نزد محدثان اهل سنت و علماي علم رجال آن طايفه مورد اعتنا نيست و آنان روايات ذكر شده توسط او را « ضعيف » و « جعلي » مي دانند. عن ابن نمير: انه يحدث عن المجهولين احاديث باطلة. و عن احمد: يشتهي الحديث فياخذ كتب الناس فيضعها في كتبه. و عنه ايضا: كان ابن اسحاق يدلّس. و عن ابي عبداللَّه: كان لايبالي عن من يحكي. و عنه ايضا: ليس بحجة. و عن احمد: لم يكن يحتج به في السنن. و عن يحيي بن معين: ليس بذاك، ضعيف. و عنه ايضا: سقيم ليس بالقوي. و عن النسائي: ليس بالقوي.

ر. ك: تهذيب الكمال، ج 16، ص 80 -70.

3 روايت ذكر شده از « نصر بن ابي عاصم » نيز دستخوش ضعف بوده و به علل ذيل بدان نمي توان استناد كرد:

الف سند آن روايت ضعيف است، زيرا در ميان راويان فردي بنام « ابراهيم بن محمد بن ابي يحيي » به چشم مي خورد و عالمان نامدار اهل سنت او را دروغگو، جعل كننده حديث و شخصي غير قابل اعتماد دانسته اند. قال احمد: كل بلاء فيه. و قال ايضا: لايكتب حديثه، ترك الناس حديثه، كان يروي احاديث منكرة، لا اصل لها، و كان يأخذ احاديث الناس يضعها في كتبه. و قال بشر بن المفضل: سألت فقهاء اهل المدينة عنه، فكلهم يقولون: كذّاب. و قال النسائي: ليس بثقة و لايكتب حديثه. ر. ك: تهذيب الكمال، ج 1، ص 420.

ب نسبت چنين ماجراي ناشايستي به خليفه مسلمين باوركردني نيست و مي توان آن را از واقعيت دور دانست، زيرا چگونه ممكن است كه عمر به خانه يك زن نامحرم حمله كند و او را با تازيانه مضروب سازد، به گونه اي كه روسري زن از سرش بيفتد، و خليفه در واكنش به اعتراض ياران خود، آن زن را غير قابل احترام بپندارد! و خاطره تلخ يورش به خانه وحي را در ذهنها تجديد كند.

ج در صورت صحت ماجراي فوق، آيا سؤال مطرح مي شود كه: آيا عملكرد و فعل عمر حجت است؟ با وجود آن كه او ادعاي عصمت نداشته است و ديگران نيز چنين منقبتي را براي او ذكر نكرده اند. غزالي، عالم برجسته سني، حجت بودن قول عمر و ابوبكر را وهمي بيش ندانسته است. فقال: الاصل الثاني من الاصول الموهومة: قول الصحابي، و قد ذهب قوم الي ان مذهب الصحابي حجة مطلقا، و قوم الي انّه الحجة ان خالف القياس، و قوم الي ان الحجة في قول ابي بكر و عمر خاصة لقوله اقتدوا باللذين بعدي، و قوم الي ان الحجة في قول الخلفاء الراشدين اذا اتفقوا. و الكل باطل عندنا، فانّ من يجوز عليه الغلط و السهو، و لم تثبت عصمته عنه فلا حجة في قوله، فكيف يحتج بقولهم مع جواز الخطاء.

المستصفي، ج 1، ص 260؛ دراسات فقهية في مسائل خلافية، ص 138.

د بي شك رفتار خليفه در راستاي سنت پيامبر نبوده است، آنچه كه ما را به اين ادعا رهنمون مي سازد آن است كه آن حضرت در حديثي او را از مقابله با گريه كنندگان باز داشت و فرمود « يا عمر! دعهن » مسند احمد، ج 2، ص 323.. و همچنين عايشه در اين مساله خاص به عمر نسبت خطا و فراموشي داده است. المجموع للنووي، ج 5، ص 308.


نتيجه:

با درنگ و تأمل در روايات فوق، ريشه ادعاي نهي و تحريم گريه و عزادري بر مردگان، به عمر و فرزندش باز مي گردد. اگر با نگاه خوش بينانه به سخن عايشه بنگريم و « اشتباه در فهم » و يا « خطا در نقل » فرمايش پيامبر بپذيريم، به اين نكته خواهيم رسيد كه:

رسول گرامي اسلام هرگز از سوگواري و گريستن بر مرده مسلمان نهي نفرموده است و روايات عذاب دادن ميت به مرده كافر اشارت دارد و شامل مردگان مسلمان نمي شود.


كنكاشي در تاريخ

برپايي سوگواري، مرثيه خواني، عزاداري، نوحه خواني و جلوه هاي خاصي از مراسم بزرگداشت و تعزيت در تاريخ بسيار است. با كنكاش و جست و جو در متون تاريخي و آثار كهن اسلامي نمونه هاي فراواني مي توان يافت كه اين امر از روايي و همچنين عادي بودن برگزاري چنين محافلي حكايت مي كند و بر مرسوم بودن آن گواهي مي دهد؛ واكنش مردم مدينه نسبت به شنيدن خبر شهادت امام حسين ( ع ) يكي از نمونه هاي آشكار و گوياي اين مدعاست، طبري در تاريخ خود به نقل از يكي از راويان چنين مي نويسد:

« فلم اسمع واللَّه واعية مثل واعية نساء بني هاشم في دورهن علي الحسين؛ به خدا سوگند، من سوگواريي همچون ناله و گريه زنان بني هاشم در مصيبت حسين ( ع ) نشنيده ام. » تاريخ الطبري، ج 3، ص 341 و 342.

ابن كثير در تاريخ خود چنين مي نويسد:

در روز عاشورا از سبط ابن جوزي در دمشق خواسته شد كه بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگي شهادت امام حسين ( ع ) براي مردم سخن گويد. سبط ابن جوزي اين خواسته را پذيرفت و بر بالاي منبر تكيه زد، او پس از يك سكوت طولاني، دستمال خويش بر صورت نهاد و گريه شديدي سرداد و آنگاه در حالي كه مي گريست اين دو بيت شعر را سرود:

ويل لمن شفعاؤه خصماؤه * و الصور في نشر الخلايق ينفخ

لابد أن ترد القيامة فاطم * و قميصها بدم الحسين ملطخ

واي به حال كسي كه شفيع اش دشمن او باشد! در هنگامه قيامت، كه براي بيرون آمدن مردم از زمين « قبور » در صور دميده مي شود.

سرانجام در قيامت فاطمه زهرا وارد محشر مي شود، در حالي كه پيراهن او به خون حسين ( ع ) آغشته است.

سپس سبط ابن جوزي از منبر پايين آمد و اشك ريزان به خانه خويش رفت. البداية و النهاية، ج 13، ص 207 ( حوادث 654 هجري قمري ).

در تاريخ همچنين نمونه هاي از برپايي عزاداري مردم براي درگذشت شخصيت هاي اهل سنت ثبت است؛ به عنوان مثال مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:

1 - عزاداري براي عبدالمؤمن ( م 346 ق. )

عبدالمؤمن بن خلف، از فقيهان مذهب ظاهري و پيرو مكتب محمد بن داود است. نسفي درباره خاكسپاري وي چنين مي گويد:

در تشييع جنازه عبدالمؤمن شركت جستم، صداي طبل و دهل آن چنان گوش خراش بود گويا آنكه لشكري به شهر بغداد يورش برده است. اين مراسم ادامه داشت تا آنكه مردم براي برپايي نماز ميت آماده شدند. » تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 10، ص 272؛ سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 480.

2 - عزاداري براي جويني ( م 478ق. )

ذهبي از درگذشت جويني و مراسم سوگواري او چنين ياد مي كند:

« نخست او را در منزل اش به خاك سپردند و آنگاه پيكرش را به مقبرة الحسين ( شايد كربلاي معلي ) انتقال دادند. در ماتم او منبرش را شكستند، بازارها را تعطيل كردند و مرثيه هاي فراواني در مصيبت اش خواندند. او چهارصد شاگرد و طلبه داشت، آنان در سوگ استاد خويش، قلم و قلمدان هاي خود را شكستند و يك سال عزاداري نمودند و عمامه هاي خود را به مدت يك سال از سر برداشتند بدان حد كه كسي جرات به سر گذاشتن عمامه را نمي داشت. آنان در اين مدت در سطح شهر به نوحه خواني و مرثيه سرايي پرداختند و در فرياد و جزع زياده روي كردند! » سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 468؛ المنتظم، ج 9، ص 20.

3 - عزاداري براي ابن جوزي ( م 597 ق. )

سبط بن جوزي در شب جمعه سيزدهم ماه رمضان فوت كرد. ذهبي درباره بازتاب مرگ او مي نويسد:

«.. با درگذشت او، بازارها تعطيل گرديد و جمعيت زيادي در مراسم او حضور يافتند، فراواني مردم و فزوني گرما سبب شد كه بسياري از سوگواران روزه خويش را خوردند!، بعضي خود را به دجله انداختند.. از كفن اندكي ماند.. مردم تا پايان ماه رمضان در كنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قنديل آوردند و قرآن را ختم كردند. مراسم عزاداري را روز شنبه برپا كرديم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعيت بسياري شركت جستند و درباره او مرثيه ها گفته شد. » سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 379.

سخن پاياني

مورخان بنام اهل سنّت، بآساني و مسامحه صحنه هاي سوگواري و عزاداري مردم براي عالمان سني مذهب را گزارش كرده و آن را بدون هيچ تحليل و يا نقدي نقل كرده و گاه به بزرگي از آن ياد نموده اند، اما هم ايشان در برابر عزاداري و ماتم سرايي شيفتگان امام حسين ( ع ) به تندي تاخته و در موضع گيري خشن و سرشار از تعصب خويش، آن را مولود بي خردي و دوري از سنت قلمداد مي كنند! ر. ك: العبر، ج 2، ص 89؛ تاريخ الاسلام، ( حوادث 351 هجري )، ص 11؛ الكامل، ج 8، ص 549.

براستي اين دوگانگي از چيست؟

فهرست منابع


القرآن الكريم

أخبار مكة، ابوعبداللَّه فاكهي، 240 ه".

ارشاد الساري، قسطلاني، ت 923 ه".

أنساب الأشراف، احمد بن يحيي بلاذري، ت 279 ه".

الأستيعاب، ابن عبدالبرّ قرطبي، ت 463 ه".

البداية و النهاية، ابن كثير دمشقي، ت 774 ه".

تاريخ الاسلام، شمس الدين ذهبي، ت 748 ه".

تاريخ الأمم و الملوك، ابوجعفر طبري، ت 310 ه".

تاريخ المدينة المنورة، ابوزيد النميري، ت 262 ه".

تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ت 571 ه".

تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزي، ت 654 ه".

تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ت 852 ه.

تهذيب الكمال، ابوحجّاج مزي، ت 742 ه".

جامع الاصول، ابن اثير جزري، ت 606 ه".

الجامع الصحيح، محمد بن عيسي ترمذي، ت 297 ه.

دراسات فقهية في مسائل خلافية، نجم الدين طبسي

ذخائر العقبي، محب الدين طبري، ت 694 ه".

السنن الكبري، ابوبكر بيهقي، ت 458 ه".

سنن النسائي، احمد بن شعيب، ت 303 ه".

سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، 748 ه".

السيرة الحلبية، برهان الدين حلبي، 1044 ه".

السيرة النبوية، ابن هشام، ت 213 ه".

شرح النووي، محيي الدين نووي، ت 676 ه".

شفاء الغرام، محمد بن احمد حسني، ت 832 ه".

صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل بخاري، ت 256 ه".

صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج قشيري، ت 261 ه".

الطبقات الكبري ، محمد بن سعد بصري، ت 230 ه".

العبر في خبر من غبر، شمس الدين ذهبي، ت 748 ه".

العقد الفريد، ابن عبدربه اندلسي، ت 327 ه".

الكامل في التاريخ، ابن اثير جزري، ت 630 ه".

كنز العمال، متقي هندي، ت 911 ه".

المستدرك علي الصحيحين، ابوعبداللَّه حاكم، ت 405 ه".

المستصفي ، ابوحامد غزالي، ت 505 ه".

المسند، احمد بن حنبل، ت 241 ه".

المصنف، ابن أبي شيبة، ت 235 ه".

المغازي، محمد بن عمر واقدي، ت 207 ه".

المنتظم، ابوالفَرَج ابن الجوزي، ت 597 ه".





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها