بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ : 23 / 07 / 88
استاد حسيني قزويني
با توجه به شهادت امام صادق (عليه السلام)، برخي از شبهات وهابيت درباره آن حضرت را مطرح مي كنيم. مجموع شبهاتي را كه ابن تيميه و دهلوي و ديگران در مورد امام صادق (عليه السلام) و نهضت علمي آن بزرگوار مطرح كرده اند، حدود 56 مورد است كه حداقل به يك يا دو سال بحث نياز دارد؛ اما در چند مورد ضرورت بيشتري وجود دارد:
بخش اول: اشكال إبن تيميه به امام صادق (عليه السلام)
نهضت علمي كه آن حضرت بنيان گذار آن بوده است و شيعه، سني، مسلمان و غير مسلمان بر آن اتفاق نظر دارند كه امام صادق (عليه السلام) بنيان گذار نهضت علمي در تاريخ اسلام بوده است. اما ابن تيميه منكر اين قضيه است:
اشكال ابن تيميه به گفتار علامه حلي (ره)
ابن تيميه در اين امر اشكال نموده و عبارتي را از علامه حلي (ره) نقل مي كند:
اما قوله: «هو الذي نشر فقه الامامية و المعارف الحقة و العقائد اليقينية»، فهذا كلام يستلزم أحد أمرين: إما أنّه ابتدع في العلم ما لم يكن يعلمه من قبله و أما أن يكون الذين قبله قصّروا فيما يجب عليهم من نشر العلم و هل يشك عاقل أن النبي (ص) بيّن لأمته المعارف الحقيقية و العقائد اليقينيّة أكمل بيان؟ و أنّ الصحابة تلقوا ذلك عنه و بلّغوه إلي المسلمين؟! و هذا يقتضي القدح إما فيه و إما فيهم.
اين سخن علامه حلي (ره) كه گفته است: «امام صادق كسي است كه فقه اماميه و معارف حقه و عقايد يقينيه را منتشر نموده است»، مستلزم دو امر است: 1. يا اشكال بر امام صادق است كه با پايه گذاري برخي علوم بدعت ها و نوع آوري هايي ايجاد كرد كه گذشتگان از آن آگاه نبودند. 2. يا اشكال بر صحابه و تابعين است كه در نشر معارف ديني كوتاهي كرده و حقايق را منتشر ننموده و امام صادق اين ها را بيان نمود و جبران كرد. آيا كسي شك مي كند كه پيامبر (ص) حقايق ديني را به نحو أكمل براي مردم بيان كرده است؟ ـ چون قرآن مي فرمايد: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي ـ و صحابه هم تمام اين علوم را از رسول الله (ص) أخذ كردند و به ديگر مسلمانان منتقل ساختند. پس اين سخن علامه حلي، يا مذمت بر امام صادق است و يا مذمت بر صحابه است.
منهاج السنة لإبن تيميه، ج4، ص53 ـ 54
پاسخ به اشكال ابن تيميه
ما در پاسخ مي گوييم: هر دو طرف قضيه صحيح است. يعني هم ثابت مي كنيم كه امام صادق (عليه السلام) مطالب جديدي را آورده كه قبل از او، نه صحابه و نه تابعين، بيان نكرده بودند و هم ثابت مي كنيم كه صحابه در اين كار كوتاهي كردند.
مسئله اول: مطالب جديد امام صادق (عليه السلام)
الف: نظر خود ابن تيميه در مرجعيت علمي امام صادق (عليه السلام)
خود ابن تيميه اين اشكال خود را نقض مي كند. از آنجا كه دروغ گو، كم حافظه است؛ حدود 70 صفحه بعد از اشكال خود، گفته است:
فإن جعفر بن محمد لم يجيء بعد مثله و قد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة كمالك و ابن عيينة و شعبة و الثوري و ابن جريج و يحيي بن سعيد و أمثالهم من العلماء المشاعير الأعيان.
تاكنون مانند جعفر بن محمد در فضيلت و علم به دنيا نيامده و بزرگان اهل علم همچون مالك، إبن عيينه، شعبه، ثوري، إبن جريج، يحيي بن سعيد و ديگر مشاهير و أعيان از اهل علم، علوم خود را از جعفر بن محمد فرا گرفته اند.
منهاج السنة لإبن تيمية ،ج4، ص126
ب: نظر علماء اهل سنت در مرجعيت علمي امام صادق (عليه السلام)
شخصيت هاي بزرگ اهل سنت، شهادت داده اند كه امام صادق (عليه السلام) در نهضت علمي، كاري بي سابقه و بي نظير كرده است:
1. ابن حجر هيثمي ـ مكّي، متوفاي 974 هجري ـ :
ايشان در كتاب الصواعق المحرقة ـ كه در اصل براي مبارزه با مذهب شيعه نوشته شده و در مقدمه آن نوشته است: در مكه و اطراف مكه بسياري از جوانان را مشاهده كردم كه به مذهب شيعه روي آورده اند، از اين رو اين كتاب را نوشتم كه جوانان به اين مذهب تمايل پيدا نكنند ـ مي گويد:
و فجّر الإمام الصادق ينابيعَ العلمِ و الحكمةِ في الأرض و فتح للناس أبواباً من العلوم لم يَعْهَدوها من قبل و قد ملأ الدنيا بعلمه كما قال الجاحظ و نقل عنه الناس من العلوم ما سارت به الركبان و انتشر صيته في البلدان.
امام صادق چشمه هاي علم و حكمت را در سراسر گيتي شكافت و درهايي از علوم را به روي مردم گشود كه قبل از ايشان، كسي از آن خبر نداشت سراسر گيتي از علم امام صادق لبريز شد و جاحظ ـ صاحب كتاب العثمانية ـ گفته است: گروه ها و دسته هاي علمي از نقاط مختلف دنيا نزد ايشان به مدينه مي آمدند و مطالبي را فرا مي گرفتند و به نقاط مختلف دنيا منتشر مي ساختند و آوازه علمي ايشان، سراسر گيتي را فرا گرفت.
الصواعق المحرقة لإبن حجر، ص120
آقاي ابن تيميه! شما كه مي گفتيد در معارف حقه، بدعت گذاري كرده است!
2 ـ جاحظ ـ متوفاي 255 هجري ـ :
در ميان كتاب هايي كه بر ضد شيعه نوشته شده، اولين كتابي كه در مخالفت با مذهب شيعه نوشته شده كتاب العثمانية جاحظ است و در كتاب خود نسبت به امير المؤمنين (عليه السلام) جسارت كرده و منكر شجاعت آن حضرت شده است و همين كتاب او باعث شد كه بسياري از علماي اهل سنت همچون إسكافي بر كتاب او ردّيه بنويسند. مرحوم شيخ مفيد (ره) هم از شيعه ردّيه اي بر اين كتاب نوشت و ده ها كتاب ديگر در ردّ كتاب او نوشته شد. اينها باعث شد كه خود جاحظ هم ردّيه اي بر كتاب خود بنويسد. كاري كه ما نيز بايد در ردّ بر وهابيت، به همين شكل عمل كنيم. جاحظ در مورد امام صادق (عليه السلام) مي گويد:
جعفر بن محمد الذي ملأ الدنيا علمه و فقهه و يقال: إن أبا حنيفة من تلامذته و كذلك سفيان الثوري و حسبك بهما في هذا الباب.
علم و فقه جعفر بن محمد دنيا را گرفته است، چنان كه ابوحنيفه و سفيان ثوري از شاگردان او بوده اند و همين در اثبات اين مدعا كفايت مي كند.
الإمام الصادق لأسد حيدر، ج1، ص55، نقلا عن رسائل الجاحظ، ص106
3 ـ يافعي ـ متوفاي 768 هجري ـ :
الإمام السيد الجليل سلالة النبوّة و معدن الفتوّة أبو عبد اللّه جعفر الصادق (ع) ... و إنّما لقّب بالصادق لصدقه في مقالته و له كلام نفيس في علوم التوحيد و غيرها و قد أَلّف تلميذه جابر بن حيّان الصوفيّ كتاباً يشتمل علي ألف ورقة يتضمّن رسائله و هي خمسمائة رسالة.
... و به لقب صادق ناميده شده است به خاطر صدق او در سخنانش و كلام نفيسي كه در علوم توحيد و ديگر علوم دارد ... .
مرآة الجنان و عبرة اليقظان، ج1، ص238، أحداث سنة 48 هجري، نشر دار الكتب العلمية ـ وفيات الأعيان، ج1، ص327
ج: بسياري از بزرگان اهل سنت، شاگرد امام صادق (عليه السلام) بودند
سفيان ثوري، قبل از ابوحنيفه داراي مكتب فقهي بود. همچنين مكتب شعبه، محمد بن اسحاق، يحيي بن سعيد، تا قبل از قرن هفتم پيرو داشتند و قبلا نيز گفته ايم اين مذاهب اربعه، در سال 676 هجري، منحصر به اربعه شد و تا قبل از اين سال، مذاهب فقهي متعددي وجود داشته است. برخي پيرو مذهب فقهي عايشه، برخي پيرو حسن بصري، برخي پيرو سفيان ثوري، برخي ابن عيينه و يا اشخاص ديگر. تا اين كه در قرن هفتم هجري، حاكم مصر احساس كرد كه اين تعدّد مذاهب، موجب پديد آمدن مشكلاتي مي شود، مثلاً در دادگاه، قاضي از يك مذهب بود و متهم از يك مذهب و مدعي هم از مذهب ديگري و هر كسي مي گويد من بر اساس مذهب خودم، كار درستي را انجام دادم. اما بر اساس مذهب ديگري، خلاف كرده است. از اين رو تمام مذاهب در چهار مذهب خلاصه شد. يكي از شرائط استخدام قاضي هم اين بود كه تابع فقه يكي از مذاهب اربعه باشد: حنفي و مالكي و شافعي و حنبلي.
با وجود آن كه در عصر امام صادق (عليه السلام)، شخصيت هاي علمي فراواني وجود داشتند، اما بزرگان اهل سنت از محضر آن بزرگوار تلمّذ كرده اند و احساس كردند مطالبي كه در مكتب ايشان فرا مي گيرند، در هيچ مكتب ديگري نمي توانند فرا بگيرند. امام باقر (عليه السلام) هم در روايتي فرموده است:
شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحيحا إلا شيئا خرج من عندنا أهل البيت.
اگر شرق و غرب عالم را زير پا بگذاريد، علوم صحيح ـ اسلامي ـ را غير از طريق ما اهل بيت (عليهم السلام) نخواهيد يافت.
الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص399 ـ وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج27، ص43
ابن تيميه كه مي گويد: «مطالب جديد امام صادق (عليه السلام) در نهضت علمي، بدعت است»، اين خلاف نظر شيعه است. امام صادق (عليه السلام) مطالبي را بيان كرد كه قبل از او، اين چنين مطالبي بيان نشده بود.
مسئله دوم: كوتاهي صحابه در نشر معارف دين
الف: اعتراف صحابه بر اهميت ندادن به روايات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
ابن تيميه گفته است:
اگر امام صادق (عليه السلام) ناشر فرهنگ اسلامي بود و قبل از او سابقه نداشت، نقص بر صحابه است.
بله، صحابه و تابعين در گرفتن اين معارف از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و در نشر معارف اسلامي، طبق نص كتاب هاي شما كوتاهي كردند و تا زمان امام صادق (عليه السلام) اين مطالب مطرح نشد و امام صادق (عليه السلام) آمد اينها را مطرح كرد.
1. اعتراف ابوهريره
به آقاي ابن تيميه مي گوييم كه صحيح بخاري را چند مرتبه بخوانيد تا ببينيد اين صحابه اي كه شما از آنها دم مي زنيد، چقدر در گرفتن معارف اسلامي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اهتمام داشتند. آقاي ابوهريره نقل مي كند:
يقولون ما للمهاجرين و الأنصار لا يحدّثون مثل أحاديثه و إنّ إخوتي من المهاجرين كان يشغلهم الصفق بالأسواق و إنّ إخوتي من الأنصار كان يشغلهم عمل أموالهم و كنت إمرأ مسكيناً ألزم رسول اللّه صلي اللّه عليه و سلم علي ملء بطني.
مردم مي گويند: چرا مهاجران و انصار همانند ابوهريره، روايات زيادي از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ندارند؟ زيرا برادران مهاجر ما مشغول معاملات تجاري در بازار بودند و برادران انصار ما گرفتار اموري مادي و مالي بودند و اهتمامي براي گرفتن حديث از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نداشتند. ولي من آدم فقيري بودم و در مقابل غذايي كه شكم مرا سير كند، ملازم پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بودم.
صحيح بخاري، ج3، ص74، ح2350 و ج8، ص158، ح7354 ـ صحيح مسلم، ج7، ص166، ح6294 ـ مسند احمد، ج2، ص240
طبق شهادت خود بخاري از قول ابوهريره، صحابه و مهاجرين و انصار، كاري با احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نداشتند و دنبال گرفتن معارف از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبودند و مشغول كاسبي خود بودند. شما يا اين روايت را قبول داريد، ثبت المطلوب و اگر قبول نداريد، اين روايت از صحيح بخاري شماست كه مي گوييد:
اگر كسي در احاديث صحيح بخاري مناقشه كند، زنديق است.
2. اعتراف خليفه دوم
ابوموسي اشعري روايتي را نزد خليفه دوم گفت و خليفه دوم هم گفت:
بايد بروي چند شاهد بياوري كه اين روايت را از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) شنيده اي، وگرنه به قدري با شلاق مي زنم كه از پشتت خون درآيد.
ابوموسي اشعري هم اين ور و آن ور رفت و چند شاهد پيدا كرد كه بيايند نزد خليفه دوم و شهادت بدهند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين چنين حديثي را فرموده است. وقتي آمدند شهادت دادند، خود خليفه دوم گفت:
خَفِيَ عَلَيَّ هَذَا مِنْ أَمْرِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و سلم، أَلْهَانِي الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ.
از آن جايي كه من گرفتار معاملات تجاري و كارهاي بازار بودم، روايتي را كه ابو موسي اشعري از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل مي كند، بر من مخفي مانده است و به گوش من نرسيده است.
صحيح بخاري، ج8، ص157، ح7353، كتاب الإعتصام بالكتاب و السنة، باب الحجة علي من قال إن أحكام النبي صلي الله عليه و سلم كانت ظاهرة و ما كان يغيب بعضهم عن مشاهد النبي صلي الله عليه و سلم و أمور الإسلام ـ صحيح مسلم، ج6، ص179، ح5524، كتاب الآداب، باب الإستئذان
اگر مي گوييد صحابه اين مطالب را منتشر نكردند، خيانت و قصور كردند، به ما چه؟ مال خوب و بد، بيخ ريش صاحبش، شما اين را در كتاب هاي خود آورده ايد. آقاي إبن تيميه! اين روايات شماست كه مي گويد مهاجرين و انصار و صحابه و خليفه دوم مشغول كاسبي بودند و احاديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي آنها اهميت نداشت تا بخواهند نقل روايت كنند.
3. اعتراف ابوهريره نسبت به عايشه
شما صراحت داريد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خذوا نصف دينكم عن الحميراء.
نصف دين خود را از عائشه بگيريد.
أضواء علي السنة المحمدية لمحمود أبو رية - ص 127ـ المعجم الوسيط، ج1، ص411
خذوا شطر دينكم عن الحميراء.
بخشي از دين خود را از عائشه فرا بگيريد.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص159 ، المبسوط للسرخسي، ج10، ص163 ـ تفسير الرازي، ج32، ص32
ولي آقاي حاكم نيشابوري با سند صحيح در المستدرك الصحيحين نقل مي كند:
عن عائشة إنها دعت أبا هريرة، فقالت له: يا أبا هريرة! ما هذه الأحاديث التي تبلغنا؟ إنك تحدث بها عن النبي صلي الله عليه و آله، هل سمعت إلا ما سمعنا؟ و هل رأيت إلا ما رأينا؟ قال: يا أماه! إنه كان يشغلك عن رسول الله صلي الله عليه و آله المرآة و المكحلة و التصنع لرسول الله صلي الله عليه و آله و إني والله! ما كان يشغلني عنه شئ.
اي ابوهريره! اين همه رواياتي كه از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نقل مي كني، از كجا آورده اي؟ مگر تو غير از آن چيزي كه ما از پيامبر شنيده ايم، شنيده اي؟ ابوهريره پاسخ داد: اي مادر! إشتغال به آرايش و عشوه گري براي پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، تو را از فرا گرفتن احاديث باز مي داشت، ولي من به چيزي اشتغال نداشتم و مشغول فراگيري حديث بودم.
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص509
اين احاديث شماست و ما فقط نقل مي كنيم و به صحابه هم اهانت نمي كنيم. ما حقائق را نقل مي كنيم و براي دفاع از اهل بيت (عليهم السلام) و بيان حقائق تاريخي، هيچ حد و مرزي و خط قرمزي قائل نيستيم.
خب! آقاي إبن تيميه! شما كه مي گوييد صحابه، تمام معارف را ياد گرفتند و منتقل كردند! ولي ابوهريره اين چنين نمي گويد.
ب: جلوگيري صحابه از نقل و تدوين احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
اين كه شما مي گوييد:
گذشتگان، معارف اسلامي را تا زمان امام صادق (عليه السلام) منتشر نكردند و نوبت به امام صادق (عليه السلام) رسيد، جسارت به گذشتگان است:
1. منع كردن خليفه اول از نقل احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
وقتي جناب خليفه اول بر مسند خلافت نشست، گفت:
فلا تحدثّوا عن رسول اللّه شيئاً! فمن سألكم فقولوا: بيننا و بينكم كتاب اللّه، فاستحلّوا حلاله و حرّموا حرامه.
كسي حق ندارد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) چيزي را نقل كند. هر كسي سوال كرد، بگوييد: بين ما و شما، كتاب خدا است و حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بدانيد.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص3
همين سياست را خليفه دوم و سوم و معاويه هم ادامه دادند.
أخبار المدينة المنورّة لإبن شبة، ج3، ص200 ـ تقييد العلم للخطيب البغدادي، ص49 و 53 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص100 ـ مسند احمد، ج1، ص363 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج3، ص160
آقاي محمّد ابو زهو ـ از دانشمندان بلند آوازه معاصر اهل سنت ـ مي نويسد:
و قد تتابع الخلفاء علي سنة عمر ... فلم يشأ أحدهم أن يدون السنن و لا أن يأمر الناس بذلك، حتي جاء عمر بن عبد العزيز.
خلفاي اسلامي با پيروي از روش عمر بن خطّاب، از تدوين سنّت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) جلوگيري نمودند و به هيچ كس چنين دستوري ندادند، تا اين كه عمر بن عبد العزيز ـ در سال 98 هجري ـ آمد و دستور جمع آوري أحاديث و تدوين سنت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را صادر كرد.
الحديث و المحدثون للدكتور محمد محمد أبو زهو، ص127
[ هم چنين ايشان مي گويد:
كاد القرن الأوّل ينتهي و لم يصدر أحد من الخلفاء أمره الي العلماء بجمع الحديث، بل تركوه موكولاً الي حفظهم و مرور هذا الزمن الطويل كفيل بأن يذهب بكثير من حملة الحديث من الصحابة و التابعين.
قرن اوّل هجري به پايان رسيد، ولي هيچ يك از خلفا دستوري مبني بر گرد آوري أحاديث به عالمان ندادند، بلكه به حافظه آنان موكول نمودند و در گذر اين زمان طولاني، بسياري از صحابه و تابعين كه حافظان حديث بودند، از بين رفتند
الحديث و المحدثون للدكتور محمد محمد أبو زهو، ص127 ]
2. آتش زدن احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)
شما خودتان نقل كرده ايد كه خليفه اول تمام احاديث را جمع كرد و آتش زد. عايشه نقل مي كند:
جمع أبي الحديث عن رسول الله صلي الله عليه و سلم و كانت خمسمائة حديث، فبات ليلته ... فلما أصبح، قال: أي بنية هلمي الأحاديث التي عندك، فجئته بها، فدعا بنار فحرقها.
پدرم ابوبكر، تمام احاديث پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را كه به پانصد حديث مي رسيد جمع كرد و شب خوابيد و وقتي صبح شد، به من گفت: آن احاديث را بياورد و من هم آوردم. از من آتش خواست و همه احاديث را آتش زد.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص5
اگر ما مي گوييم امام صادق (عليه السلام) ناشر معارف اسلامي بود، معارفي بود كه در گذشته نمي گذاشتند تدوين شود.
مسئله سوم: شهادت بزرگان به كم بودن روايات
شما مي گوييد:
چطور شد كه امام صادق (عليه السلام) در قرن دوم هجري، نهضت علمي را به پا كرد و احاديث و معارفي را منتشر كرد كه قبل از او، اين چنين نبوده است.
بزرگان شما مي گويند:
رواياتي كه از گذشتگان به ما رسيده، به قدري كم است كه فقط به اندازه يك دارويي است كه انسان مي تواند به چشم بريزد. براي اثبات اين مدعا، به موارد زير اشاره اي مي كنيم:
آقاي شافعي ـ رهبر شافعي مذهب ها ـ مي گويد:
أنّه لم يصل إلي الأمة سوي خمسمائة حديث في أصول الأحكام و مثلها في أصول السنّة.
از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بيش از پانصد روايت در مسائل أحكام و سنّت به دست أمت نرسيده است.
مناقب الشافعي، ج1، ص419 ـ الوحي المحمدي لمحمد رشيد رضا، ص243
آقاي إبن تيميه! شما راست مي گوييد يا آقاي شافعي؟! شما در قرن هشتم و آقاي شافعي در قرن دوم بود.
2. احمد بن حنبل
احمد بن حنبل مي گويد:
الأصول التي يدور عليها العلم عن النبي (صلي الله عليه و سلم) ينبغي أن تكون ألفا و مأتين.
تمام احاديثي كه معارف ديني ـ عقايد، فقه، تفسير، تاريخ، اخلاق و...ـ بر آنها استوار است، بيش از 1200 روايت نيست.
التقرير و التحبير، ج3، ص389 ـ البحر المحيط في أصول الفقه للزركشي، ج4، ص491 ـ إرشاد الفحول، ص251
ابن خلدون مي گويد:
و مالك رحمه اللّه إنّما صحّ عنده ما في كتاب الموطأ و غايتها ثلاثمائة حديث أو نحوه.
تمام أحاديث صحيحي كه در كتاب موطأ مالك آمده، از سيصد روايت و يا نزديك به آن تجاوز نمي كند.
تاريخ ابن خلدون، ج1، ص444
4. ابوحنيفه
فأبو حنيفة رضي اللّه عنه يقال: بلغت روايته إلي سبعة عشر حديثا أو نحوها.
تمام روايات صحيح و مورد قبول ابوحنيفه، حدود هفده روايت بيشتر نيست.
تاريخ ابن خلدون، ج1 ، ص444
[ خطيب بغدادي مي نويسد:
جميع ما روي أبو حنيفة من الحديث مائة و خمسون حديثا، أخطأ ـ أو قال غلط ـ في نصفها.
همه احاديثي را كه ابوحنيفه روايت كرده، 150 مورد است كه در نيمي از آنها اشتباه يا خطا كرده است.
تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص418، شماره123 ]
خب! آقاي إبن تيميه! شما كه به امام صادق (عليه السلام) خرده مي گيريد، اين روايات شماست، اينها را جواب بدهيد؟
اين شبهه اول بود كه جواب داديم.
بخش دوم: شبهه احسان إلهي ظهير
اين بخش هم مربوط به شبهه اي است كه از سوي إاحسان إلهي ظهير مطرح شده كه از ليدر هاي وهابيت است و امروز غالب وهابيوني كه كتاب مي نويسند و در سايت ها و ماهواره، شبهه مي كنند، جيره خوار سفره او هستند. ايشان كتابي دارد به نام بين الشيعه و اهل السنة و مي گويد:
ما روي عن جعفر عن الباقر عن زين العابدين عن الحسين عن علي فهو أقل القليل و صحاحهم الأربعة و كتبهم في الحديث تشهد بذلك.
رواياتي كه جعفر از باقر از زين العابدين از حسين از علي نقل كرده، بسيار كم است و كتب أربعه شيعه و ديگر كتاب هاي حديثي شيعه بر اين موضوع شهادت مي دهند.
بين الشيعة و أهل السنة لإحسان إلهي ظهير، ص108
پاسخ به شبهه إحسان إلهي ظهير
در پاسخ به اين شبهه، من چند جواب را عرض مي كنم كه جزء جواب هاي كليدي است و بايد اينها را مانند حمد و سوره حفظ كنيم و به تعبير حضرت آيت الله العظمي سبحاني هميشه در آستين مان داشته باشيم و به هنگام نياز، از آن استفاده كنيم.
اين شبهه از دو حالت خارج نيست:
1. ممكن است مراد او اين باشد:
رواياتي كه امام صادق (عليه السلام) به صورت مسند از امير المومنين (عليه السلام) نقل كرده، بسيار كم است و ديگر روايات آن حضرت مرسل است و روايت مرسل هم هيچ ارزشي ندارد.
به احتمال زياد هم منظورش همين حالت اول است. چون الان يكي شبهه هايي كه عليه شيعيان دارند، اين است:
تمام رواياتي كه شما از ائمه (عليهم السلام) داريد، مرسل است. امام صادق (عليه السلام) مستشهد سال 148 هجري است و اين همه روايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد و مرسل است و ما نمي دانيم واسطه ميان امام صادق (عليه السلام) تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه كساني هستند؟ اين همه روايت از امام رضا (عليه السلام) داريد و امام رضا (عليه السلام) هم مستشهد سال 202 هجري است و تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فاصله زيادي دارد. هم چنين از ساير ائمه (عليهم السلام) كه فاصله زيادي با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دارند.
چهار سال قبل در مناظره اي كه در شبكه ماهواره اي المستقله انجام شد، يكي از ليدرهاي وهابي به نام عثمان الخميس، يكي از اشكالات اساسي كه داشت همين مسئله بود و متأسفانه، دوستان شيعه ما جوابي ندادند؛ با اين كه جواب ساده اي داشت.
الف: روايات أئمه (عليهم السلام) از جدّشان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
ما نزديك به 40 روايت داريم كه ـ مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) هم در جامع أحاديث الشيعة آورده ـ امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام و حديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلي الله عليه و آله و حديث رسول الله قول الله عز وجل.
ما هر حديثي را بيان مي كنيم، از خودمان چيزي را نمي گوييم. من از پدرم و پدرم از حسن و حسين از حسن و حسن از امير المومنين (عليه السلام) و او از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند.
الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص53
اين قانون كلي است كه ائمه (عليهم السلام) يك طريق بيشتر براي نقل حديث ندارند. وقتي يك طريق بيشتر نباشد، چه آن طريق را بيان كند و چه بيان نكند، مسئله روشن است.
چنان كه مرحوم مازندراني (ره) در شرح كافي در شرح اين حديث مطالب مفصلي را آورده است.
ما سندهايي داريم كه مشهور به سلسلة الذهب ـ سند طلايي ـ است. معمولا اين سند طلائي در احاديث آقا امام رضا (عليه السلام) مطرح است. وقتي امام رضا (عليه السلام) به سمت طوس مي رفتند، در نيشابور، مردم از حضرت خواستند تا حديثي را بيان كند و بيش از 20 هزار نفر قلم به دست، منتظر بودند تا امام رضا (عليه السلام) حديثي را بگويد تا اينها بنويسند. ابن حجر آورده است كه امام رضا (عليه السلام) در آنجا فرمود:
حدثني أبي موسي الكاظم عن أبيه جعفر الصادق عن أبيه محمد الباقر عن أبيه زين العابدين عن أبيه الحسين عن أبيه علي بن أبي طالب رضي الله عنهم قال حدثني حبيبي وقرة عيني رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ( حدثني جبريل قال سمعت رب العزة يقول لا إله إلا الله حصني فمن قالها دخل حصني ومن دخل حصني أمن من عذابي).
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 595 ، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1997م.
در روايت ديگر فرمود:
عن علي بن موسي الرضا عن موسي بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علي عن علي بن الحسين عن الحسين بن علي عن الحسن بن علي عن علي بن ابي طالب عن النبي صلّي الله عليه و آله و سلم عن جبريل عن ميكائيل عن اسرافيل عن اللوح عن القلم قال: يقول الله عزوجل: ولاية علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي.
بعد از بيان اين حديث، حضرت حركت كردند و كمي بعد ايستادند و فرمودند:
بشرطها و شروطها و أنا من شروطها
هر دو روايت صحيح است و در منابع شيعه و سني آمده است. اما در منابع اهل سنت، ولاية علي بن ابي طالب نيامده است، ولي در كتاب هاي شيعه آمده است.
ما استادي داشتيم در قزوين كه به توصيه ايشان از همان زمان برخي از زيارت ها از جمله زيارت جامعه كبيره و زيارت عاشورا را حفظ كرديم و از آن روز تاكنون نذر كرده ايم كه آن را هر روز بخوانيم. وي در آن زمان به من فرمود مي خواهم يادگاري به تو بدهم. فرمود:
من اين حديث سلسلة الذهب را با اجازه نقل آن به تو مي دهم. اگر اين حديث را بر هر مريضي بخواني، اگر مرگش 100٪ قطعي نشده باشد به محض آن كه خواندي، او از جا بلند شود و حالش بهبودي يابد. من حاضرم با هر عالم سني با اين حديث محاجّه كنم و آنها هر مريضي را كه خواستند بياورند و من در برابرش اين كار را بكنم.
ايشان اين روايت را به ما داد و من خودم اين موضوع را چندين بار تجربه كردم. در سال 1352 منزلي در قم نو داشتيم و يكي از دوستان طلبه ما منزل ما آمد و گفت اولين فرزندم را دكترها جواب كرده اند و در بيمارستان نكويي بستري است. قسم به روح آقايان امام صادق (عليه السلام) كه اين ايام متعلق به ايشان است، من رفتم وهمانجا در بالاي سر اين بچه، اين حديث را 40 مرتبه قرائت نمودم. والله العلي الأعلي! اين بچه اي كه دكترها جواب كرده بودند، بلند شد و سرفه اي كرد و نشست و گفت: مامان جان گرسنه ام. پدر و مادرش هم از خوشحالي نمي دانستند چه كنند. پدر اين بچه كه روحاني بود، نزد دكترها رفت و اين خبر را با يك شكل غير عادي كه از يك شخص روحاني هيچ كس توقع اين حالت شگفتي را نداشت رساند و بعد از يك ساعت اين بچه را از بيمارستان مرخص نمودند و به منزل بردند.
روايت به اين شكل است:
عن علي بن موسي الرضا عن موسي بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علي عن علي بن الحسين عن الحسين بن علي عن الحسن بن علي عن علي بن ابي طالب عن النبي صلّي الله عليه و آله و سلم عن جبريل عن ميكائيل عن اسرافيل عن اللوح عن القلم قال: يقول الله عزوجل: ولاية علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي.
ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة ـ كه در ردّ شيعه نوشته شده ـ از احمد بن حنبل نقل مي كند:
و في رواية أن قال أحمد: لو قرأت هذا الإسناد علي مجنون لبريء من جُنّته.
احمد بن حنبل مي گويد: اگر اين حديث را بر هر كسي حتي اگر ديوانه هم باشد بخواني، از بيماري جنون خود بهبودي مي يابد.
الصواعق المحرقة علي أهل الرفض و الضلال و الزندقة، ج2، ص595، چاپ عربستان سعودي
[ روايت ديگر آمده است:
قال محمّد بن الحسن الصفار: حدثنا ابراهيم بن هاشم عن يحيي بن ابي عمران عن يونس عن عنبسة قال: سأل رجل أبا عبد اللّه عليه السلام عن مسئلة فأجابه فيها؛ فقال: إن كان كذا و كذا ما كان القول فيها، فقال له: مهما أجبتك فيه بشيء فهو عن رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم لسنا نقول برأينا من شي ء.
محمّد بن حسن صفار روايت كرده است: ابراهيم بن هاشم از يحيي بن ابي عمران از يونس از عنبسه روايت كرده است: شخصي از امام صادق (عليه السلام) درباره مسأله اي سؤال نمود و امام (عليه السلام) نيز پاسخ او را داد. آن شخص گفت: اگر چنين و چنان مي بود، مسأله اين چنين نمي شد. حضرت فرمود: هر آنچه در پاسخ سؤال تو گفتم، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و ما هيچ سخني را از نزد خود بيان نمي كنيم.
بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص321، باب 14، في الأئمة أن عندهم أصول العلم ما ورثوه عن النبي (ص) لا يقولون برأيهم
همين روايت را مرحوم كليني (ره) با سندي ديگر نقل كرده كه صحيح هم هست:
علي عن محمّد بن عيسي عن يونس عن قتيبة قال: سأل رجل أبا عبد اللّه (عليه السلام) عن مسألة فأجابه فيها؟ فقال: الرجل أرأيت إن كان كذا و كذا ما يكون القول فيها، فقال له: مه! ما أجبتك فيه من شي ء فهو عن رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم و سلم لسنا من أرأيت في شي ء.
علي از محمّد بن عيسي از يونس از قتيبه روايت كرده است: شخصي از امام صادق (عليه السلام) در باره مسأله اي سؤال نمود و امام عليه السلام نيز پاسخ او را داد. آن شخص گفت: اگر چنين و چنان مي بود مسأله اين چنين نمي شد. حضرت به او فرمود: هر آنچه من در پاسخ سؤال تو گفتم، از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و ما هيچ سخني را از نزد خود بيان نمي كنيم.
رجال سند دو روايت فوق
الف: رجال سند روايت حسن بن صفار
الصفار
هو محمّد بن الحسن بن فروخ الصفار.
قال النجاشي: كان وجهاً في اصحابنا القميّين، ثقة، عظيم القدر، راجحاً قليل السقط في الرواية و ذكر له كتب كثيرة و في جملتها هذا الكتاب و هو بصائر الدرجات.
رجال النجاشي، ص354
ابراهيم بن هاشم
هو أبو علي بن ابراهيم من أكابر و أجلاّء علماء الحديث عند اصحابنا، كثير الحديث، قال النجاشي: أوّل من نشر حديث الكوفيين بقم.
رجال النجاشي، ص16 ـ الفهرست للشيخ الطوسي، ص36 ـ خلاصة الأقوال للعلامة الحلي، ص49 ـ رجال ابن داود، ص34
قال السيّد الخوئي: لا ينبغي الشك في وثاقة ابراهيم بن هاشم، واستدل ذلك بعدة امور.
معجم رجال الحديث للسيد الخوئي، ج1، ص291، رقم332
يحيي بن أبي عمران
قال السيّد الخوئي: ثقة، لكونه من رجال تفسير علي بن ابراهيم القمي.
معجم رجال الحديث للسيد الخوئي، ج21، ص28، رقم13472
قال المامقاني: ثقة علي الأقوي.
تنقيح المقال للمامقاني، ج1، ص7، رقم226
يونس
هو يونس بن عبد الرحمان مولي علي بن يقطين، قال النجاشي: كان وجهاً في أصحابنا متقدماً عظيم المنزلة.
رجال النجاشي، ص446، رقم1208
قال الشيخ: طعن عليه القميون و هو عندي ثقة.
رجال للشيخ الطوسي، ص368، رقم5478
عنبسة
هو عنبسة بن بجاد العابد، قال النجاشي: كان قاضياً، ثقة.
رجال النجاشي، ص302، رقم822
روي الكشّي عن حمدويه أنّه قال: سمعت أشياخي يقولون عنبسة بن بجاد كان خيراً فاضلاً.
رجال الكشّي، ص372، رقم697
ب: رجال سند روايت كليني:
علي
هذا، هو علي بن ابراهيم بن هاشم بقرينة كثرة روايته عن محمّد بن عيسي، قال النجاشي فيه: ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب، سمع فأكثر و صنف كتباً.
رجال النجاشي، ص260، رقم680
محمّد بن عيسي
قال النجاشي: جليل في أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف.
رجال النجاشي، ص333، رقم896
و أمّا تضعيف الشيخ له، فلا أساس له، كما ذهب اليه المحققين من أصحابنا كالسيد الخوئي و المحقق التستري فلا معارض في البين.
معجم رجال الحديث للسيد الخويي، ج17، ص118، رقم11509 ـ قاموس الرجال للتستري، ج9، ص499، رقم7145
مضافاً إلي أن تضعيف الشيخ كما هو صريح كلامه هنا و في فهرسته، مبني علي استناء الصدوق و ابن الوليد ايّاه، من جملة الرجال الذين روي عنهم صاحب نوادر الحكمة.
الفهرست للطوسي، ص140، رقم601 ـ الإستبصار، ج3، ص156، ح568
قال السيّد الخوئي: و الذي ظهر لنا من كلاهما أنّهما لم يناقشا في محمّد بن عيسي بن عبيد نفسه، فانمّا ناقشا في روايته عن خصوص يونس فيما يرويه عنه باستثناء منقطع مرسلاً، كما في رواية الإستبصار المتقدمة أو فيما ينفرد برواية محمد بن عيسي، عن يونس و أمّا في غير ذلك فلم يظهر من ابن الوليد و لا من الصدوق، ترك العمل بروايات محمّد بن عيسي بن عبيد
معجم رجال الحديث للسيد الخويي، ج17، ص116، رقم11507
يونس
فهو يونس بن عبد الرحمان.
قبلا اشاره شد.
قتيبة
هو قتيبة بن محمد الأعشي، قال النجاشي: ثقة، عين.
رجال النجاشي، ص317، رقم869 ـ خلاصة الاقوال للعلامة الحلي، ص232، رقم2 ]
ب: روايات ائمه (عليهم السلام) بيش از روايات صحابه
إحسان إلهي ظهير مي گويد:
روايات مسند امام صادق (عليه السلام) أقل قليل، يعني در نهايت قلّت است.
رواياتي كه ما از ائمه (عليهم السلام) داريم، چندين برابر رواياتي است كه شما از صحابه داريد. شما افتخار مي كنيد به صحاح سته ـ صحيح بخاري، صحيح مسلم، صحيح ترمذي، سنن نسائي، سنن أبي داود و سنن ابن ماجه يا موطأ مالك ـ و اگر تمام روايات اينها را جمع كنيد، مي بينيد كه چقدر روايت داريد. إبن أثير جزري در كتاب جامع الأصول، تمام روايات تكراري صحاح سته را حذف كرده و آمار داده است تمام رواياتي كه اينها از صحابه در صحاح سته دارند، مجموعاً 9483 حديث است. در حالي كه تنها در كتاب كافي ما به تنهايي 16199 حديث دارد؛ يعني نزديك به دو برابر تمام صحاح سته شما. مرحوم شيخ صدوق (ره) در كتاب من لا يحضره الفقيه، مجموعا 5963 حديث آورده است. مرحوم شيخ طوسي (ره) در كتاب تهذيب الأحكام، مجموعا 13590 حديث آورده است.
مرحوم شيخ حرّ عاملي (ره) مجموع روايات كتب أربعه را در وسائل الشيعة جمع كرده كه مجموعا 35868 حديث مي شود.
بعد از وسائل الشيعة، مرحوم ميرزاي نوري (ره) در مستدرك الوسائل تمام رواياتي را كه شرايط كتب أربعه را داشته، اما صاحب وسائل غفلت كرده و نياورده را جمع كرده كه مجموعا 23129 حديث شده است.
خب، آن آمار روايت ما و اين هم آمار روايت شما.
ج: كثرت روايات ضعيف در اهل سنت
بزرگان شما هم آمار داده اند، اما ما خجالت مي كشيم اين آمارها را نقل كنيم. ولي چه كار كنيم؟ اين آمار ها را خودتان نقل كرده ايد:
آقاي محمد بن اسماعيل بخاري ـ متوفاي 256 هجري ـ مي گويد:
وقتي خواستم كتاب صحيح خود را بنويسم، از ميان 600 هزار روايت، فقط 2761 روايت را برگزيدم.
تاريخ بغداد، ج2، ص8، شماره424 ـ إرشاد الساري، ج1، ص50 ـ جامع الاُصول للجزري، ج1، ص109
از اينجا پي توان بردن كه در دريا چه طوفان است
اگر ما با يك كمونيست يا يهودي يا مسيحي مواجه شويم كه به ما اعتراض كند كه بر سر اسلام شما چه آمده است؟ اين اسلامي كه در كتاب هاي صحاح سته نقل شده، چه اسلامي است كه به مدت 120 سال آمدند از نقل روايات جلوگيري كردند و اين فنر را فشار دادند و وقتي رها شد، تا كجا رفته است كه حدود 597 هزار روايت دروغ آمده است؟
جناب آقاي إحسان إلهي ظهير! آيا شما رواياتي را كه شما داريد با روايات امام صادق (عليه السلام) مقايسه مي كنيد؟
آقاي مسلم بن حجاج نيشابوري ـ متوفاي 261 هجري ـ كه بعد از بخاري آمده و بعد از بررسي هايي كه كرده مي گويد:
من 300 هزار روايت را بررسي كردم و از ميان آنها، فقط 4 هزار روايت را نقل كردم.
المنتظم لإبن الجوزي، ج12، ص171، شماره 1667 ـ طبقات الحفّاظ للذهبي، ج2، ص589، شماره1667
يعني 296 هزار روايت را دور انداخته است. پس اين كه مي گوييد روايات ائمه (عليهم السلام) أقل قليل است، بله، در مقال آن 600 هزار روايت و اين 300 هزار روايت دروغين، أقل قليل است. ولي اينها نه تنها مايه افتخار نيست، بلكه مايه خجالت شماست. ما در ميان راويان مان كسي را داريم همچون مغيرة بن سعيد كه به تنهايي يكصد هزار روايت نقل كرده كه مرحوم مامقاني (ره) در تنقيح المقال آورده است. ولي وقتي جمله امام صادق (عليه السلام) فرمود:
لعن الله مغيره بن سعيد، فقد دسّ في أحاديث أصحاب أبي ما لم يحدث به قط.
خداوند مغيره بن سعيد را لعنت كند كه در أحاديث أصحاب پدر من دسيسه نمود و أحاديثي را نقل كرد كه به هيچ وجه پدرم آنها را بيان نفرموده بود.
همين يك جمله امام صادق (عليه السلام) كفايت نمود كه علماي شيعه براي اين همه روايت از مغيره، ارزشي قائل نشوند. در تمام جوامع روايي ما، به اندازه 5 حديث هم از او نياورده اند و فاتحه مغيره خوانده شد و تمام روايات او به هوا رفت. اين افتخار شيعه است كه تا اواخر قرن سوم، ائمه (عليهم السلام) در ميان مردم حضور داشتند. در طول عمر با بركت ائمه (عليهم السلام) ـ از امير المؤمنين (عليه السلام) تا امام عسكري (عليه السلام) ـ به تعبير شيخ حر حاملي (ره) كه در جلد 30 وسائل الشيعة، ظاهراً در الفائده الرابعة، صفحه320 مي گويد:
توسط صحابه ائمه (عليهم السلام)، بيش از 6600 كتاب تأليف شده كه از ميان آنها 400 أصل به عنوان أصول أربعمائه أخذ شده كه كافي ما، عصاره اين أصول أربعمائه است.
ما به اينها افتخار مي كنيم: هر كس به كسي نازد ما هم به ائمه (عليهم السلام) مي نازيم.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»