2024 April 23 - سه شنبه 04 ارديبهشت 1403
لزوم پاسخ به شبهه پراکنی برخی اساتید مجامع علمی
کد مطلب: ١٢٧٢٤ تاریخ انتشار: ٢٨ دي ١٤٠١ - ١٤:٤٦ تعداد بازدید: 205
دروس خارج » فقه الحکومه
لزوم پاسخ به شبهه پراکنی برخی اساتید مجامع علمی

(جلسه بیست و یکم 17 08 1401)

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه بیست و یکم  17 08 1401)

موضوع:  لزوم پاسخ به شبهه پراکنی برخی اساتید مجامع علمی

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

پرسش:

حدیث شاذ نزد اهل سنت به حدیثی می گویند که ثقه، اوثق و... نباشد.

پاسخ:

حدیث شاذ از دیدگاه اهل سنت:

هو مخالفة الراوي الثقة لمن هو أوثق منه, أو لما هو أكثر عدداً.

النكت على ابن الصلاح، ابن حجر: ج1 ص236

 

پرسش:

این خلافا ما رواه الثقه منظورش چیست یعنی کاملا 180 درجه مخالف باشد یا نه؟

پاسخ:

فرقی نمی کند اطلاق بشود بر این که ما رواه الثقه است. این هم ضعیف نیست شاذ است. ما در کتاب المدخل این ها را مفصل آوردیم. انواع و اقسام معنای شاذ و نادر را از دیدگاه اهل سنت آوردیم که نادر به چه می گویند. شاذ به چه می گویند.

شیعه نادر به چه می گوید و شاذ به چه می گوید. اگر این کتاب را مطالعه کنید مفصل با مدارکش همه را آوردیم.

پرسش:

یک حدیثی داریم ام سلمه به عایشه و عمر ابن عاص لعنت می فرستد این حدیث با همین سند در یک نفرش اختلاف داریم در کتاب مصنف ابی شیبه است تقطیع می شود یک سنی به من گفت این شاذ می شود چون اوثق آن حدیث را روایت می کند و آن کم است و لعنت در آن نیست.

پاسخ:

معتبر است. ببینید شاذ را معتبر می دانند و به شاذ عمل می کنند. به نادرش هم عمل می شود. ولی در صورت تعارض مثلا ما ثقه و اوثق را در صورت تعارض:

«خذ بما رواه اوثقهما»

این دلیل بر این نیست که ثقه را دور بیندازیم بله اگر تعارض بود قابل جمع نبود «خذ بما رواه اوثقهما، خذ بما رواه المشهور، خذ بما خالف العامة» این در صورتی است که دو تا روایت قابل جمع نباشد وجه جمع بین دو تا روایت متعارض نتوانیم پیدا کنیم.

بعضی وقت ها است آدم می بیند بزرگواران آمدند دو تا روایت را متعارض در آوردند ولی با توجه به برداشتی که خودشان دارند یک برداشتی از روایت می کند، یک برداشت هم از آن روایت می کند می گوید این باهمدیگر تعارض دارند.

ما یک داستانی با حضرت آیت الله العظمی سبحانی داریم خدا ایشان را حفظ کند من واقعا نسبت به ایشان خیلی بدهکارم و اصلا رشد ما در حوزه باعثش حضرت آیت الله العظمی سبحانی شد.

یعنی واقعا از نظر شاگرد پروری به نظرم بی نظیر است نه کم نظیر. ایشان سال 70 در مدرسه آیت الله گلپایگانی رجال تدریس می کرد ما هم شرکت می کردیم و بعد همان کتاب به صورت کلیات علم رجال منتشر شد.

یک روز بعد از ظهر بود من یک اشکال کردم بعد ایشان توجیه کرد و من توجیه ایشان را رد کردم ایشان تقریبا دویست و پنجاه تا سیصد تا شاگرد داشت همان جا گفت حرف فلانی درست است من از نظر خودم برگشتم.

اصلا تعبیر ایشان آن چنان در شکل‌گیری شخصیت من اثر گذاشت الان که از سال 70 حساب کنیم 30 سال می گذرد هنوز هم که هنوز است من یادم نمی رود که یک بزرگواری مثل ایشان این طور فرمایش کند.

 آن زمان هم ما در این حد نبودیم ولی ما در رجال واقعا کار کرده بودیم در تحقیق کتاب سماء المقال مرحوم کلباسی که از طرف آقا برای ما فرستاده شد ما تحقیق کردیم و کتاب برگزیده سال هم شد یعنی این کتاب محصول 30 سال عمرش بود.

 این تحقیق ما را در رجال حسابی پخته کرد، الحق والانصاف خیلی کار کردیم تقریبا ما سه سال شبانه روز روی این کتاب کار کردیم یعنی مبنای رجال و کلیات رجال شیعه دست ما بود.

این تواضع و بزرگواری ایشان که جلوی همه برگشت گفت من از نظر خودم برگشتم نظر ایشان صحیح است خیلی برای من قیمتی بود. ما درس خارج اصول را هم خدمت ایشان خواندیم و یک دفعه هم در درس خارج اصول مطلبی را از مرحوم بجنوردی در القواعد الفقهیه مطرح کرد من اشکال کردم من خدمت ایشان عرض کردم اتفاقا اقای ربانی گلپایگانی و پسر حاج اقای گلپایگانی حاج اقا باقر هم با ما بودند در یک دوره بودیم.

من اشکال کردم ایشان جواب داد و من جواب ایشان را رد کردم دوباره ایشان جواب داد و من دیگر حرف نزدم گفتم این خلاف ادب است که دوبار، سه بار جواب استاد را بدهم.

بعد که درس تمام شد من خدمت ایشان کنار منبر رفتم ایشان برگشت گفت علامه قزوینی امروز خیلی بلبل شیدا شده بودی! گفتم حاج اقا شما خودتان یک برداشتی از مرحوم آقای بجنوردی کردید بر مبنای برداشت خودتان اشکال می کنید و این برداشت شما صحیح نیست.

ایشان یک دفعه عصبانی شد، یکی از طلبه های یزد کنار من ایستاده بود گفت ببین علامه یزدی داور اگر حرف شما درست باشد من پانصد تومان به شما می دهم و اگر نه باید بروی پانصد تومان کتاب بخری و به کتاب خانه من تحویل بدهی گفتم چشم! این قضیه سال 63 – 64 بود پانصد تومان خیلی پول بود

من کتاب قواعد الفقهیه دستم بود خدمت این شیخ یزدی دادم مطالعه کرد گفت حاج اقا حرف اقای قزوینی درست است. این بنده خدا دیگر هیچ حرف نزد طلبه ها گفتند از حاج اقای سبحانی پول در نمی آید ایشان تبریزی هستند. خودش هم همیشه می گوید من مظهر یا قابض هستم.

من بعد از درس با ایشان تا چهار راه بیمارستان در موسسه رفتم ایشان پشت میز نشست و من هم نشستم گفت اقای قزوینی فرمایشی دارید؟ گفتم یا پول را بده یا سیلی بزن دید من ول کن نیستم کشویش را باز کرد پول های مختلف را جدا جدا در داخل کیسه ای گذاشته بود یکی سهم امام است یکی سهم سادات است این ها را جا به جا کرد شمرد و پانصد تومان به من داد.

طلبه ها می گفتند ایشان پول نمی دهند من فردا قبل از درس آمدم به طلبه ها گفتم پانصد تومان از حاج اقای سبحانی گرفتم.

نسبت به بعضی از اساتید مان از جمله با حاج اقای سبحانی تقریبا از سال 50 – 51 در درس های ایشان بودم و الحق و الانصاف ایشان همان طوری که عرض کردم در شاگرد پروری بی نظیر است یعنی اگر احساس کند یک شاگردی مثلا رشد و زمینه دارد ایشان واقعا سرمایه گذاری می کند.

ایشان بعضی وقت ها دفتری که من می نوشتم می گرفت، یک روزی گرفت من همانجا که ایشان درس می گفتند به عربی می نوشتم چون به فارسی آدم نمی تواند برسد عربی جملات کوتاه است و راحت می شود نوشت.

ایشان گفت رفتی این ها را در منزل به عربی تبدیل کردی گفتم نه حاج اقا همین جا که شما تدریس می کردید من به عربی می نوشتم

ایشان الحق والانصاف در این زمینه خدا حفظش کند خیلی بزرگواری کردند گفتند من دیگر رجال تدریس نمی کنم شما باید رجال تدریس کنید من از سال 71 تا سال 91 پایه هشت – نه  و ده رجال را تدریس می کردم

سال 91 که تقریبا چهارمین سال مدیریت ایت الله مقتدایی بود ما با بعضی از کم مهری های آقایان که مواجه شدیم رها کردیم این ها منزل ما آمدند هرچه خواهش کردند گفتم نه من تصمیم گرفتم که دیگر رجال تدریس نکنم شما به کسی دیگر واگذار کنید دیگر من نیستم.

در طول این بیست سال شاید یک نفر از بزرگان یک دستت درد نکند هم به ما نگفتند اگر اشکالی پیش می آمد داد و بیداد به آسمان می رفت.

من چهارده سال هم مسئول عمومی دروس حوزه بودم و در این چهارده سال هم نه تنها از مرکز مدیریت حقوق نگرفتم بلکه هزینه امتحان و چاپ کردن اوراق و این ها به عهده من بود آن زمان مرکز مدیریت کامپیوتر نداشت.

آن زمان مسئول آموزش ایام امتحان دو هفته – سه هفته منزل ما می آمدند ما صبحانه نهار شان را می دادیم سوالات را در می آوردند ما این ها را تایپ می کردیم تکثیر می کردیم مهر و موم می کردیم آن جا می گذاشتیم جلسه امتحان می آمدیم توزیع می کردیم.

مرکز مدیریت به بعضی از اساتید مثل اساتید تفسیر بود حق استادی کم می داد ما هم به همان اندازه رویش می گذاشتیم می دادیم.

یک روز اقای بوشهری یک دعوای مفصلی با من کرد گفت اقای قزوینی شما خودت که پول نمی گیری حداقل پولی که برای دروس عمومی خرج می کنی این ها را لیست بده که ما به شما برگردانیم.

گفتم اقای بوشهری ما بدهکار حوزه هستیم از حوزه یک عمری خوردیم و بزرگ شدیم داریم بدهی مان را می دهیم چیز اضافه ای نیست.

در دوران اقای مقتدای بود نمی دانم آفتاب از مشرق در آمده بود یا از مغرب در آمده بود من را در طبقه بالا دعوت کردند و به عنوان استاد نمونه حوزه معرفی کردند ما هم و ان یکاد خواندیم که آقایان را چشم نزنیم خودمان که هیچ!

دوستان اگر سوال دارند در خدمت شان هستیم.

پرسش:

استاد جلسات گذشته در مورد سخن حضرت «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر» که صحبت شد سوالی در ذهنم ایجاد شده براساس بیان حضرت، اعتقاد اهل سنت که می گویند اگر حاکم جائر هم باشد مشروع است و از آن اطاعت کنیم این نظر اهل سنت با این بیان حضرت قابل توجیه نیست؟

پاسخ:

ببینید بنده عرض کردم حضرت به صورت فرض محال، محال نیست دارد مطرح می کند. فرض محال محال نیست. امام می گوید اگر کسی بیاید در جامعه دوران امر بین یک حاکم جائر باشد یا بی حاکمی باشد، حاکم جائر بهتر است.

بعد اشکال می کنند اقا حاکم جائر که خودش ظلم می کند این جا جواب می دهند می گویند جائر به خاطر حفظ حکومتش مجبور است از ورود دشمن به داخل کشورش جلوگیری کند این یکی از  فوائد حاکم جور است. نه به خاطر خدا بلکه به خاطر بقاء حکومتش جلوی هجوم دشمن را می گیرد.

دوم: برای این که مردم شورش نکنند بیت المال را تقریبا در حدی قابل قبول به مردم می رساند گرچه خودش هم حیف و میل می کند.

برای این که مردم شورش نکنند جلوی هرج و مرج و ظلم و تعدی را می گیرد از ده مورد چهار مورد عدالت را رعایت می کند همین اندازه کفایت می کند که اگر این نباشد به تعبیر عرب ها فوضی می شود یا هرج و مرج یا انارشیسم که اصطلاح امروز است یعنی دیگر هیچ سنگی روی سنگی بند نمی شود.

حضرت در ذیلش هم می فرماید  بر این فرض که خدا حاکمی معین نکرده باشد و حال آن که خدا حاکم معین کرده است پیغمبر حاکم بوده است، پیغمبر هم من علی را به عنوان حاکم قرار داده است این ها را باید کنار هم بگذاریم بعد بگوییم:

«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 82

پرسش:

...با توجه به این معنا آیا مؤمنین و مسلمین و وظیفه امثال ما این است که در واقع به ناچار از همچنین حاکمی اطاعت کنیم یانه؟

پاسخ:

بله، واجب است اطاعت کنیم در همان ذیلش هم هست مؤمنین برای این که از خدا اطاعت کنند پاداشی ببرند ولو این که در حق شان ظلم می شود به امید پاداشی که خدا به این ها می دهد از حاکم اطاعت می کنند.

مؤمن به خاطر اطاعت از خدا و پاداش خدا اطاعت می کند. کفار هم به خاطر رسیدن به دنیا اطاعت می کنند؛ یعنی اصلا این عبارت حضرت امیر در این کتاب سلیم ابن قیس خیلی قضیه را واضح کرده است اصلا جا برای ابهام نمی ماند.

مرحوم شیخ هم در مکاسب محرمه می گوید اول عدول مؤمنین ؛ نشد فسوق مؤمنین این فسوق مؤمنین بیایند حکومت را به دست بگیرند ولایت را به دست بگیرند بهتر از عدمش است. یک مقداری ما باید دقت کنیم.

شبهات مخصوصا در این صد سال اخیر خیلی زیاد مطرح می شود. من دیروز عرض کردم ما باید از خدا بخواهیم ما را ثابت قدم بدارد. یکی از دعاهایتان این باشد من بارها گفتم اقای اشراقی (رضوان الله تعالی علیه) داماد حضرت امام همسایه ما بود.

ایشان نقل می کرد می گفت من در جماران با امام در حیاط قدم می زدیم، امام فرمود اقای اشراقی اگر یک فردی قابل اعتماد از طرف خدا بیاید به شما بگوید یک دعای مستجاب یک حاجت مقبول داری آن دعا و آن حاجت را چه می خواهی؟

آقای اشراقی گفت من هرچه فکر کردم بگویم ترسیدم امام اشکال کند. گفتم اقا اگر همچنین اتفاقی برای خود شما بیفتد چه کار می کنید؟ گفت من از خدای عالم عاقبت بخیری می خواهم!

ما روایت هم از شیعه و هم از سنی زیاد داریم چه بسا عبدی یک عمری گناه و معصیت می کند ولی آخر ورق بر می گردد این فرد با ایمان از دنیا می رود. و چه بسا فردی با اطاعت و ایمان زندگی می کند و آخر عمر ورق بر می گردد و کافر یا فاجر و عاصی از دنیا می رود. به قول معروف جوجه را آخر پایز می شمارند.

ما خاطر جمع نباشیم من عالم هستم، من این هستم آن هستم، چنین و چنان هستم. وقتی ما شرح حال شریعت سنگلجی را می خوانیم ایشان در تهران یکی از منبری ها و متدینین از علما بود از ائمه جماعت با وزنه تهران بود ایشان مدینه رفت با چهار تا از این وهابی ها مواجه شد نتوانست جواب پیدا کند وهابی شد. همان باعث شد که برقعی و قلمداران و این ها دنبال او رفتند.

 یکی از توفیقات و عنایات خدای عالم نسبت به بنده که می گویم:

«هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي‏ لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيم‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص390، بَابُ وُجُوهِ الْكُفْر، ح1‏

این بود ما در مناظراتی که با وهابی ها داشتیم بعضی اشکالاتی که این ها می کردند من جواب نداشتم به هیچ وجه احساس نمی کردم در عقیده ام تزلزل دارد ایجاد می شود بلا فاصله از همان جا تلفنی با حاج اقای سبحانی تماس می گرفتم با اقای میلانی تماس می گرفتم با دیگر دوستان تماس می گرفتم جواب را آماده می کردم و فردا می رفتم جواب می دادم.

شبهه اگر در ذهن بماند این شبهه آهسته آهسته برای خودش جا باز می کند یعنی دو تا سه تا شبهه در ذهن آدم بماند جواب پیدا نکند و آدم را دچار مشکل می کند. شبهه مثل سرطان است بلکه از سرطان هم شبهه بدتر است.

ما خدمت آیت الله العظمی وحید بودیم که داشتیم برای مناظره در شبکه المستقله آماده می شدیم، آن موقع شبکه سلام تنها شبکه شیعه بود آن زمان وهابی ها هنوز به این شکل شبکه نداشتند.

عده زیادی هم با صحبت های ما شیعه می شدند ما خدمت آیت الله العظمی وحید رسیدیم ایشان گفت فلانی من شنیدم برنامه های شما چنین و چنان است یک عده هم دارند شیعه می شوند.

 بعد ایشان به من این جمله را گفت، گفت اقای قزوینی اگر چنانچه هزاران نفر را شیعه کنی ولی اگر یک مطلبی بگویی که در ذهن یک جوان یک شبهه ایجاد بشود گناه این از هزاران نفری که شیعه کردی بالاتر است. این جمله ایشان هرگز از ذهن من نمی رود.

پرسش:

استاد این دلیل روایی دارد؟

پاسخ:

بله، نسبت به حضرت رسول اکرم یکی از کارهای رسول اکرم پرداختن و پاسخ به شبهات بوده است.

پرسش:

این که برابری کند یا بیشتر از آن؟

پاسخ:

بله.

(مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَينَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ)

به همين جهت، بر بني اسرائيل مقرر داشتيم که هر کس، انساني را بدون ارتکاب قتل يا فساد در روي زمين بکشد، چنان است که گويي همه انسانها را کشته؛ و هر کس، انساني را از مرگ رهايي بخشد، چنان است که گويي همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلايل روشن براي بني اسرائيل آوردند، اما بسياري از آنها، پس از آن در روي زمين، تعدي و اسراف کردند.

سوره مائده (5): آیه 32

امام صادق (سلام الله علیه) فرمود احیاء نفس اگر شما یک غیر شیعه را شیعه کردید: «فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا» یک نفر را باعث شدی از تشیّع بر گردد «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا».

پرسش:

برابر می شود قصاص هم همین است.

پاسخ:

ببینید این کسی که گمراه می شود گمراهیش باعث می شود که دیگران را هم گمراه کند.

پرسش:

از آن طرفش هم است کسی که هدایت می شود هم باعث می شود دیگران را هدایت کند.

پاسخ:

نه، ببینید بحث سر این است که ما نمی دانیم آن ها که هدایت شدند می مانند یا نمی مانند یا متزلزل می شوند ولی کسی که گمراه شد شیطان با تمام توان او را کمک می کند.

یک جمله زیبایی باز آقای وحید به ما گفتند خیلی جالب بود. گفتند اقای قزوینی شما اگر بخواهید موفق بشوید اولا باید بدانید بحث های علمی از نظر علمی فن مناظره و این ها همه خوب است این ها همه پوست قضیه است مغز کار توکل بر خدا و توسل به ائمه هدی است. این روح و مغز است. مادامی که این مغز نباشد آن پوست علم و فن مناظره هیچ فایده نمی دهد.

اضافه اگر شما توکل تان بر خدا باشد کارتان خالصا برای خدا باشد ملائکه شما را کمک می کنند هزاران شرط دارد تا ملائکه شما را کمک کنند. ولی مخالفین شما را شیطان کمک می کند هیچ شرط و شروطی ندارد.

 شما این را داشته باشید. شیطان به مخالفین شما کمک می کند چه توکل داشته باشند یا نداشته باشند کارشان برای خدا باشد و یا کارشان برای شیطان باشد.

لذا برای ایجاد شبهه الحق والانصاف فردای قیامت ما هیچ جوابی نداریم. مثل این می ماند که صد رکعت نماز واجب می خوانی یک غیبت می کنی که این یک غیبت شما چهل شبانه روز نمازت را حبس می کند.

«عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم) قَالَ: مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ كُلُّ لَحْمٍ يُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج63، ص314

یک لقمه حرام این تأثیر را دارد. کارهای گناه تأثیر گذاریش از کارهای واجب و مستحب خیلی بالاتر است. شاید ما توبه کنیم، با توبه گناهمان بخشیده می شود ولی اثر گناه از بین نمی رود. از بین رفتن اثر گناه نیاز به عمل صالح است.

(إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَينُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَيهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)

مگر آنها که توبه و بازگشت کردند، و (اعمال بد خود را، با اعمال نيک،) اصلاح نمودند، (و آنچه را کتمان کرده بودند؛ آشکار ساختند؛) من توبه آنها را مي‌پذيرم؛ که من تواب و رحيمم.

سوره بقره (2): آیه 160

تا عمل صالح نیاید اثر گناه از بین نمی رود. اثر گناه در روح ما است تاریکی در روح ما است.

پرسش:

(إِنَّ الْحَسَنَاتِ يذْهِبْنَ السَّيئَاتِ)

حسنات، سيئات (و آثار آنها را) از بين مي‌برند.

سوره هود (11): آیه 114

پاسخ:

بله حسنات همان عمل صالح است.

(إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يبَدِّلُ اللَّهُ سَيئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا)

مگر کساني که توبه کنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل مي‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است!

سوره فرقان (25): آیه 70

آقایان عرفا می گویند هفت عملی است که این هفت مورد باعث می شود که:

«إن الله یبدل السیئات و اضعافه من الحسنات»

 این ها اثرات گناه را از بین می برد.

پرسش:

پس «ان الحسنات یُذهبن» می برد از بیخ نابودش نمی کند هستند مثل این می ماند که سیل ماشین ها را می برد ولی یک جای دیگر هستند.

پاسخ:

(مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يبَدِّلُ اللَّهُ سَيئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ) این (يبَدِّلُ اللَّهُ سَيئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ) مهم است من همیشه به دوستان می گویم وقتی دعا می کنید نمی گویید:

 «اللهم اغفر لي ذنبي»

بگویید:

«اللهم بدل سیئاتي باضعافها من الحسنات»

همت را بالا ببرید بخشش گناه یک چیز خیلی کوچکی است از خدا خواستن ما در روایت از ائمه داریم از خدا حاجت می خواهید این حاجت ها را صغیر نشمارید حاجت های بزرگ بخواهید مثلاً شما پیش فرماندار می روید با توانایی به قدرت او از او می خواهید پیش شهردار، پیش وزیر، پیش نخست وزیر، پیش رهبری ولی شما پیش خدای عالمی که «مالک السموات والارض» است

(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ)

فرمان او چنين است که هرگاه چيزي را اراده کند، تنها به آن مي‌گويد: «موجود باش!»، آن نيز بي‌درنگ موجود مي‌شود!

سوره یس (26): آیه 82

همه چیز دست اوست از این خدایی که همه قدرت ها دست اوست می خواهید یک چیزی خیلی بالاتر از این از خدا بخواهید. هر چه به ذهن تان می رسد دیگر بالاتر از او حاجت نیست آن را بخواهید و بعد هم بگویید

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ كُلِّ شَرٍّ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُك‏»

بعضی چیزها که ما خبر نداریم علم مان هم نیست

«اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد»

همچنین:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ مَا سَأَلَكَ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا عَاذَ مِنْهُ عِبَادُكَ الْمُخْلَصُون»‏

یک دفعه عرض کردم چند سال قبل یک هفته ای در دماوند بودیم نماز ظهر و عصر به امامت آیت الله جوادی آملی رفتیم دیدم ایشان در نمازشان: «اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَةِ، وَأَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ، وَأَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ، وَأَهْلَ التَّقْوىٰ وَالْمَغْفِرَةِ» را می خواند گفتم خدایا می خواهد چه کار کند: «أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هٰذَا الْيَوْمِ الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِينَ عِيداً» را می خواهد چه کار کند؟ دیدم ایشان گفت: «اللّٰهُمَّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُخْرِجَنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ مَا سَأَلَكَ بِهِ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُون‏» خواند.

 یعنی این عمل ایشان خیلی در من اثر مثبت گذاشت من از آن تاریخ قنوت نماز مغربم را دعای «اللّٰهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَةِ» گذاشتم.

«كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم‏‏»

من آن جا کاملا درک کردم. بعضی وقت ها است یک عمل به ظاهر کوچک از یک بزرگی شاید باشد در انسان تحول و تغییر ایجاد می کند.

آغاز بحث...

دیروز مطالبی را خدمت عزیزان عرض کردیم که دو تا نکته را این بزرگوار مطرح کرده عرض کردم این بحث ها، نقدهای علمی است که در طول تاریخ چه شیعه و چه سنی با این نقدها و اشکالات بالنده شدیم.

 یک تعبیری امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) دارد یک دفعه هم برای آقایان عرض کردم امام می گوید این اشکالات تفضلات خدای عالم هست. "نباید ماها گمان کنیم که هر چه می گوییم و می کنیم کسی را حق اشکال نیست بلکه اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه الهی برای رشد انسان ها است."

 بعضی وقت اشکال می شود بعضی دوستان تصور می کنند قصد تخریب و تفسیق و تکفیر و ... هست نه این آقا به ذهنش این رسیده این حرف ها را زده است.

 ما پارسال با آقای عابدینی در اصفهان 6 ساعت بحث کردیم و حتی خیلی از این آقایان به ما اشکال کردند که شما با وهابی ها بحث می کنی خیلی تند بحث می کنید ولی با ایشان خیلی آرام بحث کردید.

گفتم ما هر چه هست دعوای شیعه با شیعه است دعوای شیعه با وهابی نیست چون وهابی دارد ما را تکفیر و تفسیق می کند فرمان قتل ما را صادر می کند بیان مان در آن جا باید یک مقداری بیان قوی تر، محکم تر و تندتر باشد. ولی با شیعه ما ناگزیر هستیم یک مقداری بیان مان ملایم باشد بله اگر عناد کرد آن بحث دیگری است لجاجت کرد آن یک بحث دیگری است.

مادامی که این شیعه مطلب مطرح کرده عناد ندارد لجاجت ندارد ما باید خیلی با زبان نرم نه:

(فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَينًا لَعَلَّهُ يتَذَكَّرُ أَوْ يخْشَى)

اما بنرمي با او سخن بگوييد؛ شايد متذکر شود، يا (از خدا) بترسد!

سوره طه (20): آیه 44

مثل نصیحت پدر به فرزند چگونه است با بچه شیعه باید این طوری باشیم. دلیل مان را بگوییم مثلاً این بزرگوار می گوید مهم ترین هدف قیام امام حسین این بود که خلافت موروثی نشود. این بر خلاف قرآن است کلمه ذریه را در قرآن بیاورید خدای عالم می گوید حضرت ابراهیم را پیغمبر قرار دادیم حضرت ابراهیم وقتی از ذریه اش سوال می کند:

(إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي)

ابراهيم عرض کرد: از دودمان من (نيز امامانی قرار بده!)

سوره بقره (2):‌ آیه 124

می گوید (وَمِنْ ذُرِّيتِي) اگر این ملاک باشد اشکال اول بر حضرت ابراهیم است که دارد برای ذریه اش نقشه می کشد. آیات زیادی با واژه ذریه داریم که:

(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيةً طَيبَةً)

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتری داد. آن ها فرزندان و (دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضيلت،) بعضی از بعض ديگر گرفته شده بودند؛ و خداوند، شنوا و داناست (و از کوشش های آن ها در مسير رسالت خود، آگاه می ‌باشد). خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکيزه‌ ای (نيز) به من عطا فرما

سوره آل عمران (3): آیات 33 و 34 و 38

(وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ)

و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب

سوره مریم (19): آیه 58

ما واژه ذریه در قرآن که نبوت بر ذریه ها منتقل شده که صلاحیت داشتند

(لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)

پيمان من، به ستمکاران نمی ‌رسد!

سوره بقره (2): آیه 124

نبوده «ینال عهدی الصالحین» این که ما بگوییم خلافت، موروثی نشود اصلاً این واژه، واژه ای است که با قرآن نمی سازد.

پرسش:

خلافت ائمه از پیامبران آمده

پاسخ:

فرقی نمی کند (إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا) حضرت ابراهیم را امام قرار دادیم می گوید (وَمِنْ ذُرِّيتِي) از آن طرف حضرت موسی از خدای عالم تقاضا می کند

(وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي)

و وزيری از خاندانم برای من قرار ده...

سوره طه (20): آیه 29

حضرت موسی می گوید از اهل من برای من خلیفه معین کن و تمام آن چه که برای انبیاء بوده نسبت به اوصیاء هم همان جاری است چیز دیگری نیست یعنی امامت، استمرار نبوت است چیزی غیر از استمرار نبوت نیست.

«أنت مني بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبي بعدي»

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج2، ص566، ح954

«قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنك لست نبيا إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي»

السنة؛ اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ج2، ص565، ح1188

یا این آقا می گوید: حضرت علی جانشین سیاسی برای خودش تعیین نکرد این را به مردم واگذار کرد! این اولاً با فرهنگ قرآن و روایات نمی سازد و این در حقیقت یک حرف نا درست و افتراء به امیر المؤمنین است.

 در سایت هم مفصل این را آوردیم شاید بیست سی سال قبل آوردیم

(توجه داشته باشی) آقای صفری چند تا جلساتی که در هفت - هشت سال اخیر برای اساتید و طلبه ها داشته خود ایشان نوارشان را خدمت آقای دکتر رفیعی بزرگوار داده ببینید صحبت های من این است اگر اشکالی هست به من تذکر بدهید داستان این است آقایان در نظر داشته باشند.

آقای دکتر رفیعی هم خدمت جناب آقای دکتر جباری داده بود آقای دکتر جباری هم به ما داد یک جلسه ای هم در مؤسسه داشتیم شاید حدود یک ماه و نیم دو ماه قبل که جناب آقای دکتر رفیعی، جباری، منتظری مقدم و این ها بودند گفتیم با این تفکراتی که امروز در حوزه هست چه کار باید کرد؟

ما همین طوری بی تفاوت باشیم؟ این ها بیایند این مطالب را مطرح بکنند در اعتقادات شیعه ها تزلزل ایجاد کند؟! ما یک تکلیف و وظیفه ای داریم که البته در آن جمع یک تصمیماتی گرفته شد که عملی نشد که ما خودمان اقدام کردیم.

دیشب یک جلسه ای با یکی از این بزرگواران داشتیم باور کنید تا صبح قلبم به درد آمد اصلاً نمی توانستم بخوابم کتابی که الان نزدیک به 35- 40 سال است دارد تدریس می شود.

 اسم کتاب "تاریخ فلسفه" در رشته فلسفه تدریس می شود مال "فردریک چارلز کاپلستون" (ببینید چه نوشته در این کتاب و دانشجوی ما چه می خواند:

«اگر منظور از خدا، هستی خود آگاه نا متناهی باشد وجودش نا ممکن است.»  (باید گفت: فاتحه بر همه چیز!) چه کار می خواهید بکنید؟! یا در جای دیگر این کتاب چنین آمده است:

«در واقع اعتقاد به خدا حاصل تعیُن بخشیدن به دیدگاه های فلان است. باز در صفحه بعدش آگاهی خود بنیاد ... و همچنین مفهوم فی نفسه و لنفسه مفهومی تناقض آمیز است. ساختن جهانی معقول نفی هستی دانستن است. می گوید تحقق آگاهی را می توان همان نفی هستی دانست یعنی کل آن چه که ما بافتیم رشته کرده است.... وجود یک نگاه مسلط و فرا گیر «ان الله محیطٌ علی کل شی» امری محتمل است قطعی نیست احتمالی است ولی چنان چه بیش از ... مفهوم خدا، مفهومی تناقض آمیز است.»

چه کار کنیم دانشجو این را می خواند استادی هم که بیاید این را توضیح بدهد نداریم دیشب کتابش را به من داد همه کارهایم را کنار گذاشتم به دقت این فصل را از اول تا آخرش خواندم گفتم شاید این را آورده یک جایی هم جواب داده.

پرسش:

صرفاً ترجمه است

پاسخ:

این را دارد برای دانشجو تدریس می کند.

پرسش:

نظرات فلاسفه غرب است

پاسخ:

نظر فلسفه غرب را نقل می کنیم باید نقد هم بکنیم یا نه؟

پرسش:

(متأسفانه) نقد نمی شود دیگر

پاسخ:

نمی شود نقد نکرد وقتی نقد نکنی یعنی شبهه در ذهن دانشجو می ماند می گوید مفهوم خدا، تناقض دارد.

 

درد ما این است این ها که می آید باید نقد بشود نه این که ما فلسفه غرب و کانت و امثال این ها را بیاوریم مطرح بکنیم به عنوان کتاب درسی بیاوریم. کتابی که در کوچه و بازار هست یکی می خواند یکی نمی خواند ولی این کتاب را در دانشگاه تدریس می کنند این آقایان این اساتید را بیاورند من دو تا سوال همین جا بکنم اگر توانستند جواب بدهند.

پرسش:

استاد شما بروید آن جا سوال کنید چرا این کتاب را این طور مطرح کردید؟

پاسخ:

چه کار کنیم به ما که اجازه نمی دهند آن جا برویممن دو سه سال در دانشگاه فردوسی مشهد می رفتم آن جا کارم پاسخ به شبهات بود.

 چند جلسه دانشگاه الهیات رفتیم سخنرانی کردیم در رابطه با بحث اصل امامت صحبت کردیم توهین و جسارت هم نکردیم چند تا از اساتید سنی من جمله نماینده مجلس سنندج آقای جلالی زاده یکی دو دوره نماینده بود در دوره ششم هم نماینده سنندج بود همه این ها گفتند آقای قزوینی را نگذارید این جا بیاید.

ایشان کتاب های زیادی نوشته ایشان هم در دانشگاه الهیات دارد تدریس می کند. ایشان هم جزو همان 300 نفر بود که امضاء کرده بودند ایشان از آن ضد نظام های خیلی تند است

من عملاً‌ گفتم آقای جلالی زاده این جا تشریف بیاورند با همدیگر بنشینیم گفتگوی دوستانه علمی کنیم 50 تا استاد و دانشجو هم بنشینند ببینند ما راست می گوییم یا ایشان راست می گوید؟ وقتی این را گفتیم برق همه پرید جلسات دیگر از ما دعوت نکردند.

 درد ما این هست در این طور مسائل و قضایا یک برچسب هم می زنند بله آقای قزوینی تند است. ما بارها گفتیم اگر کسی یک جمله از قزوینی نسبت به مقدسات اهل سنت توهین پیدا کند من جایزه می دهم. الان در فضای مجازی شاید بیش از 2 هزار صوت سخنرانی من موجود است غیر از تألیفات از این ها دو تا کلمه توهین به مقدسات اهل سنت پیدا کند من گفتم جایزه هر چقدر بخواهد می دهم و از همه اهل سنت هم پوزش می طلبم.

با آقای عبدالحمید دو سه سال قبل تلفنی صحبت کردیم عین عبارتش است والله العلی الأعلی گفت آقای قزوینی من تا به حال یک جمله از شما توهین به اهل سنت نشنیدم. آن، آن طور دارد می گوید بچه شیعه های ما می گویند آقای قزوینی تند است.

 یک قضیه ای خیلی برایم درد آور است آقای هاشمی در اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مکه رفت همان که رفت فدک را دید بقیع را برای اولین بار باز کردند زن ها آمدند و ...

ملک عبدالله با ایشان خیلی رفیق بود می گفت ما با ایشان صحبت داشتیم ملک عبدالله گفت ما از دست این وهابی ها و سلفی ها به ستوه آمدیم و با ایشان قرار گذاشته بودند که دو تا از علمای شیعه آن جا بروند دو نفر هم از علمای آن ها در شبکه های بین المللی و پر بیننده هایشان بحث کنند در رابطه با این که عقیده شیعه چه است و چرا شما دارید آن ها را تکفیر می کنید؟

آقای هاشمی ما را خواست بیش از یک ساعت صحبت کردیم آقای نوری که زمان ریاست ایشان سفیر ایران در ریاض بود منزل ما آمد یک جلسه سه چهار ساعته داشتیم خود آقای هاشمی گفت آقای قزوینی من بحث های شما را در شبکه سلام دیدم، دیدم خیلی هم مستدل است هم مؤدبانه حرف می زنید اول نفری که معرفی کردم شما بودید.

آن زمان دولت آقای احمدی نژاد بود بعد از دو سه ماه یک جلسه ای با ایشان داشتیم دیدم ایشان با چشم اشک آلود خیلی با بغض گفت آقای قزوینی این ها با رفتن شما مخالفت کردند گفتم چرا؟ گفتند آقای قزوینی از ولایت خیلی محکم دفاع می کند آن ها نمی توانند جواب بدهند. و این باعث رنجش قلب آن ها می شود کار خراب می شود می گفت و با بغض دیدم اشک در چشم هایش حلقه زده یک دفعه بگویند قزوینی توهین و اهانت می کند ضعف علمی دارد نمی تواند جواب بدهد آدم می پذیرد. ولی می گویند چون ایشان محکم و قوی دفاع می کند و آن ها نمی توانند جواب بدهند و دل شان می شکند و ناراحت می شوند کینه ما در دل شان می نشیند! این چه منطقی است دیگر آن قضیه هم کلاً منتفی شد رفت یک فرصت خیلی طلایی برای ما بود اگر می شد دو نفر آن جا می رفتیم نظرم این بود که نفر دوم حاج آقای طبسی باشد آن آقایان هر کسی را می خواستند انتخاب بکنند، بکنند.

درد ما این است ما اگر بیاییم محکم از اهل بیت دفاع کنیم متهم می شویم که تند هستیم این ها را چه کار کنیم؟ این ها کاملاً مشخص است بر این که بعضی از آقایان کوتاه می آیند کوتاه می آیند.

 وقتی فیلم محمد رسول الله را مجید مجیدی ساخت عرض کردم تعدادی اهل سنت را تهران آوردند نظر بدهند این فیلم اشکال دارد اشکال چه است؟ گفتند: شما ابوطالب را گفتید مؤمن است ما معتقد هستیم کافر است چرا گفتید ابوطالب مؤمن است؟! ما این قدر عقب نشینی کردیم که این ها تا این اندازه از ما توقع دارند. حال آنکه چند تا از اهل سنت در رابطه با ایمان ابوطالب (سلام الله علیه) کتاب نوشتند.

الان هم دارید می بینید آقا مدعی است باید رفراندوم بشود حق زن چه هست و چه نیست؟ امثال این ها. ما الان فتاوای این ها در رابطه با زن ها را جمع کردیم یک روزی این جا ان شاء الله خدمت تان عرض می کنم که اصلاً فتاوای حنفی ها در رابطه با زن چه است؟

درس خواندن زن را حرام می دانند بدون محرم بیرون رفتن، مدرسه رفتن، دکتر رفتن را حرام می دانند حتماً زن این ها باید پوشیه داشته باشد. شرکت در نماز جماعت حرام است بعضی از این ها استثنائا اجازه داده در نماز جماعت شرکت کنند آن هم به این شرط از آن کوچه ای که مردها می آیند زن ها نیایند از یک کوچه دیگر بیایند

در هر صورت ...

این ها یک سری مسائلی هست در رابطه با امام مجتبی البدایة والنهایة ابن کثیر دمشقی 

«ثم بعدهم الحسن بن علي كما وقع لأن عليا أوصى إليه»

امیر المؤمین وصیت کرد وصی خودش قرار داد

«وبايعه أهل العراق»

بعد از آن که علی او را وصی خودش کرد مردم عراق بیعت کردند.

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج6، ص249

 

 ابو الفرج اصفهانی در کتاب الأغاني  جلد 12، صفحه 380 دارد:

«وقد أوصى بالإمامة بعده إلى ابن رسول الله صلى الله عليه وسلم وابنه وسليله وشبيهه في خلقه وهديه»

الأغاني؛ اسم المؤلف: أبو الفرج الأصبهاني الوفاة: 356هـ، دار النشر: دار الفكر للطباعة والنشر  - لبنان، تحقيق: علي مهنا وسمير جابر، ج12، ص380

ابن عبد الربه می گوید:

«أدركت من المشايخ أن علي بن أبي طالب أصار الأمر إلى الحسن»

العقد الفريد؛ اسم المؤلف: احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م، الطبعة: الثالثة، ج 4، ص 437

اصار الأمر یعنی مسئله سیاسی، مسئله امارت، مسئله حکومت.

ابن اعثم کوفی - از قول امام حسن:

«فَإِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ لَمَّا نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ وَلَّانِي هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِه‏»

وقتی امیر المؤمنین نزدیک شهادتش شد این امر امامت را به من واگذار کرد من را متولی امر امامت کرد.

 نمی دانم ما چه کار داریم می کنیم؟ آیا واقعاً ما می خواهیم یک نیروهایی تربیت کنیم از اهل بیت دفاع کنند یا نه دنبال سنی سازی هستیم؟ شما این عبارت را ملاحظه کنید از آن طرف هم فرمایش این آقا، عین عبارتش است صوتش هم این جا هست ما صوتش را هم آوردیم.

حضرت علی جانشین سیاسی برای خود معین نکرد این را به مردم واگذار کرد مردم خود امام حسن را انتخاب کردند متن پیاده شده اش هم هست که عیناً از اول تا آخرش همه را آوردیم که نگوید یک جا عبارت من را تقطیع کردید و چنین و چنان هم صوتش را آوردیم هم متنش را آوردیم خلاصه اش را هم این جا آوردیم.

 دوستان عزیز قبلاً یک بحثی در این جا داشتیم به ذهنم می رسد بعضی از عزیزان نبودند البته آن زمان یک مقداری ناقص ماند به طور کلی در ذیل آیه شریفه:

(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.

سوره احزاب (33): آیه 6

این ها اول ولایت پیغمبر را زیر سوال می برند بعد ولایت اهل بیت را زیر سوال می برند. شما ببینید شریعت سنگلجی، قلمداران، سید ابوالفضل برقعی، سید مصطفی طباطبایی یا حکمی زاده و این ها بخواهند ولایت اهل بیت را زیر سوال ببرند اول می آیند از خود پیغمبر شروع می کنند. پیغمبر که وظیفه ای برای تشکیل حکومت نداشت

(مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ)

پيامبر وظيفه‌اي جز رسانيدن پيام (الهي) ندارد

سوره مائده (5): آیه 99

 (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ)

و وظيفه نداری آن ها را (به ايمان) مجبور سازی!

سوره انعام (6): آیه 107

(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ)

تو سلطه‌گر بر آنان نيستی که (بر ايمان) مجبورشان کنی

سوره غاشیه (88): آیه 22

ده دوازده آیه را کنار هم آوردند. ولی آیه (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) من به یکی دو تا اشاره کنم. التبیان شیخ طوسی متوفای 460 دارد:

«ان " النبي " صلى الله عليه وآله " أولى بالمؤمنين من أنفسهم " بمعنى أحق بتدبيرهم»

التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج8، ص317

آیا این غیر از مسئله سیاسی است؟ یعنی وظیفه پیغمبر این است که احکام برای مردم بگوید؟ یک مقاله ای از مقام معظم رهبری دارم نشان می دهم 10 جا بیان کرده عقیده شیعه این است که ائمه (علیهم السلام) هم در مسائل سیاسی هم در مسائل معنوی و اخلاقی امام و رهبر جامعه بودند ما شیعه ای را نمی شناسیم که بیاید بگوید ائمه در مسائل سیاسی مسئولیت نداشتند. بعضی از افراد - (تعبیر بی خرد نیست) افرادی که یک مقداری سواد ندارند خیلی عقل شان را به کار نبردند - این ها تصور می کنند که ائمه فقط کارهای معنوی، ولایت معنوی داشتند. مسائل اخلاقی و احکام برای مردم می گفتند.

پرسش:

در رابطه با مسائل سیاسی میدان نمی دادند

پاسخ:

در همان جا که میدان نمی دادند ائمه مسائل را مطرح کردند روایت برای تان از امام صادق، از امام باقر می آورم می گویم ائمه (علیهم السلام)

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ الطَّيَّارِ يَقُولُ كُنَّا عِنْدَ مُعَاوِيَةَ أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ وَ عُمَرُ ابْنُ أُمِّ سَلَمَةَ وَ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ فَجَرَى بَيْنِي وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ كَلَامٌ فَقُلْتُ لِمُعَاوِيَةَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) يَقُولُ أَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ عَلِيٌّ فَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ ثُمَّ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ مِنْ بَعْدِهِ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ فَابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا عَلِيُّ  ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا حُسَيْنُ ثُمَّ يُكَمِّلُهُ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ وَ اسْتَشْهَدْتُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ عُمَرَ ابْنَ أُمِّ سَلَمَةَ وَ أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ فَشَهِدُوا لِي عِنْدَ مُعَاوِيَةَ قَالَ سُلَيْمٌ وَ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْ سَلْمَانَ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ ذَكَرُوا أَنَّهُمْ سَمِعُوا ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم).»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص529، بَابُ مَا جَاءَ فِي الِاثْنَيْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَيْهِمْ، ح4

«وَ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ النَّحْوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَكْرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَطَاءٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) لِعَلِيٍّ (علیه السلام) أَنَا أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ ثُمَّ أَنْتَ يَا عَلِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَكَ الْحَسَنُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ بَعْدَهُ جَعْفَرٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ مُوسَى أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ عَلِيٌّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ بَعْدَهُ الْحَسَنُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ هُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ.»

كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر؛ خزاز رازى، على بن محمد، محقق/ مصحح: حسينى كوهكمرى، عبد اللطيف‏، ناشر: بيدار، ص 177، باب ما روي عن الحسين بن علي (علیه السلام) عن رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) في النصوص على الأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم أجمعين‏.

تا حضرت مهدی و بعد در رابطه با حضرت مهدی دارد:

«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قَابُوسَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لِي أَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَمْ تَكُونُ الْحَيْرَةُ وَ الْغَيْبَةُ قَالَ سِتَّةَ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةَ أَشْهُرٍ أَوْ سِتَّ سِنِينَ فَقُلْتُ وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ فَقَالَ نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ- وَ أَنَّى لَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ خِيَارِ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَةِ فَقُلْتُ ثُمَّ مَا يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ ثُمَّ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ فَإِنَّ لَهُ بَدَاءَاتٍ وَ إِرَادَاتٍ وَ غَايَاتٍ وَ نِهَايَاتٍ.»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص338، بَابٌ فِي الْغَيْبَة، ح7

«يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 628

این بحث امامت سیاسی است ائمه (علیهم السلام) میدان نداشتند ولی حق را که مطرح کردند. بحث سر این است که این ها فرصت برای تشکیل حکومت نداشتند ولی گفتند تنها کسی که شایسته برای حکومت است ما هستیم.

 از ذهبی برای شما بیاورم به قول آقای سخاوی می گوید در استاد ما رگه هایی از نصب بوده عبارت شان را بیاورم می گوید:

«امام سجاد أحق بالخلافة، امام باقر أحق بالخلافة، امام کاظم أحق بالخلافة، امام رضا أحق بالخلافة»

آن سنّی می گوید: «أحق بالخلافة» ولی منِ استاد حوزه می گویم نه آقا حکومت این ها حکومت معنوی بر مردم است ! امامت این ها، امامت معنوی بوده است! این واقعاً خیلی درد است.

پرسش:

می گوید علمای شیعه این حرف ها را می زند؟

پاسخ:

بله، همین آقا می گوید ائمه، امامت معنوی داشتند امامت سیاسی نداشتند لازم باشد صوتش را برای تان پخش می کنم و مطلبش را هم پخش می کنم.

 در حوزه علمیه قم می گوید امامت این ها فقط امامت معنوی بود به مردم مسائل اخلاقی می گویند غیبت نکنید دروغ نگویید دزدی نکنید وظیفه شان این بود وظیفه تشکیل حکومت نداشتند یعنی همچنین حقی نداشتند.

پرسش:

سقیفه پس درست بود!

پاسخ:

همان سقیفه اش را این آقایی که دفاعی از سقیفه کرده دفاعی که از عمر و ابابکر کرده گمان نمی کنم آخوندهای اهل سنت این طور دفاع کنند عباراتش را برای تان می آورم از سقیفه دفاع کرده از معاویه دفاع کرده می گوید:

«وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قَاطِبَة»

كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص176

اصلاً عقلاً درست نیست اصلاً نباید همچنین حرفی بزنیم آن ها که می گویند در مکه نفاق بوده نفاق نبوده این ها می خواستند که ابوبکر و عمر را زیر سوال ببرند گفتند در مکه نفاق بود با این که در قرآن آمده

(إِذْ يقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ)

و هنگامی را که منافقان، و آن ها که در دلهای شان بيماری است

سوره انفال (8): آیه 49

(وَإِذْ يقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا)

و (نيز) به خاطر آوريد زماني را که منافقان و بيماردلان مي‌گفتند: «خدا و پيامبرش جز وعده‌هاي دروغين به ما نداده‌اند!»

سوره احزاب (33): آیه 12

  (لَئِنْ لَمْ ينْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِينَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا)

اگر منافقان و بيماردلان و آنها که اخبار دروغ و شايعات بي‌اساس در مدينه پخش مي کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضد آنان مي‌شورانيم، سپس جز مدت کوتاهي نمي‌توانند در کنار تو در اين شهر بمانند!

سوره احزاب (33): آیه 60

آن جا مشخص است که منافقین در مکه هم بودند.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها