2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
تخصیص روایت (كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت)
کد مطلب: ١٢٧٠٣ تاریخ انتشار: ٢٢ دي ١٤٠١ - ١٨:١٠ تعداد بازدید: 226
دروس خارج » فقه الحکومه
تخصیص روایت (كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت)

(جلسه چهارم 16 07 1401)

 بسم الله الرحمن الرحیم

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) - سال نوزدهم

(جلسه چهارم  16 07 1401)

موضوع:  تخصیص روایت (كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت)

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

سوال

می گویند یزید بن معاویه دستور قتل امام حسین علیه السلام را نداده بود بلکه ابن زیاد از طرف خود چنین رفتاری کرده است.

پاسخ

ابن اعثم کوفی در جلد پنجم نامه ای را نقل می کند ومی گوید: از یزید بن معاویه الی ولید بن عتبه اما بعد في خصوص حسین .... اخذا... فمن أبی علیک منهم فاضرب عنقه وابعث الیّ برأسه.

الفتوح لابن اعثم کوفی ج5ص10

در کتاب مقتل خوارزمی همین تعبیر را دارد:

فاضرب عنه وابعث الي برأسه.

مقتل الحسین علیه السلام ج1ص262 چاپ دوم

 

طبری در جلد 5 صفحه 338 می گوید:

«أما بعد فخذ حسينا وعبدالله بن عمر وعبدالله بن الزبير بالبيعة أخذا شديدا ليست فيه رخصة حتى يبايعوا والسلام»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص269

ابوالفرج ابن جوزی بزرگ متوفای 597 و دینوری در کتاب اخبار الطوال نیز همین مطلب را بیان می کنند. بعضی ازافراد می‌ گویند دلیل قاطعی براینکه یزید قاتل امام حسین علیه السلام باشد در دسترس نیست.

این حرف کذب هست چون کتب تاریخی و... برخلاف این سخن می باشد بعنوان مثال در کتاب اخبار الطوال می گوید:

«أما قتلي الحسين»

این که حسین را من کشتم

 «فإنه خرج على إمام وأمه مجتمعة»

عبیدالله نیز می گوید.

 «وكتب إلى الإمام يأمرني بقتله، فإن كان ذلك خطأ كان لازما ليزيد»

 يزید دستور داد تا من امام حسین را بکشم!

الأخبار الطوال؛ اسم المؤلف: أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري الوفاة: 282هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية  - بيروت/لبنان - 1421هـ-2001م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ج1، ص419

ابن اثير  جزری در کتاب الکامل خودش جلد 3 صفحه 473 می گوید:

«أما قتلي الحسين فإنه أشار علي يزيد بقتله أو قتلي»

به من گفت یا حسین را بکش یا خودت را می کشم!

«فاخترت قتله»

من هم قتل امام حسین را انتخاب کردم.

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج3، ص474

ابن عساكر نیز چنین تعابیر را بیان می کند. در کتاب حلیة الطالب نیز این بیانات هست. ذهبی نیز در کتاب سیر اعلام النبلاء جزء ثالث با تحقیق شعیب الارنؤوط، می گوید:

«إن حسينا صائر إلى الكوفة وقد ابتلي به زمانك من بين الأزمان وبلدك من بين البلدان وأنت من بين العمال وعندها تعتق أو تعود عبدا فقتله ابن زياد وبعث برأسه إليه»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج3، ص305

ابن زیاد قبل از یزید با معاویه مخالفت کرده بود و او تصمیم گرفت که عبیدالله بن زیاد را تنبیه بکند.

بعد ازآنکه یزید به خلافت رسید تصمیم داشت همان روش پدرش را به کار بگیرد اما به ایشان مشورت دادند و گفتند عبیدالله درست است که اشتباه و خطا کرده ولی پشیمان است و می خواهد اشتباهات خود را جبران بکند.

به ایشان گفتند عبیدالله را به کوفه بفرست تا گذشته سیاه خودش را جبران کرده و لیاقت خود را به شما ثابت بکند لذا عبیدالله را به کوفه فرستاد و او نیز با قتل امام حسین (سلام الله علیه) می خواست خوش خدمتی به یزید کرده و گذشته خودش را پاک کند.

این که می گوید: «وعندها تعتق أو تعود عبدا» یا آزاد می شوی و یا عبد می شوی یک موردش را انتخاب کن «فقتله ابن زياد وبعث برأسه إليه».

سیوطی نیز در تاریخ الخلفاء می گوید.

«فكتب يزيد إلى واليه بالعراق عبيد الله بن زياد بقتله فوجه إليه جيشا أربعة آلاف عليهم عمر بن سعد بن أبي وقاص فخذله أهل الكوفة كما هو شأنهم مع أبيه من قبله فلما رهقه السلاح عرض عليهم الاستسلام والرجوع والمضي إلى يزيد فيضع يده في يده فأبوا إلا قتله فقتل وجيء برأسه في طست حتى وضع بين يدي ابن زياد لعن الله قاتله وابن زياد معه ويزيد ايضا وكان قتله بكربلاء»

تاريخ الخلفاء؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911، دار النشر: مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ج1، ص207

تاریخ یعقوبی تعببیر قتال می آورد و می گوید:

«وأمره بقتال الحسین (سلام الله علیه)

رحیبانی از ابن جوزی نقل می کند:

«قَالَ ابْنُ الْجَوْزِيِّ فِي كِتَابِهِ ' السِّرِّ الْمَصُونِ ' مِنْ الِاعْتِقَادَاتِ الْعَامَّةِ الَّتِي غَلَبَتْ عَلَى جَمَاعَةٍ مُنْتَسِبِينَ إلَى السُّنَّةِ»

اعتقادات عمومی که غالب است بر جماعت اهل سنت این که می گویند:

«إنَّ يَزِيدَ كَانَ عَلَى الصَّوَابِ وَإِنَّ الْحُسَيْنَ أَخْطَأَ فِي الْخُرُوجِ عَلَيْهِ , وَلَوْ نَظَرُوا فِي السِّيَرِ لَعَلِمُوا...»

بعد می گوید:

«وَقَتْلِ الْحُسَيْنِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَضَرْبِهِ عَلَى ثَنِيَّتِهِ بِالْقَضِيبِ وَإِنْشَادِهِ حِينَئِذٍ: نَفْلِقُ هَامًا مِنْ رِجَالٍ أَعِزَّةً عَلَيْنَا وَهُمْ كَانُوا أَعَقَّ وَأَظْلَمَا وَحَمْلِهِ الرَّأْسَ عَلَى خَشَبَةٍ , وَإِنَّمَا يَمِيلُ جَاهِلٌ بِالسِّيرَةِ عَامِّيُّ الْمَذْهَبِ يَظُنُّ أَنَّهُ يُغِيظُ بِذَلِكَ الرَّافِضَةَ»

مطالب أولي النهى في شرح غاية المنتهى؛ اسم المؤلف: مصطفى السيوطي الرحيباني الوفاة: 1243هـ، دار النشر: المكتب الإسلامي - دمشق - 1961م، ج5، ص658

دوباره ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء جلد 3 صفحه 35 در شرح حال یزیدبن معاویه علیهما اللعنة می گوید:

«وكان ناصبيا فظا غليظا جلفا يتناول المسكر ويفعل المنكر افتتح دولته بمقتل الشهيد الحسين واختتمها بواقعة الحرة فمقته الناس ولم يبارك في عمره وخرج عليه غير واحد بعد الحسين كأهل المدينة...»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 4، ص 37

در کتاب الصواعق المحرقه نیز قضیه ی دستور قتل امام حسین علیه السلام توسط یزید امده است. این از قطعیات تاریخ است برفرض اگر مدرکی هم نباشد به قدری این قضایا سینه به سینه گشته است که جز قطعیات شده است.

ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه می گوید:

«من أين يعلم الإنسان أن يزيد أو غيره من الظلمة لم يتب من هذه»

از کجا معلوم یزید از این کارهایش توبه نکرده است.

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص571

«یزید مجتهد خلیفة من الخلفاء؛ یزید ولی الامر مغفور له»

«وأما قتل الحسين فلم يأمر به ولم يرض به بل ظهر منه التألم لقتله وذم من قتله ولم يحمل الرأس إليه وإنما حمل إلى بن زياد»

كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج4، ص486

افراد انگشت شماری مانند نووی و ابن تیمیه ناصبی و ابن کثیر شاگرد او جنایت های یزید را توجیه می کنند چون اورا یکی از خلفای اثنا عشر که در حدیث رسول اکرم هست می شمارند.

خلفای اثنا عشر چهار تا خلفای راشدین و امام حسن (سلام الله علیه) را می آورند بعد معاویه و بعد یزید ابن معاویه را می آورند.

اگر در حقانیت شیعه و بطلان مذهب غیر شیعه فقط همین حدیث خلفای اثنا عشر بود برای ما کافی می بود.

این روایت خلفا اثنا عشر هم عقیده زیدیه را باطل می کند، هم عقیده اسماعیلیه را باطل می کند، هم عقیده فطحیه را باطل می کند و هم عقیده واقفیه را باطل می کند یعنی تمام فرق اسلامی بطلانش با حدیث خلفای اثناعشر که تقریبا در حد متواتر است ثابت می شود.

بخاری و مسلم تقریبا شانزده، هفده جا این حدیث را آورده اند. اضافه بر این که مسلم با عبارت های مختلف آورده است، احمد ابن حنبل نیز همین حدیث را آورده است.

من معتقد هستم بهترین دلیل بر حقانیت مذهب شیعه امامیه بعد از حدیث ثقلین، حدیث خلفاء اثنا عشر است.

اهل سنت دیگر هیچ راه گریزی ندارند. ابن عربی، ابن بطال، ابن حجر و بدرالدین عینی و دیگران این قدر توجیه کرده اند که نهایتا گفته اند ما نفهمیدیم مراد پیامبر چه بود.

مگر پیامبر (نستجیر بالله) معمّا گفته است؟ شما یک چیزی را در ذهن تان به عنوان عقیده اسلامی درست کرده اید و مجبور هستید تمام عقاید اسلامی را با آن ذهن تان تطبیق بدهید که در صورت عدم تطبیق، رد می کنید.

صاحب المنار بحث وضو را مطرح می کند ومی گوید: قرآن می گوید پا را مسح کنید، سنت می گوید مسح کنید، سیره صحابه هم می گوید مسح کنید ولی علمای ما غسل را ترجیح داده اند لذا می گویند ما چاره ای نداریم جز اینکه از کتاب وسنت وسیره دست برداریم و از علمای خودمان تبعیت کنیم.

مذهبی که وضویش این باشد با کوچک ترین باد خزانی فرو می ریزد. اهل سنت یعنی کسی که به سنت پیامبر می خواهد عمل کند درحالی که ابن عباس می گوید:

«نزل القرآن علی غسلتین و مسحتین»

عبدالله بن عمر و حضرت امیرالمومنین علیه السلام گفته اند: وضوی پیامبر مسحتین و غسلتین بود.

صحیح بخاری در دو جای جلد اول حدیث 60 و حدیث 163 می گوید ما صحابه:

«وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256.تحقیق محمد زهیر بن ناصرالناصر .نشر دار طوق النجاة ج1ص44و22

ما صحابه این کار را می کردیم «نَمْسَحُ على أَرْجُلِنَا».

در توجیه آن می گویند: این که ما پاهایمان را می شوییم حتما مسح هم کردیم. ولی اگر مسح کنیم دیگر غسل صورت نگرفته است.

لغت می گوید:

«المسح إمرار اليد على الشيء»

المفردات في غريب القرآن؛ اسم المؤلف: أبو القاسم الحسين بن محمد  الوفاة: 502هـ، دار النشر: دار المعرفة - لبنان، تحقيق: محمد سيد كيلاني، ج1، ص467

نمی گوید مسح یعنی غسل (شستن)

در لغت بین دو واژه مسح و غسل، زمین تا آسمان تفاوت وجود دارد.

این ها یک مسائلی است که آن روز عرض کردم حضرت قسم یاد می کند می گوید حقانیت امر ما مثل آفتاب روشن است. کسی بخواهد حقانیت ما را انکار کند مثل این است که در روز روشن، وجود آفتاب را انکار بکند.

ما این را به این خاطر نمی گوییم که شیعه هستیم، شما ببینید علمای ما در طول تاریخ از زمان شیخ مفید تا عصر حاضر همه علماء اهل سنت را به مناظره دعوت کرده اند ولی حاضر به مناظره نشده اند.

شما یک مورد پیدا کنید که یک عالم سنی یا عالم وهابی از علمای شیعه برای مناظره دعوت کنند. یک نفر را پیدا کنید.

بین خودشان مناظره زیاد دارند احناف با شافعی‌ ها و شافعی ها با مالکی ها و مالکی ها با حنبلی ها این ها مناظرات زیادی باهم دارند اما این که علمای شیعه را برای مناظره دعوت بکنند، حاضر نشدند.

چند وقت پیش یکی از ائمه جمعه اهل سنت از یکی از استان ها به دفتر ما آمده بود. گفتم اقا چرا شما حاضر نیستید مناظره کنیم؟ بیاییم باهم بنشینیم صحبت کنیم اختلاف را دوستانه و علمی حل کنیم_ عین عبارتش این بود_ گفت حاج آقا علمای ما توانایی بحث با علمای شما را ندارند.

بعضی ها واقعا مردانگی دارند صراحتا اعلان می کنند؛ ولی بعضی ها همین مردانگی را هم متأسفانه ندارند.

پرسش:

متن المنار را که فرمودید آدرسش را بفرمایید

پاسخ:

متن المنار جلد 6 صفحه 188

در هر صورت...

من بارها گفتم اگر تمام عمرمان را در یک سجده شکر بگذرانیم به خاطر نعمت ولایت باز کم سجده کردیم!

آغاز بحث...

در جلسه گذشته یکی از بحث هایی که داشتیم خلاصه اش را اشاره کنم بعد وارد یک بحث جدیدی بشویم.

در مورد مشروعیت قیام قبل از ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) روایات متعددی با سندهای مختلفی وجود دارد.

اگرچه بعضی از سندها شاید از نظر اعتبار کامل نباشد ولی وقتی پنج یا شش تا سند کنار هم قرار می گیرند طبق تعبیر آقای خویی که می فرمودند: اگر یک روایت، مستفیض بود دیگر نیازی به بررسی سند نداریم.

شما در همین کتاب تنقیح شان جستجو بفرمایید با این واژه «یغنینا» یا «تغنینا عن البحث في السند» عبارت های مختلفی می آید. یک دفعه می گوید «الحدیث مستفیض» یا «الروایت مستفیضةٌ» یا «الأحادیث مستفیضة» یا «الروایات مستفیضة» ولی این «یغنینا» یا «تغنینا عن البحث في السند» دارد.

«مما بلغ فوق الاستفاضة، فنحن فی غنى عن البحث فی سندها»

كتاب : دراسات فی علم الأصول؛ نويسنده: تقرير بحث السيد الخوئی لسيد الشاهرودی (وفات: 1413)، تحقيق: تقرير بحث السيد الخوئی لسيد علی الشاهرودي، ناشر: مركز الغدير للدراسات الإسلامية، 1419- 1998م، ج3، ص280

 مستفیض را هم آقایان تعریف کردند مرحوم شهید (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب الرعاية في علم الدراية و پدر مرحوم شیخ بهائی و بزرگان دیگر گفتند روایت مستفیض، روایتی است که عددش از 3 بالاتر باشد. حتی بعضی ها 2 روایت را هم مستفیض می دانند.

 این از ابا الحسن اول امام هفتم (سلام الله علیه) که:

«عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (علیه السلام) قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُم يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج57، ص216

این ها نمی ترسند و بر خدا توکل می کنند. این نشان می دهد که قبل از ظهور حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف، قومی قیام می کنند و قیام شان هم «يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ» این طوری نیست که:

«كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص295.

صاحب قیام طاغوت باشد.

در کتاب بحارالانوار، جلد 57، صفحه 216 و جلد 57 همان صفحه آمده است:

«وَ رَوَى بَعْضُ أَصْحَابِنَا قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جَالِساً إِذْ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا) فَقُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاكَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ.»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج57، ص216 ( آدرس آیه: سوره اسراء (17): آیه 5)

می گوید 3 مرتبه فرمود «هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ، هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ، هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُمَّ» باز روایتی از غیبت نعمانی از امام باقر (سلام الله علیه)، صفحه 281 و 282 می گوید:

«كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا »

این ها قیام می کنند و حکومت تشکیل می دهند و این حکومت را

«وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ»

الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص273

این نشان می دهد قیام قبل از حضرت مهدی علیه السلام قیام مشروع است. باز در بحار، جلد 51، صفحه 83

«يَأْتِيَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ»

پرچم های سیاهی دارند.

«فَيَسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَيُقَاتِلُونَ وَ يُنْصَرُونَ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَ»

تا این ها حکومت را می گیرند:

«حَتَّى يَدْفَعُوهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً كَمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ»

که اگر درک کردید

«فَلْيَأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج51، ص83

ما در اینجا روایات متعددی حدود هشت تا روایت از اهل سنت آوردیم که قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام قومی از مشرق قیام می کنند بعضی از آن روایات دارد قومی قیام می کنند و خودتان را به او برسانید «وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ» ولو این که شما بر روی برف راه بروید.

 در بعضی جاها با پای برهنه آمده است و بعضی جاها دارد: به صورت سینه خیز راه بروید و خودتان را برسانید به این قومی که قیام می کنند و می خواهند حکومت جهانی تشکیل بدهند و این عبارت را دارد:

«فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ»

در میان این قوم، خلیفه خدا حضرت مهدی است.

كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)؛ نویسنده: اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: بنى هاشمى - تبريز، ج‏2، ص427

حالا «خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ» من عرض کردم یک توجیهی کردند این روایت به ظاهر قیام های قبل از حضرت مهدی علیه السلام را نشان می دهد این که: «فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ»؛ می گوید شاید کسی باشد که از طرف حضرت مهدی مأذون است از این باب «فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ اللَّهِ الْمَهْدِيَّ»  می گوید.

وگرنه قضیه حضرت مهدی علیه السلام اینکه از مشرق قیام کند،نداریم بلکه در تمام روایات اهل سنت و شیعه اتفاق نظر است که حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) از کنار بیت الله الحرام قیام می کند وآغاز قیامشان از کنار کعبه است.

 حتی اعتراف کرده اند که حضور نظامی آمریکا در خاور میانه به خاطر وحشت از قیام حضرت مهدی علیه السلام است

یادم می آید یک زمانی در یکی از مجله ها نوشته بود این ها وقتی وارد عراق شدند یک آقا سیدی که خیلی نورانی و رشید بود را گرفتند و گفتند تو همان مهدی هستی که قیام خواهی کرد.

 این بنده خدا را مدتی به زندان انداختند و بعد دیدند مهدی نیست او گفت حضرت مهدی علیه السلام در روایات هست نام پدر آن حضرت حسن  علیه السلام  و نام مادرش نرجس هست درس نخوانده سال 255 به دنیا آمده است اما من این شناسنامه ام هست پدر و مادرم این هست فلان مدرسه، فلان دانشگاه درس خواندم.

بعد نوشتند که از این تعهد گرفتند که اگر یک روزی از جایگاه حضرت مهدی علیه السلام با خبر شدی به افسران عراقی اطلاع بده. این هم گفت چشم تعهد می دهم هر جا مخفیگاه حضرت مهدی علیه السلام را یافتم می آیم به افسران عراقی اطلاع می دهم!

در ذهنم هست سال 61 یا 62 به تویسرکان رفته بودیم از طرف سپاه فیلم سانسور نشده اش را آورده بودند آن جا این فیلم تقریباً‌ 2 ساعته را دیدیم. ندیدم در فضای مجازی هم منتشر بکنند

این های که پیش گویی هایی می کنند مانند شاه نعمت الله ولی هم آن طور پیشگویی می کند حتی نوسترادآموس فروپاشی شوروی را پیشگویی می کند این که در ایران حکومت 2500 ساله از بین می رود حکومت جدیدی می آید همه این ها را پیشگویی می کند.

شاید علت این که سانسور کردند برای این که وقتی می بینند بعضی وقت ها شیطان در آن ها تصرف می کند بعضی از ظلمت هایی در داخل آن مطالب نورانی القاء می کند در آخر فیلم هست دولت های آمریکا و ... (متفقین به قول امروزی ها) جمع می شوند و علیه حکومت حضرت مهدی قیام می کنند و حکومتش را شکست می دهند و او را به قتل می رسانند برای دلخوشی آمریکایی ها این را در آخرش اضافه کردند.

عرض کردم این ها از 10 موردی که پیشگویی می کنند دو مورد، سه مورد یا چهار موردش شیطان تصرف می کند یک مطالب نادرستی را مخلوط می کند به رؤیت آینده اش ولذا به هیچ صورتی نمی شود به این ها اعتماد کرد.

در هر صورت...

عرض کردیم عبارت «الْمَهْدِيَّ خَلِيفَةَ اللَّهِ» در روایت های متعددی هست ابن ماجه، بزّار، حاکم، ابن کثیر، بن باز و ... همه این ها این تعبیر را آوردند که رایات و پرچم های سیاهی از قِبل مشرق می آید

«ثُمَّ تَطْلُعُ الرَّايَاتُ السُّودُ من قِبَلِ الْمَشْرِقِ فَيَقْتُلُونَكُمْ قَتْلًا لم يُقْتَلْهُ قَوْمٌ»

بعد می گوید:

«ثُمَّ ذَكَرَ شيئا لَا أَحْفَظُهُ فقال فإذا رَأَيْتُمُوهُ فَبَايِعُوهُ وَلَوْ حَبْوًا على الثَّلْجِ»

«حبو» را بعضی ها معنا کردند سینه خیز رفتن بر روی برف بعد می گوید:

«فإنه خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ»

سنن ابن ماجه؛ اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج2، ص1367

«هذا اسناد صحیح رجال ثقات رواه حاکم وهو صحیح علی شرط الشیخین»

ذهبی هم در پاورقی می گوید صحیح است.

پرسش:

استاد ما نمی توانیم به این روایت استدلال کنیم چون دست بر داشتن از ظاهر می شود.

پاسخ:

نه «تَطْلُعُ الرَّايَاتُ السُّودُ من قِبَلِ الْمَشْرِقِ» رایات سود از قِبل مشرق می آید درحالی که ما یقین داریم حضرت مهدی علیه السلام از داخل بیت الله الحرام قیام می کند.

آن رایات سودی که در شیعه داریم «فإنه خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ» یا تعبیرش این است که در میان اینها نمایندگان حضرت مهدی علیه السلام هست یا نه!

در هر صورت این ها نشان می دهد که قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام، قیام هایی هست «فإنه خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ» شما می دانید این ها با تمام توان تلاش می کردند روایت را طوری صحنه سازی کنند که با اعتقادات شان مخالفت نداشته باشد.

 ولی ما این روایات را با روایاتی که شیعه نقل کرده «الرَّايَاتُ السُّودُ من قِبَلِ الْمَشْرِقِ» این ها را درکنار هم بگذاریم همه شان نشان می دهد که این قیام ها قبل از حضرت مهدی (ارواحنا فداه) است.

 رایات سود از قِبل مشرق می آید یعنی قیام هایی که از طرف مشرق می آید «فإنه خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ» یا « فِیه خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ» شاید این قیام هایی که با پرچم سیاه از ناحیه مشرق می آیند متصل می شوند و حکومت را تحویل به حضرت مهدی علیه السلام می دهند و می گوید شما به این ها بپیوندید.

شما ببینید «حَتَّى يَدْفَعُوهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي» یا «حَتَّى وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ» وقتی یدفعون الی صاحبکم یعنی فیه المهدی خلیفة الله این هم «وَلَوْ حَبْوًا على الثَّلْجِ»

این تعابیری که در این روایات هست مشخص است که قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام از ناحیه مشرق یک عده می آیند این که مراد چه کسی است؟ سید حسنی، سید خراسانی هست یا دیگران ما نمی دانیم.

 یا از آن طرف از یمن، یمانی می آید تصریح هم دارد از شهر صنعاء می آید نه از بصره که احمد الحسن کذاب و دجّال دارد مطرح می کند. روایات صریح در رابطه با یمانی داریم از شهر صنعاء قیام می کند.

این بهترین دلیل است که ادعای این ها باطل هست در مجموع، این روایات را ما کنار هم می گذاریم قضیه یمانی، قضیه یمانی قضیه سید حسنی، قضیه رایات السود من قبل المشرق و امثال این روایات با مجموع این ها ما می خواهیم روایت:

«كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت‏»

را تخصیص بزنیم و بگوییم این روایت بإطلاقه روایت قابل استناد نیست. یعنی ما به اطلاق این روایت یا به عموم روایت نمی توانیم تمسک کنیم هم خود روایات کُل رایتٍ دارد «صَاحِبُهَا رَايَةَ ضَلَالَةٍ» یا «یدعوا الی الضلالة» و امثال این عبارات که قید می زند. «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ صاحب الذي یدعوا الی الضلالة صاحبها طاغوت‏» نه هر کدام یک از این ها.

  قضیه زید، و قضیه شهدای فخ و این ها همه این ها قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام بود و حتی قیام سید الشهداء می توانیم بگوییم اگر بنا براین باشد قبل از قیام المهدی، حضرت قیام فرمودند این را هم می توانیم بگوییم دلیل بر این است این روایت بإطلاقه و عمومه قابل استناد نیست.

پرسش:

قضیه 3 روایت این ها ترجیح دارند؟

پاسخ:

ترجیح نمی خواهیم بگوییم آن روایت، ناظر به یک عده از افرادی است یدعوا الی نفسه، صاحبها یدعوا الی الضلالة. کل رایة ترفع و یدعوا و تدعوا الی الضلالة یا تدعوا الی امره در قضیه حضرت زید، امام رضا علیه السلام فرمود ما دو تا زید داریم یک زید پسر امام سجاد، یک زید پسر امام کاظم (سلام الله علیه)، امام رضا (سلام الله علیه) می فرماید قیام زید، قیام مشروع بود

«لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ»

ولی برادرم زید:

«يَدْعُو إِلَى الضلالة یدعوا الی نفسه»

زید بن علی صادق بود برادرم کاذب بود این خیلی واضح و روشن هست هر قیامی که دعوت به نفس بکند صاحبُها طاغوت دعوت به اهل بیت بکند صاحبُها یاقوت است. این خیلی واضح و روشن واین ملاک است. روایت امام رضا علیه السلام نیز سنداً‌ صحیح است.

  این روایاتی هم که نقل می کنیم ضعیف هم باشد مؤید همدیگر هستند. اگر هیچ روایتی نبود جز قضیه زید بن علی و زید بن امام کاظم علیه السلام ، برای ما کافی بود از اطلاق (کل رایتٍ) دست بر داریم

یک بحثی وجود دارد کم بحث شده مهم تر از همه امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب ولایت فقیه شان هم در کتاب البیع شان در رابطه با تشکیل حکومت اسلامی قبل از قیام حضرت مهدی علیه السلام یا در زمان غیبت ایشان می گوید عمده دلیل ما دلیل عقلی است.

این ولایت در حکومت اسلامی در نجف سخنرانی یک ساعته آن جا داشتند این سخنرانی را یک مقداری پروبال دادند و چاپ کردند.

اما در کتاب الببع که آن را امام در ترکیه که در تبعید بودند، نوشتند خیلی مفصل مطرح می کند و می فرماید: ما دلیل قطعی مان بر ولایت فقیه و تشکیل حکومت در زمان غیبت و قبل از آمدن حضرت ولی عصر  علیه السلام ، دلیل عقلی است.

 مفصل دلیل عقلی را در هفت -هشت صفحه مطرح می کند بعد می گوید ما روایاتی هم داریم که این دلیل عقلی را تقویت می کند و این روایات هم روایات ارشادی است و مولوی نیست.

یکی دو تا روایاتی که داریم اولاً در نهج البلاغه، خطبه 40 (عزیزان دقت کنند مختصر می گویم مفصلش را برای جلسه بعد می گذارم) در رابطه با بحثی که خوارج با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) داشتند:

«لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل‏‏»

این ها می گویند:

«يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّه‏‏»

نمی گویند «لا حکم الا لله» بله حاکم واقعی خدا است ولی این ها حاکم را اراده نمی کنند این ها می گویند خلیفه و امیری غیر از خدا نیست مراد از «لا حکم الا لله» یعنی «لا خلیفةَ الا لله، لا امام الا لله»

«وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ»

این جمله حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) است مردم احتیاج به حاکم، سلطان دارند

«بَرٍّ أَوْ فَاجِر»

حالا این امیر برّ او فاجر آدم خوب باشد یا آدم فاجر باشد. یعنی جامعه ی بدون حکومت،       جامعه ی دچار تشتت، مشکل و گرفتار است انسان «مدنیٌ بالطبع» است و انسان مدنیٌ بالطبع نیاز به حکومت و حاکم دارد.

اگر حکومتی نباشد هر کسی هر چه دلش خواست انجام می دهد یک عده زور دارها و زر دارها می آیند حقوق تمام مظلومین را از بین می برند این تعبیر «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»

این را آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه شان خیلی رویش مانور می دهد این کتاب 3 جلد است یعنی مفصل ترین کتاب در ولایت فقیه را ایشان نوشته است.

هیچ کدام از فقهاء نه قبل از ایشان نه بعد از ایشان به این اندازه در رابطه با ولایت فقیه بحث نداشتند.

 مخصوصاً‌ روی قضیه:

 «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 82

تمام آن چه را که امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب البیع ، جلد 2، صفحه 618 تا 650 می آورد مطالعه کنید همین بیشتر نیست که ما در زمان غیبت از یک حکومتی ناگزیر هستیم که این حکومت بیاید یکی از وظائفش اجرای حدود است.

خدای عالم در قرآن حدودی را معین کرده و اجرای حدود هم اگر بنا باشد حاکم نباشد هر کسی دل بخواه خودش با کسی که دشمن هست، حد اجرا می کند.

اجرای حدود جز با تشکیل حکومت و امر حاکم امکان پذیر نیست و هم چنین قضیه جمع آوری فَیئ، مالیات، زکوات و وجوهات شرعی باید توسط حاکم صورت بگیرد که البته الان در میان شیعه ها با توجه به این که حکومتی در دست فقهاء نبوده مسئولیت اخذ وجوهات شرعی با آقایان مراجع بزرگوار بود.

تعبیر حضرت امیرالمومنین علیه السلام «وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ء» اگر یک فقیهی که حکومت دستش هست اگر ما بخواهیم خیلی منصفانه و درست انجام بدهیم این وجوهات باید در آن جا جمع بشود.

 بعد ولی فقیه بیاید این وجوهات با آنکه شارع مقدس معین کرده بین مستضعفین و فقراء توزیع بکند یک جا جمع بشود خیلی بهتر است.

«والسلام علیکم ورحمة الله»

 





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها