2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
علت عدم قیام امام صادق علیه السلام
کد مطلب: ١٢٦٠٧ تاریخ انتشار: ٢٥ ارديبهشت ١٤٠٢ - ١٩:١٩ تعداد بازدید: 421
دروس خارج » فقه الحکومه
علت عدم قیام امام صادق علیه السلام

جلسه هفتاد و هشتم 31 2 1401

 بسم الله الرحمن الرحیم

(جلسه هفتاد و هشتم 31 2 1401)

موضوع:  علت عدم قیام امام صادق علیه السلام

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

پرسش:

استاد کسی از اهل سنت داریم که عدالت صحابه را نپذیرفته باشند ؟ 

پاسخ:

بله اصلا بحث عدالت صحابه یک افسانه است خودشان در آن گیر کردند. در تعریف صحابه گیر کردند، در عدالت صحابه گیر کردند، یعنی یک شعری گفتند که در قافیه آن گیر کردند و مانده اند. یک کتابی به نام عدالت الصحابه است این کتاب را یکی از مستبصرین نوشته است.

کتاب های متعددی در این باره نوشته شده است از جمله: «نظریة عدالة الصحابه» نوشته احمد حسین یعقوب که یک مستبصر اردنی است. «الصحابه بین العدالة والعصمة» نوشته آیت الله شیخ محمد سند، «الصحابة» نوشته آیت الله سید علی میلانی

یکی از اشکالاتی که وهابی ها اخیرا به شیعه دارند می گویند شیعه خودشان دسته دسته شدند، یک دسته اسماعیلی یک دسته زیدی و یک دسته دروزی و یک دسته نصیری و یک دسته امامی و....

آقای صالح الوردانی تمام فرق اهل سنت 26 یا 27 تا فرقه حاضر را در کتابی با عنوان « فرق اهل السنه: جماعات الماضی و جماعات الحاضر » جمع آوری کرده است. کتاب خوبی است من توصیه می کنم دوستان حتما این کتاب را مطالعه کنند.

 

پرسش:

استاد شما آن جوابی که به آقای قفاری دادید کتاب مستقل است؟

پاسخ:

ما دو تا کتاب داریم یکی جواب قفاری است که سه جلد است اسم کتاب نقد اصول مذهب الشیعة اثنی عشری است. و یکی هم مناظراتی که با پرفسور غامدی داشتیم ایشان استاد دانشگاه ام القرای مکه بود و این هم سه جلد است.

شاید بیست و پنج تا سی درصد مطالبش مشترک است چون اشکالات مشترک است ولی هفتاد تا هفتاد و پنج درصد باهمدیگر تفاوت دارند.

البته ما کتاب نقد قفاری را در 450 صفحه تلخیص کردیم و این کتاب، کتاب درسی حوزه هم شده است. تصویب کردند کتاب درسی حوزه باشد اسم کتاب "منهج الاجابة عن الشبهات" است.

پرسش:

استاد کتاب نقد قفاری جلد اولش ترجمه شده؟

پاسخ:

بله این کتاب را یکی از شاگردان ما ترجمه کرد،

البته به نظر بنده ترجمه خوبی نشد

کتاب را دادیم یکی از دوستانی که از دانشگاه سپاه است ترجمه کردند، ایشان خوب ترجمه کرده ولی متأسفانه الان چهار – پنج سال است خاک می خورد تا من کنترل کنم و چاپ بشود.

اگر خدا توفیق مان بدهد امسال تابستان فرصتی باشد این ها را یک نگاهی کنیم، ان شاء الله بتوانیم برای سال آینده چاپ بکنیم. ترجمه کتاب کلا تمام شده، ویرایش هم شده  است.

آغاز بحث...

بحث ما در رابطه با حدیث شریف:

«كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص295.

بود. ما این ها را دسته بندی کردیم، یک دسته مطلقات بود، یک دسته مقیدات بود، یک دسته مؤیدات قیام های قبل از ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) بود، از جمله آن ها قیام دو تا زید بود. یک: زید پسر امام سجاد (سلام الله علیه) و  دوم: زید پسر امام کاظم (سلام الله علیه) بود.

روایتی از آقا امام هشتم (سلام الله علیه) نقل کردیم حضرت بین قیام زید ابن علی و زید ابن موسی ابن جعفر فرق گذاشته است. فرمود زید ابن علی قیامش برای خدا بود، دعوت به آل محمد بود، ولی قیام زید ابن موسی ابن جعفر دعوت به نفس بود.

زید ابن جعفر خودش را حجت قرار می داد و خودش را به عنوان امام می خواست جایگزین کند و این خودش هم یک قرینه است که اگر یک قیامی قبل از ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بیاید اگر این قیام برای اقامه حق و دعوت به آل محمد باشد مورد تأیید است.

 اگر این قیام برای دعوت به نفس باشد مثل دجال بصره احمد الحسن که این ها قیام به نفس و قیام به خویش است، محکوم به بطلان است. لذا ما به صورت کلی و مطلق نمی توانیم بگوییم «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت‏».

روایت دیگر در کتاب کافی شریف جلد 2 صفحه 242 است، عزیزان دقت کنند سدیر صیرفی (رضوان الله تعال علیه) است می گوید:

«دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا يَسَعُكَ الْقُعُودُ»

چرا نشستید و قیام نمی کنید؟

«فَقَالَ وَ لِمَ يَا سَدِيرُ»

چرا قیام بکنیم از کجا شما همچنین حرفی دارید می زنید؟

 «قُلْتُ لِكَثْرَةِ مَوَالِيكَ وَ شِيعَتِكَ وَ أَنْصَارِكَ»

بعد یک نکته ظریفی دارد می گوید:

 «وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) مَا لَكَ مِنَ الشِّيعَةِ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْمَوَالِي مَا طَمِعَ فِيهِ تَيْمٌ وَ لَا عَدِيٌّ»

قسم به خدا اگر برای امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به اندازه شما شیعه و انصار و موالی بود ابوبکر و عمر به هیچ وجه طمع نمی کردند.

 «فَقَالَ يَا سَدِيرُ وَ كَمْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا»

تصور می کنی یاران ما چند نفر هستند؟

 «قُلْتُ مِائَةَ أَلْفٍ»

صد هزار نفر!

 «قَالَ مِائَةَ أَلْفٍ»؟!

صد هزار نفر ما دوست داریم، یار داریم، شیعه داریم؟

 «قُلْتُ نَعَمْ وَ مِائَتَيْ أَلْفٍ»

بلکه دویست هزار نفر

 «قَالَ مِائَتَيْ أَلْفٍ» ؟!

دویست هزار نفر!

 «قُلْتُ نَعَمْ وَ نِصْفَ الدُّنْيَا»

بلکه نصف دنیا با شما است.

اگر شما قیام کنید نصف جمعیت دنیا با شما قیام می کنند.

«قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي»

حضرت دیگر حرف نزد.

 «ثُمَّ قَالَ يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ تَبْلُغَ مَعَنَا إِلَى يَنْبُعَ»

زحمت نیست که باهم به طرف ینبع برویم. ینبع منطقه ای اطراف مدینه بوده است.

 «قُلْتُ نَعَمْ»

گفت بله اشکالی ندارد.

 «فَأَمَرَ بِحِمَارٍ وَ بَغْلٍ أَنْ يُسْرَجَا»

حضرت دستور داد یک الاغ و قاطری را آماده کردند.

 «فَبَادَرْتُ فَرَكِبْتُ الْحِمَارَ»

سدیر می گوید من با سرعت رفتم سوار الاغ شدم.

 «فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ تَرَى أَنْ تُؤْثِرَنِي بِالْحِمَارِ قُلْتُ الْبَغْلُ أَزْيَنُ وَ أَنْبَلُ»

من گفتم سوار الاغ بشوم و حضرت سوار قاطر شود چون قاطر یک مقدار خوش رکاب تر و زیباتر و تر و تمیز تر است حضرت سوار بشود.

حضرت فرمود شما سوار قاطر بشوید.

«الْحِمَارُ أَرْفَقُ بِي»

الاغ برای من راحت تر است.

«فَنَزَلْتُ فَرَكِبَ الْحِمَارَ وَ رَكِبْتُ الْبَغْلَ»

تمام خصوصیات و ریزه کاری ها را آورده اند. جالب است حوصله داشته بگوید. مثل قضیه حضرت موسی خدا می گوید:

(وَمَا تِلْكَ بِيمِينِكَ يا مُوسَى)

و آن چيست در دست راست تو، اي موسي؟!

بگوید:

(هِي عَصَاي)

اين عصاي من است.

اما دارد می گوید:

 (هِي عَصَاي أَتَوَكَّأُ عَلَيهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِي فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى)

گفت: «اين عصاي من است؛ بر آن تکيه مي‌کنم، برگ درختان را با آن براي گوسفندانم فرو مي‌ريزم؛ و مرا با آن کارها و نيازهاي ديگري است.

سوره طه (20): آیه 17 و 18

شروع کرد با خدا حرف زدن و پرچانگی کردن (هِي عَصَاي أَتَوَكَّأُ عَلَيهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِي فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى)؛ چون اینگونه فرصت گفتگوی با خدا برای هرکسی پیدا نمی شود. حضرت موسی دید حالا که فرصت است استفاده کند.

به قول معروف عاشق به معشوق که می رسد، معشوق از عاشق یک سوال می کند، عاشق به جای یک جواب ده ها جواب می دهد.

من بعضی وقت ها این حالات را می بینم خیلی متأثر می شوم و بعضی وقت ها کامپیوتر را می بندم حسابی گریه می کنم که این ها چه توفیقی داشتند و چه سعادتی داشتند امام معصوم را دیدند و با او هم سخن شدند، همسفر شدند، رفیق شدند، دوست شدند.

ما در عالم ذر  چقدر بازی گوشی کرده بودیم که قسمت ما زمان غیبت شده و حسرت می خوریم به آن هایی که حضرت را دیدند، یا حسرت می خوریم به آن هایی که در خواب حضرت را دیدند.

خلاصه تمام ریزه کاری ها را می گوید، می گوید من سوار استر شدم حضرت سوار الاغ شد.

«فَحَانَتِ الصَّلَاةُ»

وقت نماز رسید

 «فَقَالَ يَا سَدِيرُ انْزِلْ بِنَا نُصَلِّ»

حضرت فرمود پیاده شو نماز بخوانیم

 «ثُمَّ قَالَ هَذِهِ أَرْضٌ سَبِخَةٌ لَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ فِيهَا»

حضرت فرمود این جایی که الان می خواهیم پیاده بشویم زمین شوره زار است و در زمین شوره زار نماز خواندن جایز نیست و کراهت دارد.

 «فَسِرْنَا حَتَّى صِرْنَا إِلَى أَرْضٍ حَمْرَاءَ وَ نَظَرَ إِلَى غُلَامٍ يَرْعَى جِدَاءً»

به راه رفتن مان ادامه دادیم تا به یک زمین خاک سرخ رسیدیم، یک بچه را دیدیدیم که دارد بزغاله می چراند!

جداء بچه بزغاله است، بزغاله شش ماهه و هفت ماهه را جداء می گویند.

«فَقَالَ وَ اللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي الْقُعُودُ»

حضرت فرمود ای سدیر به خدا قسم اگر به اندازه این بزغاله ها من یار واقعی داشتم هرگز ساکت نمی نشستم.

 «وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الصَّلَاةِ»  

پایین آمدیم نماز خواندیم از نماز خواندن که  فارغ شدیم.

«عَطَفْتُ عَلَى الْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ»

توجهم به سمت بزغاله ها رفت و شمردم دیدم تمام این ها هفده تا بیشتر نیست!

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الإسلامية ج‏2، ص242، بَابٌ فِي قِلَّةِ عَدَدِ الْمُؤْمِنِين‏‏‏، ح4

حضرت می فرماید اگر هفده تا یار، دوست و شیعه داشتیم هرگز ساکت نمی نشستیم. این که حضرت می فرماید اگر هفده تا یار می داشتم قیام می کردم یک مقدار برای انسان مستبعد است. با هفده نفر نمی شود نمی خواهم بگویم هفده تا یعنی دقیقا هفده تا نه هجده تا.

نظر حضرت این است که اگر ما نیروی معتنا به داشتیم و مطیع ما بودند و هرچه ما می گفتیم بی چون و چرا دستورات ما را اطاعت می کردند ان قلت و قلت نمی کردند، در برابر ما اجتهاد نمی کردند قیام می کردیم.

روایت دوم را مناقب ابن شهر آشوب دارد، مرحوم مجلسی هم در بحار دارد. مأمون رقی می گوید من خدمت امام صادق بودم سهل ابن حسن خراسانی که معتقد بود باید امام صادق قیام کند نزد حضرت بود.

زمان امام صادق توجه مردم به امام صادق واقعا معتنا به بوده است چهار هزار شاگرد پای درس حضرت بودند شما حساب کنید هر شاگردی صد تا دویست تا، پانصد تا دوست و رفیق داشته باشد و آوازه علمی امام صادق (سلام الله علیه) مخصوصا در اواخر دوران بنی امیه در حقیقت کل کشور اسلامی را فراگرفته بود.

همچنین اوایل حکومت عباسیان و محبوبیتی که امام صادق در میان توده مردم داشت هیچ کدام از ائمه (علیهم السلام) این محبوبیت را نداشتند. لذا بعضی از شیعیان تصورشان این بود که با توجه به این محبوبیت و تأثیر کلام و نفوذ کلامی که امام صادق دارد زمان قیام است.

سهل ابن حسن خراسانی آمد و نشست به امام صادق عرض کرد:

«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَكُمُ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتِ الْإِمَامَةِ مَا الَّذِي يَمْنَعُكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ حَقٌّ تَقْعُدُ عَنْهُ»

چرا شما نشستید؟

 «وَ أَنْتَ تَجِدُ مِنْ شِيعَتِكَ مِائَةَ أَلْفٍ يَضْرِبُونَ بَيْنَ يَدَيْكَ بِالسَّيْفِ»

صد هزار شمشیر به دست هستند که می توانند به دستور شما قیام کنند و شمشیر بزنند.

این هم همان تعبیر روایت قبل را دارد.

 «فَقَالَ لَهُ (علیه السلام) اجْلِسْ يَا خُرَاسَانِيُّ رَعَى اللَّهُ حَقَّكَ»

روایت، روایت مشهوری است.

 «فَقَالَ لَهُ (علیه السلام) اجْلِسْ يَا خُرَاسَانِيُّ رَعَى اللَّهُ حَقَّكَ ثُمَّ قَالَ يَا حَنَفِيَّةُ»

به کنیزش فرمود:

«اسْجُرِي التَّنُّورَ»

آتش تنور را روشن کن.

«فَسَجَرَتْهُ حَتَّى صَارَ كَالْجَمْرَةِ وَ ابْيَضَّ عُلْوُهُ»

تنور حسابی داغ شد

وقتی هیزم در تنور حسابی می سوزد آتش در تنور می چرخد و به صورت شکل سفید بالا می آید. آن ها که در روستا بوده اند و آتش در تنور را دیده اند می دانند چه است.

 «ثُمَّ قَالَ يَا خُرَاسَانِيٌّ قُمْ فَاجْلِسْ فِي التَّنُّورِ»

حضرت به خراسانی فرمود: برخیز و داخل تنور بشین !

 «فَقَالَ الْخُرَاسَانِيُّ يَا سَيِّدِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا تُعَذِّبْنِي بِالنَّارِ أَقِلْنِي أَقَالَكَ اللَّهُ»

خراسانی گفت: آقا ما یک اشتباه کردیم، ما را ببخشید ما را گرفتار آتش جهنم نکنید.

 «قَالَ قَدْ أَقَلْتُكَ»

اشکال ندارد دست از شما برداشتیم

 «فَبَيْنَمَا نَحْنُ كَذَلِكَ»

می گوید من بودم و این مرد خراسانی هم بود

«إِذْ أَقْبَلَ هَارُونٌ الْمَكِّيُّ وَ نَعْلُهُ فِي سَبَّابَتِهِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»

هارون مکی امد و وارد شد در حالی که کفش های خود را با دست گرفته بود سلام گفت.

قبل از این که نعلینش را کنار بگذارد

«فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ (علیه السلام) أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ يَدِكَ»

امام فرمود نعلینت را بینداز

 «وَ اجْلِسْ فِي التَّنُّورِ»

برو داخل تنور

«قَالَ فَأَلْقَى النَّعْلَ مِنْ سَبَّابَتِهِ ثُمَّ جَلَسَ فِي التَّنُّورِ»

رفت و در تنور نشست و حضرت در تنور را گذاشت

«وَ أَقْبَلَ الْإِمَامُ يُحَدِّثُ الْخُرَاسَانِيَّ حَدِيثَ خُرَاسَانَ حَتَّى كَأَنَّهُ شَاهِدٌ لَهَا»

حضرت شروع کرد با خراسانی صحبت کردن که در خراسان چه خبر؟ شیعیان ما چه کار می کنند وضع شما چطوری است، وضع مالی تان چطوری است و همین طوری حضرت به صحبت کردنش ادامه داد. بعد از این که شاید بیست دقیقه یا نیم ساعت صحبت کردند حضرت به خراسانی فرمود:

 « قُمْ يَا خُرَاسَانِيُّ وَ انْظُرْ مَا فِي التَّنُّورِ»

خراسانى برو ببین در تنور چه خبر است.

در بعضی از نقل ها دارد که مرد خراسانی گفت این بنده خدا سوخت و جزغاله شد.

 «قَالَ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَرَأَيْتُهُ مُتَرَبِّعاً»

خراسانی می گوید وقتی در تنور را برداشتیم دیدیم که آقای هارون مکی چهار زانو داخل تنور نشسته و آتش بر او تأثیر نداشته

 «فَخَرَجَ إِلَيْنَا وَ سَلَّمَ عَلَيْنَا»

از تنور بیرون آمد و سلام جدیدی هم به ما کرد.

 «فَقَالَ لَهُ الْإِمَامُ (علیه السلام) كَمْ تَجِدُ بِخُرَاسَانَ مِثْلَ هَذَا»

برادر خراسانی! مثل ایشان چند نفر شیعه در خراسان داریم که مطیع محض ما باشد؟

 «فَقُلْتُ وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً»

گفتم به خدا قسم یک نفر هم نیست.

 «فَقَالَ (علیه السلام) لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِداً»

بله قسم به خدا یک نفر هم نیست.

 «أَمَا إِنَّا لَا نَخْرُجُ فِي زَمَانٍ لَا نَجِدُ فِيهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِينَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْت‏»

ما در زمانی قیام نمی کنیم که پنج نفر یار و یاور واقعی نداریم ما خودمان می دانیم چه زمانی قیام کنیم و چه زمانی ظهور کنیم.

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام( لابن شهرآشوب)؛ نويسنده: ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏ (وفات مؤلف: 588 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: علامه‏، قم‏ 1379 ق‏، ج4، ص237

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج47، ص123

یک تعبیری در دعای عهد است ان شاء الله عزیزان هر روز این دعا را می خوانند، عزیزان تلاش کنند از تعقیبات شان بکاهند و دعای عهد را بعد از نماز صبح حتما بخوانند.

البته اسامی که در این دعا است اسامی خیلی سنگین است.

 «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ، وَ بِمُلْكِكَ الْقَدِيمِ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ، يَا حي [حَيّاً] قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ»

کلمه حی از اسماء اعظم الهی است. حی و قیوم

«يَا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ، وَيَا حَيّاً حِينَ لَاحَيَّ، يَا مُحْيِيَ الْمَوْتىٰ، وَمُمِيتَ الْأَحْياءِ، يَا حَيُّ لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ، الْقَائِمَ بِأَمْرِ اللَّهِ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ، فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ عَنِّي وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الصَّلَوَاتِ، زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ عَدَدَ كَلِمَاتِهِ، وَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ....»

تا آن جایی که:

اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ هَذَا الْيَوْمِ، وَ مَا عِشْتُ بِهِ فِي أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي، لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ»

بعد به این جا می رسد:

 «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ، والذَّابِّينَ عَنْهُ»

جزء مدافعین او

«والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ»

یعنی از کسانی که بی قید و شرط اوامر حضرت را امتثال کنم

 «وَالْمُحامِينَ عَنْهُ»

این فرازش جالب است:

 «وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ»

هرچه احساس می کنم حضرت اراده کرده است از دیگران سبقت بگیرم اگر ده نفر این جا هستند حضرت یک اراده کرده من جلوتر از همه بروم مراد حضرت را انجام بدهم

«وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ»

تا یک تعبیری دارد که:

«اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ، وَاكْحُلْ [وَاكْحَلْ] ناظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَأَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ»

...خدایا من را به آن راهی وادار کن که سیره آن حضرت است

 «وَأَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ...»

المزار الكبير (لابن المشهدي)؛ نویسنده: ابن مشهدى، محمد بن جعفر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، ص666

یا در دعای عصر جمعه است، برخی تعبیری دارند که خواندنش واجب است در آن جا هم این تعبیر آمده و خیلی تعبیر جالبی است:

«وَ ثَبِّتْنَا عَلَى مُتَابَعَتِهِ وَ اجْعَلْنَا فِي حِزْبِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ الرَّاضِينَ بِفِعْلِه‏»

...خدایا ما را از کسانی قرار بده که راضی به فعل حضرت باشیم

كمال الدين و تمام النعمة، ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج‏2، ص 513، ح 43

این خیلی مهم است انسان شعار بدهد، شعار خیلی ها می دهند، در کربلا بنا به نقلی جمعیت زیادی بودند حتی بعضی ها می گویند دو - سه هزار نفر با امام حسین کربلا آمدند ولی شب عاشورا یا روز تاسوعا دیدند از غنایم و پیروزی و حکومت امام حسین خبری نیست یکی پس از دیگری دست زن و بچه شان را گرفتند از امام حسین (سلام الله علیه) جدا شدند.

وقتی میدان خالی است ما شعار می دهیم ولی وقتی که مقام امتحان می رسد، در مقام امتحان خیلی سخت است لذا دارد:

«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَكَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِيئاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ.»

کسى که مایل است جزء یاران حضرت مهدى (عج) قرار گیرد، باید منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوا و اخلاق نیکو توأم شود....

الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص200

می فرماید باید هم منتظر باشد و هم ورع داشته باشد، ورع یک مرحله بالاتر از تقوا است؛ یعنی حتی از مکروهات و مشتبهات هم اجتناب کند. و اخلاق نیک، محاسن اخلاق نه، مکارم اخلاق.

جلسه بعدی ان شاء الله یادم باشد تفاوت بین محاسن اخلاق و مکارم اخلاق را خدمت عزیزان عرض می کنم که رسول اکرم می فرماید:

«بعثت لأتمم مكارم الأخلاق»

السير الكبير؛ اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشيباني الوفاة: 198هـ، دار النشر: معهد المخطوطات - القاهرة - ، الطبعة : - ، تحقيق : د. صلاح الدين المنجد، ج 1، ص 97

 در این روایت، نمی فرماید: محاسن الاخلاق بلکه می فرماید: مکارم الاخلاق. ان شاء الله توضیح خواهم داد.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها