بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث در رابطه با مسئله «عدالت صحابه» بود؛ ما در این رابطه اقوال علمای اهل سنت را آوردیم و در ادامه به اقوال علمای شیعه رسیدیم و فرمایشی از مرحوم آقای «خوئی» آوردیم. مرحوم «مجلسی» هم در این زمینه میفرماید:
«و تعرف العدالة، بأن یعرف الرجل باجتناب الکبائر آلتی أوعد الله علیها النار فی القرآن، أو الأعم»
عدالت آن چیزی است که از کبائر اجتناب کند. کبائر آن چیزی است که خداوند عالم در قرآن و سنت به آن وعده آتش داده است.
سپس میگوید:
«و لا یخفی أن الظاهر عدم اشتراط الملکة، و حملها الأصحاب علیها»
با اینکه اصحاب عدالت را حمل بر ملکه کردهاند، ظاهر این است که ملکه شرط نیست.
ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: رجائی، مهدی، ج 10، پاورقی ص 75، ح 1
آنچه در اینجا مطرح شده است، بحث عدالت روات است که به آن اشاره شد. همانطور که در بحث خبر واحد و حجیت خبر واحد آمده است، این است که خبر واحد بفسه، لایفید العلم بل یفید الظن و «ان الظن لایغنی عن الحق شیئاً» اگر ما بخواهیم به ظن عمل کنیم نیاز به دلیل داریم. لذا آقایان در حجیت خبر واحد شروع به دلیل تراشی کردند.
مرحوم «شیخ طوسی» در کتاب «العدة فی الأصول» تعبیر زیبایی دارد که میگوید:
«و الذی اذهب الیه، ان خبر الواحد لا یوجب العلم»
طبق فتوای من خبر واحد موجب علم نمیشود.
«وأنه کان یجوز أن ترد العبادة بالعمل به عقلا»
ما با مستقلات عقلی هم نمیتوانیم عبادت خدا را تثبیت کنیم.
یعنی عقل عاجز است از اینکه به ما بگوید: "صبح دو رکعت نماز بخوان و در زمان غروب آفتاب نماز مغرب بخوان!"
بله، جواز عمل به خبر واحد در شرع آمده است، الا اینکه آنچه در شرع آمده است مشروط به یک راه مخصوصی است و شرایط مخصوصی دارد.
کسی که روایت نقل میکند از طایفه شیعه باشد، روایتش مخصوص به مذهب شیعه باشد و عدالت و دیگر اعمال او در حدی باشد که مقبول الخبر و مقبول النقل باشد.
«وهو ما یرویه من کان من الطائفة المحقة»
العدة فی أصول الفقه، نویسنده: الشیخ الطوسی، ج 1، ص 100، فصل – 4 «فی ذکر الخبر الواحد وجملة من القول فی أحکامه»
«شیخ طوسی» در چندین مورد در این کتاب «العدة فی الأصول» به صراحت چندین نفر از روات اهل سنت را میشمارد و در مورد آنها میگوید:
«قد عملت الطائفة بأخبار هؤلاء»
الا اینکه بگوییم شرط اول و اصل اولیه این است که راوی باید شیعه باشد الا ما خَرَج بالدلیل، و خَرَج بالدلیل هم عمل اصحاب به روایت او باشد. ایشان هم نمیآید آنجا اثبات کند که این افراد ثقه بودند یا ثقه نبودند. ایشان بحث وثاقت را در روات عامه مطرح نمیکند، بلکه میگوید عمل اصحاب این بوده و ما هم تابع عمل اصحاب هستیم.
«مختلف الشیعه»، بهترین کتاب برای مجتهدپروری
«علامه حلی» کتابهای مختلفی دارد؛ ایشان بخصوص یک کتاب فتوایی دارد که تنها فتاوی خودش را در آنجا نقل کرده است، همچنین کتابهایی دارد که به صورت فقه مقارن، فتاوی علمای شیعه و اهل سنت را آورده است.
مفصلترین کتاب فقه مقارنی که از شیعه باقی مانده است، همین کتاب «تذکرة الفقهاء» اثر «علامه حلی» است. البته کتاب «مختلف الشیعه» را هم داریم که تمام موارد اختلافی فقهای شیعه را مطرح میکند. در کتاب «تذکرة الفقهاء» موارد اختلافی شیعه و اهل سنت را مطرح میکند، اما در کتاب «مختلف الشیعه» تمام آنچه را که علمای شیعه در فروعات فقهی اختلاف دارند را آورده است.
دوستان اگر این کتابها را مطالعه کنند مفید است، مخصوصاً کتاب «مختلف الشیعه» که انسان را با اقوال فقها آشنا میکند. مرحوم آیت الله بروجردی میفرمودند: "تسلط به اقوال فقها نیمی از اجتهاد است!!" یعنی به عقیده ایشان 50 درصد اجتهاد آگاهی از آرای فقها است.
جالب است مرحوم «علامه حلی» در کتاب «مختلف الشیعه» هر قولی را که نقل کرده است، ادله آن را هم نقل میکند. به عبارت دیگر کتاب «مختلف الشیعه» برای مجتهد پروری بهترین کتاب است.
ای کاش بعضی از قسمتهای کتاب «مختلف الشیعه» کتب درسی حوزه می شد و در حوزه تدریس میشد. این کتاب میتوانست بعد از کتاب «لمعتین» یا کتب «رسائل» و «مکاسب» تدریس شود.
این کتاب بسیار کتاب زیبا و باارزشی است؛ اگر دوستان بتوانند این کتاب را باهم مباحثه کنند بسیار مفید است و انسان را وارد فاز روش اجتهاد میکند.
مطالب این کتاب بسیار سلیس و روان است، حتی بنده عقیده دارم که فرمایش «علامه حلی» از عبارتهای «شهید ثانی» روانتر است؛ زیرا از لغتهای پیچیده هم در این کتاب استفاده نکرده است.
در هر صورت...
آنچه برای ما مطرح شده است این است که بزرگان ما در بحث راوی، بحث عدم الکذب را مطرح میکنند. اکثریت فقهای ما بر این مبنا هستند!
ما در کتاب «المدخل إلی علم الرجال و الدرایة» یک یا دو جلسه را به همین موضوع اختصاص دادیم که ما در راوی عدالت را لازم میدانیم، یا وثاقت را لازم میدانیم!؟ شما ببینید کلمه «عادلٌ» در کتابهای رجالی ما شاید خیلی کم و نادر باشد.
همین چند شب قبل در یکی از شبکههای وهابی میگفتند: "اگر چنانچه شیعه عدالت را در راوی شرط بداند، یک راوی سالم در کتب روایی شیعه پیدا نمیشود!!"
البته این را هم توجه داشته باشید که مرحوم «مامقانی» در کتاب «مقباس الهدایة» ادله متعددی آورده است بر اینکه از کلمه «ثقةٌ» کلمه «عادلٌ» هم استخراج میشود؛ اینکه گفته میشود فلانی مورد وثوق هست، اگر چنانچه عادل نباشد وثاقت معنا ندارد.
نمیتوانیم بگوییم فلانی مورد اعتماد است، ولی دروغ میگوید. فلانی مورد اعتماد است، ولی سخن چینی میکند. فلانی مورد اعتماد است، اما خیانت در امانت میکند. عبارت معنا ندارد!! اگر بگوییم فلانی مورد وثوق و اعتماد است، «عادلٌ»هم معنا میدهد.
مراد از «عدالت»، در پذیرش روایت راوی
آنچه دیروز به آن اشاره کردم و غالب فقهای ما هم تقریباً در این قضیه هم نظر هستند، این است که ما در راوی عدالت و وثاقت در گفتار را نیاز داریم. آن عدالتی که در امام جماعت، قاضی و مجتهد شرط است را در راوی شرط نمیدانیم و فقهای ما هم از گذشته تا به حال هم، همین عقیده را داشته و دارند.
لذا مشاهده کنید از زمان «شیخ مفید» تا عصر حاضر زمانی که «نجاشی» میگوید: "فلانی ثقه است"، به روایت او عمل میکنند. اگر چنانچه در قضیه راوی، ما مثل امام جماعت، عدل را شرط بدانیم، بینه میشود و در بینه هم تعدد شاهد شرط است!!
اگر چنانچه دو نفر بر عدالت یک امام، مفتی، قاضی و شاهد شهادت ندهند؛ عدالت این قاضی و شاهد ثابت نمیشود. در بینه تعدد شرط است، اما در وثاقت روات ما، یک نفر از آقایان نگفتند که تعدد شرط است!!
نکته اول این است که قبول خبر راوی بر مبنای همان اعتماد عقلایی و عرفی است. تعدد را نگفتن شرط عدالت مورد نظر در امام و مفتی و شاهد نیست.
ملاحظه کنید در تمام ابواب فقهی اگر یک شاهد بخواهد در دادگاه شهادت بدهد، تا زمانی که دو نفر بر عدالتش شهادت ندهند قاضی نمیتواند طبق شهادت او حکم صادر کند. تعدد بینه شرط است! زمانی که ما بینه میگوییم یعنی تعدد شاهدین بر عدالت او صادر شده است.
از زمان «شیخ مفید» تا الآن ملاحظه کنید که «شیخ طوسی» در مورد شخصی لفظ ثقه را به کار میبرد، «نجاشی» و دیگران هم در مورد او هیچ چیزی نگفتند. در این صورت فقهای ما قطعاً به روایت او عمل کردند و روایت او را رد نکردند.
وقتی «نجاشی» در مورد یک راوی میگوید ثقه، «کشی» میگوید ثقه، «برقی» میگوید ثقه؛ بزرگان ما به روایات او عمل میکنند. بنابراین ما از اینجا میفهمیم عدالتی که در امام، مفتی و قاضی شرط است؛ در راوی شرط نیست.
نکته دوم این است که عدالت در گفتار شرط است، نه عدالت در اجتناب در سایر اعضا. ما افراد بسیاری داریم که قرینه موجود است که مثلاً شراب میخورده است و مثل سید حمیری و... اهل بزم هم بوده است، اما ائمه طاهرین (علیهم السلام) شخصاً او را توثیق کردند.
یا فرض بفرمائید در طول تاریخ خیانتهایی از بعضی وکلا سر زده است، اما با تمام این احوال به دلیل اینکه توثیق شدند بزرگان ما به روایات آنها عمل کردند.
مهمتر از همه در رابطه با منتحلین به مذاهب فاسده مشاهده کنید که شخص فتحی، واقفی و منکر امامت امام هشتم است که به تعبیر «صاحب جواهر»:
«لا فسق أعظم من فساد العقيدة»
فسقی بالاتر از فاسد بودن مذهب و انکار امامت نیست!
جواهر الکلام؛ الشیخ الجواهری، ج13،ص 290
اگر شما گناه هزاران گناه کبیره را در یک کفه ترازو بگذارید و گناه انکار امامت در کفه دیگر باشد؛ اصلاً قابل مقایسه نیست. با این حال مشاهده کنید که «نجاشی»، «علامه حلی»، «شیخ طوسی» و «ابن داود» در سندهای متعددی بیان کردند:
«فلانی ثقة إلا أنه واقفی»، «فلانی واقفیٌ ثقة»، «فلانی فتحیٌ ثقة»، «فلانی ثقةٌ زیدیٌ»!!
این موارد نشانگر این است که عدالت مورد نظر مفتی و قاضی و دیگران در راوی شرط نیست. حال بعضی از بزرگواران آیهای از سوره مبارکه «نبأ» را آوردند.
عقیده ما بر این است و فرمایش امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) هم همین است و آقای «خوئی» هم عملاً همین را تأیید میکنند که ادله قوی بر اعتبار وثاقت راوی همان عمل عرف و عقلا است.
در حال حاضر شما قطعاً پشت سر بسیاری از این خبرگزاریها نماز نمیخوانید و آنها را عادل هم نمیدانید، حتی خانمهایشان هم پشت سرشان نماز نمیخوانند. ممکن است شما پشت سر هیچ یک از این خبرگزاری ها نماز نخوانید، اما اگر خبری بدهند به خبر او عمل میکنید. به عنوان مثال شما به عدالت آقایانی که در تلویزیون اخبار عراق، روسیه، آمریکا و دیگر مناطق را میگویند اعتماد ندارید؛ اما به گفتارشان ترتیب اثر میدهید.
ما در مورد راوی نیاز به همین اعتماد به گفتار داریم و میخواهیم مطمئن شویم که این شخص دروغ نمیگوید. همین قدر که عدم کذب این شخص برای ما محرز شود، برای ما کافی است.
ما میخواهیم راوی هرکجا خبری داد، به خبر او عمل کنیم. بسیاری از داعشیها هستند که شراب میخورند و مرتکب اعمال خلاف دیگر هم میشوند، اما اگر آنها را قطعه قطعه کنید هم دروغ نمیگویند. روایت صریح داریم که پیغمبر فرمود:
«أَرْبَی الرِّبَا الْکذِبُ وَ قَالَ رَجُلٌ لَهُ الْمُؤْمِنُ یزْنِی قَالَ قَدْ یکونُ ذَلِک قَالَ الْمُؤْمِنُ یسْرِقُ قَالَ قَدْ یکونُ ذَلِک قَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْمُؤْمِنُ یکذِبُ قَالَ لا»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 69، ص 263، ح 47
بحث دروغ، بحث جدایی است؛ به طوری که در شرع مقدس هم برای دروغ فصل مستقلی باز شده است. خود قرآن کریم میفرماید:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمِین)
هان ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی خبری برایتان آورد تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به قومی بی گناه حمله کنید و بعداً که اطلاع یافتید از کرده خود نادم شوید.
سوره حجرات (49): آیه 6
همین آیه شریفه نشانگر این است که بحث کذب در خبر مخبر موضوعیت دارد. خداوند متعال در قرآن کریم به صراحت میفرماید: (فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ)؛ اگر چنانچه خلاف واقع بگوید فتنه در جامعه ایجاد میشود.
اگر شما چندین مورد دروغ از یک خبرنگار بشنوید، اعتماد شما صددرصد از او سلب خواهد شد. اگر یک مورد یا دو مورد صادق باشد، اعتماد شما را جلب خواهد کرد. دروغگو که همیشه دروغ نمیگوید، بلکه گاهی مواقع راست هم میگوید.
در بعضی موارد استعمارگرها در 99 مورد راست میگویند تا یک دروغی بگویند و آن دروغشان را تثبیت کنند. اساساً سیاست سیاسمداران خائن زمانی که میخواهند بر جامعهای تسلط پیدا کنند همین است. آنها به قدری راست میگویند که اعتماد طرف مقابل را برای خود جلب کند تا بتواند یک دروغ بگویند.
خدا رحمت کند مرحوم آقای «باقر شریف قرشی» را که از علمای نجف بود و کتابهای زیادی هم دارد، بعد از ماجرای نابودی صدام به قم آمدند و ما به همراه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به دیدار ایشان رفته بودیم.
ایشان در آنجا جمله عجیبی گفتند. ایشان میگفتند: بعد از اینکه قضایای صدام که از بین رفت، مشخص شد یکی از علمای بزرگی که در قم در بیوتات مراجع هم جایگاه ویژه داشت و مورد توجه و اکرام و احترام هم بود، یکی از مهرههای اساسی اطلاعات عراق و از مشاورین عالی رتبه شخص صدام هم بوده است!!
این شخص با ریش و عمامه و تشکیلات در قم و نجف در بیوتات مراجع جایگاه و احترامی ویژه داشت. اگر بیوتات مراجع از این افراد یک یا دو مورد دروغ ببینند، این افراد را راه نمیدهند.
چه بسا این افراد اخباری هم از آن طرف بیاورند، اطلاعات هم بدهند، خدماتی هم کنند، وجوهاتی هم به آقایان مراجع بدهند تا کاملاً اعتماد همگان را به خود جلب کنند. زمانی که اعتماد صددرصد جلب شد، مقاصد شومی که دارد را اعمال میکند.
البته دقت کنید اگر کسی اهل فسق و فجور باشد ولی انسان راستگوئی باشد، این راستگوئی او فایده ای برای قبول شهادت او ندارد! زیرا فسق او مانع قبول شهادتش می شود.
به فرض زمانی که قاضی محکمهای را تشکیل داده است که متهم در یک طرف و مدعی هم در طرف دیگر نشسته است و شاهد هم در طرف دیگر نشسته است. اگر شاهد شهادت داد که این عبا متعلق به آقای زید است و عمر این را دزدیده است و نفر دوم هم همین را شهادت داد. در این صورت وظیفه واجب قاضی است که از متهم بخواهد جرح شاهد کند و اگر دلیلی بر فسق شاهد دارد ارائه بدهد تا شهادت او از درجه اعتبار ساقط شود. حضرت امام هم این را در تحریرالوسیله دارد ولی متأسفانه در دادگاههای ما به این امر عمل نمیشود!!
ببینید شرع مقدس اینقدر دقیق است. شخصی شهادت داده است که از دیدگاه قاضی هم عادل است. اگر شخص عادل نباشد که نمیتواند به شهادتش عمل کند، اما با تمام این موارد قاضی باید بگوید که اگر دلیلی بر فسق شاهدین داری ارائه بده! اگر متهم دلیلی داشت که محکمه پسند بود، شهادت شهود از درجه اعتبار ساقط میشود.
بنابراین در شاهد، مفتی، قاضی و امام جماعت عدالت مطلق شرط است؛ یعنی ملکه عدالت شرط است. در مورد راوی عدالت شرط نیست، بلکه وثاقت شرط است، آن هم وثاقت در گفتار!! دیروز عرض کردم ما میخواهیم زمانی که راوی میگوید: «حدثنی أبو عبدالله امام الصادق»، واقعاً برای ما اعتماد بیاید «حدثه امام الصادق».
همچنین زمانی که راوی میگوید: «حدثنی زرارة»، برای ما علم بیاید «حدثه زرارة»؛ همین برای ما کافی است.
مرحوم «شهید صدر (رضوان الله تعالی علیه)» در کتاب «بحوث فی علم الأصول» میگوید: اگر ما بنا بگذاریم که دلیل حجیت خبر واحد آیه نبأ باشد، حجیت، وجودا و عدما دائر مدار فسق است. یعنی اگر فسق بود، اعتماد ساقط است و اگر فسق نبود، اعتماد وجود دارد. اگر فسق بود دیگر حجیتی نیست و با عدم فسق حجیت ثابت است. اما اگر گفتیم آیه نبأ نیست، بلکه سنت است؛ «صدق العادل».
اگر این ملاک باشد، در اینجا دیگر امکانپذیر نیست که ما بیاییم ثابت کنیم حجیت خبر فاسقی که به ما خبر میدهد و روایت نقل میکند؛ بلکه اصلاً از موضوع حجیت خارج خواهد شد. سیره عقلا بر این است که خبر کسی که دروغ میگوید حجیت ندارد. اگر ما یک مورد هم از کسی که خبر نقل میکند دروغ ببینیم، دیگر به خبر او اعتماد نمیکنیم. مخصوصاً در جایی که عادت به دروغ گفتن داشته باشد، آن به طریق اولی است!!
اگر چنانچه یک روایت دارد و ما هم اعتماد نداشته باشیم و حتی یک دروغ هم از او دیده باشیم، همین روایت او ساقط میشود.
«ولو احتمل ذلک فآیة النبأ الواردة فی خصوص ذلک وکثیر من الروایات الواردة فی التحذیر عن العمل باخبار الوضّاعین والکذّابین وغیر الثقات کافیة فی الردع عن إطلاقها»
اگر ما چنین چیزی را در نظر بگیریم به مجرد مشاهده یک کذب آیه نبأ هم این قضیه را تأیید میکند. اصل در اینجا سیره عقلا و سنت اهلبیت (علیهم السلام) است، نه آیه نبأ. ما از آیه نبأ به عنوان مؤید استفاده میکنیم.
«کما انَّ سیرة المتشرعة منعقدة علی العمل بخصوص اخبار الثقات لا غیر الثقات»
سیره متشرعه تا به زمان معصوم برسد بر این مبناست که خبر ثقه مورد قبول بوده است.
بحوث فی علم الأصول، نویسنده: تقریر بحث السید محمد باقر الصدر للسید محمود الشاهرودی، ج 4، ص 425، ح 3
به عنوان مثال شخصی خدمت امام هادی یا امام عسکری (علیهم السلام) میرسد و عرض میکند: آیا «زکریا بن آدم ثقةٌ»؛ ما میتوانیم به اخبار زکریا بن آدم اعتماد کنیم؟!" معلوم میشود که بحث وثاقت راوی به صورت فرهنگ درآمده بوده است. حضرت در جواب او میفرمایند: بله، زکریا بن آدم نزد ما مورد اعتماد است.
شما به کلمهای که از معصوم توسط روات سؤال میکنند دقت کنید. ما نمیخواهیم به خود کلمه تأیید امام اکتفا کنیم و کاری با این نداریم، تأیید امام بحث جدایی دارد. این قضیه برای متشرعه و برای شیعه فرهنگ شده است که فقط میتوانند به خبر ثقه عمل کنند. ما در مقدمه کتاب «المدخل» چندین روایت آوردیم که اصحاب خدمت ائمه طاهرین (علیهم السلام) میرسند و سؤالات خودشان را مطرح میکنند.
به عنوان مثال «صفوان» آمده است و روایتی نقل کرده است. آیا «صفوان» مورد وثوق شماست؟! میتوانیم به روایت «صفوان» عمل کنیم؟! میتوانیم به روایت «زراره» عمل کنیم؟! این سؤالات را از امام می پرسیدند با این که این افراد از مشاهیر روات شیعه بودند.
بنابراین این قضیه در لسان ائمه طاهرین (علیهم السلام) به قدری تکرار شده است که برای متشرعین عصر معصوم به صورت فرهنگ درآمده است؛ در حقیقت فقط روایت ثقه قابل قبول است، نه غیر ثقه!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته