2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
تعریف مفهوم «عدالت»، از دیدگاه علمای اهل سنت
کد مطلب: ١٠٥٥٩ تاریخ انتشار: ٠١ دي ١٣٩٥ - ١٧:٥٩ تعداد بازدید: 1581
دروس خارج » عمومی
تعریف مفهوم «عدالت»، از دیدگاه علمای اهل سنت

جلسه سی و سوم 95/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سی و سوم 95/09/30

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با صحابه بود که عرض کردیم آقایان اهل سنت در تعریف صحابه دچار تناقضات آشکاری هستند و تعریف واحدی ندارند و در یک نظری اتفاق ندارند. در کنار صحابه، آقایان مسئله عدالت جمیع صحابه را مطرح کرده اند. حال باید ببینیم مراد از «عدول» در نظر این آقایان چه معنایی دارد. که می گویند:

«والصحابة کلهم عدول»

المجموع، نویسنده: النووی، ج 1، ص 62، فصل الحدیث المرسل

باید دید که علمای اهل سنت عدالت را چطور معنا می‌کنند. یکی از دوستان نقل می‌کرد که به یکی از روستاهای ایرانشهر رفته بودیم تا نماز بخوانیم. از خادم مسجد سؤال کردیم که امام جماعت عادل هست یا نیست؟! او گفت: در عادل بودن او شکی نیست، اما گاهی اوقات همجنس‌بازی می‌کند!!

باید ببینیم عدالت حضرات به چه معناست. آقایان اهل سنت در مورد عدد صحابه مشکل دارند؛ زیرا از طرفی می‌گویند: "صد و بیست هزار یا صد و بیست و چهار صحابه داریم!!"

آقای «ابن حجر عسقلانی» هم در کتاب «الإصابة» زمین و زمان را به هم بافته است و حتی کسانی که در رحم مادر بودند را هم جزو صحابه شمرده است، تعداد آن را به ده هزار صحابه رسانده است.

«ابن حزم أندلسی» با تلاش بسیار تمام روایاتی که صحابه دارند را جمع کرده است ولی نتوانسته تعداد آن را به بیشتر از 999 روایت برساند؛ درحالی‌که هفتاد درصد این صحابه یک روایتی یا دو روایتی هستند.

از طرف دیگر بیان کردیم که مراد از صحابه چیست!! آقایان اتفاق نظری نسبت به تعریف صحابه ندارند.

مثل شخصی می‌خواست عکس شیر روی سینه خود خالکوبی کند تا خود را قهرمان نشان بدهد. زمانی که چند سوزن به بدن او زدند، دردش آمد و پرسید: اینجا کجای شیر است؟! گفتند: دُم شیر است. گفت: دُم نمی‌خواهد.

دومرتبه شروع به سوزن زدن کردند که او پرسید: این کجای شیر است؟! گفتند: سر شیر است. گفت: سر هم نمی‌خواهد. بازهم شروع به سوزن زدن کردند که او پرسید: کجای شیر است؟! گفتند: شکم شیر است. گفت: شکم هم نمی‌خواهد. شاعر در مورد او می‌گوید:

شیر بی یال و دم و اشکم که دید

این چنین شیری خدا کی آفرید

داستان صحابه هم این چنین است. این افراد در مورد عدد صحابه، تعریف صحابه و روایات صحابه اختلاف دارند؛ حال بگذارید ببینیم عدالت صحابه را چطور معنا می‌کنند. این افراد که معتقدند:

«والصحابة کلهم عدول»

ببینیم عدالتی که آقایان اهل سنت در مورد صحابه تعریف می‌کنند نسبت به تعداد اندکی از صحابه که مورد نظرشان هست، چطور تعریف شده است!! اولاً آیا اهل سنت در مورد عدالت صحابه اتفاق نظر دارند یا ندارند؟! ثانیاً همین عدالت در این چند نفر جمع هست یا نیست؟!

این مطالب خیلی واضح و روشن است؛ اگر به یک بچه شیرخواره هم بگویید این مطالب را می‌فهمد. ما اولاً بحث عدالت یا عصمت را از دیدگاه اهل سنت بحث می‌کنیم و در پایان عدالت از دیدگاه شیعه را هم بحث می‌کنیم.

فقهای ما در مورد عدالت صحابه به طور مفصل مطالبی را بیان کردند. مفصل‌ترین جائی که پیدا کردم، مرحوم «صاحب حدائق» هست. ایشان در کتاب «الحدائق الناظره» جلد دهم از صفحه 10 تا صفحه 24 در مورد عدالت صحابه مفصل بحث کرده است.

او حدود 6 تعریف آورده است و نسبت به آن‌ها نقض ابرام کرده است. بیان کرده که «شیخ طوسی» چه تعریفی دارد، «سید مرتضی» چه تعریفی دارد، «شیخ مفید» چه تعریفی دارد، «علامه حلی» چه تعریفی دارد.

او تمام این موارد را بیان کرده است و در آخر جمع بندی کرده و همان تعبیری که در السنه حوزویان ما بیان شده را بیان کرده است. او می‌گوید: "عدالت ملکه‌ای است که انسان را از ارتکاب کبائر و اصرار بر صغائر بازمی‌دارد."

دیدگاه «غزالی» در تعریف عدالت:

در رابطه با تعریف عدالت صحابه، «غزالی» در کتابی به نام «المستصفی فی علم الأصول» می‌گوید:

«والعدالة عبارة عن استقامة السیرة والدین»

عدالت به معنای مستقیم بودن عمل و دیانت است.

«ویرجع حاصلها إلی هیئة راسخة فی النفس»

عدالت یک هیئت راسخ و ملکه ثابتی در نفس است.

«تحمل علی ملازمة التقوی والمروءة جمیعاً»

این استقامت در دین و هیئت راسخه صاحبش را بر ملازمت تقوی و ملازمت مروت وادار می‌کند.

شیعه و سنی قائل به مروت هست؛ به عنوان مثال اگر کسی در وسط بازار غذا بخورد می‌گویند از مروت ساقط است. همچنین اگر کسی شوخی‌های بیش از حد انجام بدهد می‌گویند از مروت ساقط است.

سپس می‌گوید:

«فلا ثقة بقول من لا یخاف الله تعالی خوفا وازغا عن الکذب»

به قول کسی که از خدا نمی‌ترسد اعتماد نیست، خوفی که مانع دروغگویی باشد.

«ثم لا خلاف فی أنه لا یشترط العصمة من جمیع المعاصی»

لازم نیست که ایشان از همه معاصی معصوم باشد.

«ولا یکفی أیضا اجتناب الکبائر بل من الصغائر»

عصمت از جمیع معاصی شرط نیست، اجتناب کبائر بلکه اجتناب صغایر هم در تحقق عدالت کفایت نمی‌کند.

«ما یرد به کسرقة بصلة»

اگر کسی از مغازه خواروبار فروشی مال اندکی را بدزدد.

به عنوان مثال اگر کسی یک دانه پیاز یا یک دانه بادمجان بدزدد.

«وتطفیف فی حبة قصدا»

یا به اندازه یک حبه کم فروشی کند.

«وبالجملة کل ما یدل علی رکاکة دینه إلی حد یستجریء علی الکذب بالأعراض الدنیویة»

آنکه موجب رکاکت دین بشود به طوری که به او جرئت دروغ گفتن به خاطر اغراض دنیوی بدهد.

این هم عجیب است. نمی‌دانیم این فرد چطور به این نتیجه رسیده است که اگر کسی به خاطر اغراض دنیوی دروغ بگوید اشکالی دارد، اما اگر به خاطر اغراض اخروی دروغ بگوید با مشکل مواجه نمی‌شود!!

اگر فرد برای تأیید دین دروغ بگوید اشکال ندارد. تقویت مذهب این شخص دنیوی نیست و اگر دروغ بگوید، این دروغ ضرری به عدالت نمی‌زند!!

به قدری ابیات این شعر آقایان با هم ناسازگاری دارد که انسان تصور می‌کند کسی که تازه رفته برای فراگرفتن زبان عربی، می‌خواهد یک انشاء بنویسد!!

«کیف وقد شرط فی العدالة التوقی عن بعض المباحات»

بعضی از مباحات هم به مروت ضرر می‌زند و آن را از عدالت ساقط می‌کند.

«القادحة فی المروءة نحو الأکل فی الطریق والبول فی الشارع»

همانند خوردن در وسط راه یا بول کردن در خیابان.

آقایان در کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» چندین روایت مطرح کرده‌اند که رسول گرامی اسلام جلوی دیگران ایستاده بول کردند؛ درحالی که در اینجا می گوید اگر کسی نشسته در خیابان بول کند از عدالت ساقط است. آیا با این بیان، پیغمبر هم از عدالت ساقط شده است یا نه!؟

بعد می گوید:

«وصحبة الأراذل»

و هم صحبتی و رفاقت با اراذل.

«وإفراط المزح»

و زیاده‌روی در شوخی.

«والضابط فی ذلک فیما جاوز محل الإجماع أن یرد إلی اجتهاد الحاکم فما دل عنده علی جراءته علی الکذب رد الشهادة به وما لا فلا»

قاعده کلی این است که انسان به یک مرحله‌ای برسد که جرئت بر کذب کند به طوری که حاکم شرع شهادت او را رد کند، این شخص عادل نیست و اگر این چنین نباشد عادل است.

المستصفی فی علم الأصول، المؤلف: محمد بن محمد الغزالی أبو حامد، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة الأولی، 1413، تحقیق: محمد عبد السلام عبد الشافی، ج 1، ص 125، الباب الثانی فی شروط الراوی وصفته

دوستان می‌توانند این مطالب را در کتاب «المستصفی فی الأصول» صفحه 125 از همین نرم افزار «مکتبه اهلبیت» ببینند.

دیدگاه «ابن عابدین»:

همچنین «ابن عابدین» که از فقهای صاحب نام احناف است و کتاب ایشان حاشیه‌ای بر کتاب «درّ المختار» اثر «حصکفی» از کتب درسی اهل سنت است. ایشان می‌گوید:

«العدالة ملکة تحمل علی ملازمة التقوی والمروءة»

عدالت ملکه‌ای است که صاحبش را بر ملازمت تقوا و مروت وادار می‌کند.

«والشرط أدناها وهو ترک الکبائر والإصرار علی الصغائر»

پایین‌ترین شرطی که در عدالت لازم است، ترک کبائر و عدم اصرار بر صغایر است.

«وما یخل بالمروءة»

و ترک کند آنچه را که مخل مروت است.

«ویلزم أن یکون مسلماً عاقلا بالغا»

در مسئله عدالت لازم است که مسلمان و عاقل و بالغ باشد.

حاشية رد المختار على الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة، اسم المؤلف: ابن عابدين، دار النشر: دار الفكر للطباعة والنشر - بيروت. - 1421هـ - 2000م؛ ج 2، ص 385

آیا روایت کافر مورد قبول است!؟

عزیزان دقت کنند همین بزرگوارانی که می‌گویند: «ویلزم أن یکون مسلماً» معتقدند که روایت کافر هم مورد قبول است! «سبکی» که از علمای بزرگ اهل سنت است، می‌گوید:

«فنقبل روایت الکافر الموافق کالمجسمة ان اعتقدوا حرمت الکذب»

اگر کافری باشد که در اعتقاد به حرمت کذب با ما یکی باشد، ما روایت چنین کافری را هم قبول می‌کند.

الإبهاج في شرح المنهاج على منهاج الوصول إلى علم الأصول للبيضاوي، اسم المؤلف: علي بن عبد الكافي السبكي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1404، الطبعة: الأولى، تحقيق: جماعة من العلما؛ ج2، ص 313

حالا آن کافری که معتقد است دروغ گفتن حرام است، ما نفهمیدیم که این شخص چطور کافری است. آیا بالاتر از این دروغی که منکر خداوند متعال هست، وجود دارد!؟

(فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها)

فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونگی نیست.

سوره روم (30): آیه 30

دقت کنید که روایت از کافر بحث جدایی است. شخص کافری مطلبی را گفته است که اگر واقعاً کسی که آن را نقل می‌کند عادل است، ما به خبر عادل وثاقت داریم و اعتماد می‌کنیم. باز هم جناب «سبکی» می‌گوید:

«الکافر إذا تحمل فی حال کفره ثم أدی فی الإسلام قبل علی الصحیح»

کسی در حال کفر روایتی را شنیده است و بعد مسلمان شده است و آن را نقل می‌کند اشکالی بر او وارد نیست.

الإبهاج فی شرح المنهاج علی منهاج الوصول إلی علم الأصول للبیضاوی، اسم المؤلف: علی بن عبد الکافی السبکی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1404، الطبعة: الأولی، تحقیق: جماعة من العلماء، ج 2، ص 313، الباب الثانی فی شرائط العمل بالخبر

همچنین می گویند:

«والمخالف من أهل القبلة إذا کفرناه کالمجسم وغیره هل تقبل روایته أم لا»

در جواب می گوید:

«الحق انه ان کان مذهبه جواز الکذب لا تقبل روایته والا قبلناها»

إرشاد الفحول إلی تحقیق علم الأصول، اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد سعید البدری أبو مصعب، ج 1، ص 96، باب البحث الحادی عشر فی الاخبار وفیه انواع

مشاهده کنید این افراد روایت کافر را بدون اشکال قبول می‌کنند؛ تنها شرط آن این است که بدانیم دروغ نمی‌گوید. این در حالی است که شیعه مطلقاً روایت کافر را قبول نمی‌کند؛ حال مجسمه باشد، خوارج باشد، یهود باشد یا نصاری باشد.

شهید ثانی دارد که:

«فلا تقبل رواية الكافر، وإن علم من دينه التحرز عن الكذب»

الرعایة فی علم الدرایة؛ الشهید الثانی، ص 181

در کتاب «مفاتیح الأصول» اثر مرحوم «سید طباطبایی» پسر «صاحب ریاض» که در قضیه جنگ با روسیه در قزوین شهید شد و جنازه او را به کربلا منتقل کردند، می‌گوید:

«اجمع العلماء علی عدم قبول روایت الکافر»

مفاتیح الأصول؛ السید محمد الطباطبائی الکربلائی، ص 359

لذا دوستان دقت کنید اینکه آقایان می‌گویند:

«أن یکون مسلماً عاقلا بالغا»

این قضایا مطرح نیست.

شرط سنی راوی در قبول روایت او

این افراد حتی می‌گویند: "اگر راوی از نظر سنی در حدی باشد که فرق میان الاغ و گاو را تشخیص بدهد، روایت او قبول است." ما در همین قسمت‌های اول الی ماشاءالله به اینها نقض داریم.

همچنین بلوغ در روایت در نزد شیعه کمتر از 18 سال نیست. ما در همین کتاب «المدخل إلی علم الرجال و الدرایة» به طور مفصل مواردی که اهل سنت به روایت صبی معتقدند چندین شاهد آوردم و از طرف دیگر روایت شیعه را هم در این زمینه بیان کردم.

بنده در این زمینه فرمایشات آیت الله بروجردی و مرحوم «شهید» را آوردم که می‌گویند: "بلوغ در روایت غیر از بلوغ در احکام است؛ بلوغ در احکام مشخص است و برای پسران در پانزده سالگی و برای دختران در 9 سالگی اتفاق می‌افتد. این در حالی است که حداقل بلوغ در روایت سن 18 سالگی است."

آقایان معتقدند شخص سنی داشته باشد که بتواند روایت صحیح را از غیر صحیح تشخیص بدهد؛ همچنین بتواند بین حلال و حرام، دروغ و غیر دروغ را تشخیص بدهد. اگر دوستان به کتاب «المدخل إلی علم الرجال و الدرایة» باب «حجیت خبر واحد» مراجعه کنند، بنده به طور مفصل اقوال بزرگان را بیان کردم.

18 سال سنی است که آقایان علمای شیعه روی آن اتفاق نظر دارند. مرحوم آیت الله بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) کتابی در پنج جلد نوشته است که در آن تمامی اسانید کتب اربعه مخصوصاً «کافی» و «تهذیب» را برمبنای طبقات آورده است.

یعنی ترتیب طبقات الکافی یا ترتیب روات الکافی؛ همچنین مقدمه مفصل 8 صفحه‌ای هم برای این کتاب نوشته است که در آنجا ادعای اتفاق می‌کند که فقها و علمای ما بلوغ را به کمتر از 18 سال اکتفا نمی‌کنند. اگر قبل از آن باشد، او را صبی خطاب می‌کنند.

دوستان می‌توانند به این کتاب مراجعه کنند. اسم این کتاب «ترتیب طبقات الکافی» است که در پنج یا شش جلد است. البته این دستخط مرحوم «میرزا حسن نوری» برادر آیت الله العظمی نوری بوده است. دستخط ایشان را در این کتاب هزار دوره افست کردند. این کتاب، کتاب خیلی باارزشی است.

اصحابی مانند «ابن عباس» در زمان وفات پیغمبر گرامی اسلام 13 سال داشت، اما اگر در حال تشخیص خیر و شر شنیده باشد و بعد از بلوغ نقل کرده باشد بعضی از آقایان روایات او را قبول دارند.

میان اینکه تحمل حدیث در چه سنی باشد و نقل حدیث در چه سنی باشد، تفاوت وجود دارد. مرحوم «شهید» در کتاب «الرعایة» در مورد شرایط تحمل حدیث و شرایط نقل حدیث به طور مفصل بحث کرده است و این دو مبحث را از همدیگر تفکیک کرده است.

در هر صورت...

دیدگاه «شمس الدین سخاوی» در تعریف عدالت:

«شمس الدین سخاوی» که از بزرگان و علمای برجسته اهل سنت است، می‌گوید:

«وضابطها إجمالا أنها ملکة تحمل علی ملازمة التقوی والمروءة والمراد بالتقوی اجتناب الأعمال السیئة من شرک أو فسق أو بدعة»

فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - لبنان - 1403 هـ، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 290

دیدگاه «تاج الدین سبکی»:

همچنین «تاج الدین السبکی الشافعی» که از اعیان اهل سنت است، می‌گوید:

«فالعدالة: هیئة راسخة فی النفس تحمل علی الصدق فی القول فی الرضا والغضب»

او در این بیان می‌گوید: "عادل کسی است که در حال رضا و غضب راست بگوید."

«ویعرف ذلک باجتناب الکبائر، وعدم الإصرار علی الصغائر، وملازمة المروءة والاعتدال عند انبعاث الأغراض حتی یملک نفسه عن اتباع هواه»

الأشباه والنظائر، المؤلف: تاج الدین عبد الوهاب بن تقی الدین السبکی (المتوفی: 771 هـ)، الناشر: دار الکتب العلمیة، الطبعة: الأولی 1411 هـ- 1991 م، ج 1، ص 451

دیدگاه «ابن حجر عسقلانی»:

همچنین «ابن حجر» می‌گوید:

«من له ملکة تحمله علی ملازمة التقوی والمروءة»

حالا مراد از تقوا چیست؟!

«والمراد (بالتقوی) اجتناب الأعمال السیئة، من شرک أو فسق أو بدعة»

نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر العسقلاني ، دار النشر : دار إحياء التراث العرب - بيروت ، تحقيق : ضمن كتاب سبل السلام؛ ج1، ص 229

حال در اینکه بدعت چیست، آقایان دنیایی دارند که در آنجا هم باهم اتفاق نظر ندارند. همچنین در مورد اینکه شرک چیست باز هم آقایان اختلاف نظر مفصلی دارند. همچنین در مورد اینکه فسق چیست هم آقایان اختلاف نظر دارند!!

«خطیب بغدادی» در این زمینه مفصل بحث می‌کند، «سیوطی» هم می‌گوید:

«حدها الأصحاب بأنها ملکة أی هیئة راسخة فی النفس تمنع من اقتراف کبیرة أو صغیرة دالة علی الخسة أو مباح یخل بالمروءة وهذه أحسن عبارة فی حدها وأضعفها قول من قال اجتناب الکبائر والإصرار علی الصغائر»

دوستان دقت کنید خانه‌هایی که هرکدام از این علما درست می‌کنند، عالم دیگری آن را ویران می‌کند. اینجا می گوید آنهایی که عقیده دارند «اجتناب الکبائر والإصرار علی الصغائر» این تعریف، ضعیف‌ترین تعبیر است.

«لأن مجرد الاجتناب من غیر أن تکون عنده ملکة وقوة تردعه عن الوقوع فیما یهواه غیر کاف فی صدق العدالة»

به مجرد اینکه ملکه عدالت در او نباشد و قدرت اینکه او را از هوای نفس مانع نشود نداشته باشد، می‌شود او را عادل خطاب کرد.

الأشباه والنظائر، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1403، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 384، باب القول فی العدالة

آنچه من دیدم «محمد علاءالدین أفندی» نوه «ابن عابدین» صاحب «رد المختار» است. ایشان در کتاب «تکمله حاشیه رد المختار» تعریف زیبایی آورده است. زیباتر از تعریف او «محمد بن مسلم سویلم ابو شهبه» متوفای 1430 است. ایشان هم مطالب مفصلی آورده است.

در رساله ارشد دانشجویی به نام «ناصر بن علی الغامدی» با اشراف «پروفسور حمزه بن حسین الفعر» تعریف زیبا و جامعی بیان شده است. او در این رساله معنای عدالت از نظر لغت را بیان می‌کند، سپس می‌گوید:

«العدل ضد الجرم و ما قام فی النفوس»

سپس می‌گوید به کتب لغت مراجعه کنید و در ادامه می‌گوید:

«فی الاصطلاحات تعریفات المتقاربة منها ما ذکره المصنف و منها ما قاله ابن حجر»

همچنین می‌گوید:

«والمراد بالعدل: مَنْ لهُ مَلَکةٌ تَحْمِلُه علی مُلازَمة التَّقوی والمُروءةِ»

همچنین در مورد تقوی می‌گوید:

«والمُرادُ بالتَّقوی: اجْتِنابُ الأعمالِ السَّیئةِ مِن شِرْک أو فسقٍ أو بدعةٍ»

نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفی: 852 هـ)، المحقق: عبد الله بن ضیف الله الرحیلی، الناشر: مطبعة سفیر بالریاض، الطبعة: الأولی، 1422 هـ، ج 1، ص 69، باب العدالة

«سبکی» می‌گوید:

«هیئة راسخة فی النفس تحمل علی الصدق فی القول فی الرضا والغضب »

همچنین «امیر صنعانی» دلیل دیگری آورده است، اما ایشان تمام آنچه را که بزرگان و استوانه‌های علمی اهل سنت در رابطه با تعریف عدالت نقل کرده است، در این رساله ارشد تمام آن‌ها را آورده است و آدرس‌های مفصلی هم داده است.

بنابراین این افراد در رابطه با تعریف عدالت هم اتفاق نظری ندارد. در مورد اینکه آیا ملکه‌ای باشد و او را از جتناب کبائر و اصرار بر صغائر جلوگیری کند، عدالت حاصل می شود و یا به مجرد اینکه از گناهان کبیره اجتناب کرد و بر صغایر هم اصرار نکرد، عادل هست!

اضافه بر این، یا اجتناب از خلاف مروت همانند بول کردن در خیابان هم لازم است!! هیچکدام یک از حضرات اتفاق نظری در رابطه با تعریف عدالت ندارند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

آخرین مطالب