ديدار با شيخ محمد بن جميل زينو
کد خبر: ٦١٢٥ تاریخ انتشار: ١١ تير ١٣٨٥ تعداد بازدید: 10863
مناظرات » مناظرات
ديدار با شيخ محمد بن جميل زينو










ديدار استاد سيد محمد حسيني قزويني

با شيخ محمد بن جميل زينو





شب بعد، مصادف با شب چهار شنبه، 15 ماه مبارك رمضان و 29 آبان بود. بعد از نماز تراويح به دفتر "الاتّصالات" رفته، و همراه آقاي شيخ محمد و سه نفر ديگر از دانشجويان و فارغ التحصيلان ام القري، سوار ماشين شيخ محمد شده و به منزل آقاي زينو واقع در خيابان عزيزيّه، رفتيم.

تعدادي از علماي يمن نزد شيخ بودند و سؤالاتي از شيخ مي‏كردند و پاسخ او را به دقت مي‏نوشتند.

در آغاز ورود با استقبال خيلي گرم آقاي زينو مواجه شدم و يكي از تأليفات خود را به من داد و گفت: "روزي در مكه، يكي از علماي ايران را ديدم كه عده‏اي اطرافش جمع شده و براي آنان صحبت مي‏كند.

و مقداري شعر كه سروده خودش بود در اختيار من قرار داد و ديدم اشعار جالبي است در پايان اين كتابم آورده‏ام". و از من خواست كه آن اشعار را بخوانم.

من تمام اشعار را كه حدود دو صفحه كتاب بود خواندم و نسبت به بعضي از ابيات از من سؤالاتي نمود كه توضيح دادم و خوشحال شد.

سپس گفت: "چرا به ما وهابي مي‏گويند؟ با اينكه ما تابع محمد بن عبدالوهاب هستيم و علي القاعده بايد به ما محمديه بگويند".

گفتم: "شايد بخاطر اينكه وهاب اسم خداوند تبارك و تعالي است".

خيلي خوشحال شد و با دست خود محكم به روي زانوي من زد و گفت: "بارك اللّه!"

سپس پرسيد: "چرا در "ايّاك نعبد" مفعول به فعل مقدم شده؟"

گفتم: "چون تقديم مفعول به فعل، دال بر حصر است".

باز خيلي خوشحال شد و دوباره با دست خود محكم به روي زانوي من زد وگفت: "بارك اللّه!"

گفتم: "يا شيخ! يك سري سؤالاتي دارم كه اگر بخاطر آنها مرا متّهم به شرك و زندقه نكنيد، مطرح كنم".

خنديد و گفت: "چرا شما را متهم به شرك كنم؟"

گفتم: "چون بارها شده كه با برادران اهل سنّت بحث مي‏كنيم وقتي از پاسخ عاجز مي‏ماند انسان را به شرك متهم مي‏كنند و يا شروع به اهانت مي‏كنند، و نمونه آن نيز در همين سفر اخير در مسجد النبوي براي من اتفاق افتاد".

سپس قضيه برخورد گذشته آن دو نفر در مسجد نبوي(ص) را براي او نقل كردم. خيلي ناراحت شد و گفت: "كار آنها زشت بوده و اين دور از شأن يك مسلمان است".

گفت: "شما هر سؤالي داريد بپرسيد من جواب مي‏گويم".

گفتم: "شما در يكي از كتابهايي كه براي من فرستاده بوديد در مورد توسل بحث كرديد و در رابطه با عدم جواز توسل فقط به يك روايت استناد كرديد و احاديث ديگر مرتبط با موضوع را نياوريد و اين دور از شأن تحقيق است".

گفت: "كدام روايت، مورد نظر شما است؟"

گفتم: "روايت عمر بن الخطاب كه از صحيح بخاري نقل نموده ايد:

"عن أنس رضي اللّه عنه أنّ عمر بن الخطاب كان إذا قحطوا استسقي بالعباس بن عبد المطلب فقال: اللّهمّ إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا صلي الله عليه وسلم فتسقينا، وإنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا. صحيح بخاري: 4/ 209.

جمله "كنا نتوسل برسول اللّه" مطلق است وشامل حيات و ممات مي‏شود و هيچ قرينه‏اي بر تقييد بر حال حيات نيست.

و علاوه بر آن، نمي‏شود كه يك عمل در حال حيات جايز باشد ولي بعد از حيات شرك باشد".

گفت: "يك مورد نداريم كه صحابه بعد از رحلت رسول اللّه به قبر حضرت رسول متوسل شده باشند".

گفتم: "اتفاقاً روايتي در كتب متعدد شما وارد شده كه يكي از اصحاب به قبر پيامبر متوسل شده است".

يكي از حضار گفت: "گفتن يا رسول اللّه، شرك است".

گفتم: "دراين روايت، كلمه يا رسول اللّه آمده: روايت را خواندم:

روي البيهقي بسنده إلي الأعمش، عن ابن صالح، قال : "أصاب الناس قحط في زمن عمر رضي اللّه عنه، فجاء رجل إلي قبر النبي صلي الله عليه وسلم، فقال: يا رسول الله هلك الناس، استسق لأمّتك، فأتاه رسول اللّه صلي الله عليه وسلم في المنام، إئت عمر فاقرأه منّي السلام، وأخبره أنّهم مسقون، وقل له: عليك الكيس.

قال: فأتي الرجل عمر فأخبره، فبكي عمر رضي اللّه عنه، وقال: يا ربّ ماآلوا إلا ما عجزت عنه". تاريخ دمشق: 346/44 و 489/56 الاصابة: 216/6 المصنف لابن أبي شيبة: 482/7، وكنز العمال: 431/8.

شيخ گفت: "اين روايت صحيح نيست".

گفتم: "ابن حجر در فتح الباري و ابن كثير در البداية والنهاية مي‏گويند: اسناد اين روايت صحيح است.

قال ابن حجر روي ابن أبي شيبة باسناد صحيح وقال ابن كثير: فتح الباري: 412/2. في باب سؤال الناس الإمام الاستسقاء إذا قحطوا.

هذا اسناد صحيح". البداية والنهاية: 105/7. في واقعة سنة ثماني عشرة.

دستور داد كتاب فتح الباري و البداية و النهاية را آوردند، ولي متأسفانه آدرس صفحه‏اي كه من ياد داشت كرده بودم با آن چاپ تطبيق نكرد.

گفتم: "چاپ اين دو كتاب كه من يادداشت كرده‏ام با چاپ كتابهاي شما تطبيق ندارد، ولي من فردا شب باب مورد نظر را ثبت مي‏كنم و حتي كامپيوتر را اينجا مي‏آورم تا شما عيناً مطلب ياد شده را مشاهده نماييد".

شيخ گفت: "باشد براي جلسه ديگر".

گفتم: "شيخ ابن حزم اندلسي در كتاب "المحلي" مي‏گويد:

"بأنّ أبابكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقّاص أرادوا قتل النبي(ص) وإلقاءه من العقبة في تبوك".

ثمّ يقول بأنّ هذا من موضوعات وليد بن جميع وهو ضعيف وهالك.

والحال أنّ أرباب الرجال من العامّة وثّقوه كما صرّح بوثاقته العجلي. وقال ابن سعد: كان ثقة وله أحاديث. وأورده ابن حبّان‏ تاريخ الثقات: 465 رقم 1773. الطبقات: 354/6.

في الثقات. وقد نقل الذهبي وابن أبي حاتم عن أبي عبد اللّه بن‏ كتاب الثقات: 492/5.

أحمد بن حنبل قال: قال أبي: ليس به بأس. وعن يحيي بن معين أنّه قال: ثقة وقال أبو حاتم: صالح الحديث. وقال أبو زرعة: لا بأس به‏ الجرح والتعديل: 8/9 رقم 34 وتهذيب الكمال: 35/31.

وقال الذهبي: وثّقه أبو نعيم. تاريخ الإسلام: 661/9.

وأعجب ما ورد في هذا الباب: ماذكره ابن كثير بأنّ عمر بن الخطّاب قال لحذيفة: أقسمت عليك باللّه أنا منهم؟ قال: لا. ولا أبري‏ء بعدك أحداً. البداية والنهاية: 25/5.


پاسخ داد: "اين مطلب را تاكنون نديده و نشيده‏ام". و دستور داد تا كتاب محلي را بياورند ولي هر چه گشتند، كتاب را پيدا نكردند.

گفتم: "ابن تيميّه مطالبي در رابطه با شيعه آورده كه دروغ محض است و اين مطالب در هيچ كتابي از كتب شيعه موجود نيست و هيچ عالمي از علماء شيعه به اين مطالب عقيده ندارد.

گفت: چه مطالبي آورده؟

در اين وقت مطالبي كه قبلاً از كتاب منهاج السنّة در يك صفحه نوشته بودم به او نشان دادم:

الرافضة لم يدخلوا في الإسلام رغبة ولا رغبة، ولكن مقتاً لأهل الإسلام. وقالت اليهود لا جهاد في سبيل اللّه حتي يخرج المسيح‏ منهاج السنّة: 23/1.

الدجال وينزل سيف من السماء وقالت الرافضة لا جهاد في سبيل الله حتي يخرج المهدي وينادي مناد من السماء.

واليهود يؤخّرون الصلاة إلي اشتباك النجوم وكذلك الرافضة يؤخّرون المغرب إلي اشتباك النجوم.

واليهود تزول عن القبلة شيئا وكذلك الرافضة.

واليهود تنود في الصلاة وكذلك الرافضة.

واليهود تسدل أثوابها في الصلاة وكذلك الرافضة.

واليهود لا يرون علي النساء عدّة وكذلك الرافضة.

واليهود حرّفوا التوراة وكذلك الرافضة حرّفوا القرآن.

واليهود قالوا افترض الله علينا خمسين صلاة وكذلك الرافضة.

واليهود لا يخلصون السلام علي المؤمنين إنما يقولون السام عليكم والسام الموت وكذلك الرافضة.

واليهود لا يأكلون الجري والمرماهي والذناب.

وكذلك الرافضة واليهود لا يرون المسح علي الخفين وكذلك الرافضة.

واليهود يستحلون أموال الناس كلّهم وكذلك الرافضة، وقد أخبرنا اللّه عنهم بذلك في القرآن أنّهم قالوا ليس علينا في الأمّيّين سبيل، سورة آل عمران 75.

وكذلك الرافضة.

واليهود تسجد علي قرونها في الصلاة وكذلك الرافضة.

واليهود لا تسجد حتّي تخفق برؤوسها مراراً شبه الركوع وكذلك الرافضة.

واليهود تبغض جبريل ويقولون هو عدوّنا من الملائكة وكذلك الرافضة يقولون: غلط جبريل بالوحي علي محمد صلي الله عليه وسلم وكذلك الرافضة.

وافقوا النصاري في خصلة النصاري ليس لنسائهم صداق إنّما يتمتّعون بهنّ تمتّعاً وكذلك الرافضة يتزوجون بالمتعة ويستحلون‏

المتعة. منهاج السنّة: 25/1 - 27.

گفتم: "آيا در ميان صدها هزار شيعه ايراني كه به مكه مي‏آيند ديده‏ايد كه يك نفر از آنان هنگام نماز بصورت انحراف از كعبه نماز بخواند.

و يا هنگام سلام دادن "سام عليك" بگويد.

و آيا در هيچ كتابي از كتب شيعه مي‏توانيد پيدا كنيد كه عده نساء را نفي كرده باشد، و عالمي از علماي شيعه سراغ داريد كه معتقد به عده طلاق نباشد".

گفت: "ابن تيميه در چه كتابي اين مطالب را گفته؟"

گفتم: "در كتاب منهاج السنّة جلد اول از صفحه 23 تا 30 اين مطالب آمده. و تعجب اينجا است كه در پايان مي‏گويد:

"لو كانت الشيعة من البهائم لكانوا حُمُراً ولو كانت من الطير لكانوا رَخَماً".

اگر كسي اين چنين نسبتي به شما بدهد چه عكس العملي نشان مي‏دهيد؟

جالب‏تر اينكه اين مطالب را از فردي به نام "عبد الرحمن بن مالك بن مغول" نقل مي‏كند كه علماي رجال وي را به شدت تضعيف كرده‏اند.

أحمد بن حنبل مي‏گويد: "خرقّنا حديثه من منذ دهر من الدهور". الجرح و التعديل: 286/5 الضعفاء للعقيل: 345/2 . و در كتاب "الجرح والتعديل" آمده: "كذّاب وابنه أبو بهز أكذب منه". و از يحيي بن معين نقل كرده: رأيته، ليس بثقة، متروك‏ الجرح والتعديل: 310/5. الحديث. الجرح والتعديل: 286/5 و خطيب بغدادي مي‏گويد: "من أكذب الناس". تاريخ بغداد: 341/9.

و از محمد بن عمار الموصلي نقل مي‏كند: "كان عبد الرحمن بن مالك كذّاباً، أفّاكاً، لا يشكّ فيه أحد". و در جاي ديگر مي‏گويد: تاريخ بغداد: 236/10. "كذّاب وكان يضع الحديث. تاريخ بغداد: 236/10.

گفت: "من تاكنون اين مطالب ابن تيميه را نديده‏ام ولي من خودم در بعضي از تأليفاتم در باره شيعه مطالبي نوشته‏ام".

در اين هنگام برخاست و در ميان تأليفاتش جستجو نمود تا يكي از آنها را كه دو صفحه آن را كه در باره شيعه مطالبي نقل كرده بود، آورد و خواند.

بعد گفت: "كتاب الحكومة الإسلاميّة إمام خميني را ديده‏ايد؟"

گفتم: "بلي!"

گفت: "ايشان مي‏گويد: مقام ائمه از مقام پيامبران و ملائكه بالاتر است، نظر شما چيست؟"

البته من احساس كردم تصميم او از اين سؤال، اعتراف گرفتن از من و سپس حمله كردن است.

گفتم: "من مقلد إمام خميني نيستم بلكه، خودم صاحب نظر و

مجتهد هستم، بايد مدارك امام خميني را ملاحظه كنم، اگر چنانچه مستند او روايت صحيح باشد، من هم قطعاً همين عقيده را خواهم داشت و اگر روايات صحيح نباشد به اين نظريه پايبند نخواهم شد".

در اين وقت يكي از علماي يمن كه در جلسه بود، گفت: "در كشور ما بعضي از شيعه ها در اذان "حي علي خير العمل" مي‏گويند".

شيخ گفت: "اين خرافات چيست كه شيعيان معتقدند؟ چگونه به خود اجازه اين چنين بدعت را مي‏دهند".

گفتم: "اولا: اين در كتب اهل سنت موجود است كه مسلمين در صدر اسلام اين جمله را در اذان مي‏گفتند و عمر از آن نهي كرد. همانطوري كه قوشجي از علماي بزرگ كلامي اهل سنت گفته:

إنّه (أي عمر بن الخطاب) خطب الناس ، وقال : أيّها الناس ، ثلاث كنّ علي عهد رسول اللّه ( ص ) ، أنا أنهي عنهنّ ، وأحرّمهنّ ، وأعاقب عليهنّ ، وهي : متعة النساء ، ومتعة الحج ، وحي علي خير العمل. شرح التجريد للقوشجي مبحث الامامة ص 484 ، المسترشد للطبري الإمامي المعاصر للطوسي والنجاشي ص 516 بتحقيق الشيخ أحمد المحمودي، وجواهر الأخبار والآثار ج 2 ص 192 عن التفتازاني في حاشيته علي شرح العضدي.

قال العلامّة الحلّي بعد نقل كلام التفتازاني:

وشوكاني هم از كتاب الأحكام يحيي بن الحسين بن قاسم المتوفي 298 آورده: وقد صحّ لنا أنّ حي علي خير العمل كانت علي عهد رسول الله ( ص ) يؤذن بها ولم تطرح إلا في زمن عمر ، وهكذا قال الحسن بن يحيي روي ذلك عنه في جامع آل محمد ، وبما أخرج البيهقي في سننه الكبري بإسناد صحيح عن عبد اللّه بن عمر أنّه كان يؤذّن بحي علي خير العمل أحياناً. نيل الأوطار ج 2 ص 19.

و ابن حزم نيز گفته: وقد صحّ عن ابن عمر وأبي أمامة بن سهل بن حنيف : أنّهم كانوا يقولون في أذانهم حيّ علي خير العمل. المحلي ج 3 ص 160. آخر باب الأذان، و آخر مسألة 331، باب مذاهب العلماء في صفة ألفاظ الاقامة. بتحقيق أحمد محمد شاكر ط. دار الفكر بيروت.

[و از تعدادي از صحابه و تابعين نقل شده كه به هنگام اذان "حيّ علي خير العمل" مي‏گفتند: مانند:

1 - عبد الله بن عمر

2 - علي بن الحسين (ع)

3 - سهل بن حنيف

4 - بلال مؤذن الرسول صلي الله عليه وآله

5 - الإمام‏ أمير المؤمنين عليه السلام سنن البيهقي ج 1 / 424 و 425 ، دلائل الصدق ج 3 / 100 عن مبادئ الفقه الاسلامي للعرفي ص 38 ، مصنّف عبد الرزاق ج 1 / 464 و 460 ، جامع ابن أبي شيبة ج 1 / 145 ، الروض النضير ج 1 / 192 ، المحلي لابن حزم ج 3 / 160 ، السيرة الحلبية ط 1382 ه' ج 2 / 105. كنز العمال ج 8 ص 342، ح 23174 و ص 345، ح 23188.

6 - أبي محذورة مؤذن رسول اللّه صلي‏ اللّه عليه وآله جواهر الأخبار والآثار ج 2/ 191. الاعتصام بحبل الله المتين ج 1 ص 308.

7 - زيد بن أرقم

8 - الإمام الباقر عليه السلام‏ البحر الزخار ج 2 / 191 و 192 ، وجواهر الأخبار والآثار ج 2/ 191. نيل الأوطار ج 2 ص 19 عن الأحكام لمحب الطبري، الإمام الصادق والمذاهب الأربعة ج 5 / 283. البحر الزخار وجواهر الأخبار والآثار ج 2 / 192 ، البحار ج 84 / 156.

9 - الإمام الصادق عليه السلام‏] دعائم الإسلام ج 1 / 142 ، البحار ج 84 / 156.

ولأجل المزيد من الاطلاع علي هذا الموضوع : راجع: شرح التجريد للقوشجي : 484 ط إيران، دراسات وبحوث في التاريخ والاسلام ج 1 / 233 - 241 ، الصحيح من سيرة النبي ج 3 / 88، للسيد جعفر مرتضي، الفصول المهمة في تأليف الامة للسيد شرف الدين ص 84 ، الغدير ج 6 ص 238، النص والإجتهاد له ص‏199 و241، المنتخب من الصحاح الستة لمحمد حياة الأنصاري ص 134، أضواء علي عقائد الشيعة الإمامية لآية اللّه الشيخ جعفر السبحاني ص 474، عن مفاتيح الغيب 10 : 52 - 53 ،


وثانياً: "الصلاة خير من النوم" چيست كه شما در اذان مي‏گوييد؟ بچه هم مي‏داند كه نماز از خواب بهتر است.

وثالثاً: "حي علي خير العمل" با ساير فقرات اذان همخواني دارد.

مانند "حي علي الصلاة" و "حي علي الفلاح" ولي "الصلاة خير من النوم" با آن فقرات هماهنگي ندارد".

گفت: "ما "الصلاة خير من النوم" را فقط در نماز صبح مي‏گوييم".

در اين وقت ساعت حدود 2 بعد از نصف شب بود كه جلسه پايان پذيرفت. شيخ به دانشجويان حاضر در جلسه، مطالبي گفت كه من متوجه نشدم و به اميد اينكه جلسه فردا شب ادامه دارد از ايشان خدا حافظي كرديم.










Share
* نام:
* ایمیل:
* نظر:
* کد امنیتی: