روایت معتبری از حضرت امیر سلام الله علیه در اثبات خلافت خویش
کد خبر: ١٣١٧٢ تاریخ انتشار: ٢٥ فروردين ١٤٠٤ - ١٨:٥٢ تعداد بازدید: 133
دروس خارج » فقه الحکومه
روایت معتبری از حضرت امیر سلام الله علیه در اثبات خلافت خویش

(جلسه پنجاه و هفتم 29 10 1403)

 
 
درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم

 (جلسه پنجاه و هفتم 29 10  1403)

موضوع: روایت معتبری از حضرت امیر سلام الله علیه در اثبات خلافت خویش

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

سلام علیکم ورحمة الله در خدمت دوستان هستیم

پرسش:

استاد! چرا صد سال اهل سنت منع تدوین حدیث داشتند؟

پاسخ:

این را باید از خود اهل سنت سوال کرد که چرا صد سال نه؛ شاید تا 130 سال ممنوعیت داشتند.

پرسش:

عمر ابن عبدالعزیز دستور به تدوین حدیث داد.

پاسخ:

به دستور عمر ابن عبدالعزیز عمل نکردند. او دستور به تدوین حدیث داد ولی دستور او را اجرا نکردند. تقریبا ده - پانزده سال بعد از مرگ عمر ابن عبدالعزیز این ها حدیث نگاری را بر مبنای اعتماد به حافظه ها شروع کردند.

وقتی کار به جایی می رسد که بخاری می گوید من کتاب صحیح خودم را -که با حذف روایات مکرّر دو هزار و هفتصد روایت دارد- از میان ششصد هزار روایت انتخاب کردم. به عبارت دیگر هرکس از جایش بلند می شد نقل حدیث می کرد! هر کسی را مادرش به خانه راه نمی داد نقل حدیث می کرد!

مخصوصا برای نقل حدیث یک سری هدایا، اجرت و جوائزی  قرار دادند و نقل حدیث یک فضیلت شد. لذا شعبی که از نظر اهل سنت امیر المؤمنین فی الحدیث است می گوید:

«ما أعلم أحد فتّش الحديث كتفتيشي وقفت على أن ثلاثة أرباعه كذب»

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج7، ص226

کسی مانند من احادیث را بررسی نکرده است هفتاد و پنج درصد احادیث ما اهل سنت دروغ است. وقتی وضعیت این طوری است به همان تعبیر نبی مکرم می رسیم که فرمود: «وأهل بيتي أمان لأمتي من الاختلاف»

«قال رسول الله صلى الله عليه وسلم النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق وأهل بيتي أمان لأمتي من الاختلاف فإذا خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبليس هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا؛ ج 3، ص 162، ح 4715

 عبارتی است که آقایان به سند معتبر نقل کرده اند. حاکم نیشابوری این را با سند صحیح نقل می کند.

پرسش:

این که می گویید سند صد در صد صحیح است این صحیح بودن را بر چه اساس می گویید؟

پاسخ:

صحیح بودن احادیث اهل سنت چند راه دارد. یک این که علمای آن ها می گویند صحیح است. ما از باب الزام خصم می گوییم صحیح است. دیگر اینکه بررسی سندی می کنیم سندی که خودشان ذکر کرده اند العهدة علی الراوی به ما مربوط نیست. می بینیم تمام این روات طبق مبانی رجالی اهل سنت همه ثقه هستند روایت صحیح است راه گریزی از قبولش ندارند مجبور هستند قبول کنند.

یا راه دیگر کتاب هایی هستند که مؤلفین شان گفته اند ما احادیث صحیح آوردیم غیر از صحیحین صحیح خزیمه و صحیح ابن حبان، صحیح حاکم هفت – هشت تا هستند که این ها معتقدند تمام روایاتی که آورده ایم همه صحیح هستند.

حاکم حسکانی می گوید من جز روایت صحیح در کتابم نیاوردم. این ها از باب الزام خصم است اگر بخواهیم مناقشه کنیم -من می توانم تحدی کنم- یک روایت صحیح نمی توانند برای ما اثبات کنند. بزرگان و علمای رجالی شان نسبت به همدیگر عبارت های تند و وقیح دارند.

بدر الدین عینی حنفی است اگر یک راوی روایتی طبق آراء حنفی نقل می کند می گوید ثقة! طبق نظریه ی شافعی نقل می کند می گوید غیر ثقة!

ابن حجر شافعی است یک راوی در یک جا طبق عقیده شافعی روایت می آورد روایت را تصحیح می کند طبق نظر احناف می آورد طبق نظر مالکی ها می آورد می گوید روایت غیر صحیح است!

نمونه هایی از این مطالب را سال گذشته برای دوستان گفتم اگر لازم شد در فرصتی دیگر هم بیان می کنم.

انسان هرچه روایات اهل سنت را می خواند اعتقادش به اهل بیت و مذهب شیعه راسخ تر می شود.

خداوند آیت الله العظمی مرعشی نجفی را رحمت کند دهه پنجاه به نظرم سال 53 یا 54 بود ایشان امر فرمودند نسخه های صحیح بخاری را که در کتابخانه ایشان است مقابله کنیم. آن دسته از روایاتی که این ها از صحیح بخاری حذف کردند را در بیاوریم.

 یک لجنه ای بودیم، بنده هم  مسئول لجنه بودم فکر می کنم سه سال مثل قرائت قرآن ده تا دوازده نسخه صحیح بخاری داشتیم یک نفر قرائت می کرد مابقی هم نگاه می کردیم.

هرچه روایات را بیشتر می خواندیم اعتقاد مان به شیعه قوی تر می شد. عشق مان به اهل بیت بیشتر می شد. تناقض و حرف های بی ربط نسبت به انبیاء، نسبت به بزرگان خودشان و نسبت به امهات المؤمنین الی ما شاء الله داشت.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ بحث در رابطه با حرف افرادی مثل احمد الکاتب، ابن تیمیه و امثال این ها بود که می گویند امیر المؤمنین (سلام الله علیه) ادعا نکرد من خلیفه پیغمبر هستم.

حالا وهابی ها همچنین حرفی می زنند ؛ بر مبنای عقل و وجدان عمل نمی کنند. مثلا ابن تیمیه نسبت به صدیقه طاهره (سلام الله علیها) نسبت نفاق می دهد نسبت به امیر المؤمنین هر چه از دهانش در می آید می گوید. خدا آیت الله کورانی را بیامرزد می گفت خیلی وقت ها من با لعن بر ابن تیمیه از خدا می خواهم مشکلاتم را بر طرف کند. ایشان می گفت خیلی حاجت هایم را با لعن بر ابن تیمیه گرفتم! به هرحال ابن تیمیه یک ناصبی تمام عیار است حتی می گوید اگر (حضرت) علی (علیه السلام) با (حضرت) زهرا (سلام الله علیها) ازدواج کرد هدفش این بود که پیغمبر را اذیت کند! (نستجیر بالله)

پرسش:

این مطلب را کجا می گوید؟

پاسخ:

در کتاب منهاج السنه. هر دو در آن جا است آقای سقّاف خیلی رویش مانور داده کتابی در رد خزعبلات ابن تیمیه دارد به خوبی تمام این موارد را آورده است.

اما کسانی که به دروغ ادعای تشیع دارند می گویند ما شیعه هستیم یک سری مطالبی را می گویند امیر المؤمنین خودش را خلیفه نمی دانست و ادعا هم نکرد من خلیفه منصوب رسول اکرم هستم. این ها باید پاسخ محکمی دریافت کنند.

بنده حدود صد و بیست روایت در منابع شیعه پیدا کردم، از این صد و بیست تا شاید چهل روایت از قول حضرت امیر است که می فرماید من وصی و خلیفه پیغمبر هستم.

 رسول اکرم فرمود: «أَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي‏، خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِي»

وأنت خليفتي... أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة : الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652

«يَا عَلِيُّ أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي

الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص368

«علي خليفتي من بعدي، و وليّكم بعدي»

دلائل الصدق لنهج الحق‏؛ نويسنده: مظفر نجفى، محمد حسن‏، تاريخ وفات مؤلف: 1334 ش‏، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: موسسة آل البيت‏، ج6، ص55

در بعضی از جاها مثلاً «خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي‏» آمده است کاری با آن ها نداریم صد و بیست روایت کم نیست. صد و ده روایت غدیر را می گویند متواتر و فوق تواتر است ولی یک دفعه صد و بیست روایت در منابع شیعه می آید بخشی از این روایات سندا صحیح هستند لا شک و لا ریب بعضی ها مؤید است اصلا همه ضعیف هم باشد در تواتر بررسی سندی نداریم.

متواتر یعنی قطعی الصدور و از منابع اهل سنت حدود پانزده روایت داریم از این پانزده روایت شش، هفت روایت را خودشان گفته اند صحیح است. پیغمبر فرمود «أَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي‏، خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِي»

 یا امیر المؤمنین فرمود:

«فأخذ برقبتي ثم قال إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص542

«فأخذ برقبتي ثم قال إن هذا أخي ووصيتي وخليفتي فيكم»

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج1، ص586

«فأخذ برقبتي، ثم قال: " هذا أخي ووصيّي وخليفتي فيكم»

مختصر تاريخ دمشق؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري (المتوفى: 711هـ) الوفاة: 711، دار النشر: ، ج5، ص374

صد و چهل روایت است، البته نمی خواهم ادعا کنم همه روایت را توانستم پیدا کنم اگر کسی سه - چهار ماه شبانه روز وقت بگذارد روایات را بررسی کند الان کامپیوتر هم هست خیلی راحت می شود پیدا کرد مثل سابق نیست. شاید روایت ها از صد و پنجاه تجاوز کند شاید به دویست روایت هم برسد کلمه خلیفه که در شبکه های وهابی هم بارها تحدی می کنند می گویند شما یک روایت بیاورید که پیغمبر گفته باشد علی خلیفه من است. «من کنت مولاه» به درد ما نمی خورد! «انت ولی کل مؤمن» به درد ما نمی خورد! بگوید علی خلیفه من است.

پرسش:

روز هجده ذی الحجه دین به خاطر ولایت تکمیل شد اگر قبلاً نصب شد پس قبلاً تکمیل بود چرا می گوید هجدهم ذی الحجه تکمیل شد؟

پاسخ:

رسول اکرم بحث امامت و خلافت حضرت امیر را از روز اول اعلان رسالت در یوم الدار مطرح کرد، در قضیه تبوک خلافت را مطرح کرد، در قضیه ازدواج صدیقه طاهره بحث خلافت مطرح شده است.

«إن اللّه اختارني نبيا و اختار عليا خلیفة و أمرني أن أزوّجك‏»

«إن اللّه اختارني نبيا و اختار عليا وصيا»

الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم‏؛ نويسنده: عاملى نباطى، على من محمد بن على بن محمد بن يونس‏ (تاريخ وفات مؤلف: 877 ق‏)، محقق / مصحح: رمضان، ميخائيل‏، ناشر: المكتبة الحيدرية، نجف: 1384ق، ج1، ص326

در مناسبت های مختلف ده نفر، پنج نفر نهایتاً صد نفر بودند ولی در غدیر جمعیت انبوهی حاضر بودند.

این ها شاید بگویند فرض پیغمبر اول بعثت گفت بعد بداء حاصل شد خیلی ها می گویند فلانی وصی من است بعد از پنج سال، ده سال وصی و خلیفه اش را عوض می کند. در آخرین روزهای زندگی حضرت در همان جا هم می فرماید:

« کَاَنّی قَد دُعیتُ فَاَجَبتُ »

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علی الصحيحين، ج3، ص109 تحقيق: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، دار المعرفة، بيروت.

احساس می کنم آخرین لحظات عمر من است برای این که نگویند بداء حاصل شد آخر عمرش بحث خلافت را در یک جمع صد و بیست هزار نفری -بنا به نقل سبط ابن جوزی- و صد و بیست و چهار هزار نفری -بنا به نقل دهلوی- مطرح فرمود. صد و بیست و چهار هزار نه! پنجاه هزار، پنجاه هزار هم نه! پنج هزار نفر، پنج هزار نفر جمعیت کمی نیست!

مرحوم علامه امینی در الغدیر صد و ده تا سند، مرحوم آقا عزیز طباطبایی نوه صاحب عروه صد و بیست سند و یکی از فضلای حوزه جدیداً صد و سی و چهار یا صد و سی و پنج سند برای غدیر پیدا کرده است. با این حال شاید مظلوم ترین حدیث، حدیث غدیر است. از صد و بیست هزار نفر، صد و بیست نفر نقل کردند یعنی از هزار نفر یک نفر نقل کرده است.

برای این است که حجت برای همه تمام بشود ولذا صدیقه طاهره وقتی سخنرانی می کند آن شخص به ایشان عرض می کند: یا بنت رسول الله! اگر این را علی می آمد قبل از شما مطرح می کرد ما با ابوبکر بیعت نمی کردیم! صدیقه طاهره آن طرف را کنار زده و فرمودند: از من دور شو (برو گم شو) !

«هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً.»

الخصال؛ نويسنده: الشيخ الصدوق (وفات: 381)، تحقيق: تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1403 – 1362 ش، ص173

در سه، چهار جا صدیقه طاهره این تعبیر را دارد. لذا قضیه غدیر برای این بود که هیچ عذری برای مردم باقی نماند با همه این حال در شب رحلت نبی مکرم موضوع خلیفه را مطرح کرد یکی از جاهایی که فرمود

«أنت خليفتي من بعدي‏ علی أمتي»

شب رحلت خود پیغمبر است.

یکی از این روایت ها که سندش صد در صد صحیح است و هیچ شبهه ای در سند روایت نیست روایتی از کمال الدین شیخ صدوق است.

«حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِي‏»

 اولین راوی آن ابن بابویه پدر شیخ صدوق است نجاشی درباره ایشان می گوید::

«علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي‏ أبو الحسن، شيخ القميين في عصره، و متقدمهم، و فقيههم، و ثقتهم»

رجال النجاشي‏؛ نويسنده: نجاشي، احمد بن على‏ (تاريخ وفات مؤلف: 450 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجامعه المدرسين بقم المشرفه‏، قم: 1365ش، ص261

شیخ طوسی هم می گوید:

«علي بن الحسين بن موسى بن بابويه رحمة اللّه عليه كان فقيها، جليلا»

فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول( للطوسي)( ط- الحديثة)؛ نويسنده: طوسى، محمد بن حسن‏ (تاريخ وفات مؤلف: 460 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: ستاره‏، قم‏: 1420ق، ص273

ابن ولید جزء اوثق الروات است

 «شیخ القمیین ثقةٌ ثقةٌ عینٌ»

 هر کجا کلمه ثقة ثقة تکرار می شود به عنوان تأکید است.

 راوی سوم سعد ابن عبد الله اشعری است همان ها که فرهنگ اهل بیت را به قم منتقل کردند نجاشی درباره ایشان دارد:

«سعد بن عبد الله بن أبي خلف الأشعري القمي أبو القاسم، شيخ هذه الطائفة و فقيهها و وجهها»

رجال النجاشي‏؛ نويسنده: نجاشي، احمد بن على‏ (تاريخ وفات مؤلف: 450 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجامعه المدرسين بقم المشرفه‏، قم: 1365ش، ص177

شیخ طوسی هم درباره ایشان می گوید:

 «جلیل القدر ثقةٌ»

در مورد یعقوب ابن یزید نجاشی نقل شده:

 «کانَ ثقةً صدوقاً»

 حماد ابن عیسی از اصحاب اجماع است نجاشی درباره ایشان می گوید:

 «کانَ ثقةً فی الحدیث صدوقاً»

در مورد عمر ابن أذینه شیخ طوسی در فهرست می گوید: «ثقةٌ» نجاشی هم می گوید:

 «شیخ أصحابنا و وجههم»

 هفتمین هم أبان ابن ابی عیاش هم محمد تقی مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) در روضة المتقین سندی که ابان ابن ابی عیاش است می گوید:

«ما رواه الكليني في الحسن كالصحيح عن أبان بن أبي عياش»

المجلسي، محمد تقی _متوفاي1070ق_، روضة المتقين فی شرح من لا يحضره الفقيه، ج3، ص114، محقق / مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، مكان چاپ: قم‏، سال چاپ: 1406 ق

هم علامه مجلسی همین روایت را توثیق می کند مامقانی وثاقت ابان را قطعی می کند. شیخ حر عاملی به همین شکل مرحوم شیخ موسی زنجانی در الجامع فی الرجال، جلد 1، صفحه 52 می گوید:

«الأقرب عندی قبول روایاته»

میراز حسین نوری توثیق می کند. مرحوم نعمانی در کتاب الغیبة می گوید کتاب سلیم ابن قیس:

«في أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول التي رواها أهل العلم من حملة حديث‏ أهل البيت (علیهم السلام) و أقدمها ...و هو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها و يعول عليها»

الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص102

کتاب سلیم هم تنها از طریق ابان ابن ابی عیاش است.

 باز مرحوم نوری در خاتمه مستدرک به همین شکل

در هر صورت ...

ابان ابن ابی عیاش تنها کسی است که مشکل دار است با توجه به این شکی در صحت روایت نیست.

در زمان عثمان جمعیتی در مسجد النبی جمع شدند

«وَ فِي الْحَلْقَةِ أَكْثَرُ مِنْ مِائَتَيْ رَجُل‏»

بیش از دویست نفر در مسجد نشسته بودند

«مِنْهُم عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاص‏ و ... وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام سَاكِتٌ لَا يَنْطِقُ لَا هُوَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِه‏»

گفتند:

«يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَتَكَلَّم‏»

چرا حرف نمی زنید؟ حضرت شروع به صحبت کردند فضائل خود را بیان فرمودند که آیه:

 با (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ) در حق ایشان نازل شده است.

(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)

پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کساني که به نيکي از آنها پيروي کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايي از بهشت براي آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جاري است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزي بزرگ!

سوره توبه (9) آیه100

 

(أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ)

اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصيای پيامبر] را!

سوره نساء (4): آیه 59

(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)

سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا مي‌دارند، و در حال رکوع، زکات مي‌دهند.

سوره مائده (5): آیه 55

تمام آیاتی که در حق خودشان نازل شده بود آن جا مطرح کردند تا آن جا که فرمودند:

«فَنَصَبَنِي لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُم‏»

ما سه کتاب داریم که من البدو الی الختم در رابطه با حضرت ولی عصر است: کمال الدین شیخ صدوق، غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی. این سه کتاب از باء بسم الله تا تاء تمت در رابطه با حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) است. کتاب های دیگر مثلاً کافی یک بخشی دارد دیگران دارند ولی این سه کتاب از کتب قدمائی است که خاص برای حضرت است.

تا آن جایی که حضرت به (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» استدلال کرده و می فرمایند: نبی مکرم

«خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِم‏»

«فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاؤُهُ كَمَا ذَا»

این که می گویید «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» این ولایت چه ولایتی است؟

«فَقَالَ (علیه السلام) وَلَاؤُهُ كَوَلَائِي‏»

ولایت علی عین ولایت من است!

«مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ»

در همین هنگام آیه:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا)

امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم

سوره مائده (5): آیه 3

نازل شد.

«فَكَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ قَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ بِتَمَامِ النِّعْمَةِ وَ كَمَالِ نُبُوَّتِي وَ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَلَايَةِ عَلِيٍّ بَعْدِي فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ الْآيَاتُ خَاصَّةٌ لِعَلِي‏»

آیات: بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ مخصوص علی است؟

«قَالَ بَلَى فِيهِ وَ فِي أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»

ابو بکر و عمر:

«قَالا يَا رَسُولَ اللَّهِ بَيِّنْهُمْ لَنَا»

اوصیائت را برای ما بیان کن!

«قَالَ عَلِيٌّ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي»

آیا از این روشن تر؟!

«وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي ثُمَّ ابْنِيَ الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ...»

در ادامه دارد:

«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَامَكُمْ وَ الْقَائِمَ فِيكُمْ بَعْدِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي»

این دومین مرتبه است که در این روایت حضرت بحث خلافتش را مطرح می فرماید. باز در ادامه می فرماید:

«أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ مَفْزَعَكُمْ بَعْدِي وَ إِمَامَكُمْ وَ دَلِيلَكُمْ وَ هَادِيَكُمْ وَ هُوَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِيكُمْ بِمَنْزِلَتِي فِيكُمْ فَقَلِّدُوهُ دِينَكُمْ وَ أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ ...»

«أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) فَجَمَعَنِي وَ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيَّ حَسَناً وَ حُسَيْناً ثُمَّ أَلْقَى عَلَيْنَا كِسَاءً وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ لُحْمَتِي يُؤْلِمُنِي مَا يُؤْلِمُهُمْ وَ يَجْرَحُنِي مَا يَجْرَحُهُمْ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَنْتَ عَلَى خَيْرٍ إِنَّمَا أُنْزِلَتْ فِيَّ وَ فِي أَخِي عَلِيٍّ وَ فِي ابْنَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ فِي تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ ابْنِيَ الْحُسَيْنِ خَاصَّةً لَيْسَ مَعَنَا فِيهَا أَحَدٌ غَيْرُنَا فَقَالُوا كُلُّهُمْ نَشْهَدُ أَنَّ أُمَّ سَلَمَةَ حَدَّثَتْنَا بِذَلِكَ فَسَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَحَدَّثَنَا كَمَا حَدَّثَتْنَا أُمُّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَنْزَلَ فِي كِتَابِهِ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ) فَقَالَ سَلْمَانُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَامَّةٌ هَذِهِ أَمْ خَاصَّةٌ فَقَالَ (علیه السلام) أَمَّا الْمَأْمُورُونَ فَعَامَّةُ الْمُؤْمِنِينَ أُمِرُوا بِذَلِكَ وَ أَمَّا الصَّادِقُونَ فَخَاصَّةٌ لِأَخِي عَلِيٍّ وَ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنِّي قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ لِمَ خَلَّفْتَنِي مَعَ الصِّبْيَانِ وَ النِّسَاءِ فَقَالَ إِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ فِي سُورَةِ الْحَجِّ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) إِلَى آخِرِ السُّورَةِ فَقَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَن‏ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَنْتَ عَلَيْهِمْ شَهِيدٌ وَ هُمْ شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ الَّذِينَ اجْتَبَاهُمُ اللَّهُ وَ لَمْ يَجْعَلْ عَلَيْهِمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ قَالَ (علیه السلام) عَنَى بِذَلِكَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا خَاصَّةً دُونَ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ سَلْمَانُ بَيِّنْهُمْ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَنَا وَ أَخِي عَلِيٌّ وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ أَنْشُدُكُمُ اللَّهَ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَامَ خَطِيباً لَمْ يَخْطُبْ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لِئَلَّا تَضِلُّوا فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ هُوَ شِبْهُ الْمُغْضَبِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ كُلُّ أَهْلِ بَيْتِكَ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ أَوْصِيَائِي مِنْهُمْ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي هُوَ أَوَّلُهُمْ ثُمَّ ابْنِيَ الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ شُهَدَاءَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ خُزَّانُ عِلْمِهِ وَ مَعَادِنُ حِكْمَتِهِ مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالُوا كُلُّهُمْ نَشْهَدُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) قَالَ ذَلِكَ ثُمَّ تَمَادَى بِعَلِيٍّ (علیه السلام) السُّؤَّالُ فَمَا تَرَكَ شَيْئاً إِلَّا نَاشَدَهُمُ اللَّهَ فِيهِ وَ سَأَلَهُمْ عَنْهُ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِ مَنَاقِبِهِ وَ مَا قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلَّ ذَلِكَ يُصَدِّقُونَهُ وَ يَشْهَدُونَ أَنَّهُ حَقٌّ.»

كمال الدين و تمام النعمة، ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج‏1، ص 274 تا 279

در این روایت حضرت امیر در سه جا بحث خلافت خود را مطرح کرده اند. «فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ هُوَ شِبْهُ الْمُغْضَبِ» خیلی عصبانی! «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي...أَ كُلُّ أَهْلِ بَيْتِكَ» همه اهلبیت را شامل می شود؟ «فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ أَوْصِيَائِي مِنْهُمْ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي»

در یک روایت که از نظر سند هیچ مشکلی ندارد در سه جا حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمایش نبی مکرم را با واژه «خلیفتي في امتي» مطرح می کنند. آیا انصاف است ما بگوییم علی ابن ابی طالب خودش را خلیفه نمی دانست و به خلافت منصوبش اعتقاد نداشت و معتقد بود که خلافت از طریق انتخاب صورت می گیرد؟! اگر هیچ روایتی هم نباشد آیا همین یک روایت کافی نیست؟!

پرسش:

این در شیعه مشهور است و همه اعتقاد دارند، مگر کسی این نظر را دارد که علی (علیه السلام) خودش را خلیفه نمی دانست؟

پاسخ:

اگر در گذشته نبوده امروز دارند مطرح می کنند آقای احمد عابدینی اصفهانی منکر است می گوید به هیچ وجه دلیل نداریم که پیامبر  حضرت علی را نصب کرده است.

همچنین آقای صفری فروشانی. از این طور افراد در این پنجاه – شصت سال اخیر زیاد داشتیم.

دیشب یک مطلبی را برایم فرستادند که اعصابم را بهم ریخت. البته من ایشان را زیاد نمی شناسم اسمش عبدالرحیم سلیمانی اردستانی است آمده تمام عصمت صدیقه طاهره و عصمت ائمه را زیر سوال برده است! نمی دانم ایشان عقل دارد یا ندارد البته می گوید من وارد نیستم مطالعه ندارم در این زمینه اطلاعاتی ندارم این را در چند جا می گوید.

نمی دانم این اشخاص دنبال چه هستند چه غرض و مرضی دارند که این مسائل را طرح می کنند؟! یعنی تمام مسائل و مشکلات جهان اسلام تمام شده همین مانده که عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را انکار کنند؟!

البته این را تاریخ ثابت کرده هرکس نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) کم مهری کرده چوب حضرت زهرا را قبل از قیامت در همین دنیا خورده است در آن هیچ شکی نیست.

من بخشی از صحبت ایشان را دیدم (عذر می خواهم) آدم احساس می کند یک شتر چران بیابان های ریاض شترهایش را رها کرده آمده دارد صحبت می کند.

(ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يسْتَهْزِئُونَ)

سپس سرانجام کساني که اعمال بد مرتکب شدند به جايي رسيد که آيات خدا را تکذيب کردند و آن را به مسخره گرفتند!

سوره روم (30): آیه 10

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

 

 

 

 




Share
* نام:
* ایمیل:
* نظر:
* کد امنیتی: